وقتی جوانی، فقط به اندازه یک «پراید» قیمتگذاری میشود
کار میکند، اما فقیر است؛ معیشت کارگران میان دو هیچ
معیشت کارگران به نقطهای رسیده که یک جوان تحصیلکرده پس از سربازی، تمام آرزوهایش را به خرید یک پراید محدود میکند
افق آینده یک جوانِ تحصیلکرده، پس از ۲ سال سربازی، به خرید یک پراید کارکرده ختم شود؛ نه خانه، نه امنیت، نه آرامش؛ فقط زندهماندن.
این تصویر، روایت اغراقآمیز نیست؛ واقعیت تلخ معیشت کارگران در ایران امروز است.
به نقل از اخبار سبز کشاورزی، دستمزد مصوب کارگران چنان از هزینههای واقعی زندگی عقب مانده که دوره انتظار برای خرید خانه، از مرز ۱۰۰ سال عبور کرده است. در چنین شرایطی، آیا میتوان از «زندگی» سخن گفت؟
معامله جوانی با بقا؛ ۸ ساعت کار، ۱۵ میلیون تومان
فکرش را بکنید: یک کارگر کارخانه، روزانه ۸ ساعت از جوانی خود را با دستمزدی حدود ۱۵ میلیون تومان در ماه معاوضه میکند؛ آن هم در خوشبینانهترین حالت، بدون احتساب اضافهکاریهای اجباری و اغلب بدون مزد.
فرض میکنیم کارفرما – برخلاف بسیاری از موارد – به حداقلی از اخلاق انسانی و انصاف پایبند است. حال سؤال اینجاست: با چنین دستمزدی، یک جوان تا کجای زندگی میتواند پیش برود؟
رؤیای حداقلی؛ یک پراید، به قیمت حذف زندگی
داشتن یک خودروی ساده، حتی در حد پراید، ابتداییترین حق یک جوان شاغل است. اما مسیر رسیدن به همین حق حداقلی، شبیه عبور از میدان مین است.
اگر این جوان:
- یک سال تمام، تمام حقوقش را پسانداز کند
- هیچ هزینهای برای خوراک، پوشاک، تفریح، کتاب، ورزش، درمان، سیگار، قهوه، سینما و… نداشته باشد
- همه هزینههایش را پدر و مادر بازنشسته تقبل کنند
در پایان سال، نهایتاً ۱۸۰ میلیون تومان پسانداز خواهد داشت. با افزودن یک وام ۱۰۰ میلیونی، شاید بتواند یک پراید ۴۵۰ میلیونی بخرد؛ آن هم با اقساط سنگین و بهرهدار نمایشگاهی.
اقساط؛ جایی که فقر خودش را نشان میدهد
در این سناریو، با احتساب بدهی ۱۷۰ میلیون تومانی و سود آن، این کارگر باید ماهانه حدود ۱۷ میلیون و ۲۸۰ هزار تومان قسط بدهد.
یعنی:
- کل حقوق ماهانهاش کفایت نمیکند
- مجبور است روزانه ۴ ساعت کار اضافه (مثلاً در اسنپ)
- آن هم بدون احتساب هزینههای بنزین، استهلاک، روغن، لاستیک و تعمیرات
در بهترین حالت، آخر ماه چیزی حدود ۶ میلیون و ۷۲۰ هزار تومان در جیبش میماند.
انتخابهای تلخ؛ برنج، گوشت یا آبرو؟
با این مبلغ، او میتواند یکی از این گزینهها را انتخاب کند:
- حدود ۲۲ کیلو برنج ایرانی
- یا ۶.۵ کیلو گوشت
- یا ۴.۵ کیلو آجیل شب یلدا
- یا بخشی از شهریه دانشگاه خواهرش
انتخاب دشواری نیست؛ همه گزینهها، نوعی حذفاند.
زندگی مشروط؛ اگر مریض نشوی، اگر عاشق نشوی
همه این محاسبات، به شرطی معتبر است که:
- کسی در خانواده دچار بیماری صعبالعلاج نشود
- برای خواهر دمبخت، خواستگاری نیاید
- جوان، عاشق نشود
- روز مادر، دلش نخواهد یک شاخه گل بخرد
- آرزوهایش را دقیقاً به اندازه یک پراید کارکرده، کوچک کند
این اسمش زندگی است؟
اینکه یک جوانِ لیسانسه، پس از سربازی، افق آیندهاش فقط «سرپا ماندن» باشد؛ اینکه کار کنی و همچنان فقیر بمانی؛
اینکه داراییات، نه خانه، نه امنیت، نه امید، که فقط «قسط» باشد؛ این وضعیت را چه باید نامید؟ اگر کار نکند، چه کند؟ و اگر با این شرایط کار کند، برای ابتداییترین خواستههای انسانیاش چه آیندهای متصور است؟ واقعاً خیلی بد است که هم کار کنی و هم فقیر باشی.