مزرعه سبز: موضوع قیمت و تنظیم بازار یکی از مهمترین موضوعات مورد توجه دولتها و شهروندان است؛ بدنه جامعه ایرانی به دلیل درآمد ثابت، محدود و تنوع هزینهها همواره میخواهد قیمتها تا حد امکان کاهش یابد یا حداقل ثابت بماند. شهروندان میگویند در سال درآمد محدودی دارند که کالاهای مصرفی و مایحتاج عمومی فقط میتواند بخش کوچکی از این درآمد را به خود اختصاص دهد.
یادداشت/ نادر کریمی جونی؛ کارشناس اقتصاد کشاورز:در مقابل این هزینه، البته هزینههای بزرگتر و مهمتر مانند درمان، اسکان، آموزش و حمل و نقل وجود دارد که همه این هزینه نیز باید از محل آن درآمد ثابت تأمین و پرداخت شود.
در عین حال، هزینههای دیگر و البته کم اهمیتتر نیز وجود دارد که شهروندان معمولا برای تامین و پرداخت آن هزینهها نیز ناچار به همین درآمد ثابت و محدود متوسل میشوند.
این هزینهها معمولا مانند تهیه تنقلات، تفریح و مانند آن را شامل میشود که اگر تامین و پرداخت نشود، شاید زندگی حیوانی و گیاهی آدمی به مخاطره نیفتد؛ اما از آنجا که برآورده شدن این هزینه و حذف مواردی مانند تفریحها، مهمانیها و… از نظر روحی آسیبزاست، معمولا کارشناسان اقتصادی بر روی تامین و پرداخت این هزینهها تاکید میکنند و وجود آن در زندگی انسانی شهروندان را لازم و ضروری میشمارند.
بر این پایه، مجموع توان خرید یک شهروند در اقشار گوناگون اجتماع، قدرت خرید آن شهروند را تشکیل میدهد. روشن است که وقتی نیازهای ضروری شهروندان افزایش قیمت پیدا میکند و گران میشود، شهروندانی که دریافتی ثابت دارند و نمیتوانند افزایش قیمتها را در کالاهای عرضه شده یا خدمات خود لحاظ کنند، مجبور میشوند در وهله اول از هزینههای ضروری بکاهند و مثلاً تعداد وعدههای پروتئین حیوانی مصرفی خود را کاهش دهند، سپس مسکن خود را به یک مسکن بیکیفیتتر و ارزانتر تغییر دهند و سپس از خرید کالای مصرفی بادوام متوسط مانند لباس بکاهند و سرانجام نیازهای غیرضروری خود را بهطور کلی کاهش دهند یا حذف کنند.
همه این موارد در مورد بدنه اجتماع ایران رخ داده است و شهروندان ایرانی به تدریج از برآوردن برخی از نیازهای خود صرفنظر میکنند و با گران شدن اجارههای مسکن از مرکز شهرها به سوی حاشیه شهرها کوچ میکنند.
در اثبات این ادعا کافی است توجه کنیم که مصرف برنج در ایران از برنج ایرانی مرغوب به سمت برنج هندی و پاکستانی حرکت کرده است، مصرف پروتئین گوشتی و بالاخص گوشت قرمز به سویا تبدیل شده و مصرف پروتئین دائمی به حدود نصف کاهش یافته، تفریح به طور کلی محدود شده و تعداد سفرهای تفریحی هر خانوار کم شده است و سطح زندگی انسانی برای شهروندان ایرانی تنزل کرده است.
از این منظر توان زندگی در تردد شهروندان ایرانی به نحو ملموس و قابل درک کاهش یافته و ایرانیان در سطح پایینتری به نسبت 15 سال قبل زندگی میکنند.
نکته مهم در این باره آن است که در چنین وضعیتی زندگی یک شهروند به سرعت شکننده و آسیبپذیر میشود و هر اتفاق ناگوار به سرعت زندگی افراد را به سمت فروپاشی میبرد.
مثلاً وقوع یک بیماری صعبالعلاج پرهزینه و مزمن برای هر یک از افراد خانواده بهویژه اگر درمان داروهای این بیماری از حمایتهای بیمهای برخوردار نباشد، ساختار زندگی را برای سایر افراد خانواده بسیار متزلزل میکند.
این تزلزل هنگامی که همان بیماری گریبانگیر عضو اصلی و درآمد زایی خانوار شود و بیشتر به چشم میخورد و ملموستر است.
در این میان واقعا خانواده ایرانی در نقطه حضیض زندگی میکند و گاهی یک رخ داد معمولی هم میتواند زندگی فرد را نابود کند.
حال اگر در این موقعیت دولت به دلایل متعدد حرفهای و اقتصادی نیازمند واقعی کردن و افزایش قیمت کالاهای مصرفی خانوار و از جمله مواد غذایی باشد، آیا زندگی بدنه جامعه ایرانی به مخاطره نمیافتد و سلامت شهروندان به خاطر فقر غذایی تهدید نمیشود؟