خبر فوری
شناسه خبر: 50990

بخش سی و چهارم: وقایع اتفاقیه روستایی و کشاورزی در ایران معاصر

قحطی ایران در جنگ جهانی دوم: دیالکتیک اشغال، جنگ، گرسنگی و شورش

قحطی ایران جنگ جهانی دوم: روایتی دقیق از فاجعه بزرگ گرسنگی و مرگ در ایران در دوران اشغال متفقین.

قحطی ایران در جنگ جهانی دوم: دیالکتیک اشغال، جنگ، گرسنگی و شورش

قحطی ایران جنگ جهانی دوم: روایتی دقیق از فاجعه بزرگ گرسنگی و مرگ در ایران در دوران اشغال متفقین. با جزئیات کامل به بررسی علل، پیامدها، نقش اشغالگران و وضعیت مردم در بحبوحه جنگ جهانی دوم می‌پردازد. این متن، ابعاد وسیع قحطی ایران در جنگ جهانی دوم را از دیدگاه‌های مختلف تحلیل می‌کند.

 

اشغال، گرسنگی و شورش

اخبار سبز کشاورزی؛ "گرسنگی بدن را ضعیف اما خاطرات را تقویت می کند." این جمله، روایت تلخ و پردردی از دوره‌ای تاریک در تاریخ معاصر ایران است؛ دورانی که کشور درگیر اشغال، جنگ، قحطی، گرسنگی و شورش شد. تا قبل از شهریور ۱۳۲۰، ایران هرگز مستقیماً مستعمره قدرت‌های متحد و متفق نشده بود و عموماً در تولید کالاهای اساسی نسبتاً خودکفا بود. حتی تا قبل از رژیم کمک غذایی ایالات متحده، به عنوان صادرکننده عمده پنبه، تنباکو و برنج شناخته می‌شد.

اما موقعیت ژئواستراتژیک ایران و قرار گرفتن در مسیر شرق و غرب عالم، همسایگی ایران با کشورهای مهمی مانند هند و روسیه؛ داشتن منابع ارزشمندی از انرژی‌های فسیلی و شاید همه اینها، سبب شد تا در جریان جنگ‌ دوم‌ جهانی دول متفقین برای کمک به شوروی و حفظ منابع نفتی قفقاز، ایران را به اشغال خود درآورده و همه امکانات کشور را در اختیار بگیرند و با نادیده‌گرفتن حقوق مردم ایران که مهم‌ترین آن حق زنده‌بودن و زندگی‌کردن بود، به غارت منابع و امکانات اقتصادی ایران پرداختند.

قحطی-ایران-در-جنگ-جهانی-دوم2

اگرچه بعد از شروع جنگ‌ جهانی‌دوم، دولت ایران بی‌طرفی قاطع خود را اعلام کرد. محمود جم، نخست‌وزیر وقت، این تصمیم را طی بیانیه‌ای این گونه بیان می‌کند: «در این موقعیتی که جنگ در اروپا رخ داده، شاهنشاهی ایران به این تصمیم خود اشاره می‌کند که در این کارزار بی‌طرف باقی مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت». اما صدور این بیانیه و اعلام بی‌طرفی نتیجه دربرنداشت و بعد از دو سال، در صحرگاه سوم شهریور۱۳۲۰ (۲۵ اوت ۱۹۴۱) نیروهای متفقین وارد ایران شدند و این سرزمین را به اشغال نظامی خود درآوردند.

متفقین در بیانیه‌ای در آغاز جنگ، قول داده بودند که تاحدامکان برای مردم ایران مشکلی به وجود نیاورند. متفقین برای خالی‌نبودن عریضه، به ایران لقب پل پیروزی می‌دادند. ازجمله پیامدهای جنگ، گسیختن شیرازه امور دولتی دیکتاتور و افتادن امور کشور، به دست فرماندهان متفقین بود. این امر باعث شد،تا نهادهای قانونی در کشور قدرت خود را از دست دادند و سر رشته امور از هم بپاشد.

در چنین وضعیتی، دول متفق بدون اینکه مجبور به پاسخگویی باشند، تصمیماتی را در شرایط جنگی اجرا می‌کنند که این تصمیمات جنگ محور باعث شد تا مسابقه‌ای نهانی، برای بهره‌برداری از امکانات ایران شکل بگیرد. نتیجه تحرکات نظامی متفقین، هرج و مرج و قحطی در مناطق مختلف کشور بود.

قحطی-ایران-در-جنگ-جهانی-دوم3

قحطی‌های دهشتناک: رنج بی‌پایان مردم در جنگ جهانی دوم

قحطی‌های مکرر بین سال‌های۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ش/۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵، بسیار عمیق دهشتناک و پردامنه بود. به‌طوری‌که مردم بی‌‌پناه هزینه‌های بسیاری پرداخته و بسیاری نیز مظلومانه به دست سربازان متجاوز کشته‌شدند. روستاییان بی‌دفاع برای سیرکردن شکم زن و فرزند خود، دست به شورش می‌زدند.

البته اگرچه به علل مختلف مانند خشکسالی و آفت‌زدگی محصولات کشاورزی، بصورت ادواری قحطی در کشور رخ می‌داد. اما در کنار تمام عوامل طبیعی، در زمان جنگ‌ جهانی‌دوم، عوامل چندی بروز قحطی و مرگ‌ومیر را تشدید کرد.

ازجمله بی‌ثباتی دولت مرکزی به گونه‌ای که به‌رغم پایان جنگ و برگزاری کنفرانس تهران، نابه‌سامانی‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ادامه داشت و بین سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ یازده دولت دست به دست شدند. حضور میهمانان ناخوانده خارجی و سهیم‌شدن آنها در سفره بی‌رونق مردم ایران، انتقال هزاران لهستانی به ایران؛ از همه بدتر ربودن مایحتاج این مردم و انتقال آن به روسیه یا صرف آن برای نظامیان اشغالگر، به هر روی، این بخش از یادداشت، قصد پرداختن به خرده و کلان روایت‌های موجود از قحطی، فقر، گرسنگی و جنگ و اشغال ایران را دارد.

 

سال‌های پایانی سلطنت: بحران گندم و آفت‌زدگی

قحطی در آخرین سال‌های سلطنت؛ اولین سرشماری نفوس در سال ۱۳۱۸، جمعیت ایران را ۱۸.۳ میلیون تخمین زد. بدیهی بود که تهیه غذا برای این جمعیت به شیوه سنتی، کار ساده‌ای نبود. پایین بودن توان مالی خرید گندم توسط دولت، عدم توازن در الگوی کشت و ترکیب کشت متاثر از بازارهای بین‌المللی و اشتیاق کشاورزان به کاشت محصولات غیرغذایی از جمله پنبه به سبب ارزش صادراتی آن، کار را بدانجا کشاند که محصول غله ایران، در سال ۱۳۱۸ به حد کافی نبود و رضا شاه نیز نتوانست میان مصرف غله در نقاط پر محصول و قحطی زده توازن برقرار سازد.

در آن سال، اغلب کشاورزان به سبب خشکسالی پیاپی مناطق مرکزی و جنوبی ایران و پائین بودن نرخ دولتی خرید گندم، از کشت آن خودداری کردند.

در اوج قدرت‌یابی فاشیسم و نازیسم و جاه‌طلبی‌های بی‌‌پایان هیتلر و موسولینی، درست در زمانی که اروپا درگیر تدارک وسیعی برای آغاز یک جنگ جهانی دیگر بود، در سال ۱۳۱۷، آفت "سن"، محصولات کشاورزی روستای ارمنی‌نشین کاتاک (کتک)، در چهارمحال و بسیاری از گندمزارهای اصفهان را تباه کرد.

این مسئله موجب کمبود نان و قحطی در آنجا گردید، تا جایی که کدخدا در نامه‌هایی به مسئولان نوشت: "نظر به اینکه ما خودمان از گرسنگی تلف می‌شویم و مسئولیت تالیف نفوس رعیت به عهده حکومت محلی است، اقدامی بفرمایید که اداره مالیه اجازه دهند آنچه گندم مازاد مخارج شخصی مالک باشد به رعایا بدهند که از گرسنگی تلف نشویم".

در کتاب "خاطرات من"، عباسقلی گلشائیان آمده که در سال ۱۳۱۹ آفت سن به کشت گندم و جو شهرستان‌های نجف‌آباد، شهرضا، فلاورجان، اردستان و نایین آسیب فراوان زد و روستاها با قحطی و کمبود شدید نان مواجه‌اند. شرایط به اندازه‌ای بحرانی شد که فرماندار استان اصفهان شرحی برای وزیر کشور نوشت و درخواست کرد کمبود گندم مورد نیاز استان اصفهان، که حدود ۱۵ هزار تن بود، از استان‌های دیگر تأمین شود.

در همین سال، تهاجم سن و از بین رفتن گندم روستاهای خورزوق، شهرستان جی، اصفهانک، سودرجان لنجان، برزان و کوجان سده، سهلوان فلاورجان و کردآباد کوهپایه موجب نگرانی کدخدایان این مناطق از بروز قحطی و مرگ و میر اهالی شد، تا جایی که از فرماندار استان اصفهان درخواست نمودند به منظور تأمین نان اهالی و بذر کشت پاییز کشاورزان، مجوز حمل گندم را از سایر شهرستان‌ها صادر کند.

طغیان سن‌زدگی در روستاهای زردنجان جی، کلب علی فریدن، سیان شهرضا، فتح‌آباد لنجان و بلوک گرکن لنجان سبب ویرانی محصولات و فقدان غذای مکفی شد.

کدخدایان در نامه خود نوشتند: "اگر دولت کمک نکند، مزارع بدون کشت می‌ماند و کشاورزان به علت نداشتن نان و بذر متواری خواهند شد". کدخدای گرکن تهدید نمود: "چنانچه توجهی بدان نفرمایند ناچاریم برای رسیدگی به مقامات عالیه مربوطه شکایت نماییم".

قحطی-ایران-در-جنگ-جهانی-دوم6

ملخ‌ها، مهاجرت‌ها و احتکار: تشدید بحران قحطی

به گزارش مجله فلاحت: "در لنجان اصفهان ۲۱۰۰ کارگر محلی از سوی مالکان و رعایا در اختیار مامورین فنی اداره کشاورزی قرار گرفتند که در نتیجه آن ۱۰۵ هزار هکتار اراضی کشاورزی پاک‌سازی شده و زارعانی که اراضی خود را ترک نموده و در حال فرار بودند دوباره به کشت گندم پرداختند".

ملخ نیز مانند آفت سن به صورت دوره‌ای به مزارع مرکزی و جنوب شرقی کشور و استان اصفهان وارد می‌شد و علاوه بر خسارت اقتصادی، موجب کمبود غلات و قحطی می‌گردید. افزایش بسیار سریع بهای گندم و نان، قهراً ناآرامی‌ها و شورش‌هایی را موجب می‌گردید. لمبتون، خاطرنشان می‌سازد که اغلب، پس از خشکسالی‌ها دیده می‌شود که تجار و محتکران، زمین‌های دهقانی را غصب می‌کنند و سرانجام، قحطی مهاجرت‌هایی را ـ

چه در داخل و چه در خارج کشور ــ موجب می‌گردید: «مهاجرت دهقانان از روستاها به شهرها این نکته را به اثبات می‌رساند که مالکین خرده‌پا در بسیاری از نواحی و در شرایط امروزی نمی‌توانند از لحاظ مالی و وسائل دیگر، خود را تأمین کنند»، او تأکید می‌کند که طی اوقات اخیر روز به روز بیشتر دهقانان از روستا به شهرها مهاجرت می‌کنند.

روزنامه چپ‌گرای مردم در این خصوص می‌نویسد: «در زندگی این دهقانان، در نتیجه خشکسالی‌های ادواری یا هجوم آفات کشاورزی، تغییراتی مشاهده می‌شود، آن‌ها دسته دسته اراضی خود را به بزرگ مالکان می‌فروشند». ادامه خشکسالی موجب شد که محصول غلات بسیار کاهش یابد و در نتیجه، قیمت گندم با شتاب بیشتری فزونی گیرد. کسانی که نان نداشتند، ناگزیر به علف خواری یا خوردن گوشت حیوانات بارکش روی آوردند، و در مراحل بعد، به خوردن سگ و گربه و موش و حتی مردار و کود و فضله حیوانات باربر مثل الاغ و اسب‌های پیر ناچار شدند.

در بعضی جاها کار حتی به آدمخواری می کشید. عوامل احتکار، بی‌گمان، نقش بسیار مؤثر و تعیین‌کننده‌ای در شدت بخشیدن به اثرات قحطی داشت. بی‌لیاقتی سیاسی، عدم توجه به بهسازی و مرمت زیرساخت‌های آبی مانند قنوات، فساد کارگزاران حکومتی و سودجویی در مواقع خشکسالی بر وخامت اوضاع می‌افزود.

مثلاً، بلوک مستقل مهاباد یزد دارای ۱۷ رشته قنات و چشمه خالخالی بوده و روستاهای اطراف مهاباد همه سرسبز و در آن کشاورزی می‌شده و جمعیت زیادی در آن‌ها زندگی می‌کرده‌اند. اما به علت بی‌توجهی به لایروبی قنوات و خشک شدن قنوات، بیشتر روستاهای اطراف یا خالی از سکنه شده یا جمعیتی مختصر را در خود جای داده‌است.

در قسمت شمال و شمال شرقی مهاباد در حاشیه کویر روستاهای زیادی وجود داشته که بر اثر بیابان‌زایی، وزش تند بادها و حرکت دادن ریگ‌های روان، وقوع زلزله روستاها و مزارع آن در زیر خاک فرورفته و تلی از شن باقی‌ماند.

دولت از سال ۱۳۱۴ برای مبارزه با قحطی به اداره غله دستور داد تا با گردآوری گندم و ساخت سیلو به اثرات خشکسالی و قحطی پیش روی توجه بیشتری نماید. لیکن در آستانه جنگ دوم جهانی فقط سیلوی تهران تکمیل شد، تازه این سیلو عملاً قادر بود فقط ذخیره غلات تهران را به مدت شش ماه تأمین کند، در زمستان سال ۱۳۱۹ش/۱۹۴۱م، یعنی یک سال قبل از جنگ، کشور با رشد تولید گندم روبه‌رو شده بود اما رضاشاه بدون توجه به این امر، پیرو سیاست صنعتی‌کردن کشور، مقدار زیادی از محصول گندم را به ‌ازای واردات سازه‌های صنعتی، به خارج از کشور صادر کرد تا کار به‌جایی برسد که برای پرکردن سیلویی که به‌تازگی ساخته بود، گندمی نبود (بولارد، ۱۳۶۳). با این توضیح که سکنه شهر تهران هر ماه ۱۰ هزارتن نان مصرف می‌کردند.

به علاوه، تولیدکنندگان غلات ناچار بودند محصول خود را به بهایی نازل‌تر از سایر کشورهای منطقه به دولت بفروشند، به این شکل دولت نه تنها بر قوت لایموت مردم تسلط می‌یافت، بلکه خواسته یا ناخواسته مسئول هرگونه کمبودی شناخته می‌شد. در آن زمان خوراک اصلی مردم ایران نان بود و برای طبقات پایین جامعه قوت‌لایموت؛ اما ازدحام جمعیت برابر نانوایی‌ها، صورت اسف‌انگیزی به خود گرفته بود و مرگ‌ومیر ناشی از گرسنگی و بی‌غذایی، روزبه‌روز افزایش می‌یافت. نانواها قسمتی از3 بخش‌های آردی که در بازار آزاد می‌توانستند بفروشند پنهانی به قیمت بالاتر می‌فروختند و درعوض، باقیمانده آرد گندم را با جو، ذرت، خاک اره، ماسه و... مخلوط می‌کردند و نان نامرغوبی به دست مردم می‌دادند.

قحطی-ایران-در-جنگ-جهانی-دوم5

جهش تورمی و افزایش قیمت مواد غذایی در بحبوحه جنگ

با گذشت زمان اثرات جنگ ویرانگر دوم جهانی و دامنه آن با همه ابعاد به ایران کشیده شد. کشیده‌شدن پای ایران به جنگ، زمینه تورم و افزایش قیمت‌ها را فراهم کرد و در این زمان، قیمت‌ها یکباره چند برابر شد. از سال ۱۹۳۷ تا فوریه ۱۹۴۳ (۱۳۱۵ تا بهمن ۱۳۲۲)، هزینه زندگی از رقم پایه ۱۰۰ به ۷۷۸ درصد افزایش یافت؛ یعنی قیمت‌ها تقریباً هشت‌برابر شد. در اولویت قرار گرفتن مقتضیات نظامی متفقین و در اختیار گرفتن امکانات حمل‌ونقل و تأمین خواروبار برای آن‌ها، امکان تولید مواد اولیه و نیازهای تغذیه‌ای مردم را محدود ساخت.

همچنین جنگ و بی‌نظمی‌های ناشی از آن، میزان تولیدات داخلی را کاهش داد. در اثر اشغال، کشاورزی به عنوان ستون فقرات اقتصاد ایران که ۷۵درصد نیروی کار را جذب کرده بود و حدود ۵۰درصد تولید ناخالص ملی ایران را تأمین می‌کرد، وارد رکود سختی شد و به‌ علت آشفتگی اوضاع کشور، تولید گندم و جو ۲۵درصد، پنبه ۳۹درصد، برنج ۱۰درصد، گاو ۹درصد و توتون و تنباکو ۷درصد کاهش یافت (فوران، ۱۳۸۷). این کاهش تولید، زندگی مردم را در وضعیت سختی قرار داد.

با شدت گرفتن جنگ و تورم شدید موادغذایی، به‌ویژه گندم، برخی از مناطق به مرحله سخت‌تری وارد شدند که در آنجا کالایی برای خرید وجود نداشت. این مرحله، به‌ صورت بسیار شدید اتفاق افتاد به نحوی که از آن به قحطی تعبیر می‌شود. در این مرحله، واکنش توده‌های مردم به‌صورت شورش‌های کور بوده است که این شورش‌ها بیش از هر چیز واکنشی به غریزه گرسنگی بود.

شوروی و انگلیس با اشغال ایران، قوای خود را در نقاط مختلف کشور مستقر کردند. طبق مادۀ هفت پیمان اتحاد سه‌گانه که در ۲۴آذر ۱۳۲۰ (۱۵دسامبر ۱۹۴۱)، بین ایران و انگلیس و شوروی به امضا رسید، متفقین می‌بایست موادغذایی خود را از خارج از کشور وارد کنند.

اما به‌دلیل اوضاع جنگی و فقدان نظارت و ضعف قوای دولتی، این مایحتاج روزانه را از داخل ایران تهیه می‌کردند. در حقیقت با ضعف شدید پایه پولی کشور، متفقین محصولات کشاورزی ایران را غارت می‌کردند. شوروی تمام محصول غلات آذربایجان و سراسر شمال ایران را یکجا می‌برد؛ چون در اثر جنگ و اشغال سرزمین‌های حاصل‌خیز اوکراین و بلاروس و...، توسط ارتش آلمان و آتش‌زدن کشتزارها هنگام عقب‌نشینی، تولید غله در شوروی تقریباً به پایین‌ترین سطح رسیده بود.

این مکافات سبب شد، تا شوروی در وضعیتی قرار گیرد که نمی‌توانست از محموله‌های گندم و جو ایران چشم بپوشد (لمبتون، ۱۳۷۵؛ خامه‌ای، ۱۳۷۲). در سال ۱۳۲۲ ش / ۱۹۴۳ م، روس‌ها حدود هزار تن غله و در سال ۱۳۲۳ ش/ ۱۹۴۴ م، بیش از ده هزار تن غله از مرزهای ایران خارج نمودند و این جدای از گندمی بود که نظامیان و تجار در بازار خریداری و به شکل رسمی به روسیه حمل می‌کردند.

سرزمین‌های شمال و شمال غرب ایران، از مراکز اصلی تولید برنج و گندم، در شوروی بود که آن را از سایر بخش‌های کشور مجزا کرده بودند. تولیدات این بخش، در کنترل کامل ارتش شوروی درآمد و جز مقدار اندکی که تنها، به مصرف داخلی در این منطقه می‌رسید، بقیه را به شوروی صادر می‌کردند.

مقامات شوروی مأموران خرید خود را به شهرهای شمالی آمل، بارفروش، ساری می‌فرستادند و محصولات کشاورزان را خریده و آن را به شوروی ارسال می‌کردند. در سال ۱۳۲۱ش/۱۹۴۲م، در آمل، چند مأمور شوروی برنج کشاورزان ایرانی را به زور خریدند و مقداری اندکی را برای مصرف پادگان‌های شوروی در شمال گذاشتند، مابقی را به شوروی ارسال و از کشور خارج کردند. یا در خراسان، شوروی‌ها، تمام محصول شرکت سهامی فلاحتی خراسان را به‌همراه پانصد تن گندم و مقداری دام از قوچان خریده و سریعاً به شوروی ارسال کردند (اسناد وزارت خارجه، ۱۳۲۱، کارتن۴۹: ۱برگ).

ناگفته پیداست که این دست معاملات، فرصت مناسبی را هم برای احتکار و خرید کالا در اختیار افراد سودجو می‌گذاشت و در کنار مأموران شوروی، دلالان سودجو نیز در شهرهای مختلف به خرید گندم و جو و ارسال آن به شوروی مشغول بودند.

طبق گزارشی از بروجرد، در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۲۱ / ۱۴ژوئیه ۱۹۴۲، شهر بروجرد تنها فقط برای یک روز نان داشت، واسطه‌های متنفذ، گندم‌های آزاد مالکان را به دلالان خارجی می‌فروختند و گندم‌های خریداری شده را با خودروهایی که دارای مجوز حمل کالا برای شوروی بود حمل نموده و همین مأموران فاسد، خودشان وظیفه خروج کالا را بر عهده داشتند (تبرائیان، ۱۳۷۱).

قحطی-ایران-در-جنگ-جهانی-دوم4

اشغال، خشکسالی و گرسنگی: روایت‌های تلخ از فقر و مرگ

در پاییز ۱۳۲۰ ایران که تازه به اشغال متفقین درآمده بود و هرج و مرج و ناامنی جامعه را فراگرفته بود، بسیاری از کشاورزان به خاطر ترس از غارت اموال و محصولات خود به دست نیروهای عشیره‌ای و دیگران، دست از زراعت کشیدند که نتیجه‌اش کاهش چشمگیر محصول سال ۱۳۲۱ بود. در این وانفسا، در پاییز۱۳۲۱ش/۱۹۴۲م، دولت شوروی قراردادی با ایران منعقد کرد که به موجب آن دولت ایران متعهد شد، برای نیازهای شوروی سالیانه هزاران تن غله شامل برنج و گندم و جو، به این کشور تحویل دهد.

این‌درحالی بود که مرکز عمده تولید گندم و برنج ایران، استان‌های شمالی و آذربایجان، در اختیار شوروی بود. روس‌ها از حمل مازاد غله این نواحی، به نقاط دیگر کشور مانع می‌شوند و مدعی بودند، مازاد غله‌ای وجود ندارد. وقتی در زمستان همان سال اجرای مفاد این قرارداد، یعنی تحویل غله به شوروی به‌تأخیر افتاد، مقامات شوروی دولت ایران را به‌سختی تحت‌فشار گذاشتند.

اعمال این سیاست‌ها و کمبود گندم، کیفیت نان را روزبه‌روز بدتر می‌کرد. انگلیسی‌ها نیز غلات دردسترس را تا جایی که ممکن بود، به قیمت ارزان خریداری و در اهواز که مرکز قوای آنها بودند، انبار می‌کردند علاوه بر این، ارتش انگلیس، روزانه صدها تن خواربار، سبزیجات و... از مغازه‌های تهران خریداری و به مراکز نظامی‌شان حمل و نقل می‌کردند که پیامد این اقدام برای مردم وحشتناک، و سبب کم و زیاد شدن یا نوسان بی‌وقفه قیمت خواروبار در پایتخت و شهرهای بزرگ بود.

در زمستان ۱۳۲۰ برابر با ۱۹۴۲ م، در صفحات جنوبی کشور و بندرریگ چنان قحطی شدت یافت که برای رهایی از فشار گرسنگی، مردم ملخ‌های هجوم‌آورده را می‌گرفتند و بعد از پخت می‌خوردند (تبرائیان، ۱۳۷۱). در همین زمان، در بم قحطی کامل حکمفرما بود و نه تنها، بذری برای زراعت نبود، بلکه عده‌ای از گرسنگی جان دادند. این در حالی بود که بین بم و زابل، یکی از انبارهای غله ایران، فاصله چندانی نبود (اطلاعات،۱۳۲۰، ش۴۷۸۲: ۱).

در تبریز، مرکز غله‌خیزترین استان کشور، در زمستان ۱۳۲۱ش/۱۹۴۳م، چنان قحطی و گرسنگی رواج یافت که نانوایی‌ها به‌جای نان، به مردم سیب‌زمینی تحویل می‌دادند حتی نان نامرغوب نیز دردسترس نبود. گزارش‌های شاهدان عینی حکایت از آن است که کمیابی کالاها و ارزاق و مایحتاج عمومی، به‌حدی بود که مردم ناچار برای تهیه نان و قند و شکر، از در و دیوار مغازه‌ها بالا می‌رفتند.

برای نمونه، گزارش وزارت دارائی، در سال ۱۳۲۱ حاکی از آن است که: "محصول گندم و جو امسال همدان به واسطه نیامدن باران در پاییز و بهار به افت برخورده، در تمام بخش‌ها به طور کلی سی الی چهل درصد دیم، یک چهارم نسبت به سال گذشته نشان می‌دهد و محصول بهاره مورد استفاده نیست و مختصر محصولی که بدست بیاید، به علت ترقی کارمزد کارگر که سه برابر ترقی کرده و نبودن وسیله نقلیه، باعث ترقی فوق‌العاده در کرایه شده، قیمت کنونی که اداره اقتصاد خریداری می‌نماید، تکافو از هزینه جمع‌آوری محصول و کرایه نمی‌کند".

قحطی-ایران-در-جنگ-جهانی-دوم7

تلاش‌های نافرجام دولت و فساد در بحبوحه بحران

دولت فروغی برای کاستن از ظرفیت اعتراضات دهقانان، در روز ۵ مهر سال ۱۳۲۰ با فرمانی، قیمت خرید انحصاری گندم را نسبت به پیش از ۲۵ شهریور – یعنی در کمتر از ده روز پس از فرار رضاشاه – به دوبرابر افزایش داد و از حدود ۵۰۰ – ۶۰۰ ریال به مبلغ ۱۰۰۰ ریال رسانید تا تناسبی میان مخارج و عایدات دهقانان بر قرار شود.

در اسفند ۱۳۲۰ قانون منع احتکار به تصویب رسید؛ همچنین خرید و فروش آزاد غله و نیز صدور آن و چند قلم دیگر از کالاهای اساسی ممنوع‌ شد. دولت برای افزایش سطح تولید و تشویق گندم‌کاران برای تحویل محصول به دولت، بهای خرید این محصول را ۴۰ تا ۸۰ درصد بالا برد. کیفیت بد نان که در اثر امتزاج با موادی مانند خاک اره و آهک و نیز اتهام‌ فروش آرد در بازار سیاه توسط نانوایان، دولت را متوجه آنان ساخت و سرانجام برای مقابله با آنها، نانوایی مرکزی را در سیلو راه‌اندازی کرد.

اما حجم آشفتگی در امور مملکت فراتر از پیش‌بینی‌ها بود. گزارش ویلیامسن، مورخ ۲۵ جولای ۱۹۲۹ می‌نویسد: "زلزله خسارات بیشتری به خراسان وارد کرده، حمله ملخ‌ها حجم انبوهی از محصول گندم را از بین برده، و سیل در تبریز منجر به مرگ ۲۰۰ نفر، و تلف شدن هزاران رأس گاو و گوسفند و ویرانی نیمی از شهر شده است و بدتر از همه اینکه دیگر روحیه‌ای برای وزارت مالیه نمانده است.

معلوم شده است که انبار اداره ارزاق ۲۵۰۰۰ خروار گندم کمبود دارد، بنابراین شاید کشور در فصل زمستان با کمبود نان مواجه شود. در نهایت باید اضافه کنم که نرخ برابری ارز نیز به سرعت رو به کاهش است".

قضیه فیروز و بحران کمبود غله در انبارهای دولت: در ۱۸ نوامبر ۱۹۲۹ اعضای دیوان عالی کشور به همراه وزرای عدلیه و مالیه به کاخ سلطنتی احضار شدند و شاه آنها را به تخلف از قانون متهم ساخت. ماجرا از این قرار است که وقتی کمبود غله در انبارهای دولت آشکار گردید، دکتر شییر، مدیر آلمانی سازمان نظارت و بازرسی وزارت مالیه، گزارش کرد که ۲۴۰۰۰ خروار گندم به ارزش تقریبی ۳۰۰ هزار دلار مفقود شده است؛ و خوب می‌دانیم که این کشف منجر به دستگیری فیروز میرزا، وزیر مالیه وقت شد و رسوایی بزرگی به بار آورد که گریبان برخی از مقامات عالی کشور را گرفت.

چند هفته بعد، در طول تغییر و تحولات این وزارتخانه تحت نظارت فرزین، وزیر جدید مالیه، یکی از کارمندان ایرانی سازمان نظارت و بازرسی وزارت مالیه متوجه شد که ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ هزار خروار گندم دیگر هم مفقود شده است.

طبق قانون، او ماجرا را مستقیماً به دیوان عالی کشور گزارش داد بلافاصله پس از این قضیه و مطلع شدن رضاشاه؛ آقای فرزین از وزارت مالیه منفصل و به وزارت خارجه منصوب شد و مشارالملک (حسن مشار) به جای او وزیر مالیه شد.

یکی از روزنامه‌های تهران به نام کوشش درباره قضیه فیروز مقاله‌ای منتشر ساخته که از محتوای آن استنباط می‌شود که روی کار بودن فیروز در اداره ارزاق و انفصال او از تمام مناصب دولتی به دلیل مازاد گندم است و نه کمبود آن.

البته این روزنامه نامی از شاهزاده فیروز نبرده است، ولی طی اظهاراتی درباره درخواست یک شرکت خارجی مبنی بر صادرات ۵۰۰۰۰ بوشل گندم ایران به آلمان نوشته است: زمانی که امور ارزاق به نظم و قاعده درآمده است، متوجه شده‌ایم که تولید ما چندین برابر بیشتر از مصرف مان است، و اینکه این میزان اضافی یا فاسد می‌شود و یا به هدر می‌رود. همچنین طی سال ۱۳۲۰ بروز انواع بیماری‌های گیاهی و نیز خشک‌سالی‌های متعدد، باعث نابودی محصولات کشاورزی شده بود و به این ترتیب امید دولت به خرید مازاد محصولات، بیهوده بود.

پول چندصد مایلِ نخستِ اسباب‌بازیِ گران‌قیمتِ شاهنشاه، راه‌آهن، از مالیاتِ سنگینی به‌دست آمد که به چای، نوشیدنیِ محبوبِ ایرانی‌ها بستند. این مالیات پولِ کافی برای انجام همه طرح به بار نداد و بنابراین بخش‌هایی از ذخیره نقره ایران را فروختند. ریال ایران بیش از نصفِ ارزشش را از دست داد و همین دولت را ملزم کرد حقِ انحصاریِ واردات و صادرات را مالِ خود کند؛ ورود و خروجِ کاغذ و پولِ نقره ایران را هم ممنوع کرد. قیمتِ موادِ غذایی دوبرابر شد، مالیات‌ها سه‌برابر شدند.

برای تأمینِ کالاهای ملزومِ قراردادهای خارجی‌شان، بخشِ عظیمی از ذخایرِ غلات، برنج و میوه‌های خشکی را که بخشی‌شان برای مصرفِ داخلی لازم بود، صادر کردند.

در یک منطقه، والاحضرتِ همایونی امر کردند به‌جای گندم پنبه بکارند. کوران آمد و محصولِ پنبه نابود شد و صرفاً برای اینکه اوضاع بد‌تر بشود، بازارِ جهانیِ پنبه هم سقوط کرد. ماجرا برای بسیاری از ایرانیان برابر با فقر و محرومیت بود. در دهاتِ ایران مناظری شکل گرفتند که برای مسافرانِ خارجی بهت‌آور بود".

قحطی-ایران-در-جنگ-جهانی-دوم8

دخالت‌های خارجی و بحران قحطی ایران جنگ جهانی دوم

قوای متفقین چندی پس از پایان فصل برداشت غله ایران را اشغال کردند و بسیاری از تولید‌کنندگان گندم فرصت را غنیمت شمردند و از عرضه محصول خود امتناع کردند. حکومت جدید نیز به جای افزایش سریع نرخ دولتی خرید گندم، کار را به دفع‌الوقت گذراند و نتیجه این سهل‌انگاری، این شد که تقریباً فقط مقدار اندکی گندم از مهمترین مرکز تولید‌کننده آن – آذربایجان - به تهران رسید.

پس از اشغال ایران، سفیر انگلستان در تهران، گایلز، سرکنسول انگلستان در مشهد را به تهران فراخواند و او را در قسمت مشاور در امور غله‌ منصوب کرد.

گایلز که در زمینه تجارت و مسائل خواربار و غله تجارب زیادی داشت، توصیه‌ کرد که در هر یک از کنسولگری‌های انگلستان در ایران، مأمورانی مخصوص گماشته شوند تا بر جریان کاشت، برداشت و جمع‌آوری گندم نظارت دقیق داشته باشند. در تیرماه ۱۳۲۱ از طرف وزارت دارایی ایران به ادارات دارایی شهرستان‌ها ابلاغ شد که اطلاعات مربوط به میزان‌ محصول سال جاری و سال‌های قبل را در دسترس مأموران انگلیسی قرار دهند.

بر مبنای‌ گزارش چنین مأمورانی است که سفیر انگلستان حتی در کم و کیف میزان تعهدات مالکان هم‌ دخالت می‌کرد. فشار دولت انگلستان بر دولت ایران برای استخدام پنج انگلیسی به عنوان‌ مستشار وزارت خواربار نیز از همین زاویه قابل تأمل است.

از شهریور ۱۳۲۰ تا تابستان ۱۳۲۱، دولت انگلستان با ارسال گندم از هندوستان و کانادا به‌ ایران‌مخالفتی نکرد و در این مدت حدود هفتاد هزار تن گندم به ایران رسید؛ اما بعد از آن‌ انگلستان با واردات گندم به ایران مخالفت کرد و در نتیجه قطع واردات، کمبود و گرانی نان در ۱۳۲۱ ش به اوج خود رسید.

 

روایت بولارد و اتهامات فساد

«سر ریدر بولارد» سفیر آن کشور در تهران با اشاره به واردات گندم در ۱۳۲۰ش‌ می‌نویسد: «... مملکت باید مجدداً خودکفا می‌شد، ولی اقدامات انجام شده، احتیاج به‌ کارگزارانی کارآمد و صادق داشت تا مؤثر واقع شود و مأموران ایرانی فاقد این دو خصلت هستند. چیزی که دولت [ایران] مایل به انجام آن است خرید ۱۲۰۰۰۰ تن گندم از متفقین برای مصرف شهرهاست. در نتیجه کشتی‌هایی که باید به حمل مهمات جنگی بپردازند، می‌بایست به قیمت جان ملوانان متفقین به کشوری گندم حمل کنند که اگر محتکران مال ‌اندوز و مأموران خودش را مهار کند می‌تواند با گندم تولیدی خود زندگی کند".

به نظر عبدالله شهبازی؛ کمبود نان در سال‌های اوّلیه پس از شهریور ۱۳۲۰ به دلیل حضور ارتش‌های متفقین در ایران نبود. به‌عکس، متفقین پس از حضور در ایران از طریق وارد کردن گندم از هند، کانادا و ایالات متحده آمریکا کوشیدند تا این کمبود را مرتفع کنند.

به‌علاوه، حضور ارتش‌های متفقین بر ذخیره گندم ایران تأثیر نداشت زیرا آنان از ذخایر خود استفاده می‌کردند. سر ریدر بولارد، می‌نویسد: «ما واحدهای خودمان را با غلاتی که از هند و سایر جاهای خارج از ایران می‌آوریم تغذیه می‌کنیم» او سپس به کمک‌های دولت بریتانیا برای تأمین کمبود نیازهای گندم ایران و وارد کردن گندم از هند و کانادا و آمریکا اشاره می‌کند.

بولارد در ۲۰ مهر ۱۳۲۱ نوشت: "دولت ایران اخیراً بدون اجازه گرفتن از کسی، پانصد تن گندمی را که ما برای لهستانی‌ها وارد کرده بودیم مصرف کرده است. آن‌ها گندم را پس خواهند داد اما کی، معلوم نیست؟"

بولارد در جای دیگر می‌نویسد که در سال زراعی قبل (۱۳۲۰-۱۳۲۱) دولت بریتانیا هفتاد هزار تن گندم به دولت ایران کمک کرد و پس از بلوای نان نیز ۱۵۰۰ تن آرد و مقداری جو به ایران داد ولی افکار عمومی باور نمی‌کند که انگلیسی‌ها به ایران گندم داده باشند. "من نمی‌دانم چند نفر از ایرانیانی که در توزیع ارزاق عمومی ذی‌دخل هستند، درستکارند: شاید یک‌ در هزار". بولارد طی گزارش مفصلی می‌نویسد: "اکثر نمایندگان خودشان زمین‌دار و محتکر هستند... و این کار [قاچاق گندم‌] با اغماض مسئولان ایرانی که غالباً خودشان گندم را به خارج قاچاق‌ می‌کنند انجام می‌شود. درست پیش از سقوط سهیلی از او پرسیدم یک مأمور از زمان اشغال تاکنون به جرم فساد تعقیب‌ قانونی شده است و او جواب منفی داد، ولی ادعا کرد (به اعتقاد من به دروغ) که بعضی از آن‌ها را به‌ خاطر فساد اخراج کرده‌اند.» «من سه سال است اینجا هستم و هرگز نشنیدم که یک مأمور به خاطر فساد مجازات شده باشد.

با اینکه از بیست مأمور یک نفر درستکار نیست، مأمور مربوطه با تقسیم رشوه با رؤسایش، خودش‌ را حفظ می‌کند.. وقتی گندم وارد می‌شود مقداری از آن توسط مسئولان با استفاده از مصونیت شغلی در بازار سیاه به‌ فروش می‌رسد. بعد مسئولان و نانواها مشترکاً قسمتی از آردی را که دولت به نانوایی‌ها فروخته‌ مخفیانه می‌فروشند و کسری آن را با مخلوط کردن سبوس با کاه پر می‌کنند".

 

گزارشات آمریکایی از وضعیت تولید گندم به هنگام اشغال

از قریب به هشت ماه پیش از برکناری رضا شاه، دریفوس (Louis Goethe Dreyfus, Jr)، وزیر مختار ایالات متحده آمریکا در ایران، در گزارش‌های خود به واشنگتن هشدار در زمینه قحطی قریب‌الوقوع در ایران را آغاز کرد. او در تلگراف اول بهمن ۱۳۱۹ به وزارت خارجه آمریکا نوشت: "کمبود شدید گندم را که از پاییز ۱۹۴۰ در ایران پدید آمده، از طریق واردات گندم از هندوستان تا حدودی می‌توان تخفیف داد و از یک بحران جدی جلوگیری کرد. تنها اخیراً می‌توان متوجه شد که اوضاع ناشی از کمبود گندم وخیم است ولی دولت ایران تا بدان حد متوجه این وخامت نشده که به واردات گندم از هند اقدام کند و لذا این امر می‌تواند به بحرانی با ابعاد بزرگ‌تر بدل شود... ایران از نظر گندم خودکفاست و تنها در زمان قحطی به واردات گندم اقدام می‌کند".

در این بین، آمریکایی‌ها نیز بدون توجه به ‌وضعیت مردم ایران و وجود قحطی در کشور، در فکر رسیدن به غله و موادغذایی به شوروی بودند. آمریکایی‌ها تعداد بسیار زیادی از کشتی‌ها را از بنادر ایران پیاده و از آنجا به اهواز حمل می‌کردند. اما در اهواز با قطار و کامیون‌های ایرانی، موادغذایی را به شوروی می‌فرستادند. در کنار قوای متفقین، اسرای لهستانی نیز نقش جالبی در تشدید قحطی ایفا می‌کنند. زیرا خریدهای آنان به صورت یکجا و یک قلم بود و این تأثیر کاملی بر وضعیت خواروبار اهالی پایتخت می‌گذاشت و گرانی و نایابی اجناس را به‌دنبال می‌آورد (اطلاعات، ۱۳۲۱، ش۵۰۴۲: ۱).

دریفوس در گزارش خود وضع بد نان در تهران را چنین توصیف کرد: "در ماه‌های اخیر وضع نان تهران از نظر کیفیت خیلی نازل شده... من خود از یک آسیاب در چند مایلی تهران دیدن کردم. آسیابان به من گفت که در چهل روز اخیر آسیاب او تقریباً تعطیل بوده و تنها مقادیر ناچیزی گندم زارعین خرده‌پا را آرد کرده است.

کمیاب شدن این کالای بسیار مهم در رژیم غذایی ایرانیان... به دو دلیل است: اول، صدور گندم به آلمان قبل از شروع جنگ [جهانی] که ذخیره گندم انبارهای ایران را کاهش داد؛و دوم، وضع بسیار بد محصول غله ایران در سال ۱۹۴۰." بازده سرمایه‌گذاری‌ها کماکان پایین بود و منتقدان بر این باور بودند که طرح‌های پرهزینه و کم بازده موجب اتلاف منابع ملی می‌شود، از طرفی به رغم روند رو به رشد کلیت اقتصاد، برندگان اصلی این رشد اقتصادی، اقشار مرفه شهری ساکن در شهر تهران و چند شهر بزرگ ایران را شامل می‌شدند و بهبود شکاف درآمدی و رفع تبعیض از اقشار مختلف چندان مشهود و محسوس نبود، ضمن اینکه از اجرای برنامه‌هایی برای حمایت از بخش کشاورزی و روستاییان خبری نبود.

یکی دو ماه بعد، مقامات سفارت آمریکا در تهران متوجه شدند، به‌رغم این‌که ایران در آستانه قحطی یا وارد کردن گندم از هند قرار دارد، صادرات گندم از این کشور همچنان ادامه می‌یابد.

از سوی دیگر، از عوامل اصلی قحطی در ایران اشغال شده، ناامنی بود. در دوران اشغال کشور، به‌واسطه ازهم‌پاشیدگی نیروهای امنیتی در بسیاری از نقاط، جان و مال کشاورزان و تاجران دستخوش تاخت‌وتاز دزدان و راهزنان بودند. رعایا مالک جان و مال خود نبودند و با افزایش دایمی ناامنی، و وفور انواع بیماری‌ها به‌تدریج از مساحت زمین‌های زیر کشت کاسته می‌شد. مرگ و میر کودکان در سال‌های آخر سلطنت رضاشاه بین ۷۰ تا ۸۰% بود و پنج بیماری یا بلای مالاریا و سیفلیس و تریاک و تیفوئید با انواع تب‌های شبه تیفوئید و انواع اسهال‌ها از نیروی کار فعال روستایی می‌کاست (دولابلانشته، ص ۳۸).

"وضع دهکده‌ها و روستاهای ما از لحاظ بهداشت به هیچ وجه خوب نیست و تلفات روستائیان به‌ویژه کودکان آن‌ها زیاد است" (اطلاعات، س ۱۶، ش ۴۶۶۱، مورخ جمعه ۴ مهر ۱۳۲۰، ص ۱). در بجنورد، در زمان برداشت محصول دزدان مسلح، شبانه به چپاول و آزار کشاورزان می‌پرداختند و هستی آن‌ها را غارت کردند (اطلاعات، ۱۳۲۱، ش۵۰۱۴: ۱).

در کنار فعالیت‌های دزدان و راهزنان، شورش‌های عشایری و بی‌نظمی‌های دیگر و ایجاد ناامنی در راه‌های اصلی ارسال موادغذایی با کندی و چالش فراوان روبرو می‌شد. چون عشایر ناراضی و خشمگین در پاره‌ای از مواقع، با بستن راه‌ها و غارت کامیون‌ها، مانع از حمل‌ونقل کالا بودند (میلسپو، ۱۳۷۰: ۶۵). با تضعیف دولت مرکزی، قدرت‌های محلی و سران عشایر از فرصت استفاده کرده و سر به نافرمانی گذاشتند آنان تلاش می‌کردند خلأ قدرت مرکزی را پر کرده و از فرصت پیش آمده برای استقلال بیشتر یا غارت منابع و مناطق استفاده نمایند. آنان از همکاری با دولت‌های بیگانه ابا نداشته و به منافع ملی نمی‌اندیشیدند. غارت و راهزنی بخش‌های پهناوری از کشور را که حتی با خطوط جنگی فاصله داشت را در بر گرفته بود.

 

بحران مهاجرت و کمبود آرد در پایتخت

وجود این ناامنی‌ها، احتکار کالا توسط تولیدکنندگان بزرگ و تجار را به‌دنبال می‌آورد. چون آن‌ها برای جلوگیری از غارت و به امید بهتر شدن وضعیت، اموالشان را در انبارها ذخیره می‌کردند. جیمز موس (James S. Moose Jr) کنسول آمریکا، که در اواخر اردیبهشت و اوائل خرداد ۱۳۲۰ به بجنورد سفر کرده، منطقه‌ای که اراضی کشاورزی آن در تملک رضا شاه قرار گرفته بود، با حیرت دید که مقامات دولتی در حال صادر کردن غلات شمال ایران به اتحاد شوروی هستند. به این ترتیب، ماه‌ها پیش از ورود ارتش متفقین به ایران، و در زمانی که اقتدار دیکتاتور تزلزل‌ناپذیر به‌نظر می‌رسید، نه تنها مقامات سفارت آمریکا در تهران بلکه حتی برخی از اروپائیانی که برای مأموریت‌های خصوصی در ایران بودند، سقوط اقتصادی و مالی قریب‌الوقوع حکومت رضا شاه را پیش‌بینی می‌کردند.

برای مثال، آلبرت امبرشتز (Albert Casimir Corneille Embrechts) بلژیکی، که نماینده کمپانی بین‌المللی تلفن و تلگراف نیویورک در تهران بود، گزارشی برای فرانک پیج (Frank C. Page) نایب‌رئیس کمپانی، فرستاد. گزارش امبرشتز کمی زودتر از گزارش دریفوس، در ۲۲ دی ۱۳۱۹، به آمریکا ارسال شد. از کمبود شدید مواد غذایی و نان و گوشت سخن می‌گوید و این امر را به‌طور عمده ناشی از صادرات مقادیر عظیمی غله و گوشت از ایران به آلمان و اتحاد شوروی می‌داند. شاید نخستین بار در ۲۲ دی ۱۳۱۹ بود که کوردل هال (Cordell Hull) وزیر خارجه وقت آمریکا گزارشی دریافت کرد که طبق آن ایران در آستانه کمبود شدید مواد غذایی و نان و گوشت قرار داشت.

طبق این گزارش موضوع یادشده ناشی از فساد حکومتی و صادرات مقادیر عظیمی غله و گوشت به آلمان و روسیه بود. بر اساس این گزارش، که شاید اندکی اغراق آمیز باشد اما از حقیقت تهی نیست، دولت ایران طبق قراردادی ۴۰۰ هزار رأس گوسفند و ۲۰۰ هزار رأس گاو به شوروی می فروخت. به‌ویژه با استفاده از قانون راجع به عوارض صدوری میش و قوچ و بره – مصوب ۲ آبان‌ماه ۱۳۱۰ مجلس شورای ملی، صادرات دام تسهیل‌تر شد که در این روزها جهت جلوگیری از خروج دام از کشور نیاز به بازنگری داشت.

البته ۴ سال بعد هیأت وزیران در جلسه ۷ خرداد ۱۳۱۴ برای جلوگیری از قاچاق و تأمین نیازهای داخلی، صادرات قوچ و گوسفند از نژاد قره‌گل، مرینوس و زندیه شیراز را ممنوع اعلام کرد. مقامات آمریکایی در غرب، شرق و جنوب ایران گزارش‌هایی مشابه از وضعیت بحران گندم مخابره می‌کردند. همزمان رضاشاه از املاکی که به زور از دست مردم درآورده بود، گندم و گوشت هم به آلمان و هم به شوروی صادر می‌کرد، این در حالی است که این دو قدرت با هم مشغول جنگ بودند.

در اول بهمن ۱۳۱۹ لوئیس گوت دریفوس (Louis Goethe Dreyfus) وزیر مختار آمریکا در ایران، گزارش می‌داد وقوع قحطی در کشور بسیار نزدیک است. او هشدار داد تا دیر نشده دولت ایران باید از هندوستان غلات وارد کند، دریفوس همچنین اشاره کرد با این که ایران از نظر تولید غلات خودکفا است، اما به هنگام بروز قحطی ناگزیر از واردات خواهد بود. دریفوس اشاره می‌کند صدور گندم به آلمان در سال‌های قبل از جنگ ذخیره غلات کشور را به شدت کاهش داده و به علاوه وضعیت بسیار وخیم تولید گندم در سال ۱۳۱۹ به این معضل شدت بخشیده است. او در ادامه گفت برخی گفته‌اند با وجود برخی شایعات محصول گندم این سال به خارج صادر نشده است. با این وصف، دریفوس چند ماه بعد متوجه اشتباه خود شد و گزارش داد در اردیبهشت و خرداد ۱۳۲۰ محصولات گندم مناطقی از خراسان، از جمله بجنورد، به اتحاد شوروی صادر شده است.

 

بحران مهاجرت و کمبود آرد

در فروردین 1321 وزیر دارایی کابینة سهیلی گزارش داد در سال 1317 مصرف آرد شهر تهران 300 خروار در روز بود، اما در  حال حاضر(فروردین سال1321)  این میزان به حدود 700 خروار بالغ شده است. یکی از علل این موضوع مهاجرت روستاییان به تهران بود. مهاجرت روستائیان به تهران که خود به علت گرسنگی صورت می گرفت، بحران نان را در پایتخت دامن زد و معضلات اجتماعی ناشی از آن را تشدید می کرد.

سرمقاله نویس روزنامه اطلاعات در روز جمعه چهارم مهر 1320 – یعنی 10 روز پس از فرار رضاشاه از ایران - می نویسد که : تمام در آمد های رعایا  از روزی 2- 3 ریال تجاوز نمی کند و از بسیاری حوائج زندگی محرومند و در خانه های اغلب آنها به سبب ناتوانی در خرید نفت ، شب ها چراغی روشن نمی شود و به همین خاطر گروههای بزرگی از روستائیان به اطراف شهر ها مهاجرت کرده و به عملگی اشتغال دارند و رعایائی که در روستاها باقی مانده اند ، اغلب به اربابان و ملاکان خود بدهکارند و قادر به مهاجرت نیستند .... مقدمه اصلاحات ارضی را ما باید اصلاح حال رعایا و برزگران قرار دهیم و اگر این کار صورت نگیرد ، مانند گذشته هیچیک از اقدامات دولت نتیجه نخواهد داد ( اطلاعات ، س 16 ، ش 4661 ، مورخ جمعه 4 مهر 1320 ، ص 1 ) .

در نوامبر 1942/آبان1321، با سماجت آمریکایی ها انگلیس، وعده داد که برای جبران خسارت در تهران، 3500 تن گندم از انبارهای خود، در عراق، به ایران ارسال کند. اما بریتانیایی ها به بهانه‌های مختلف ازجمله نبودِ وسیله حمل گندم از عراق به ایران، از تحویل این مقدار گندم خوداری می‌کردند. بعد از مدتی، سازمان جاسوسی آمریکا کشف کرد که عراق تحت کنترل انگلیسی ها گندم مدنظر را از اهواز حمل کرده است.

اما از تحویل آن به مقامات ایرانی خوداری میکند . گزارش رادیو لندن پیوسته خبر از ارسال گندم به ایران می‌داد و در این باره روزنامه‌های ایران نوشتند:« با رادیو گندم وارد میکنند و با کامیون خارج می‌نمایند » (مکی، 1363). همزمان با ورود متفقین به دهات، بسیاری از کشاورزان ایرانی، زراعت را رها کردند و به عملگی به کاروان ارتش انگلیسی پرداختند این‌ دست فعالیتهای خدماتی از سطح زمین‌های زیر کشت می‌کاستند و کشور را با قحطی و کمبود موادغذایی روبرو می‌کنند. با تشدید بحران نان در تهران و برخی از شهرها در نهایت انگلیسی ها حاضر به ارسال گندم به تهران شدند. گندمی که با سر و صدا و تبلیغات بسیار وارد تهران شدند. قبل از ورود محموله، چند هواپیمای نیروی هوایی ایران برفراز پایتخت پرواز کردند و بر سر مردم گرسنه اطلاعیه هایی ریختند که حاوی وعدﺓ انگلیس و آمریکا مبنی بر ارسال گندم بود. اولین محموله گندم انگلیس را در تاریخ 21 آذر 1321/12دسامبر1942، در کامیون‌هایی وارد تهران کردند که پرچم انگلیس را بر آن‌ها افراشته و عبارت « انگلیس گندم به ایران می‌آورد » ، بر آن نقش بسته بود اما این گندم، مملو از خرده‌شیشه و سنگریزه بود و استفاده از آن ممکن نبود . ورود این کامیون‌ها درست چند روز بعد از شورش17آذر بود. شاید ترس انگلیس از اوج گیری وضعیت قحطی در ایران و تلاش، برای جلوگیری از ایجاد هرج‌ومرج، منجر به ارسال این گندم شد.  

 

شورش نان در تهران

در تیرماه 1321 نان در تهران و دیگر شهرهای قحطی زده، جیره‌بندی شد. در مرداد همان سال دولت تازه تاسیس قوام، به سبب‌ اهمیت مساله خواربار به ویژه نان تصمیم به تشکیل وزارت خواربار گرفت. ابتدا اداره کل‌ خواربار و اندکی بعد وزارت خواربار تاسیس شد و مهدی فرخ (معتصم السلطنه) به عنوان اولین‌ وزیر خواربار به کابینه راه یافت. همزمان کارشناسانی از آمریکا به خدمت گرفته شدند تا تشکیلات و امور وزارتخانه جدید را مطابق میل خود هدایت کنند. در راس این مستشاران، «شریدان» بود که اوایل مهر 1321 به ایران آمد.لازم است به شورش نیمه آذر ماه اندکی دقیق تر بپردازیم. در نیمه دوم 1321 به سبب قطع واردات غله، مردم ایران به ویژه ساکنان نواحی مرکزی و جنوبی بر اثر کمبود شدید و کیفیت بسیار بد نان با گرسنگی و قحطی‌ فزاینده‌ای دست و پنجه نرم می‌کردند.

در نتیجه این اوضاع، آشوب‌هایی درگرفت که‌ گسترده‌ترین آنها روزهای 16 تا 18 آذر در پایتخت رخ داد و بحرانی سیاست تولید کرد که بر مناسبات خارجی هم تاثیر نهاد.  حکومت ایران که از یک طرف با مردم گرسنه روبه‌رو بود، از سوی دولت‌های اشغالگر به ویژه‌ انگلستان به شدت تحت فشار بود که قوت لایموت ایرانیان را از داخل فراهم آورد تا امنیت‌ نیروهای متفقین و راه‌های ارتباطی مورد نیاز آنان به خطر نیفتد.  بنابراین، دولت اقدامات لازم برای اخذ مازاد غله مالکان و کشاورزان را تشدید کرد و به‌ همین منظور تعدادی از مالکان را در نقاط مختلف به اتهام عدم اجرای تعهد خویش در تحویل‌ گندم، بازداشت کرد.

به نوشته مجد وبراساس اسناد آمریکایی، در سال ۱۹۱۴ جمعیت ایران ۲۰ میلیون نفر بود که در سال ۱۹۱۹ به ۱۱ میلیون نفر کاهش یافت. توجه بفرمایید؛ یعنی حدود ۸ الی ۱۰ میلیون نفر از مردم ایران از گرسنگی و بیماری‌های ناشی از کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه مردند. در اسناد آمریکایی مدارک مستندی درباره این تراژدی بزرگ انسانی وجود دارد چهل درصد از مردم ایران، طی دو سه سال، قلع‌وقمع و نابود شدند. تنها در سال ۱۹۵۶ بود که ایران توانست به جمعیت ۲۰ میلیونی سال ۱۹۱۴ برسد.

عجیب‌تر از همه نقش بریتانیا در این فاجعه است. قحطی بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که سراسر ایران در اشغال نظامی انگلیسی‌ها بود؛ ولی انگلیسی‌ها نه‌تن‌ها هیچ کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند، بلکه عملکرد آن‌ها اوضاع را وخیم‌تر کرد و سبب مرگ میلیون‌ها نفر از ایرانیان شد. درست در زمانی که مردم ایران به علت قحطی نابود می‌شدند، ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد غذایی از بازار ایران بود و با این کار خود هم افزایش شدید قیمت مواد غذایی را سبب می‌شد و هم مردم ایران را از این مواد محروم می‌کرد. جالب‌تر اینکه انگلیسی‌ها مانع واردات مواد غذایی از آمریکا، هند و بین‌النهرین به ایران شدند.

به علاوه، در زمان چنین قحطی عظیمی، انگلیسی‌ها از پرداخت پول درآمد‌های نفتی ایران استنکاف ورزیدند. چنین اقداماتی را قطعاً باید جنایت جنگی و جنایت بر ضد بشریت به شمار آورد. هیچ تردیدی نیست که انگلیسی‌ها از قحطی و نسل‌کشی به عنوان وسیله‌ای برای سلطه بر ایران استفاده می‌کردند. به علاوه، در زمان چنین قحطی عظیمی، انگلیسی‌ها از پرداخت پول درآمد‌های نفتی ایران استنکاف ورزیدند. چنین اقداماتی را قطعاً باید جنایت جنگی و جنایت بر ضد بشریت به شمار آورد. هیچ تردیدی نیست که انگلیسی‌ها از قحطی و نسل‌کشی به عنوان وسیله‌ای برای سلطه بر ایران استفاده می‌کردند. نکته جالب توجه در آن زمان این بود که  ورود غله به تهران ممنوع بود. اما اجازه حمل به شهرستانها داده میشد.

مصدق در این باره می‌گفت: «...نمی‌دانم چه مصلحتی در کار است که با ورود جنس به تهران مخالفت می‌کنند ولی از حمل به نقاط دیگر معمانت نمی‌کنند. مثلاً از حومه تهران هر قدر جنس به قزوین برود مانعی نیست. ولی برای واردکردن یک خرده آرد به شهر تهران تشریفاتی قائل شده اند که مردم راضی هستند جنس هایی که به واردات می برند به قیمت گران بخرند و زیر بار تشریفات اداری نروند ». علت اصلی این اقدام آن بود که در آن زمان گندم را در بازار آزاد دویست تومان خریدوفروش می‌کردند. ولی متولیان سیلو مردم را وادار می‌کردند تا گندم خود را به شصت تومان بفروشند و چون در ایران، شهر تهران خریدار بزرگ گندم بود، متفقین برای این‌که تجارشهر با آنها رقابت نکنند و غله را به نرخ رسمی خریداری کنند، اجازۀ ورود غله را به تهران نمی‌دادند.

 

تلفیق اشغالگری با کمبود و احتکار کالا

عامل دیگری که کمبود نان را در سال‌های اوّلیه پس از شهریور 1320 سبب شد، افزایش جمعیت شهری، رشد جمعیت طبقه کارگر متوسط (در دوران رضاشاه تعداد کارگران صنعتی در  کارخانجاتی که عندتا وابسته به زنجیره ارزش کشاورزی بودند به حدود ۵۰ هزار نفر رسید)، احتکار سودجویان متنفذ و فساد دستگاه اداری بود. در آن زمان سفارت بریتانیا ادعا کرد که «گندم کافی به صورت احتکار شده برای تأمین نیازهای ایران در داخل کشور» وجود دارد. در واقع، در سال زراعی 1320-1321، که سالی پرباران به‌شمار می‌رفت، گندم کافی برای تأمین مایحتاج مردم ایران به دست آمد ولی به دلیل فقدان ذخیره گندم در سیلوها و احتکار بار دیگر اریستوکراسی منفعت طلب سودجو ایران را در وضعیتی وخیم قرار دادند. بنابراین، افزایش ناگهانی قیمت نان نه به دلیل لایحه نشر اسکناس دولت قوام بلکه به دلیل سناریویی بود که محتکران اجرا کردند؛ و در رأس این محتکران خانواده پهلوی بود که همچنان املاک پهناور غصب شده توسط رضا شاه را در تملک داشت.

واقعیت این بود که جنگ ، ترس از کمبود موادغذایی را با خود به‌همراه می‌آورد که این امر به احتکار کالا، مخصوصاً کالاهای اساسی می‌انجامد. احتکار از عوامل تشدید بحران بود؛ بخشی از قحطی ها در آشفته بازار جنگ و وضعیت اشغال کشور، مربوط به آن بود که بیشتر مردم برای دست‌آوردن تکه نانی شرافت خود را از دست می‌دادند. آنها با خرید و ذخیره بیش از حد مورد نیاز کالاها، به افزایش قیمت‌ها دامن می‌زدند (کدی، 1367). شاهد این مدعا که محصول سال 1321ش/1942م، نسبتاً خوب بود؛ اما با توجه به وضعیت بحرانی کشور، میل به احتکار کالا بود و زمین‌ داران میزان واقعی محصول خود را پنهان می‌کردند تا نشان دهند، مازادی برای فروش به دولت و مصرف شهرها ندارند (بولارد، 1371). بعد از آن ماموران وزارت اقتصاد (خواروبار بعدی) با زور یا رشوه، غله‌ها را از چنگ زمین ‌داران درمی‌آورند، غله‌ها را احتکار می‌کردند (اسکراین، 1363). محصول برنج سال 1322ش/1943م گیلان بسیار چشمگیر بود؛ اما محتکران و سودجویان قبل از درو برنج، به دهات می‌رفتند و با اغفال زارعان، برنج تازه را به قیمت گزافی خرید و در انبارها انباشته و پنهان می‌کردند (اطلاعات، 1322، ش5251: 3).

سر ریدر بولارد در گزارش 11 مرداد 1321 به وزارت خارجه نوشت: "شاه نادان، که سال قبل کناره‌گیری کرد، اجازه داد تمام ذخایر گندم مصرف شود. بنابراین، مدت دو سال است که مردم ایران دست به دهان زندگی می‌کنند. در زمستان 1940-1941 ما گندم هند را به ایران فروختیم و بعداً مقادیر عظیمی گندم از کانادا و آمریکا آوردیم. با دادن این امکان، مملکت می‌بایست مجدداً خودکفا می‌شد... امسال محصول نسبتاً خوب است و در بعضی نقاط خیلی خوب. ولی مثل همیشه در مواقع بحرانی میل به احتکار وجود دارد. در همه جا زمین‌داران و مأموران [دولتی] میزان واقعی محصول را پنهان می‌کنند... ضمناً گندم به جاهایی در خارج از کشور( مناطق غربی و شمالغرب مرزی)، که قیمت‌ها بالاتر است، قاچاق می‌شود" .

"ناصرخان قشقایی" در گفت‌وگو با روزنامه باختر امروز در مورد قحطی سال ۱۳۲۱ می‌گوید: «بنده تمام اندوخته خانوادگی خودم و برادران را فروخته و غلّه و آذوقه به گران‌ترین قیمت خریده و مردم و رعایا را سیر نمودم و مانع شدم که کوچکترین عملی مخالف امنیت طرق و شوارع صورت گیرد. این اقدامات بنده فقط منحصر به سال ۱۳۲۱ نبود بلکه غالباً صفحات جنوب دچار خشکسالی و گرسنگی رعایا می‌شد. که به شهادت افرادی که زنده هستند تمام عواید محصول سنواتی خود را در این سه سال تخصیص داده‌ام به تأمین زندگی آنها. کما اینکه سال گذشته یک قسمت از بلوک حتی دچار سیل‌زدگی شده و بنده کمک و مساعدت کافی به مردم بلوک نمودم". بهر حال ایران تحت اشغال متفقین بود و حتی مجبور شده بود که بخشی از هزینه‌های ریالی اشغال را نیز تأمین کند.

 بولارد نیز در گزارش‌های سال 1321 به لندن، مکرر به مسئله نان و بی‌مسئولیتی دولت سهیلی در قبال آن پرداخته است. او به تحقیقات شریدان(J. K. Sheridan) مستشار آمریکایی سازمان خوار و بارجهانی، اشاره می‌کند که منجر به کشف یک شبکه بزرگ احتکار گندم شد. بولارد در گزارش 9 نوامبر 1942/ 18 آبان 1321 به نقش ملکه مادر (تاج‌الملوک) در احتکار گندم اشاره کرد:"چند روز پیش در روزنامه‌ها اعلام رقت‌انگیزی ملاحظه شد حاکی از آن‌که چون ملکه مادر به واسطه کمبود نان غمگین شده، از املاک خود برای خیرات عمومی گندم اهدا نموده است". واقع امر این بود که مستشار آمریکایی کشف کرده بود ملکه مادر، مثل سایر زمین‌داران، با نگهداری گندم بیش از نیاز مصرف خود و بذر سال بعد، قانون ضد احتکار را نقض می‌کند.

 

ناکارآمدی نظام حمل و نقل کالاهای کشاورزی

در سال ۱۳۲۱ مجلس با دعوت مجددِ آرتور میلسپو به‌عنوان رییس کل دارایی کشور موافقت کرد و او سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای را در زمینه‌ی به نظم درآوردن سیستم مالیاتی و کنترل قیمت‌ مواد غذایی در پیش گرفت که با اعتراضات تجار و کسبه مواجه شد، اما تا ۱۳۲۳ که استعفا داد، در پست خود باقی ماند . دولت در شش ماهه دوم 1320 و نیمه اول 1321 با واردات گندم از هندوستان و افزودن‌ مواد اضافی چون جو، ذرت و ارزن به نان، تا حدودی توانست از کمبود فاحش نان و قحطی‌ جدی جلوگیری نماید. در تابستان سال 1322وزارت خواربار منحل و وظایف آن به اداره کل دارایی به ریاست میلسپو سپرده شد. محصول آن سال از شرایط خوبی برخوردار بود و پس از چندین سال، بیش‌ از میزان مصرف، گندم جمع‌آوری شد.

به این صورت دولت به بحران غله فائق آمد و وضعیت نان به شرایط عادی خود بازگشت؛ به طوری که سال بعد ممنوعیت خرید و فروش آزاد غله برداشته شد.   او یکی دیگر از علت های اصلی کمبود گندم، قاچاق غله، ناتوانی در خرید، مصرف و صدور غله و در سطح گسترده‌تر سایر محصولات غذایی، توسط دولت‌های اشغالگر،  و از همه مهم تر سیستم فرسوده و حتی مضمحل شده حمل و نقل غلات به موازات اقدامات آزمندانه دربار بود که در سال های پایانی حکومت، ایران را از نظر ذخیره مواد غذایی در وضعی وخیم قرار داد.

در اواسط دهه اول 1300ش، کامیون به سیستم حمل و نقل کالاهای کشاورزی ایران وارد شد و درنتیجه برای اولین بار، انتقال محصولات کشاورزی از مناطق پررونق، به مناطق قحطی‌زده را امکان پذیر کرد (باری‌یر، 1363). به تدریج نیمی از خواروبار کشور، با سیستم حمل‌ونقل مدرن جابه‌جا می‌شد؛ به‌ویژه اقتصاد روستایی وابستگی خاص به حمل ‌ونقل داشت (میلسپو، 1370). اما در سال‌های جنگ ‌جهانی‌دوم استفاده از وسایل باربری در داخل کشور، جمع‌آوری غله و توزیع آن را با مشکل می‌کرد. مقامات دولت ایران به‌ موجب همه بندهایی که در پیمان سه‌گانه وجود داشت، تمام وسایل حمل‌ونقل زمینی و راه‌آهن خود را در اختیار متفقین قرار دادند.

بنابراین، کامیون‌ها و واگون‌های قطاری که برای حمل محموله‌های ایران از بنادر، و حمل غلات و آذوقه در داخل کشور به کار می رفت، همه برای رساندن موادغذایی و مهمات به شوروی بسیج شدند . تا قبل از شهریور1320/اوت1941، 4 هزار دستگاه ماشین برای رفع نیازهای ایران موجود بود. اما بعد از اشغال کشور، ۶۰۰دستگاه را ماموران شوروی مصادره کرده و انگلیسی‌ها نیز ۲هزار دستگاه از ماشین‌های حمل‌و‌نقل ایران را برای ارسال  وسایل جنگی از بنادر جنوب به شمال ایران تصاحب کردند. راه‌آهن سراسری ایران نیز که هزینه آن از محل مالیات بر و قند و شکر و چای و با تحمیل رنج‌ها و فشارهای بسیار، بر مردم تأمین شده بود، در این سال‌ها، به‌طور کامل در اختیار متفقین قرار گرفت. آنها از راه‌آهن برای ارسال تجهیزات جنگی و موادغذایی به شوروی استفاده می‌کردند. حتی متفقین از حمل و انتقال محصولات در داخل کشور ممانعت مینمودند. طبق گزارشی از تبریز در سال 13231944م، میزان چشمگیری غله در شعبه‌های اداری که کامیون‌های دولتی باید حمل‌ می‌کردند، به‌دلیل هزینه‌ گران برای دولت و هزینه ‌تراشی های متفقین جهت حمل ‌ونقل کالاهای روسی، در انبارها باقی میماندند.

در پاره‌ای مواقع، حتی اگر کامیون هم موجود بود؛ اما به علت خرابی و نبود لاستیک، امکان استفاده از آن نبود. دولت ایران، برای تعمیر کامیون‌های خراب، سفارش مقداری لاستیک و لوازم یدکی کامیون را به آمریکا داد. ولی زمانی که این کالا به بنادر ایران رسید مقامات انگلیسی محموله را تصاحب کردند و از تحویل آن به دولت ایران امتناع ورزیدند ، متفقین بسیاری از اسبان و قاطرهای باری غیردولتی را که در دست مردم ایران بود و با آن امر معاش می‌نمودند، مصادره کردند. سیستم حمل‌ونقل چنان دچار مشکل بود که دولت دستور داده بود که سازمان‌های اداری و بازرگانی از گاری، شتر و الاغ استفاده کنند، و برای وارد کردن سه هزار شتر از هندوستان وارد مذاکره شد.

 

مرکز تدارکات خاورمیانه «مسک»

دولت انگلیس برای تسلط بر منابع اقتصادی، کنترل صادرات و واردات و حمل و نقل و نیز سهمیه‌بندی کالاهای کمیاب، مرکز تدارکات خاورمیانه را در قاهره که با نام مستعار «مسک» خوانده می‌شد، تاسیس کرد. بعد از ورود آمریکا به جنگ، تعدادی از آمریکایی‌ها نیز به آن مرکز پیوستند. مسک در تمام کشورهای خاورمیانه از جمله ایران دفاتر و کارشناسانی داشت که از طریق هماهنگی با سفارتخانه‌های انگلستان و آمریکا انجام وظیفه می‌کردند. گاهی هم‌ اعضای مسک و سفارتخانه در هم ادغام می‌شدند.

مسوولیت اصلی مسک، نظارت و تسلط بر تولید و توزیع کالاهای اساسی و بازرگانی داخلی و خارجی کشورهای موثر در جنگ برای‌ تامین و تدارک بهتر جبهه‌های جنگ بود. افراد مسک و اعضای سفارتخانه‌های انگلیس و آمریکا در کشورهای خاورمیانه می‌کوشیدند تا نیاز مردم این منطقه به واردات کالاهای اساسی‌ را از طریق تولیدات داخلی، به حداقل ممکن برسانند. به همین منظور سفارتخانه‌های‌ انگلستان و آمریکا در تهران، کمیسیون سهمیه واردات کالاهای انگلیسی و آمریکایی تشکیل‌ دادند که وظیفه‌اش غربال کردن تقاضا و سفارش‌های بازرگانان ایرانی بود. آنها برای استفاده‌ بیشتر از سیستم حمل و نقل ایران، شورای باربری را به ریاست فردی ایرانی و عضویت افرادی‌ از سفارتخانه‌های انگلستان و آمریکا در تهران، مسک و سازمان وام و اجازه آمریکا بنیان‌ نهادند و این شورا یک انگلیسی را برای مدیریت اداره کل باربری استخدام کرد. بیشتر کامیون‌های‌ ایرانی را این اداره در اختیار گرفت. شرکت انگلیسی یو. ک. سی. سی که در حمل کالاهای‌ غیرنظامی به شوروی به کار گرفته شد، تعداد دیگری از کامیون‌های ایرانی را به خدمت خود درآورد، تا سیستم حمل و نقل عمومی ایران، بیش از پیش فلج شود.

 مشکل دیگر تامین سوخت بود؛ زیرا در جنگ، متفقین از نفت ایران به‌صورت مصرف وسایط نقلیه موتوری بهره‌برداری می‌کردند و رانندگان ایرانی، برای تامین وسایل سوخت خود، با مشکلات جدی روبرو بودند. به‌همین علت جابه‌جایی کالاها  و موادغذایی از دهات به مثابه مکان‌های تولید به بازار مصرف‌کننده  شهری به سادگی امکان پذیر نبود. همانگونه که در بخش های گذشته نیز بررسی نموده بودیم تجارت خارجی یکی از مهمترین زمینه های دیگری بود که متفقین ازطریق آن به استثمار مردم ایران می‌پرداختند. بدین معنی که از یک طرف کالاهای خود را با یک قیمت بالاتر، به ایرانیان می‌فروختند و ازطرف‌دیگر، ارزش پول ایران را کاهش می‌دهند.

آنها از کیسه مردم ایران اسکناس چاپ می‌کردند. کاهش ارزش پول ایران، باعث شد که سود متفقین در خرید کالاهای ایران دو برابر شود. درعوض، توان تولیدی ایران شدیداً کاهش یافت سپس پول متورم شد که اندک درآمد طبقات فقیر و متوسط ​​جامعه نیز از کف آن‌ها ربوده شود. زیرا که درآمد آن‌ها تغییر نکرده بلکه هزینه‌های زندگی روزبه‌روز افزایش می‌یابد و آنها از تامین مواد غذایی خود نیز عاجز بودند. صادق هدایت در نامه ای به حسن شهید نورائی به تاریخ  اردیبهشت سال 1325 / ماه مه 1946 از سفر کوتاه خود به شهریار و اقامت یک شبه درمنزل یکی از رعایا چنین نوشت : جای شما خالی، چندروز پیش به شهریار رفتم و شب در منزل یکی از رعیت‌ها خوابیدم. گمان نمی کنم که هیچ جای دنیا وضعیت میهن شش هزار ساله را داشته باشد. تراخم، سل، مالاریا، کثافت ، شکنجه های قرون وسطائی حاکم است. اینجائی که بودم ملک آقای...آزادی طلب بود . شرحش خیلی مفصل است (خانلری ، ج 3 ، ص 381 ) . به این ترتیب، ترکیبی از سیاست های غلط داخلی، جبر اشغالگری، احتکار، دولت های ضعیف، بوروکراسی متزلزل، دزدی ، متنفذین سیاسی فاسد، دلالان و محتکران، افزایش هزینه های تولید و گرانی کالا، مناطق کشور را با کمبود موادغذایی و قحطی روبه‌رو کرد.

دیدگاه تان را بنویسید

چندرسانه‌ای