خاطرات یک خبرنگار از راهپیمایی روز قدس
خاطره رئوف پیشدار، استاد دانشگاه و روزنامه نگار از راهپیمایی روز قدس در جمعه آخر ماه رمضان دهه ١٣٧٠

سینه خبرنگاران دهه ۶۰ و ۷۰ مملو از شیرینکاریهایی است که به لطف برونریزی استاد رئوف پیشدار امیدواریم دیگران هم لب به سخن بگشایند.
البته در این میان موضوع دیگری هم مطرح بود و آن اینکه در اواخر دهه پنجاه و تمامی دهه ۶۰ خبرنگارانی که از زمان شاه شاغل بودند تمایلی به حضور در چنین مراسمی نشان نمی دادند و به همین دلیل خبرنگاران انقلابی مجبور بودند با شفاهیات هیجانی بر شدت علاقه و حضور بی نظیر و... بپردازند. در ادامه خاطره رئوف پیشدار، استاد دانشگاه و روزنامه نگار را از راهپیمایی روز قدس میخوانیم
- چه آن زمانی که صدا و سیما بودم و چه بعد که به خبرگزاری جمهوری اسلامی «ایرنا» رفتم، برای دست کم ۴٠ سال بیشترین طلیعه گزارشهای راهپیماییهو یا متون حماسی و انگیزشی در شرح اخبار دفاع مقدس یا متون مرثیه ای در مناسبتهای سوگواری را من نوشتم.
آن سال دهه ١٣٧٠ هم من کشیک جمعه آخر ماه رمضان، روز قدس بودم.
خیال همه راحت بود که من با دست پُر به اداره میروم و زحمت آنها تنها گزارش های میدانی است.
سالها نماینده ایرنا در جلسات شورای تبلیغات اسلامی بودم. اطلاعیه ها، اعلامیه ها و قطعنامه ها همیشه در اختیارم بود.
صبح آن روز کشیک هم طبق عادت زود رفتم اداره، قبل از من عبدالرضا شجاع نوری که مدیر خبر بود، آمده بود.
شجاع نوری تا من را دید با لبخندی گفت؛ خوب شد پیشدار آمد، الان تمام راهپیمایی را نوشته و قطعنامه راهپیمایی و شعارها را هم که دارد!
من که حس و برداشت خوبی از گفته مدیر خبر با آن لبخند پیدا نکرده بودم! و بهم برخورده بود، گفتم : نه! اصلاً هم چیزی ننوشتم، خودم هم می خواهم بروم پوشش برنامه، بیسیم من را بدید بروم.
خدا بیامرز سید علی سنجری و استاد جواد خان صالحی آن روز از جمله نیروهای کشیک اتاق خبر بودند. اتاق را به زنده یاد سنجری سپردم و خودم رفتم بیرون! کجا، دقیقاً چهارراه ولیعصر (عج) ضلع شمال غربی روی سکوی جلوی دَر چلوکبابی نشستم و از همانجا ١۶ صفحه A4 نوشته ای را که شب قبل در خانه با آب و تاب بسیار و بشدت هم حماسی و تو دهنی به آمریکا و اسرائیل و منافقین و صدام! از راهپیمایی! نوشته بودم کلمه، کلمه با بیسیم خواندم و زنده یاد سنجری و استاد صالحی آن را نوشتند! و توی دلم چند بار گفتم تا اینها باشند کار من را دستکم نگیرند،و مدیر خبر لبخند نزند!
جوانی بود و سری پُر سودا و قلبی و روحی نازک مثل چینی سهراب!
رئوف پیشدار، استاد دانشگاه و روزنامه نگار