چرا اصلاحات اقتصادی در ایران به نتیجه نمیرسد؟
سالهاست که لزوم ایجاد و اعمال اصلاحات اقتصادی در ایران مورد توجه مقامات، ناظران، روزنامهنگاران، و همه دستاندرکاران نظام، به ویژه دولتها، قرار دارد

اخبار سبز کشاورزی؛ سالهاست که موضوع لزوم ایجاد و اعمال اصلاحات اقتصادی در ایران، مورد توجه مقامات، ناظران، روزنامهنگاران، و همه دستاندرکاران نظام، به ویژه دولتها، قرار دارد. گاهی این اصلاحات در حد بودجهنویسی عملیاتی و مبتنی بر فعالیت و عملکرد باقی مانده، و گاهی نیز همگان اذعان کردهاند که اصلاح اقتصاد ایران، در واقع اصلاح ساختار کلی اقتصاد کشور است که بودجهریزی تنها بخشی از آن به شمار میرود.
به هر حال، با وجود اینکه هر یک از مقامات و کارشناسان برداشت خاص خود را از مفهوم اصلاحات اقتصادی دارند، اما در یک نکته اتفاق نظر نسبی وجود دارد: ضرورت تدوین، ایجاد و اجرای این اصلاحات، و تأکید بر انجام هرچه سریعتر آنها. میتوان گفت لزوم ایجاد اصلاح در ساختار اقتصاد کشورمان، فصل مشترک دیدگاه همه دستاندرکاران و کارشناسان داخلی است که حتی برخی ناظران بیطرف خارجی نیز بر آن صحه میگذارند.
معمای بزرگ: چرا اصلاحات اقتصادی در ایران پیش نمیرود؟
پرسش مهم اما اینجاست: با وجود این همنظری و همسویی دیدگاهها که بر الزام اصلاح ساختار و رفتار اقتصاد ایران تأکید دارد، چرا این اصلاح تاکنون صورت نگرفته است؟ یا چرا با وجود تلاشهایی که برای ایجاد و اجرای آن انجام شده، تا امروز نتایج امیدوارکننده و قابل ذکری در نظام اقتصادی ایران مشاهده نمیشود؟
همین که وضعیت کنونی ساختار و رفتار اقتصادی ایران در امور مهمی مانند برقراری عدالت اقتصادی، رانتزدایی، مبارزه با فساد، و جریان سالم و متوازن ثروت و تولید ثروت مطلوب نیست، و انتقادهای قابل توجهی درباره آن مطرح میشود (که برخی از آنها سابقه طولانی دارند)، میتواند به این معنی باشد که اصولاً هیچ اصلاحی در ساختار و رفتار اقتصاد ایران اعمال نشده، یا اصلاحات انجام شده نتیجهبخش نبوده، یا دستکم نتیجه کامل و مطلوب را به همراه نداشته است.
اگر درباره ضرورت اعمال و ایجاد اصلاحات اقتصادی میان همه عناصر ارشد و میانی نظام، همنظری و همسویی وجود داشته، چرا این اصلاحات تا امروز به نتیجه نرسیدهاند؟ تا جایی که اکنون در راهروهای مجلس شورای اسلامی، نمایندگان موضوع اصلاحات ساختار و رفتار اقتصادی را با وزیر پیشنهادی امور اقتصادی و دارایی مطرح میکنند و برنامه وی را در این خصوص جویا میشوند.
نکته جالب این است که مدنیزاده در این خصوص هیچ قولی به نمایندگان نداده، چرا که به خوبی میداند تدوین، اجرا و به ثمر رساندن مأموریتی بزرگ به نام اصلاحات اقتصادی و به عبارت دقیقتر، اصلاح ساختار و رفتار اقتصاد و نظام اقتصادی ایران، وظیفهای نیست که یک نفر یا حتی یک دولت بتواند از عهده اجرای آن بربیاید. به همین دلیل، این دانشآموخته نخبه دانشگاهی، آنقدر باهوش است که بداند دادن چنین تعهد یا قولی، به بدنامی ناتوانی در اجرای آن نمیارزد.
ریشه ناکامی: داستان شیر بیدم و یال مولوی در اصلاحات اقتصادی
شاید برای بسیاری از مخاطبان شگفتآور باشد که چگونه در مورد یک موضوع مورد وفاق همه، چنین ناکامی بزرگی رخ داده و اصلاح ساختار اقتصاد ایران، هیچگاه به نحوی که لازم بوده، به انجام نرسیده است. این پرسش بزرگ اما پاسخی ساده دارد. برای تشریح علل این ناکامی، بهتر است داستان خالکوبی یک پهلواننما که مولوی آن را نقل میکند، یادآوری شود.
در آن داستان، کسی که خود را پهلوان میدانست، تصمیم گرفت روی بازوی خود نقش شیری را خالکوبی کند. به نزد دلاکی رفت و خواستهاش را با وی در میان گذاشت. وقتی دلاک مشغول کار شد و خواست دم شیر را روی بازوی مرد ترسیم کند، مرد از درد داد به هوا رفت و پرسید چه میکنی؟ دلاک گفت دارم نقش دم شیر را ترسیم میکنم. مرد به دلاک گفت اگر شیر من دم نداشته باشد اتفاقی نمیافتد. جای دیگر شیر را خالکوبی کن. دلاک به سراغ یال شیر رفت و همان اتفاق افتاد.
داستان پیش میرود و مولوی تعریف میکند که فرد طاقت ترسیم اندام شیر را نداشته و در هر مورد به دلاک میگفته از ترسیم آن قسمت منصرف شود. تا جایی که دلاک عصبانی میشود و با گفتن این جمله اعتراضی که «شیر بییال و دم و اشکم که دید؟»، فرد را اخراج میکند.
داستان تدوین و اجرای اصلاح ساختار اقتصاد ایران دقیقاً بر همین داستان مولوی منطبق است؛ یعنی در گام اول و در نقطهای که باید نیروهای انسانی برای آسیبشناسی و رفع آسیب انتخاب شوند، به جای آنکه فردی دانشمند، حرفهای، تأثیرناپذیر و مستقل انتخاب شود، فردی در صدر امور قرار میگیرد که سرسپرده دولت و رئیسجمهور باشد و با دیدگاههای نادرست مقابله نکند و در مجموع با اصولگرایی و ایستادگی بر اصول و ضوابط، برای دیگران زحمت پدید نیاورد. از همین نقطه است که فرآیند اصلاح آغاز نشده و آثار شکست نیز مشاهده میشود.
به این نکته توجه کنید که چند درصد از دانشآموزان و فارغالتحصیلان ایرانی برنده جوایز معتبر جهانی و علمی مانند المپیاد، هماکنون در ایران زندگی میکنند و آموختههای خود را در جهت توسعه کشور به کار گرفتهاند؟
از این مهمتر، چند درصد از دانشآموزان ایرانی برنده جوایز معتبر علمی، هماکنون در وزارتخانهها و مراکز دولتی و حکومتی فعال هستند و مردمان کشورمان و حکومت از ثمرات دانش و توان حرفهای ایشان بهره میبرند؟
پرسش عمیقتر آن است که اگر یکی از این نخبگان بخواهد به ایران بیاید و در امری از امور دولتی اصلاح انجام دهد تا هم خودش و هم جامعه از این اصلاح بهرهمند شوند، آیا همکاری لازم با وی صورت میگیرد؟ آیا در اینگونه موارد گفته نمیشود که "حالا از انجام این اقدام و جذب این کارشناس صرفنظر کنید تا در سایر موارد تلافی شود"؟
رویکرد دولتها و ساختار حکمرانی: سد راه اصلاحات
البته رویکرد حکومت و دولتها به مقوله اصلاح اقتصادی نیز عجیب و چندان پذیرفته نیست. مثلاً سالهاست که کارکرد و ساختار نظام بانکی کشور محل انتقاد بسیاری از دستاندرکاران است. روزی حسن روحانی در این باره گفته بود: "اگر ما بتوانیم مشکل بانکها را حل کنیم، مشکل اقتصادمان حل میشود."
از گذشته دور تاکنون این نتیجه حاصل شده که اگر امکان حل مشکل بانک وجود ندارد، لااقل جلوی بنگاهداری آنها گرفته شود. اما در جریان بررسی وامهای اعطایی بانکها به صنایع، مشاهده شد که بانکها به جای دادن وام به بنگاههای واقعی، به کارمندان و شرکتهای تحت پوشش و تابع خود وام دادهاند.
گاهی چنین استنباط میشود که ساختار دولتها و نظام حکمرانی کشور هم در بروز این ناکامی در تدوین و اجرا بیتأثیر نبوده است. در واقع، شایستهسالاری در ساختار کشور آنگونه که باید وجود ندارد و اگر شایستهها در مقابل رفتارهای دولت و سیستم حکومتی قرار گیرند و زبان به انتقاد از آن بگشایند، به جای آنکه حرفشان شنیده و به آن توجه شود، به سرعت کنار گذاشته و حذف میشوند.
در مجموع، باور عمومی آن است که تمام شعارهایی که در جهت مطالعه، تدوین، تصویب و اجرای اصلاح ساختار و رفتار اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران داده میشود، در مرز شعار متوقف میماند و دستاندرکاران در هر سطح، راضی به اجرای اصلاح در حوزه فعالیت و اختیاراتشان نیستند. گویی که مانند ضربالمثل "مرگ خوب است، اما برای همسایه"، اصلاحات خوب است اما برای دیگران.