بزرگترین دستاورد بشر، غیر محتمل کردن جنگ بوده و اینک با آغاز جنگ این دستاورد در خطر است.
دستاورد غیر محتمل کردن جنگ در خطر است
مزرعه سبز : بزرگترین دستاورد بشر، غیر محتمل کردن جنگ بوده و اینک این دستاورد در خطر است. بر خلاف ادعاهای کسانی که انسان را ذاتا گرگ انسان دانسته و جنگ را خصیصه ذاتی انسان میدانند، تنها 13 هزار سال پیش جنگ منظم و مدیریت شده آغاز شد و پس از آن نیز دورههایی جوامع بشر شاهد فقدان بروز جنگ بوده است. پس جنگ نه ذاتی بشر که محصول شرایط عَرَضیِ تکنولوژیک و فرهنگی و معطوف به بستر است.
یادداشت/ یوال نوح حراری : یکی از دلایلی که در طول هفتاد سال گذشته، جنگ به عنوان یک اصل، جذابیت و شیوع خود را از دست داده است این است که «منابع ثروت» که تا پیش از این همیشه مترادف با «منابع مادّی» (طلا، نقره، نفت، کائوچو و…) بوده است، امروز به دانش بدل شده؛ چون شما میتوانید با جنگ منابع مادّی را از تملک یکدیگر خارج کنید اما با جنگ نمیتوانید دانش را به دست بیاورید و یا تولیدکنندگان دانش را با جبر و قهر به تولید آن وادار سازید. در نتیجه "سود آوری جنگ" در هفت دهه اخیر و در نتیجه این تحول در نظام تولیدی، کاهش یافته است.
در سطح فرهنگی نیز تحولی عظیم رخ داده. تا عصر مدرن، جنگ امری شکوهمند و قابل احترام محسوب میشد. از سارگون کبیر (امپراتور اکد) تا موسولینی تلاش داشتند با جنگ و فتح و فتوحات، خود را به چهرههای جاودان تاریخ بدل کنند.
کلیسای کاتولیک نیز جنگ را معلول شرارت ذاتی بشر و در نتیجه گریز ناپذیر میدانست. جنگ به هر حال حتمی و بعضی اوقات نیز ذاتا مطلوب دانسته میشد.
در طول چند نسل اخیر، الگوهای سیاست و حکمرانی و نیز رفتار نخبگان سیاسی حاکم به کل با گذشته تفاوت کرده اند.
رهبران امروز صراحتا جنگ را قابل اجتناب دانسته و اینبار نه با وعده فتح و فتوح که با وعده اصلاحات داخلی به قدرت میرسند و این وضعیت بدیع و بی سابقه است. این وضعیت در هنر نیز دیده میشود.
اثر مشهور پیکاسو «گوئرنیکا» دپیکشنی سراسر جنون از جنگ است و با نقاشیهای کلاسیک که جنگ را شکوهمند به تصویر میکشید به کلّی متفاوت است. در نتیجه مجموع این عناصر و تحولات نهایتا تمایل دولتها و دولتمردان به جنگ، به شدت کاهش یافته است.
بدل شدن صلح به یک اصل رایج نتایجی ملموس داشته است. از 1945 به این سو، کمتر مرز رسمی بین المللی و به رسمیت شناخته شدهای است که در نتیجه عملیات نظامی بازآرایی شده باشد.
همچنین هیچ موردی نبوده که یک واحد سیاسی به واسطه فتوحات و درگیریهای نظامی از نقشه جهان حذف شود. البته انواع دیگری از خشونت نظامی من جمله جنگ داخلی و شورش مسلحانه رخ داده است.
با اینحال حتی با در نظر گرفتن این موارد، در دو دهه اول قرن بیست و یکم، تعداد افرادی که در نتیجه درگیریهای نظامی کشته شدهاند از تعداد افرادی که در نتیجه چاقی، تصادفات خودرو، خودکشی و مواردی از این دست جان خود را از دست دادهاند کمتر است؛ به عبارت دیگر میتوان گفت که کشندگی باروت امروز از نظر آماری از کشندگی شکر کمتر است.
علاوه بر این تحولات آماری، تحولات روانی و گفتمانی نیز رخ داده است برای مثال معنای «صلح» به کلّی با قبل متفاوت است.
در بیشتر تاریخ بشر، صلح صرفا به معنای فقدان جنگ بوده است. تا پیش از این وقتی گفته میشد که دو کشور با هم در صلح هستند، در واقع منظور این بود که فعلا با هم درگیری نظامیِ جاری ندارند اما دو کشورِ در صلح، بر اساس تعاریف قدیمی، ممکن بود هر لحظه با یکدیگر وارد جنگ شوند.
بر اساس تعاریف جدید اما، صلح به معنای «تصور ناپذیری جنگ» است. اینکه وقوع جنگ، نامحتمل دانسته شود. در نتیجه برای بیشتر کشورهای جهان، این احتمال که توسط همسایگان خود مورد تهاجم نظامی قرار گرفته و تصرف شوند، امروز اساسا غیر قابل تصور است.
نتیجه عملی این وضعیت جدید در بودجهبندی دولتها در دهههای اخیر نیز مشهود و محسوس بوده است. به طور متوسط دولتها تنها «شش و نیم درصد» از بودجه دولتی خود را صرف امور نظامی و دفاعی میکنند. سهم بسیاری از عرصههای دیگر مانند بهداشت و درمان و آموزش بیشتر از امور نظامی است.
این وضعیت در کل تاریخ بشر بی بدیل محسوب میشود چرا که تا پیش از قرن اخیر، امور نظامی و امنیتی هزینه اصلی در بودجه همه حکومتهای جهان محسوب میشده. در گذشته اساسا حکومتها برای مواردی مانند آموزش عمومی و بهداشت جمعی هزینهای نمیکرده و این عرصهها را وظیفه حکومت نمیدانستند.
این وضعیت را باید بزرگترین دستاورد تمدن مدرن بشری دانست. منتها این واقعیت که وضعیت صلح آمیز کنونی، محصول اراده و انتخاب بشری است به این معناست که نمیتوان آن را تغییری ذاتی و جوهری در بشر و مناسبات او دانست و لذا هر زمان این احتمال و امکان هست که بار دیگر وضعیت سرشار از تخاصم گذشته مجددا اعاده شود.