تلخنامه اول: روایت ناگفته از درون مراکز خدمات جهاد کشاورزی
در تلخنامه اول یکی از کارکنان مراکز خدمات جهاد کشاورزی خطاب به وزیر جهاد کشاورزی، از تبعیض، کمبود امکانات، فقر معیشتی و بیتوجهی مسئولان سخن میگوید
در «تلخنامه اول»، یکی از کارکنان مراکز خدمات جهاد کشاورزی خطاب به وزیر جهاد کشاورزی، از تبعیض، کمبود امکانات، فقر معیشتی و بیتوجهی مسئولان سخن میگوید.
اخبار سبز کشاورزی؛ روایتی واقعی و دردناک از صدای هزاران فراموششده که با عشق خدمت کردند و اکنون در سکوت، به امید شنیده شدن نیازهایشان ماندهاند.
تلخنامه اول از دل مراکز خدمات جهاد کشاورزی
به آقای مهندس نوری قزلجه
وزیر جهاد کشاورزی
اما بیسلام!
بهجای مقدمه، بیتی از حکمت کهن را پیشکش میکنم؛ شاید تلنگری باشد بر آنان که نمیدانند و نمیدانند که نمیدانند:
آنکس که نداند، که نداند، که نداند/ در جهل مرکب، ابدالدهر بماند
آقای مهندس نوری قزلجه، وزیر جهاد کشاورزی،
بیادب نیستم، اما دلم نمیخواهد به شما سلام کنم. چرا؟ چون شما برای من از یک غریبه هم غریبهتر هستید. اگر در این وزارتخانه نقش ناپدری ظالم را ندارید، دستکم نقش پدر عادل را نیز ایفا نکردهاید.
گویی فقط وزیر کارکنان ستادی هستید و بیش از ۶۰ هزار نیروی صف در سراسر کشور را به حال خود رها کردهاید.
کارکنان ستادی پاداش جنگ ۱۲ روزه گرفتند، ۸۴ میلیون تومان عیدی دریافت کردند، مشمول بسته معیشتی و بیمه علوی شدند. اما ما؟ فقط نظارهگر بودیم. پس از ما انتظار زیادی نداشته باشید.
آقای وزیر، آیا میدانید…
- شاطر نانوایی بازنشسته با ۲۵ سال خدمت و بدون سواد، ۲۰ میلیون تومان حقوق میگیرد.
- بازنشسته بنیاد شهید با مدرک دیپلم، ۵۵ میلیون تومان و بازنشسته کمیته امداد ۵۴ میلیون تومان دریافتی دارند.
- اما من کارمند یا بازنشسته جهاد کشاورزی با مدرک فوقلیسانس، تنها ۱۸ میلیون تومان حقوق دارم.
- هزینه سوخت خودروی سازمانی را خودم از جیب میپردازم و برای بازپرداخت آن باید ماهها دوندگی کنم.
- هزینه اینترنت مرکز را از جیب میدهم تا از بهرهبرداران ناسزا نشنوم.
- آب شرب مرکز خدمات ما چند ماه قطع بود و با گالن، مانند عشایر، آب میآوردیم.
- تنها خودروی مرکز، ۲۵ ساله و فرسوده است و ماهی چند بار با تراکتور کشاورزان یدک میشود.
- اتاق کارم سالهاست کمنور است و مدیریت شهرستان حتی توان تعویض دو لامپ را ندارد.
- چشمانم در این تاریکی آسیب دیدهاند.
- فایل، کمد، میز و صندلی مرکز ما متعلق به دوران طاغوت یا اوایل انقلاب است.
- با مدرک فوقلیسانس، هم کارشناسام، هم راننده، هم پیشخدمت، هم نظافتچی، و دریافتیام همان ۱۸ میلیون تومان است.
آقای وزیر، آیا میدانید…
- دیگر هیچ طلایی برای همسرم باقی نمانده؛ همه را برای گذران زندگی فروختهام.
- یخچال فریزر خالیمان ماههاست خاموش است و شاید بهتر باشد آن را بفروشم تا هزینه درمان همسرم را تأمین کنم.
- چند ماه است فرزند دانشجویام را ندیدهام چون حتی توان پرداخت هزینه سفر با اتوبوس را ندارم.
- شاخص رفاه مردان، لباس زیرشان است؛ لطفاً دستور دهید کیفیت لباس زیر همکاران شهرستانی بررسی شود تا عمق فقر را درک کنید.
- بهدلیل کارمند بودن در وزارت جهاد کشاورزی، در جامعه منزلتی نداریم و به لطف مدیریت شما، جایگاه پدریمان را نیز در خانواده از دست دادهایم.
- پس از ۳۰ سال خدمت صادقانه، در دوران بازنشستگی مجبورم ویزیتوری کنم، نه از سر علاقه بلکه از سر نیاز.
- دیگر به مهمانی نمیروم؛ چرا؟ چون نه توان خرید هدیه دارم و نه کت و شلواری برای پوشیدن.
اینها تنها چند بند از واقعیت تلخ زندگی ما در مراکز خدمات جهاد کشاورزی است. اگر این صدا شنیده نشود، نهتنها عدالت بلکه امید نیز از میان خواهد رفت.
با احترام،
هزاران فراموششده جهاد کشاورزی که برای ثبت در تاریخ نوشتند
نوزدهم آبانماه ۱۴۰۴
ادامه دارد… (قسمت دوم)