وقایع اتفاقیه روستایی و کشاورزی در ایران معاصر
بخش ششم: سیاست عشایری و اسکان اجباری ایلات در زمان پهلوی اول+ عکس
در سالهای میانی قرن نوزده ایلات و عشایر در حدود نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدادند و شیوه تولید شبانکارگی یکی از اجزاء مهم ساخت اقتصادی ایران بود
اخبار سبز کشاورزی؛ در سالهای میانی قرن نوزده، ایلات و عشایر در حدود نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدادند و شیوه تولید «شبانکارگی» یا شیوههای تولید «عشایری»، یا تولید شبانی همواره یکی از اجزاء مهم ساخت اقتصادی ایران بود که اشتغال بخش بزرگی از جمعیت را فراهم میآورده است.
به علاوه مازاد تولیدات دامی عشایر با تولیدات کشاورزی و مصنوعات شهری مبادله میگردیده و به رغم فقدان اطلاعات آماری مسلماً تا آخرین سدهها عمدهترین منبع مبادلات کالایی در داخل کشور بوده و حتی بخش بزرگی از کالاهای صادراتی را تشکیل میداده است. در ایران آن روزگار، سنت های رایج مشارکت عرفی در بین ایلات به وفور وجود دارد.
مشارکت فعال ایلات و عشایر تا زمان پهلوی اول
اما ماهیت قاهر مناسبات عشایری بر مبنای ساختار سلسله مراتب ایلیاتی، ذاتا آمیزه ای از سنن، عرف، مناسک و شعائر باستانی بود. از طرفی، به لحاظ تاریخی و عینی محدودیت منابع آب در فلات ایران باعث پخشایش جمعیت در فضاهای جغرافیایی شده و باعث پیدایی ده ها هزار روستای پراکنده، کم عده، ناتوان در نظام معیشتی و ... شده و به این ترتیب مناطق روستایی که به علت پخشایش زیاد، قدرت دفاعی خود را از دست داده بودند، در تقابل با نظام ایلیاتی در معرض ناامنی و نابودی قرار می گرفتند و چون این نظام عقب مانده تر از نظام دهقانی به شمار می رفت. طبیعی بود که با موج مدرنیزاسیون آمرانه پهلوی اول، گم شده در فضا و مکان و بی دفاع در برابر هجمه رو به رشد مناسبات مدرن آسیب پذیر و رو به تلاشی به نظر آید.
اما این نظام با جان سختی تا دهه 40 شمسی در برابر موج نوسازی مقاومت کرد. مشارکت فعال ایلات و عشایر در زندگی اجتماعی و اقتصادی ایران تا زمان پهلوی اول از ویژگی های خاص تاریخ اقتصادی ایران بوده است.
اما از آن زمان ایلات ایران دچار تغییر بنیادی شد، عواملی که برای این تغییر موثر بود عبارتند از استقرار یک حکومت اقتدارگرا و متمرکز، خلع سلاح عشایر، تضعیف ساختار رهبری و نظام سلسله مراتبی در بین عشایر، تصویب قانون ثبت اسناد و به رسمیت شناختن رسمی مالکیت خصوصی، دخالت حکومت در امور مالکیت اراضی کشاورزی، تخته قاپو یا اجباری کردن اسکان عشایر.
اگرچه مسأله یکجانشینی ایلات قبل از رضاخان آغاز شده بود، اما سیاست شاهان قاجار همچنان سیاستی ایلیاتی بود. از بطن فشار فزاینده جمعیتی در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، روستاهایی نیز از دل سکونتگاه های عشایری(اردوها، دهکده، قریه ها) در فضاهای خالی دامنه های البرز، زاگرس بوجود آمدند.
حتی برخی از خاندان های متمکن عشایری نیز مبادرت به خرید اراضی در کوهپایه ها و دشت ها نمودند. مانند عشایر هداوند در جنوب رودهن و دماوند، سکنه بولان، اصانلوها و علی کای در ناحیه حبله رود، سنگسری ها در حوالی فیروزکوه؛ با این وجود مقارن سلطنت رضاشاه، هنوز نزدیک به یک چهارم جمعیت کشور را ایلات و عشایر تشکیل میدادند. با در نظر گرفتن شیوه معیشت عشایر که استقلال و آزادی خاصی به آنان می بخشید، برخورداری از تسلیحات، ساختار سنتی غالب، تحرک زیاد و عدم پایبندی به زمین، از ویژگی هایی بود که سبب می شد عشایر بتوانند آزادی خود را در مقابل قدرت مرکزی تا حدودی حفظ کنند.
این موضوع همراه با قناعت خاص این گروه و عادت به زندگی سخت، همراه با دسترسی به دام به عنوان وسیله ای برای تامین مایحتاج، سبب می شد تا عشایر بتوانند از دیگر گروه های جامعه مستقل باشند. سبک زندگی خاص، اقتصاد مبتنی بر دامداری سنتی و ساختار اجتماعی و سیاسی عشایر نقش مهمی در ساختار قدرت سیاسی به آنان بخشیده بود. رضاخان با باز داشتن ایلات از کوچ روی و اسکان در قلاع و حاشیه روستاها و شهرها به اسم شهرنشینی، تغییر شیوه تولید از دامداری به کشاورزی، به شدت ساختار جامعه ایلی و عشیره ای را مورد هدف قرار داد.
تأسیس هویتی سراسری از طریق تضعیف هویت های پراکنده
الگوی وی تخته قاپو کردن عشایر در صـدد تأسیس هویتی سراسری از طریق تضعیف هویت های پراکنده و پاره پاره دوران پیش حول محورهایی نظیر نزاع و رقابت ایلات و عشایر، فرقه های مذهبی و صوفیانه، و نزاع شیعه و سنی، حیدری و نعمتی بود . تلقین نوعی هویت سراسری با تأکید بر ناسیونالیسم ایرانی در چارچوب دولت ملی مدرن به عنوان هویتی فراگیر می بایست بر فراز همه هویت های مادون ملی گـسترش یابـد.
به منظور اجرای این اهداف، حکومت جدید به لشکرکشی و جنگ با عشایر و قبایل پرداخت. کار سرکوب و خلع سلاح ایلات لرستان و پایان "دوره خودسری " از 1302 تا 1307 به طول انجامید. حمله ارتش به ایلات و عشایر کرد در شمال غرب و سرکوب آنها در سالهای1301 - 1302صورت گرفت. همچنین قبایل و ایلات قشقایی، بختیاری، شاهسون و عشایر بویراحمد، بلوچستان، خراسان، خوزستان و آذربایجان یکی پس از دیگری تا سال 1312 منکوب و منقاد شدند و اغلب خلع سلاح گردیدند.
در این میان دارایی های ملکی و منابع مالی عشایر و قبایل نیز مورد دستاندازی قرار گرفت و منابع عمدهای به تصرف ارتش درآمد. قسمت عمدهای از اراضی و املاک رؤسای قبایل و عشایر نیز با استفاده از قانون جدید ثبت اسناد و املاک از دست آنها خارج شد و به تصرف ارتشیان و هواداران حکومت درآمد. کوششهای مستمری نیز برای اسکان عشایر صورت گرفت.
به طور کلی درنتیجه اقدامات زندگی عشایر، سخت زیر فشار قرار گرفت و پستهای ارتش و ژاندارمری در قلب سرزمینهای عشایری مستقر شد و ارتش بر زندگی ایلات و عشایر استیلا یافت. حکومت نظامی در بخشهای عمدهای از آن سرزمینها برقرار شد. همچنین بسیاری از سرکردگان ایلات و عشایر یا تبعید و یا اعدام شدند و در نتیجه قدرت داخلی ایلات در هم شکسته شد.
با پیدایش ساخت دولت مطلقه در زمان پهلوی اول، نفوذ سیاسی قبایل رو به کاهش گذاشت. از جمله اقدامات اولیه دولت جدید کوشش در راه ادغام مناطق نیمه مستقل عشایری در درون چهارچوب دولت ملی جدید، انحلال تشکیلات ایلی و عشایری، محدود کردن قدرت خوانین، اجبار جوانان عشایر به خدمت نظام، خلع سلاح عمومی و اسکان قبایل بود. به این منظور دولت عملاً با عشایر و قبایل وارد جنگ شد.
قبایل و ایلات قشقایی، بختیاری، شاهسون و عشایر بویراحمد، بلوچستان، خراسان، خوزستان و آذربایجان یکی پس از دیگری تا سال 1312 منکوب و منقاد دولت مرکزی شدند. عزل خوانین بختیاری از حکومت اصفهان و کرمان و یزد در سال 1300، لغو عناوین ایلخانی و ایل بیگی در 1312 و بازداشت و اعدام برخی از خوانین بختیاری در 1313 از جمله اقدامات دولت مرکزی در مورد ایل مهم بختیاری بود.
سیاست دولت در توقیف و مصادره املاک، باعث تضعیف قدرت خوانین و سران ایلات و عشایر و وخامت اوضاع اقتصادی آنها شد و کار به جایی رسید که بعضی از آنها ناگزیر به فروش املاک خود شدند. برای نمونه خوانین بختیاری که سابقاً در دزفول، بهبهان و رامهرمز، گلپایگان و خمین و غیره املاک وسیعی داشتند، ناچار به فروش آنها شدند. ایلات کوچ نشین یکی از عناصر ساخت قدرت در ایران بودند که با جرای سیاست یکجانشینی خلع سلاح شدند.
اقدامات دولت و ارتش برای تخته قاپو کردن عشایر به ایجاد امنیت و توسعه قدرت مرکزی و توسعه شهرنشینی و رشد بورژوازی بسیار کمک کرد. ضربه ای که این اقدامات بر پیکره زندگی کوچ نشینی وارد کرد، بقدری تعیین کننده بود که در دوره محمد رضا شاه ایلات و عشایر نتوانستند حتی درصدی از قدرت خود را دوباره بدست آورند. رضاشاه قدرت را از ایلات گرفت و از شناسایی هرگونه حقوق اجتماعی و سیاسی آنان سرباز زد.
ماشین حکومتی بوروکراسی رضا خانی با سوارشدن بر موج ناسیونالیسم و ایدئولوژیهایی چون تجددگرایی، باستان گرایی ایرانی، از تخته قاپو کردن عشایر حمایت نموده و حتی از مشارکت نیروهای مستقل در عرصههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جلوگیری میکرد. البته درخت تنومند "استبداد منور" که ریشه در تاریخ ایران داشت، به تئوریزه کردن این رفتار سیاسی کمک می نمود.
نظام نامه اسکان ایلات و سیاست عشایری «تخته قاپو»
با توجه به تمایل شدید پهلوی اول مبنـی بـر یک جانـشین نمـودن ایـلات و عـشایر، سرانجام مقررات تخته قاپو شدن ایلات و عشایر در یازده ماده به تصویب رسید. ماده اول، ایلات و عشایر چادرنشین ایران را به سه دسـته تقـسیم نمـوده بـود . دسـته اول چادرنشینانی اند که در تمام ماه های سال در زیر چادر اقامت دارند و با چادر ییلاق و قشلاق می کنند، و معمولاً خانه و مرتع ملکی ندارند. دوم طوایفی اند کـه شـش مـاه سال را با خانواده در چادر اقامت می کنند، اما در منـاطق گرمـسیری خانـه و مرتـع ملکی دارند .
سوم دامدارانی اند که در روستاها و قصبات سکونت دارنـد و تنهـا سـه ماه از سال را نیازمند به چادر و چادرنشینی هستند . در ماده دوم ذکر شده بود که برای آشنا شدن چادرنشینان به ده نشینی و رعیتـی و از بین رفتن چادرنشینی، بایستی در هر سه مورد به ترتیبی اقدام شود که ریش سفیدان و متمولان دسته اول ملزم شوند تا در مدتی معین با صرف دارایی خود در هر نقطه که مایل باشند، املاکی را خریداری کنند و یا در املاک خالصه یـا اربـابی خانـه بسازند و بزرگ هر خانواده را به تـرک چادرنـشینی و انجـام زراعـت و رعیتـی وادار نمایند.
رؤسا و ریش سفیدان دسته دوم را نیز بایستی ملزم نمود تا بـا صـرف دارایـی خود و در مراتع ملکی و متصرفی طایفه خود، منزل بسازند و به زراعت و امور رعیتی مشغول شوند. پیرمردان و ریش سفیدان دسته سوم نیـز بایـستی ملـزم گردنـد کـه در مناطق سردسیری برای توقف سرپرستان احشام، خانه هـای ییلاقـی بنـا کننـد.
براساس ماده سوم این نظام نامه، حکـام و ولات موظـف شـدند کـه بـه محـض وصول دستور وزارت داخله، یک نفر از اعضای مجرب و فعال حوزه مسؤلیت ایالـت یا حکومت را برای اجرای مقررات مربوط به امـر اسـکان برگزیننـد و بـا معرفـی بـه وزارت داخله به حوزه اقامت ایلات و حشم داران اعـزام نماینـد.
ایـن مـأمور وظیفـه داشت تا آن قسمت از طوایف و تیره هایی را که کاملاً چادرنشین و کوچ رو هـستند، مورد تحقیق و شناسایی قرار دهد و فهرست و آمار جامعی از تعداد ایشان تهیه کند و دو نفر از مهم ترین ریش سفیدان مورد اعتماد طایفه و یک نفر کدخدایی را که مـورد اطمینان و مقبول آن ریش سفیدان و اکثریت خـانواده هـای طایفـه باشـند، انتخـاب واحضار نماید و التزام جداگانه از هر تیره و طایفه به امضای کدخدا و ضـمانت ریـش سفیدان همان طایفه و تیره بگیرد تا متعهد شـوند خانـه و کلیـه وسـایل رعیتـی را در روستا فراهم کند تا تمام افراد تیره ها و طوایف آنان ترک چادرنشینی نمایند و با اخذ ورقه هویت ،مردانشان به لباس متحدالشکل ملبس شوند. ماده چهارم درباره وظیفه حکام و ولات در خـصوص ارسـال گـزارش جـامعی از وضعیت اسکان ایلات حوزه قلمـرو خـود و ارسـال نـسخه ای از فهرسـت و آمـار طوایف اسکان داده شده، به وزارت داخله می باشد.
ماده پنجم حقوق و فوق العاده پاداش مأموریت و مخـارج مـسافرت مـأمور ویـژه اسکان را ذکر کرده است . بنابرماده ششم نظام نامه، حکام و ولات وظیفه داشتند که ایلات و صاحبان احشام و دام هایی را که ناگزیر بایستی به سردسیر بروند و نیازمند داشتن چادر می باشند، به دقت شناسایی کنند و در اول اسفندماه هرسال فهرست تعداد چونان و سرپرستان هـر تیره و طایفه تهیه و بر طبق درخواست صاحبان احشام و پس از مطالبه و رؤیت ورقه هویت سرپرست یا چوپان، مجوز حرکت احشام به ییلاق به نام آنان صادر شود .
ماده هفتم، در خصوص راه کارهای تشخیص اینکه آیا خانوارهایی کـه چادرنـشین بوده اند، به طور قطعی ده نشین شده اند یا خیر، است ماده های هشتم تا یازدهم نیز درباره شرایط اسکان و وظایف حکـام و مـسؤلان و مأموران در قبال اسکان عشایر و اعزام مأموران و بازرسان ویژه بررسی اسکان عـشایر می باشد.
در نظامنامه اسکان ایلات که از سوی وزارت داخله تنظیم و به همه ایالات از جمله ایالت فارس ارسال شد، بر اساس مفاد سیزده گانه اسکان، ایالات باید نسبت به اسکان ایلات و طوایف شان به مدت دو سال و طبق مقررات این نظامنامه اقدام مینمود.
براساس ماده 3 ،ماموران اسکان باید مزایای اسکان از قبیل معافیت مالیات اغنام و احشام و معافیت از پرداخت مالیات مزروعی در مدت پنج سال را اجرا میکردند. همچنین، تسهیلاتی برای تکثیر اغنام و احشام آنها از طرف ماموران دولت فراهم میشد و سرانجام تعلیم اصول فلاحت به آنها خاطرنشان و آنها را به زراعت و فلاحت ترغیب و تشویق مینمود . در برنامه ای که از طریق وزارت داخله تنظیم شد، معافیت های مالیاتی و تسهیلات زندگی در روستا از مهمترین محورهای این برنامه به شمار می آمد.
این معافیت ها حتی شامل معافیت از مالیات محصولات زراعی هم می شد؛ بدین معنا که عشایر پس از اسکان در روستاها از شغل اصلی خودشان که دامداری بود به کشاورزی تغییر شغل دهند و از مالیات محصولات زراعی خود معاف شوند. ماموران اسکان عشایر موظف بودند در راستای انجام این طرح، اصول کشاورزی را نیز به عشایر اسکان یافته آموزش دهند.
در مرحله بعدی، خلع سلاح کوچ نشینان باید توسط ماموران انجام می گرفت. اما این طرح با مقاومت هایی از سوی عشایر کوچ نشین مواجه شد. در طرح دولت برای اسکان عشایر، نگهداری از دام به عنوان شغلی جانبی در کنار کشاورزی مطرح بود و این بدان معناست که مایحتاج روزمره عشایر اسکان یافته تامین گردد. با کوچاندن و اسکان اجباری ایلات به حاشیه جاده ها و واداشتن آنها به کشاورزی و زراعت، به اقتصاد ایلی و دامداری و فرآورده های دامی، که یکی از ارکان تولید ملی و حتی صادرات کشور بود، لطمه شدیدی وارد آمد.
مراتع و جنگل ها به بهای تبدیل به زمین های کشاورزی و اقدامات این چنین، زمینه تضعیف ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه ایلی را فراهم آورد . انحلال مقام ایلخانی و ایل بیگی به منزله عدم حمایت دولت از نظام ایلی بود و این سیاست در دوره پهلوی اول با اجرای برنامه اسکان عشایر تقویت و به فروپاشی نظام ایلی منجر شد. با اسکان عشایر جامعه عشایری در جامعه دهقانی، به منظور رونق کشاورزی و توسعه روستایی، ادغام شد. مجموعه این عوامل در سرکوب خوانین و تصاحب املاک آنها توسط رضاشاه مؤثر بود.
با تشکیل اداره جدیدی در وزارت کشور، این سیاست که تا قبل از سال 1311 توسط ارتش و تنها در محدوده لرستان دنبال می شد به نهادی غیر نظامی واگذار گردید و برنامه اسکان اجباری در سال های 1312-1316 در چهار استان فارس، خراسان، لرستان و آذربایجان انجام پذیرفت. اما به سبب فقدان درک بغرنجی های دگردیسی از شیوه تولید شبانی به شیوه تولید کشاورزی و مسایل یک جانشینی، سطح پایین دانش فنی کشاورزی و آبیاری در بین ساکنین سکونت گاه های عشایری و عدم تأمین تسهیلات لازم برای اسکان و رفع حوایج آنان در برخی موارد به فقر ایلات، و مرگ و میر چهار پایان آنان انجامید.
یکی از اقدامات مهمی که در فرایند طرح تخته قاپو کردن عشایر لرستان در بهار 1307در دستور کار قرار داده شد، کوچاندن و اسکان اجباری ایلات و طوایفی بود که قبلاً زمین گیر شده بودند. این ایلات باید در ساختمان ها و قلاع رعیتی و کشاورزی که قبلاً ساخته شده بود، جای گیرند. این ساختمان ها اغلب در کناره راه سراسری شمال به جنوب و کنار رودخانه ها و در حاشیه شهر خرم آباد قرار داشت. ضمن اینکه قبلاً عملیات های گستردهای جهت ساخت قلاع متعدد رعیتی در جنوب خرم آباد و حاشیه رود خانه ها صورت گرفته بود و اعتباراتی نیز به این بخش اختصاص یافته بود .
ایل بهاروند در جلگه کرگاه و در قلاع جدید و در ناحیه تل تخته قاپو شده اند، قلاوندها در امتداد خط شوسه در حوالی دزفول جمع گردیده اند. نیروهای دریکوند در نزدیک جاده بین پل زال و جایدر، و جودکی در قلاع جدید در اطراف جاده، بین جایدر و تنگ شیر متمرکز و مشغول زراعت شدند . حتی بنیاد شهر پلدختر را می توان به تخته قاپوی عشایر در طول این راه و در دشت جایدر نسبت داد. با اسکان عشایر لرستان اولین و مهمترین تغییری که ایجاد شد تغییر نظام اجتماعی -سیاسی ایل و تغییر معیشت و شیوه تولید اهالی لرستان از اقتصاد شبانی و دامداری به اقتصادکشاورزی بود.
این دگردیسی در شیوه تولید، نیاز به بینش، آگاهی و دانش فنی داشت. از این روی، در پاییز سال 1308 موسسه فلاحتی لرستان افتتاح گردید. این اقدام گام مهمی در ترویج و آموزش امور زراعی و آشنایی عشایر سکنی داده شده با اصول علم زراعت و باغبانی به کمک ایجاد مزارع و باغات نمونه به شمار می رفت. این موسسه در سال اول بصورت رایگان حدود 30 هزار اصله نهال مرغوب اصلاح شده در اختیار کشاورزان قرار نهاد .
" امیراحمدی"، در راستای اسکان دادن همیشگی آنان در این خانه های گلی قلاع میگوید: «عدم رغبت آنها به سکونت، مرا وادار کرد که باید آنها را وارد به کشت و زرع در اطراف این قلعه ها نمایم. مهمتر از ساختمان و خانه برای لرها، دادن زمین و مرتع به لرها بود که دانستند لرستان مال لرها است و کسی را با آنها کاری نیست » .
در کمتر از 3 ماه زمین ها و خالصجات منطقه لرستان با حضور هیأت هایی بین اهالی تقسیم شد. برای دادن بذر و وسایل زراعت به آنها نیز دستوراتی به مالیه محل صادر و ابلاغ گردید این تقسیمات کمک موثری برای طوایفی بود که تا کنون زمین جهت زراعت نداشتند . حکومت همچنین به منظور تثبیت اقدامات انجام گرفته در طرح تخته قاپو و کمک به اهالی برای ساختن قلاع رعیتی و کشاورزی کردن دست به اجرای یک رشته اقدامات دیگر از جمله تأسیس بانک فلاحتی نمودند. زیرا به علت ضعف شدید اقتصادی و مالی اهالی لرستان در پی اقدامات نظامی خشن و نابودی منابع درآمدی و اقتصادی مردم در پی تغییر روش های معیشتی مردمی که اسکان یافته بودند دیگر توان مالی جهت ساخت و ساز قلاع رعیتی و تعمیر آنها نداشتند.
دولت پهلوی اول برای رفع این مشکل به فکر ایجاد موسسات مالی در لرستان افتاد که تا حدودی بتواند بر مشکلات مالی ادامه طرح غلبه کند. حاصل این اقدامات تأسیس بانک فلاحتی در لرستان بود . به این ترتیب با تقسیم اراضی و تأسیس بانک سعی در تشویق اهالی به کشاورزی داشتند تا با این اقدام از علاقه آنان به کوچ روی و دامداری بکاهند .
«اولیور گارود» در مقالهای راجع به اثرات مخرب تخته قاپو ایل قشقایی در زمینه نابودی شیوه تولید شبانی پرداخته است. بنا به گفته وی، روشهای اتخاذ شده، جهت اسکان ایل، وحشیانه، بیرحمانه و کوته بینانه بود... چشمههای روستا در اثر فضولات متعفن، آلوده شده بود و بالنتیجه باعث بیماریهایی چون حصبه، اسهال خونی، سینه پهلو، سل و غیره گردید؛ و تلفات جانی و مرگ و میر بسیاری را به دنبال داشت.
"ویلیام داگلاس"، در باب اسکان عشایر جنوب مینویسد: "در رابطه با تصمیم اسکان عشایر، قشقائی ها هم مثل سایر ایلات به زور سرنیزه وادار شدند دست از کوچنشینی برداشته در منطقه معینی مستقر شدند.حتی بعضی از عشایر قشقائی را مجبور کردند در منطقه گرمسیر خشک و لم یزرع خلیج فارس سکنی گزینند".
منطقهای که قادر بود فقط دو سه ماه از سال علوفه دامهای عشایر را تأمین کند. تخته قاپوی ایلات و عشایر بیشتر در شرق، جنوب و جنوبشرق کشور، مناطقی کویری دارای آب و هوای گرم و خشک بود که برای زندگی کوچ روی مناسب نیست. در این مناطق زراعت بهصورت خردهمالکی و کشاورزی به طور عمده بهصورت کشت آبی انجام می شد.
آب را نیز باید از اعماق زمین و از قنات به روی زمین آورد و استفاده کرد؛ بنابراین زیست و معیشت ایلات و عشایر در مناطق کویری در تبعیدگاه و جذب آنها در شیوۀ زندگی کشاورزی و سکونتگاه های روستایی جدید به دلیل پایین بودن دانش فنی زراعی، باغی و آبیاری با چالش های بسیاری همراه بود. مثلا، منطقۀ خوار و ورامین یکی دیگر از تبعیدگاههای عشایر لر بود.
در سال 1308 بیش از هشتاد خانوار از لرها به ورامین تبعید شدند و دولت به آنها زمین داد تا کشاورزی کنند . تبعیدیان لر بختیاری به علت یکجانشینی به رعیت «دهقان»تبدیل میشدند و راﺑﻄﮥ عشایری و سلسلهمراتبی آنها در ایل گسسته میشد. سگوندها را در تربتحیدریه و کاشمر ساکن کردند. این افراد با احشام خود، فاصلۀ بین لرستان و خراسان را پیاده طی کردند و در راه، بسیاری از احشام و افرادشان را از دست دادند. در سال 1315دولت تصمیم گرفت گلباغیها را از کردستان تبعید کند.
در درگیریهای ایجادشده هجده نفر از آنها به عراق گریختند . دولت اموال و املاک سایر گلباغیها را توقیف کرد و در سال 1315لغایت 1316 آنها را به همدان تبعید کرد . گلباغیها در روستاهای همدان و بین ملاکان تقسیم شدند. برخی را هم به نائین، یزد، کاشان و اصفهان تبعید کردند. آنها باید با کارکردن معیشت خود را تأمین میکردند. ملاکان در ابتدا از پذیرفتن آنها خودداری کردند ؛ اما بهاجبار پذیرفتند و حتی موظف شدند برای تبعیدیها وسایل زندگی فراهم کنند.
ایلات و عشایر تبعیدی نیز عمدتاً در روستاهای شهرهای تبعیدی ساکن میشدند. تبعیدگاه خرکی در بجنورد، تبعیدگاه الوار کبیرکوه، دور از شهر قرار داشت. از شروط انتخاب شهرهای خراسان به عنوان تبعیدگاه مخالفان سیاست های نوسازی رضاشاه آن بود که دور از مسیر جاده باشد. در 20 فروردین 1311 سی نفر از رهبران قبایل و زمین داران با نفوذ از مریوان به تهران تبعید شدند
در سال ۱۳۱۴ دولت تصمیم گرفت تا بعد از تخته قاپو نمودن عشایر، آنها را ساکن کرده و از حالت حرکت از قشلاق به ییلاق و برعکس باز دارد؛ اما به موازات اجرای این برنامه هیچ پروژهای برای آبیاری زمینهای منطقهای که برای اسکان عشایر تعیین کرده بودند نداشت و نتیجتاً عشایری که دراین گونه مناطق سکنی گزیدند به علت کمبود آب برای آبیاری مزارع و مراتع نه تنها دام های شان از بین رفتند بلکه خودشان هم تلف شدند.
حتی آنهایی که به مناطق باطلاقی یعنی شالیزارهای برنج خلیج فارس کوچ داده شدند نیز قربانی بیماری مالاریا شدند. روستاهایی که چشمههای آب آن آلوده به هزاران انگل و میکروب بود.
دهاتی که تیفوئید و حصبه و اسهال خونی شیوع داشت. دهاتی که آفت تراخم چشم بین روستائیان بیداد میکرد و...البته وضع آنهایی که در مناطق کوهستانی و سردسیر اسکان داده شدند کمی بهتر بود چون معمولاً آب و هوای این مناطق سالمتر است ولی عشایر ساکن دراین مناطق هم نمیدانستند که خانههای خود را در یک منطقه سردسیر و برفگیر به چه ترتیب و چگونه و با چه وسیلهای گرم کنند. چگونه از خود و انبارهای ذخیره مواد غذائی خود حفاظت کنند. چگونه مزارع خود را در یک جامعه دهنشین آبیاری نمایند.آنها اغلب گرفتار انواع بیماریهای عفونی واگیردار نظیر ذاتالریه، ذاتالجنب، دیفتری، سل و سایر بیماری های ریه و حلق شدند و تعداد زیادی از آنها مردند. زمستانهای سخت و یخ بندان هم کلیه اغنام و احشام آنها را از بین برد.
کما اینکه قبیله دره شوری در آن سالی که ارتش آنها را مجبور کرد زمستان را هم در همان منطقه کوهستانی سردسیر باقی بمانند، تقریباً 90 درصد اسبهای خود را از دست دادند. نرخ مرگ و میر مردم ایلات و عشایر در آن برهه از زمان به قدری بالا بود که بسیاری فکر میکردند که اگر اوضاع و احوال چند دهه دیگر به همین منوال ادامه پیدا کند به زودی وجود آنها از صفحه روزگار محو خواهد شد.
شایان ذکر است که این عشایر برای زنده ماندن چارهای جز مهاجرت و کوچنشینی نداشتند. لذا حاضر بودند که برای اینکه به آنها اجازه مهاجرت داده شود تمام دارائی خود را به افسران ارتش رشوه بدهند و ارتش هم مثل زالو به مردم محروم چسبیده بود. رشوه و باجخواهی و گرفتن حق و حساب بصورت مد روز درآمده بود.
بیشتر بخوانید: