بخش چهل و ششم: وقایع اتفاقیه روستایی و کشاورزی در ایران معاصر
روایت رهبران اصل چهار در بهسازی کشاورزی و توسعه روستاهای ایران
بررسی برنامه «اصل چهار ترومن» و تاثیر آن بر توسعه کشاورزی و روستایی ایران در دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰. تحلیل جنبههای مختلف این برنامه، اهداف و چالشها

در سرشماری رسمی 1335 جمعیت ایران 704 /18/954 نفر بود. یکی از شاخص اجتماعی برای توسعه، میزان شهرنشینی است که جمعیت شهرنشین 563/953/5 نفر و جمعیت ده نشین 13/001/141 نفر بود(سرشماری، 1335). به عبارتی در حدود 70 درصد جمعیت کشور در روستا ساکن بودند.
اخبار سبز کشاورزی؛ سن اغلب ساکنان شهر بیشتر از سن افراد همانند در نقاط ده نشین بوده (شهرنشین 21 سال و ده نشین 20 سال) و این تفاوت سن بین نقاط شهرنشین و ده نشین بدون شک تا حدی در اثر آب آشامیدنی سالمتر، بهداشت و وسایل طبی بهتری بود که در شهرهای بزرگ تر وجود داشته است (مرکز آمار ایران، خلاصه نتایج سرشماری سال 1335 کل کشور).
ایران اولین کشور در خاورمیانه بود که نفت در آن تولید و صنعت نفت آن ملی شد. نفت مهمترین منبع تأمین درآمدهای ارزی و یکی از منابع اصلی در برنامههای توسعه و بودجه های سالانه در ایران بودهاست. نوسانات و تکانههای قیمتی نفت و تأثیر مستقیم آن بر درآمدهای دولت در دوران مختلف باعث تحولاتی درحوزه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی می گشت.
چنانکه عامل اصلی توقف برنامه عمرانی اول و نرسیدن این برنامه به اهداف مورد نظر بود، ولی در برنامه دوم نفت از بخش-های اصلی رشد اقتصادی این برنامه شد. کشور در سال 1335 به یک باره صاحب درآمدهای قابل توجه شد بعد از پیوستن ایران به کنسرسیوم و کسب درآمد، وام های بانک جهانی، یونیسف و کمک های اصل چهارآمریکایی ها، دولت را به این روایت رساند که می تواند رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کند.
در ۲۱ فروردین ۱۳۳۵ قراردادی میان وزیر راه و رییس اصل چهار رسید که به موجب آن اصل چهار ۱۷۵۰۰۰ دلار و صندوق مشترک ایران و امریکا نیز مبلغ ۳،۸۰۰،۰۰۰ ریال برای خرید ابزار و افزارها و وسایل راه سازی تخصیص خواهد داد.
در ۲۲ فروردین نیز دولت ایران یک میلیارد و هشتاد و شش میلیون ریال و یونیسف یک میلیون و نهصد هزار دلار ویژه ریشهکنی مالاریا در ایران کردند. در مقایسه با برنامه عمرانی اول که با مشکل محدودیت و حذف درآمدهای نفتی در دو سال مواجه بود، دستاوردهای برنامه عمرانی دوم بسیار بهتر بود. چنانکه در این برنامه 75.3 میلیارد ریال یعنی بیش از هشت برابر عملکرد برنامه اول در محلهای مصوب هزینه شد. نفت از بخشهای اصلی رشد اقتصادی این برنامه به شمار میرود. وابستگی اقتصاد کشور به درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت خام از ابتدای صدور آن یعنی 1335 آغاز و سهم 6 درصدی نفت از درآمد ملی در این سال، همواره روبه افزایش بوده است. از سویی تصویب قانون «جلب و حمایت سرمایه های خارجی» در سال ۱۳۳۵ موجب تسهیل جذب سرمایهگذاری خارجی در ایران شده بود.
در ابتدا نهضت سد سازی سرعت گرفت و در اول اردیبهشت ۱۳۳۵ قرارداد ساختمانی و طراحی پروژه سد کرج میان سازمان برنامه و یک انستیتو امریکایی بسته شد. بر پایه این قرارداد میبایستی گزارش اندازه و گونه پروژه سد در درازای چهار ماه نوشته شود. با این حال کشت انبوه نیشکر تا دهه 30 در ایران اتفاق نیفتاد. پس از آنکه در سال ١٣٣١ بنا به دعوت سازمان برنامه، یکی از متخصصان نیشکر از طرف سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) به ایران آمد و گزارشی در زمینه نحوه کشت مساعد نیشکر منتشر کرد. در سال 1335 به پیشنهاد دکتر شاردان، متخصص در صنایع نیشکر و با تصویب سازمان برنامه، طرح نیشکرکاری و تاسیس شرکت هفتتپه تهیه و در 12 هزار هکتار اراضی نزدیک شوش به اجرا گذاشته شد. در چهارم اردیبهشت ماه پنج میلیون ریال اعتبار ویژه گسترش کشت نیشکر در استانهای جنوب کشور شد. از این پول هزینه پژوهش و بررسی اینکه با گسترش کشت نیشکر و دگرگونی آن به قند، بخشی از قند و شکر مورد نیاز داخل کشور فراهم آورد نیز پرداخته شد. درششم اردیبهشت ،علاء نخستوزیر نخستین کلنگ ساختمان بنگاه عمران گرمسار را برزمین زد. این بنگاه برای پیشرفت و گسترش کشاورزی با آموزش دهیاران در رشتههای بهداشت محیط و بکاربردن روشهای کشاورزی نوین و سوادآموزی بنیاد شد.
همانطور که پیشتر عنوان گردید، در برنامه عمرانی دوم، دولت با انگیزه های سیاسی به حضور فعال تر در روستاها تمایل داشت و به توسعه تشکیلات دولتی در این مناطق علاقه مند بود. بنابراین، ابعاد کشاورزی و روستایی برنامه دوم نمود بیشتری داشت. در برنامه دوم قبلا در سال 1334 اجرای ۱۷۱ برنامه عمرانی در ۱۶۵ ده از محل وام های پرداختی و آموزش دهیار برای تأمین کادر حوزه های عمرانی اجرایی شده بود. اما در سال 1335جلب خدمات فنی کارشناسان بیناد خاور نزدیک آمریکا برای بهبود امور اجتماعی و عمرانی دهات کلید خورد. نکته مهم اینکه در این برنامه بخشی به امور اجتماعی روستاها اختصاص داده شده بود و همگام با برنامه اصل چهار مقرر شده بود تا هماهنگ با برنامه های 3 سال اخیر رهبران اصل چهار موضوعات اجتماعی پیگیری گردد."ریچارد گارلیتز"، در کتاب ماموریتی برای توسعه، دانشگاه های یوتا و برنامه اصل چهار در ایران، می نویسد:
"وزارت کشاورزی کمک کمی به کشاورزان ارائه میداد. تقریباً نیمی از کارمندان آن در تهران، دور از کشاورزان کشور، کار میکردند و تعداد کمی از آنها آموزش کشاورزی دیده بودند. نقشه های دقیق و نقشه های کاداستر آنقدر کم بود که ظاهراً مقامات دولتی از وجود بسیاری از روستاها اطلاعی نداشتند. دانشکده کشاورزی نوپا در کرج، دانشجویان را برای سمتهای اداری در وزارتخانه آموزش میداد تا برای حل مشکلات عملی کشاورزی... حتی کارمندان سطح پایین دولت، کار میدانی کشاورزی را دون شأن مقامات دولتی میدانستند. روی هم رفته، سطح زندگی یک کشاورز معمولی ایرانی در سال ۱۹۵۰ به طور قابل توجهی بهتر از سال ۱۹۰۰ نبود.
بنابراین، بهبود کشاورزی و بهداشت روستایی نقطه شروع طبیعی توسعه روستایی در ایران بود. به هر حال، تولید کشاورزی هنوز سهم بیشتری از اقتصاد ملی را نسبت به نفت تشکیل میداد. علاوه بر این، شرایط نامناسب در سراسر روستاهای ایران پتانسیل پرورش «کمونیسم شکمی» را داشت.
فرانکلین هریس، لوتر وینسور و جورج استوارت همگی گزارش دادند که (سیستم تبلیغات شوروی) از فقر فراگیر روستایی کشور به طور مؤثر استفاده کرده است. اما فارل اولسون، متخصص دام دانشگاه ایالتی یوتا، نیز خاطرنشان کرد که با کمک به «مردم برای اتخاذ شیوههای جدید و بهتر، توسعه روستایی میتواند "فلسفه سالمی از ایمان به کشورشان را در آنها القا کند" تا در بستر آن برنامه بهسازی روستایی شکل گیرد".
برنامه جامع بهسازی روستایی و توسعه کشاورزی اصل چهار
دکتر مصدق تا زمانی که نخست وزیر بود هرگز اجازه نداد که نامی از کمیسیون مشترک بهبود روستایی در هیچ سند رسمی برده شود. او سرسختانه وجود توافق نامه های امضا شده توسط رزم آرا را نادیده گرفت. اما کمیته کابینه نخست وزیر، در مواقع لزوم، بی سروصدا به عنوان اعضای کمیسیون قدیمی نیزعمل میکرد. حتی اشکالات و نواقص توافقنامه به رسمیت شناخته نشده نیز سرانجام اصلاح شد. ابتدا، دکتر مصدق در دسامبر ۱۹۵۲ توافقنامه سومی را امضا کرد که کمیسیون مشترک توسعه اجتماعی و اقتصادی را ایجاد میکرد. این توافقنامه عملاً جایگزین کمیسیون مشترک بهسازی روستایی و کمیته کابینه قبلی شد. پس از مصدق، هنگامی که ژنرال زاهدی نخست وزیر شد، در سپتامبر ۱۹۵۳ تمام توافقنامههای قبلی، از جمله توافقنامه با ژنرال رزم آرا در ۱۹ اکتبر ۱۹۵۰ را مجدداً تأیید کرد. همانطور که اشاره شد، این توافقنامه آخر، اولین توافقنامه در جهان تحت برنامه اصل ۴ بود و در واقع آغاز آزمایشی در به کارگیری فنآوری های کشاورزی و بهبود روستایی در خدمت منافع هماهنگ بینالمللی در فضای جنگ سرد بود. به نوشته "ریچارد گارلیتز"، تدوین برنامه بهسازی روستایی ایرانِ بر اساس طرح اصل چهار بیش از دو سال طول کشید تا کاملاً عملیاتی شود. ایران اولین کشور در جهان بود که کمکهای برنامه اصل چهار را می پذیرفت، و این در زمانی بود که نخست وزیر حاجعلی رزم آرا در اکتبر ۱۹۵۰ توافقنامه آزمایشی ساده ایی را با اداره همکاری فنی تازه تأسیس امضا کرد.
محمد مصدق، که اعتبار حرفه سیاسی خود را بر مخالفت با نفوذ خارجی در ایران بنا نهاده بود، در سفر سال بعد خود به واشنگتن، با توجه به تحریم نفتی بریتانیا، از دولت ایالات متحده درخواست کرد که کمکهای بیشتری ارائه دهد.لاجرم پس از مذاکرات طولانی، ایالات متحده موافقت کرد که تعهد برنامه اصل چهار خود را در پایان به تقریباً ۲۳.۵ میلیون دلار افزایش دهد در 16 ژانویه ۱۹۵۲ با امضای توافق نامه جدید، مقامات برنامه اصل چهار و دولت ایران در بهار همان سال، کمیسیون مشترکی بین ایالات متحده و ایران برای بهبود روستاها تشکیل دادند. مصدق وزرای بهداشت، آموزش و کشاورزی را به همراه نمایندگانی از سازمان برنامه ریزی مرکزی کشور، که عموماً با نام سازمان برنامه شناخته میشود، به کمیته راهبری آن منصوب کرد. برنامه اصل چهار پیش از این "راسکلی" را به ریاست بخش کشاورزی خود منصوب کرده بود. او به همراه مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا، "جورج استوارت و کلیو میلیگان"، در کمیته کشاورزی کمیسیون بهبود روستاها حضور داشتند. هیچ یک از آمریکاییها فارسی صحبت نمیکردند و تنها دو نفر از ایرانیان به زبان انگلیسی مسلط بودند، بنابراین برنامه اصل چهار یک ایرانی تازه کار را که از دانشگاه ایالتی یوتا فارغالتحصیل شده بود، به عنوان مترجم استخدام نمود. همه مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا تا پایان سال ۱۹۵۲ خود را در قالب نقش رهبری عملیات یافتند. راسکلی، علاوه بر نظارت بر کل بخش کشاورزی، شاخه ترویج کشاورزی را نیز هدایت میکرد. این یک مأموریت دشوار بود. از یک سو، او یک مأمور ترویج باسابقه بود و تجربه آموزش مأموران جدید در ایالات متحده را داشت. اما مسئولیتهای دوگانه اش راه را دشوار ساخت چون از حمایت بیدریغ مشاوران آمریکایی یا همکاران ایرانی آنها برخوردار نبود. استوارت به عنوان رئیس شاخه علوم گیاهی منصوب شد و میلیگان، رئیس سابق مهندسی عمران و آبیاری در دانشگاه ایالتی آریزونا، شاخه مهندسی کشاورزی را اداره میکرد. سه نفر از پنج رئیس اصلی بخش نیز از دانشگاه ایالتی آریزونا عبارت بودند از"جی. کلارک بالارد، ای. گلن والکویست و هندریک ورسلویس" به ترتیب ریاست بخشهای باغبانی، زراعت و دامپزشکی را بر عهده داشتند. در نهایت، هر هشت نفر از اولین مدیران استانی" همچنین، اعضای تیم دانشگاه ایالتی آریزونا عبارت بودند از" برت دسپاین، اودیل کرک و ملوین پترسون "، که همگی در فوریه 1952 وارد ایران شدند، و عملیات در آذربایجان در نزدیکی مرز شوروی و مازندران در دریای خزر را هدایت کردند. "جی. گلن موریل، ورن اوبرهانسلی و لروی «روی» بونل"، که همگی در اکتبر همان سال وارد شدند، به ترتیب در خراسان، کرمان و تهران نیز همین کار را کردند. "بروس اندرسون و جی هال"، به طور مشترک دفتر شیراز در فارس را رهبری میکردند. دانشگاه ایالتی یوتا در پایان سال ۱۹۵۲ چهارده مشاور در ایران داشت؛ آنها در مجموع، به جز دو نفر، همه موقعیتهای رهبری را در بخش کشاورزی برنامه اصل چهار به خود اختصاص داده بودند. بنابراین، موفقیت برنامه کشاورزی تا حد زیادی به عملکرد این افراد بستگی داشت.
نظرات محمد مصدق و آیتالله ابوالقاسم کاشانی در باب توسعه روستایی اصل چهار
متقاعد کردن مصدق و آیتالله ابوالقاسم کاشانی، دو شخصیت بانفوذ آن زمان کشور، برای پذیرش اصل مدرنیزاسیون برنامه اصل چهار، به کمی تلاش نیاز داشت. مصدق و کاشانی در ابتدا امیدوار بودند که این برنامه پیشرفتهای زیرساختی گستردهای را فراهم کند. برای مثال، مصدق پس از نخست وزیر شدن، با تمسخر، اندازه کوچک توافق اولیه اصل چهار را به یک رتیل ایرانی تشبیه کرد و گفت که اصل چهار «بالا و پایین میپرد و همه را میترساند، اما هرگز دیده نشده که گاز بگیرد. این قضاوت سطحی، توصیفی بود که ویلیام وارن آن را «به شدت ناعادلانه» میدانست.
وقتی وارن در تابستان ۱۹۵۲ با آیتالله کاشانی، رئیس بانفوذ مجلس، دیدار کرد، کاشانی گفت که امیدوار است اصل چهار «کاری اساسی» برای ایران انجام دهد و پیشنهاد ساخت یک سد برق آبی بر روی رودخانه کارون را داد تا برق رسانی روستایی را به خوزستان بیاورد. وارن پاسخ داد که هزینه چنین پروژه ای نزدیک به ۲۵۰ میلیون دلار خواهد بود و به راحتی از بودجه اصل چهار فراتر میرود، که در آن هنگام، کاشانی که فکر میکرد میتوان با این مبلغ صد سد ساخت، شگفتزده به نظر میرسید . مقامات آمریکایی در پاسخ گفتند که مشکلات فنی ایران «ماهیت بنیادیتری» دارند و «نیاز به حل آنها نه با اتوماسیون یا سدهای بلند، بلکه از طریق رویکردی مردمی به خود مشکلات قابل حل است»
برنامه بهبود روستایی جامعه محور بنیاد خاور نزدیک (NEF)
پروژههای یوتا بر بهبود روستاها متمرکز بودند زیرا این امر اولویت اصلی دولت ایران پس از جنگ جهانی دوم بود. مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا (USU) به وزارت کشاورزی در توسعه برنامه روستایی کمک کردند مشاوران دانشگاه بریگام یانگ (BYU) به آموزش معلمان روستایی کمک کردند، که بخش مهمی از بهسازی روستایی به شمار می رفت. برنامهریزان اصل چهار میتوانستند به تجارب موفقیت آمیز "برنامه بهبود روستایی جامعه محوری " که بنیاد خاور نزدیک (NEF) پنج سال قبل در منطقه ورامین در خارج از تهران شروع کرده بود، اشاره کنند.
اگرچه این برنامه از نظر جغرافیایی «قطعاً کوچک مقیاس» بود، اما NEF طیف وسیعی از پروژه های بلندپروازانه را آزمایش کرد که شامل آموزش معلمان، کلاسهای سوادآموزی بزرگسالان، درمان با DDT برای کاهش حشرات ناقل بیماری، تصفیه اولیه آب و نمایشهای ترویجی آموزشی کشاورزی بود. اصولا رویکرد توسعه روستایی( NEF) عمدتاً بر نوسازی سطح پایین زیرساحتهای ضروری تأکید داشت.
برنامه کشاورزی آن بر «آموزش عملی که مستقیماً به مردم در مزارع ابتدایی و خانههای ساده شان در جوامع منزوی ارائه میشد» تأکید داشت. تکنسینهای NEF تکنیکهایی را ترجیح میدادند که «ساده، آسان برای اجرا و سازگار با شرایط محلی» باشند." لایل هایدن"، یکی از متخصصان نمایش ترویجی –آموزشی در ایران، در دست نوشته های خود می نویسد که هدف «تکامل شیوههایی» بود که روستاییان بتوانند «بدون اعمال خشونت نوعی الگوی اجتماعی عمومی» اتخاذ کنند. اجتناب از تکنیکهایی که نیاز به تغییرات اجتماعی شوک مانند و آسیبزا داشتند، بخش مهمی از فلسفه مدرنیزاسیون بود که به NEF و اصل چهار کمک کرد تا اعتماد نخبگان روستایی و دهقانان را به طور یکسان جلب کنند. اما سطحی نگری نهفته در ذات این استراتژی، در نهایت مانعی برای توسعه قابل توجه روستاها در کشورهایی مانند ایران شد، جایی که نظام اربابی و معیشت سنتی روستایی، امکان توسعه اجتماعی را خفه میکرد و مانع از تحرک اجتماعی رو به بالا میشد. "راسکلی"، در بهار ۱۹۵۲ تلاش کرد تا یک دستور کار منسجم برای توسعه کشاورزی روستاهای ایران تدوین کند.
آموزش، بهبود بهره وری و توسعه خدمات ترویجی بالاترین اولویتهای دولت ایران بودند و بنابراین بیشترین توجه را به خود جلب میکردند. او بر تحقیقات اولیه مزرعه محور و بر توسعه و بکارگیری بذرهای پربازده تر که در برابر خشکسالی و حشرات، به ویژه در محصولات غلات، مقاوم باشند، تأکید داشت. غلات تقریباً ۹۵ درصد از زمینهای زیر کشت را در دهه1330 تشکیل میدادند؛ مزارع گندم به تنهایی تقریباً دو سوم از کل زمینهای کشاورزی را در بر می گرفتند. با این حال، شرایط خشکسالی در اطراف شهر اردبیل در نزدیکی دریای خزر، بخش زیادی از برداشت غلات را در سال ۱۹۵۱ از بین برد و آذربایجان، دومین استان پرجمعیت ایران، را در آستانه قحطی قرار داد. آب و هوا و جغرافیای متنوع کشور به این معنی بود که تحقیقات کشاورزی باید متناسب با شرایط محلی تنظیم شود. بنابراین، دانشمندان دانشگاه ایالتی یوتا دهها گونه غلات، صیفی و سبزیجات و دام را که در شرایط مشابه در غرب آمریکا رشد کرده بودند، آزمایش کردند تا ببینند کدام یک میتوانند به طور سودآور به الگوی کشت اقتصاد کشاورزی ایران وارد شوند.
جلب اعتماد مردم روستایی اولین وظیفهای بود که مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا با آن مواجه شدند. در واقع، این امر به اندازه ارائه مشاوره فنی صحیح اهمیت داشت." روی بونل"، که تقریباً پنج سال در ایران گذرانده بود، اظهار داشت: « سخت ترین و مهمترین کار، جلب اعتماد روستاییان بود.» او توضیح داد که پیشرفت «ابتدا با تغییر نگرشها، سپس با افزایش اعتماد به نفس، آزمایشهای مزرعه ای، مشاهده، آزمایشهای بیشتر و در نهایت با معرفی یک روش جدیدتر» سنجیده میشود.
" بروس اندرسون"، مهندس آبیاری، که بیش از هفت سال با کشاورزان ایرانی کار کرده بود، اذعان کرد که کار با دهقانان، بسیار چالش برانگیز است زیرا ایده آزمایش «کاملاً بیگانه و پذیرش آن برای روستاییان دشوار بود». او نتیجه گرفت که کلید اصلی، تبدیل مزارع به مدارس آزاد و شروعی کوچک و تدریجی تا زمانی است که کشاورزان به رویکردهای جدید اعتماد پیدا کنند. بهبود روستایی باید بر تغییراتی تأکید کند که «میتوان بدون ایجاد بار اضافی مالی-روانی بر دوش کشاورز برای توسعه فنآوری و تجهیزات و مواد جدید» انجام داد.
"استنلی اندروز"، که در سالهای پایانی دولت ترومن، برنامه اصل چهار را رهبری میکرد، بر" لزوم فروتنی و درک بیشتر در برابر دهقانان" تأکید کرد. او می گفت حضورحتی یک یا دو مشاور آمریکایی مغرور یا سلطهجو، میتواند به راحتی پذیرش یک نوآوری و نشر یک پروژه را خراب کنند و حسن نیتی را که قرار بود اصل چهار ایجاد کند را، مسموم نمایند. به گزارش مشاوران اصل چهار( BYU ) آموزش های رسمی روستایی و اصولا فرصتهای آموزشی در خارج از مناطق شهری بسیار بد بود. در دهه 1330 از هر پنج کودک روستایی، کمتر از یک نفر به مدرسه میرفت و اکثر روستاهای ایران هنوز حتی یک مدرسه ابتدایی هم نداشتند.
بسیاری از والدین روستایی فرزندان خود را در سنین پایین به عنوان کارگران مولد میدیدند که منجر به میزان بالای غیبت در زمانهای مهم چرخه کشاورزی شد. برخی از والدین نیز ارزش کمی برای توانایی آموزش و پرورش در آموزش کودکان برای کار قائل بودند. بنیاد خاور نزدیک (NEF) در دهه ۱۹۴۰ بر آموزش عملی در کشاورزی و مهارتهای حرفهای تأکید نمود و دختران را برای معلمی در روستا و ترویج خانه داری آموزش میداد. در پایلوت اصفهانک، روستایی کوچک در خارج از اصفهان در مرکز ایران، محل اولین مرکز نمونه شد. این روستا هرگز مدرسه رسمی نداشت و بسیاری از کودکان از مالاریا که توسط پشهها در خندقهای اطراف یک قلعه متروکه در نزدیکی آن منتقل میشد، رنج میبردند. یک همکار ایرانی آب راکد را پاک سازی کرد و شروع به ساخت مدرسهای با امکانات بهداشتی کرد، در حالی که دیگری یک باغ مدرسه برای استفاده در کلاسهای گیاه شناسی و خانه داری ایجاد کرد. مشاوران BYU ) ( و شرکای ایرانی آنها یک باغ میوه توسعه دادند، پرورش طیور را آغاز کردند و یک زمین بازی جدید در دومین مدرسه نمونه در کمال آباد، حدود سی مایلی غرب تهران، ساختند. به گفته فرانکلین هریس، جمعیت محلی در هر دو نمونه در ابتدا تمایلی به مشارکت نشان ندادند. آنها قبلاً «مدرسه را چیزی دور از علاقه خود میدانستند»، اما پروژههای هرس باغات، انواع بذور، باغ داری، باغچه و مرغداری توجه آنها را به خود جلب کرد.
شکست توسعه کشت چغندر قند توسط رهبران اصل چهار
یکی از دلایلی که متقاعد کردن کشاورزان برای پذیرش نوآوری های فنی آگروتکنیکال دشوار بود این بود که تلاشهای اولیه معمولا نتایج متفاوتی به همراه داشت. اولین ابتکار بزرگ کشاورزیِ اصل چهار شامل مبادله ۶۰ تن از یک گونه گندم مقاوم در برابر خشکسالی و بیماری توسط "جورج استوارت"، با بذرهای آلوده به سیاهک کشاورزان مستاجر در پاییز ۱۹۵۱ بود. آزمایشهای موازی در بهار بعد، برتری آشکار بذر بهبود یافته را تحت همان روشهای کشت نشان داد.
آزمایشهای اولیه روی روش های آبیاری پنبه در اطراف شیراز نیز نشان داد که وقتی کشاورزان مزارع خود را به صورت ردیفی میکاشتند و سپس شیارهای کم عمق را آبیاری میکردند، به جای کاشت بذر به صورت پخش شده و غرقاب کردن به سبک مزارع متعارف ("آبیاری غرقابی")، میتوان با آب کمتری به افزایش قابل توجه عملکرد دست یافت. با این حال، آزمایشهای چغندر قند در تابستان 1952 نتایج بسیار ناامیدکننده تری به همراه داشت.
مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا به اندازه کافی گونه چغندر را مطالعه نکرده بودند. علاوه بر این، آنها قبل از کاشت سه مزرعه آزمایشی در مناطق مختلف فارس، اطلاعات کافی در مورد شرایط خاک محلی و مدیریت آب نداشتند. در نتیجه، هیچ یک از مزارع به خوبی محصول ندادند. در مزرعه اول نیمی از گیاهان وقتی مجبور شدند آب را به مزارع گندم همسایه هدایت کنند، جوانه نزدند. مالکان محلی زمین و آب را برای آزمایشهای چغندر فراهم کردند، اما مزارع آزمایشی نسبت به مزارع تجاری آنها اولویت کمتری داشتند. در مزرعه دوم خاک خشک به گونهای ترک خورد که بسیاری از گیاهان چغندر تازه جوانه زده را خفه کرد، وضعیتی که مشاوران برنامه اصل چهار اگر درک بهتری از خاک داشتند، میتوانستند پیشبینی کنند. اوضاع در مزرعه سوم «خوب پیش میرفت» «تا اینکه با هجوم ملخها مواجه شدند».
بنابراین، آزمایشهای اولیه چغندر به عنوان تجربیات یادگیری مهمی برای مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا عمل کرد، اما برای متقاعد کردن کشاورزان محلی به پذیرش شیوههای آمریکایی، کار چندانی نکرد.
برنامه بهبود پرورش دام و طیور اصل چهار روایت الاغ قبرسی
پروژه هایی که برای بهبود پرورش دام طراحی شده بودند نیز قبل از اینکه نتایج خوب و مداومی به بار آورند، نیاز به زمان و اصلاح داشتند. تلاشهای اولیه بر معرفی حیوانات سالمتر برای بهبود پرورش متمرکز بود. واردات گاوهای نر قهوهای سوئیسی تنومند از ایالات متحده و "الاغهای جک" از قبرس به پرورش حیوانات بارکش قویتر در مناطق محدودی که به آنها معرفی شده بودند، کمک کرد. یکی از کمکهای برنامه اصل ۴ آمریکا به ایران اعطای ۱۰۵ رأس الاغ قبرسی برای اصلاح نژاد الاغهای ایرانی بود. این کمک در سال ۱۳۳۰ در زمان حکومت مصدق انجام شد که ایران با مشکل مالی زیادی به دلیل قطع صادرات نفت روبرو شده بود. روزنامههای ایرانی در آن دوران این ماجرا را به باد اعتراض و تمسخر گرفته بودند.
از جمله عبدالرحمن فرامرزی در روزنامه کیهان نوشته بود: «راستی چرا در صورت کمکهای آمریکا به یونان، ایتالیا، ترکیه، کره، اسرائیل و انگلستان هیچ نامی از الاغ قبرسی نیامده است؟... آن وقت برای ما الاغ میفرستد که نسل الاغهای ما بهتر و درشتتر شود. مگر در دنیا تنها ما هستیم که یگانه مورد نیاز ما الاغ است؟ اصلاً کی ما درخواست الاغ کرده بودیم... به هر کشور مستعمره و نیمه مستعمره همه چیز دادند و به آنان اعتماد داشتند، اما برای ما الاغ فرستادند! ... من اگر جای دولت بودم کسی که این مساعدت را به ما کرده سوار یکی از آن خرها کرده به آمریکا باز میگردانم و میگفتم بروید این خر را در کشور خودتان سوار شوید... من تا به حال نشنیده بودم کسی در ایران از بیخری نالیده باشد. مشکل ما در ایران کمبود الاغ نیست مشکل خریت نداریم؛ خر بندری ما قرن هاست در دنیا شهرت دارد. سال هاست به ما وعدههای درخشان دادند و آخر سر برای ما الاغ هدیه میفرستند... ما دو میلیون دلار اعتبار نداشتیم ولی خر را از زیر پای روستاییان قبرس میکشند و برای ما ارسال میدارند. ماجرای واردات الاغ از قبرس باعث شده تا خرهای قبرسی در ایران شهرت زیادی پیدا کنند و «واردات خر از قبرس» به صورت یک ضربالمثل دربیاید.
رضا نیازمند در گفت وگو با تاریخ ایرانی در این خصوص معتقد است :: خر قبرسی آوردند و بز ایرانی را بردند. بزها را از کشور جمعآوری کردند. استدلال شان این بود که بزها وقتی علف میخورند با ریشه علف را از زمین در میآورند. در صورتی که گوسفندها و گاوها، علف را از وسط قیچی میکنند. بعد دستور داده بودند که بجای بز از گوسفند استفاده کنیم و همه بزها جمع شوند و بجای آن گوسفند تحویل داده شود. در مورد مرغ هم همینطور. اصل چهاریها معتقد بودند که در صنعت دامداری چرخه تولید مرغ پایین است. باید بجای صد تخم مرغ مثلا دویست تخم مرغ در سال تولید کنند.
او که در دوران اجرای اصل ۴ ترومن از بورسیه فولبرایت بهره جست و در آمریکا به تحصیل پرداخت. میگوید: سیستم اداری ایران مخالف فعالیتهای اصل ۴ بود...مهمترین اقدام آنها تعویض دستشوییها در روستاهای ایران بود...مقامات تذکر دادند چون آمریکاییها به ما کمک مالی کردهاند سر و صداها را بخوابانید...برنامه مبارزه با مالاریا موفق بود. بخشی از کمکهای کشاورزی هم موثر بود... آمریکاییها شناختی از جامعه ما و آگاهی به کار نداشتند...آمریکاییها یک عده از کارشناسان درجه سه خود را به ایران فرستاده بودند که این نوع اقدامات را به سرانجام برسانند. اما در عوض افتضاح بار آوردند. ما مشکلات بسیار مهمتر و دغدغههای بسیار جدیتری داشتیم. ایران همچون کشورهای آفریقایی نبود که با اصلاح نژاد خر بخواهیم آن را از قهقرا نجات دهیم. ما یک جامعه کشاورزی صرف نبودیم که با اقدامات کشاورزی بسیار معمولی ما را به سطحی از استانداردهای معمولی برسانند. در واقع از جهات دیگر میتوان این نوع همکاریهای متقابل را به نوعی تقلیل بخشیدن نیازهای واقعی ما ایرانیان محسوب نمود. من یادم هست که وقتی اینها خرهای قبرسی را به ایران وارد کردند مطبوعات آن زمان خیلی هیاهو به پا کردند. سر و صدای زیاد برپا شد. اما بعد گویا از مقامات بالا تذکر داده شد که چون آمریکایی ها به ما کمک مالی کردهاند این سر و صداها را بخوابانید.
دکتر سی. اس (استیو) استفانیدس، رئیس بخش دامداری منطقه ) ( FJ Point 4، می نویسد:" در یکی از روزهای فوریه ۱۹۵۲ به درخواست دامداری بنگاه دامپروری، آژانسی از وزارت کشاورزی که بخش دامداری ما با آن همکاری میکرد، جیمز آر. داوسون به نیکوزیا، جزیره قبرس، اعزام شد. در آنجا او ده الاغ نر و ده الاغ ماده را برای آوردن به ایران انتخاب کرد تا نژاد محلی را بهبود بخشند و قاطرهای قویتری به دنیا بیاورند. دامداری بنگاه دامپروری، حیوانات را خریداری کرد اما ارز خارجی برای پرداخت هزینه حمل و نقل آنها نداشت. و هیچ متخصصی برای انتخاب آنها وجود نداشت. آقای داوسون، متخصص دام، وقتی من به تهران رسیدم در نیکوزیا بود. او دائماً در بردن گاوهای نر و ماده به ایران مشکل داشت، اما ماه گذشته بالاخره آنها رسیده بودند. استیو ادامه داد: «اگر از یک کشاورز ایرانی بپرسید که چقدر دام دارد، شاید بگوید که ده راس گوسفند، دو گاو نر و 'ببخشید، یک الاغ' دارم«.کمونیستها که تبلیغات چیهای باهوشی بودند، فکر میکنم بیشتر باهوش بودند تا عاقل، به سرعت علاقه ما به الاغها را تحریف کردند و از نگرش ایرانیها برای تمسخر اصل 4 سوءاستفاده کردند. ستونهای بسیاری از روزنامههای حزب توده میگفتند: «آه، ایالات متحده بزرگ برای کمک به ایران آمده و ایران چه چیزی به دست میآورد؟ چند الاغ! مردم گرسنه هستند، اما وعدههای امپریالیست های ثروتمند به چه معناست؟ الاغها!» حتی یک روزنامه ای عکس من را در کنار نقاشی یک الاغ چاپ کرد. رادیو مسکو با پخش هزاران کلمه در مورد الاغها در ایران هر شب، کلاه خود را به این داستان و دست داشتن در این کارزار تبلیغاتی از سر برمی داشت. این کارزار تمسخرآمیز به شدت از بی صبری ایرانیان برای نتایج فوری اصل چهار، سوء استفاده کرد. به نظر بسیاری، برنامه توسعه بلند مدت ما که بر اساس کمکهای فنی بنا شده بود، با تأخیر مواجه میشد و تأخیر، زمانی که نیازها بسیار زیاد است، ناگزیر باعث ناراحتی میشود.
نخستوزیر و دیگر طرفداران یک پروژهی بزرگ از چنین واکنش مردمی میترسیدند. در همین حال، من از شدت و حجم کمپین شوکه شده بودم. یکی از نویسندگان پیشنهاد کرد که وارن را به الاغش ببندند و به خانه بفرستند. ما از طریق نامه ها، انتقادات تندی دریافت کردیم. برخی از مقامات ایرانی از اینکه با ما دیده شوند، عصبی شدند. با این حال، احساس میکردیم که واکنش مطمئناً در راه است. اولین جرقه زمانی زده شد که قبایل قشقایی از شیراز برای چهار تا از الاغ ها تلگراف زدند. ایران یک متوازیالاضلاع وسیع از بیابانها و کوه ها است. از ۱۸ میلیون نفر جمعیت آن، ۴ میلیون نفر عضو قبایل کوچ نشین هستند که فصل و علف را از مراتع زمستانی در درههای پست و گرم به مراتع تابستانی در کوه های مرتفع دنبال میکنند. قشقایی توضیح داد: «ما باید حیوانات باربر بهتری را برای مهاجرت هایمان پرورش دهیم.»
سپس ارتش ایران برای خدمات سوارکاری خود درخواست دو دوجین الاغ کرد. به زودی از هر طرف، سر و صدای پرورشدهندگانی که ارزش حیوانات را میدانستند برای الاغ های قبرسی بلند شد. ما نمیتوانستیم کسری از این تقاضاها را برآورده کنیم. نسل هاست که جزیره قبرس در شرق مدیترانه، الاغ هایی را برای پرورش در سراسر آن بخش از جهان تولید کرده است. پرورش الاغ در آنجا از نظر کیفیت به دقت کنترل شده است. بنابراین تبلیغات علیه ما به تبلیغات ناخواسته برای الاغ های قبرسی تبدیل شد. در واقع این امر به این برنامه در مناطق روستایی ایران رونق زیادی بخشید. از تعداد درخواستها برای الاغ ها مشخص بود. این کمپین تبلیغاتی تا پایان اثربخشی خود ادامه یافت. در ماه مارس، برخی از الاغ ها در ایستگاه دامداری حیدرآباد به نمایش گذاشته شدند. من سخنرانی کوتاهی ایراد کردم و گفتم که اصل ۴ مفتخر است که در تلاش برای رفع نیازهای کشاورزان ایرانی به بنگاه دامداری کمک کرده است. من عمداً الاغ ها را در میان دامهای پرورشی عرضه شده ذکر کردم و با آنها عکس گرفتم. گروهی برجسته حضور داشتند و روزنامههای زیادی در آنجا حضور داشتند. فضای عمومی از اینکه الاغ ها پنهان و کنار گذاشته نشده بودند، تعجب کرده بود. مجید عدی، مدیر بنگاه دامداری، نیز شجاعانه قدم پیش گذاشت و گفت که بالاخره اصل ۴ به اندازه کافی در مورد الاغها شوخی کرده است. او افزود که عموماً شناخته شده نیست که بنگاه دامداری الاغ ها را خریداری کرده و پروژه را به تنهایی آغاز کرده است. اصل ۴ مشاوره فنی و حمل و نقل ارائه داده است.
آقای عدی افزود که الاغ ها در ایران با استقبال گرمی روبرو شدهاند. پوشش روزنامههای تهران از نمایش دامها، به خوبی تمام کمپین تمسخر علیه اصل ۴ را از بین برد. کمونیستها ناگهان خط تبلیغاتی خود را تغییر دادند ... "«جک لیفت» یا «هواپیمای قاطر»، آنطور که کارکنان ما آن را صدا میزدند، در اواسط اکتبر ۱۹۵۳ تکمیل شد، زمانی که نیروی هوایی ایران سی و پنج جک قبرسی را سالم و سرحال به فرودگاه مهرآباد پرواز داد. فصل دوم ماجراجویی ما در میان الاغهای قبرسی در فضایی تقریباً شاد آغاز شد. بسیاری از مقامات در باند فرودگاه صف کشیدند تا از سه ناو هواپیمابر (C-47) نیروی هوایی که جکها را از بیروت در حمل و نقل هوایی به پرواز در میآوردند، استقبال کنند. سرلشکر راکبرت ای. مککلور، رئیس گروه مستشاری ارتش ایالات متحده در ایران و یک افسر سواره نظام قدیمی، طرحی را با من تدوین کرده بود که همه با اشتیاق به آن پیوستند. بخش دامداری و بازسازی ارتش ایران، برای ادامه پروژهای که در سال ۱۹۵۱ انجام شده بود، به گاوهای نر اضافی نیاز داشت.
دکتر "چارلزای. پگ"، دامپزشک نقطه ۴، مسئول گاوهای نر وارداتی می نویسد:" در آن زمان، قاطرهای جوان به نمایش گذاشته شده بودند. گاوهای اصلاح شده، غرفه اصلی در اولین نمایشگاه ملی دام تهران بودند. مدتها بود که چنین گاوهای نر جوان زیبایی در ایران دیده نشده بود. تقاضا برای اولین محموله، که تبلیغ میشد، از همه انتظارات فراتر رفته بود. من از این واقعیت که این نیازها تنها با وارد کردن سه برابر گاو نر بیشتر از سفارش اولیه، کمی راضی بودم". برنامه اصل چهار همچنین در سالهای 1952 و 1953 دهها هزار جوجه سالم را به ایران وارد کرد، اما بسیاری از آنها در برابر بیماریهای محلی تسلیم و نابود شدند.
با این حال، با گذشت زمان، برنامه دامداری پیشرفت کرد. برنامه اصل چهار یک ایستگاه دامداری در نزدیکی شیراز برای پرورش لبنیات، گوسفند و طیور تأسیس کرد. گاوهای اصلاح نژاد شده تا سال ۱۹۵۷، ۱۵۰ تا ۲۵۰ درصد شیر بیشتری نسبت به گاوهای بومی تولید میکردند. "روی بونل "، همچنین با کمک وزارت کشاورزی در تأسیس یک کارخانه فرآوری که تفاله چغندر، محصول جانبی فرآوری چغندر که قبلاً دور ریخته میشد، را به خوراک دام تبدیل میکرد، همکاری کرد. کنترل بیماریهای دامی در نتیجه افزایش نزدیک به ۲۰۰۰ ایرانی آموزش دیده در رشتههای دامپزشکی پایه، گامهای مهمی برداشت.
به عنوان مثال، اداره دامپزشکی تهران، تعداد بیشتری را واکسینه کرد بیش از 11 میلیون حیوان در مزرعه بین سالهای 1952 تا 1956 در برابر سیاهزخم، که تهدیدی جدی برای دامها محسوب میشد و میتوانست به انسان منتقل شود، واکسینه شدند. در طول آن سالها میزان ابتلا به سیاه زخم تا 77 درصد کاهش یافت. نتایج برنامه دام در برخی مناطق چشمگیر بود، اما بهبود اصلاح نژاد و کنترل بیماری در خارج از مناطقی که مشاوران برنامه اصل چهار به آنها خدمت میکردند، تأثیر کمی داشت.
آموزش های ترویجی اصل چهار در باب آبیاری و زه کشی مزارع
طرح های مهندسی کشاورزی اصل چهار بر "آبیاری و کشاورزی مکانیزه " متمرکز بود، دو حوزهای که محدودیتهای رویکرد مدرنیزاسیون سطح پایین را گسترش میدادند. اما هر دو برای عملیاتی شدن نیاز به اصلاحات ریشه ای و فناوری پیشرفتهتر و تغییرات ساختاری در کشاورزی ایران داشتند.
از بین این دو، بهبود آبیاری اولویت بالاتری داشت زیرا کمبود آب مدتها تولید کشاورزی را در بیشتر کشور محدود کرده بود. "کلیو میلیگان"، از شیوههای مصرف آب که هنگام حفر بیست چاه عمیق در سراسر کشور در اوایل سال 1952 با آن مواجه شد، شوکه شد.
او نوشت: «علیرغم نگرانی زیاد» در مورد کمبود آب، «روستاهای زیادی وجود دارد که [آب] به طور ناکارآمد استفاده میشود» کارگزاران کشاورزی ایران در مدیریت آب آموزش ندیده بودند و وزارت کشاورزی اطلاعات قابل اعتماد کمی در مورد منابع یا استفاده از آبهای زیرزمینی در نقاط مختلف کشور داشت. میلیگان، اهمیت ساخت تأسیسات آبیاری بهتر برای بهبود تولید کشاورزی را درک میکرد، اما مقامات ایرانی ابتدا به کمک در جمعآوری اطلاعات آماری و داده های قابل اعتماد در مورد هیدرولوژی ایران و آموزش عواملی متخصص با درک اولیه از مهندسی آبیاری نیاز داشتند. بروس اندرسون، احساس میکرد که کار آبیاری تا تابستان 1956 پیشرفت خوبی داشته است. مزارع نمایشی ترویجی، برتری آبیاری ردیفی کمعمق را نسبت به "سیستم رایج غرقابی " نشان دادند. همچنین مشاوران دانشگاه (USU) و همتایان ایرانی آنها ابزارهای سادهای را که با گاو کشیده میشدند برای تسطیح و موج دار کردن مزارع طراحی کردند.
مشاوران دانشگاه (USU )در تابستان 1952 شروع به ارائه دورههای کوتاه آموزشی در مورد شیوههای آبیاری کارآمد تر کردند. همچنین، برنامه اصل چهار از تحقیقات آبیاری در اطراف شیراز و منطقه ورامین در نزدیکی تهران حمایت مالی کرد، این مکان همان جایی است که اصل چهار به همکاری خود با( NEF) ادامه داد.
اندرسون نوشت: «آینده روشنتر از همیشه به نظر میرسد.» چون وزارت کشاورزی، مهندسان ایرانی آموزش دیده توسط اصل چهار را برای شروع پروژههایی برای مساحی، تسطیح زمین، نقشهبرداری توپوگرافی و تحقیق در مورد طراحی سازههای آبیاری و زهکشی آب استخدام کرده بود. با این حال، برنامه توسعه شبکه آبیاری، برخی از محدودیتهای درونی نوسازی کشاورزی در ایران را نشان داد. کشور فاقد تجهیزات کافی و مهندسان آموزش دیده برای حفظ برنامه تحقیقات مدرن آبیاری سراسری بود، و البته توان بسیار پایین تهیه ادوات و ساخت سیستمهای توزیع آب کارآمدتر را نیز نباید در نظر نگرفت. بر اساس مجموعه عکسهای "ریچارد ولینگ راسکلی"، مجموعهها و بایگانیهای ویژه، کتابخانه مریل-کازیه، دانشگاه ایالتی یوتا، لوگان؛ در خصوص بهبود آبیاری ایران زمین، موید این نکته است که این امر مستلزم تزریق عمده فناوری های آبی منطقه محور و تغییر اساسی در سطوح متنوع کنترل آب بود. این مسئله همچنین سطح بالاتری از همکاری بین مالکان زمین و خود کشاورزان را میطلبید. همانگونه که " لوتر وینسور"، در مطالعات خویش در سال ۱۹۴۶ با تاسف گفت: "مردم ایران نمیدانند که «همکاری» در سطوح جهانی به چه معناست. آنها درک نمیکنند که چگونه با مشارکت میتوان یک شبکه وسیع آبیاری یا کانالی مدرن ساخت تا به بسیاری از مزارع خدمات رسانی کند. بنابراین، بهبود آبیاری بدون تغییرات قابل توجه در سطوح ادراکی و بینشی متناظر با آموزش های ترویجی مهارتی در جامعه روستایی، بسیار دشوار خواهد بود».
اصل چهار و معضلات مکانیزاسیون کشاورزی در ایران
تلاشهای اصل چهار برای معرفی شیوههای کشاورزی مکانیزه نیز محدودیتهای فنی و اجتماعی مدرنیزاسیون کشاورزی ایران را مشخص نمود. برنامه مکانیزاسیون باید محدود میشد زیرا بودجه اندک اصل چهار فقط خرید تجهیزاتی را که برای تحقیق و نمایش های ترویجی استفاده میشدند، مجاز میدانست.
با وجود نمایش و آموزش مکانیزه، اگر چنین تجهیزاتی به طور گسترده در دسترس کشاورزان نبود، نوعی سرخوردگی، احساس ضعف، کنش درماندگی و نهایتا مشکل آشکاری در جامعه روستایی ایجاد میکرد. "میلیگان"، همچنین خاطرنشان کرد که کشاورزی مکانیزه فایده چندانی در ایران نخواهد داشت، مگر اینکه ایرانیان هم زمان مجموعهای از مشکلات دیگر مربوط به قانون مکانیزاسیون، تشکل های اجتماعی مکانیزاسیون، جلب بخش خصوصی برای تامین مالی مکانیزاسیون زراعی، اپراتور متخصص، کیفیت بذر، دسترسی به آب و کنترل آفات و حشرات را حل کنند.
"فارل اولسون"، توصیه کرد: «فقط در شرایط نادر، باید تراکتورها و تجهیزات همراه در مرحله اولیه بهبود روشهای کشاورزی در ایران تشویق شوند و در همه جای کشور مکانیزاسیون قابل توجیه نیست». البته از نظر متخصصین نیز افزایش مکانیزاسیون همیشه عملی یا حتی مطلوب نبود. سیستم حمل و نقل کشور، بهره برداری بسیاری از مناطق را برای استفاده صحیح از ماشینآلات در مقیاس بزرگ غیرقابل دسترس میکرد و زمینهای کوچکی که بسیاری از کشاورزان کشت میکردند، اغلب برای تجهیزات کوچکتر مناسبتر بودند. از طرفی، هزینه بهره برداری از تجهیزات تراکتور نیز برای اکثر کشاورزان گزاف بود. صنعت ایران تامین کنندگان داخلی قطعات یدکی کمی داشت و کمبود مکانیکهای آموزشدیده همچنان وجود داشت. قطعات سفارش داده شده به خارج از کشور گران بودند و باید با دلار یا استرلینگ خریداری میشدند، دو ارزی که به ویژه در دوران بحران ملی شدن نفت، کمبود آنها احساس میشد.
ایران همچنین با وجود جایگاه خود به عنوان یک تولیدکننده نفت رو به رشد، فاقد منبع پایدار سوخت تصفیه شده بود حتی ابزار محدودی برای توزیع آن داشت. "برتیس ال. امبری"، استاد مهندسی برق دانشگاه ایالتی یوتا، موارد بسیاری را مشاهده کرد که در آنها اپراتورها و مکانیکهای کمآموزشدیده بیشتر از اینکه به نفع ماشینآلات باشند، به آنها آسیب میرسانند."
بروس اندرسون"، در پاییز ۱۹۵۴ گزارش داد که «هر منطقهای با مشکلات ماشینآلات دست و پنجه نرم میکند» و خاطرنشان کرد که چندین بزرگ مالک تراکتورهای خود را رها کردهاند یا آنها را فروختهاند و به جای آن گاوهای بیشتری خریدهاند. در نهایت، کشاورزان مستاجر لزوماً مکانیزاسیون را نپذیرفتند، اگرچه حجم کار آنها را در مزارع بسیار کاهش می داد. برخی هم معتقد بودند که اگر زمینداران بزرگ بیشتر مزایای مکانیزه شدن را درک می نمودند، بازهم تمایلی به استفاده از ماشینآلات نداشتند. علاوه بر این، ماشینآلات با کنترل ریزش ها و ضایعات باعث افزایش کارایی برداشت میشد این پدیده خانوادههای دهقان را از " سنت خوشه چینی " که پس از پایان برداشت در مزارع انجام میشد، محروم میکرد. معلوم بود پیچیدگی ها در جامعه روستایی ایران به سادگی قابل حل نیست. بهرحال، روی هم رفته، کمتر از 10 درصد از مزارع ایران در سال 1960 از تراکتور برای شخم زدن استفاده میکردند.
با این وجود، مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا سعی کردند طیف وسیعی از آموزش شیوههای مکانیزه را در جایی که ممکن است سودآور باشند، به ویژه در ایستگاه های آزمایشی و مزارع نمایشی، بگنجانند. تأسیس یک مرکز آموزش و تعمیر ماشینآلات در شیراز از اولین پروژههای کشاورزی بود که طرح «اصل چهار» در کشور انجام داد. اگرچه کشاورزان ایرانی علاقه نشان دادند، اما یک کارگاه به تنهایی نمی توانست پیشرفت چندانی داشته باشد.
"بروس اندرسون"، توصیه کرد که آموزش مکانیکهای واجد شرایط کافی در مدارس حرفهای نوپای ایران «زمان و تلاش قابل توجهی» میطلبد. بنابراین او اصرار داشت که «این برنامه باید دیدگاه بلندمدت داشته باشد». مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا همچنین در تابستان 1955 یک دوره آموزشی کار با تراکتور و ماشینآلات را امتحان کردند، اما موفقیتآمیز نبود. فراوانی بیش از حد دانشجویان همراه با کمبود ماشینآلات، کار عملی هر دانشجو را محدود میکرد. معرفی تجهیزات باغبانی کوچکتر مانند دستگاههای کاشت باغ و دستگاههای شخم زنی با گاو، موفقیت آمیزتر بود. چنین تجهیزاتی برای مزارع کوچکتر ایدهآل بودند. این تجهیزات نسبتاً ارزان و بادوام بودند، تعمیر آنها برای کشاورزان به اندازه کافی ساده بود و به افزایش میزان زمینهای زیر کشت سبزیجات کمک میکرد. البته دشواریهای معرفی کشاورزی مکانیزه مختص ایران نبود. به راحتی میشد فناوری مدرن را به عنوان نوشدارویی دید که میتوانست به سرعت کشاورزی را در کشورهای در حال توسعه متحول کند، اما به ندرت در عمل جواب میداد.
مشکل در واقع بسیار بزرگتر از کمبود قطعات یدکی، سوخت و مکانیکهای آموزشدیده بود. مکانیزاسیون اساساً هم محیط فیزیکی حومه شهر و هم ساختار اجتماعی آن را تغییر میداد. جامعه روستایی ایران، مانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه، به سادگی آماده جذب سریع سر ریز نیروی کار اضافی و چنین تغییرات اجتماعی اقتصادی گسترده نبود.
جلب شیوخ محلی و فرصتهای حرفهای برای زنان روستایی
برنامه جوانان روستایی که از رویکرد " -H 4 " آمریکایی الگوبرداری شده بود، به جوانان در مورد کشاورزی، بهداشت و صنایع دستی آموزش میداد. سابقه تاریخی این برنامه در آمریکا به سال 1902 برمی گشت و نقطه کانونی آن ایده یادگیری عملی و عملی بوده است که از تمایل به پیوند بیشتر آموزش مدارس دولتی با زندگی روستایی ناشی میشد. برنامههای اولیه شامل منابع دولتی و خصوصی با هدف آموزش جوانان روستایی در زمینه بهبود شیوههای کشاورزی و ترویج خانهداری تأسیس شد. تعهد برنامه عبارت بود از 4 برگ شبدر نمادین که "من سرم را به تفکر روشنتر، قلبم را به وفاداری بیشتر، دستانم را به خدمت بیشتر و سلامتم را به زندگی بهتر، برای باشگاهم، جامعهام، کشورم و جهانم متعهد میکنم". از نگاه آمریکایی ها طرح توسعه جوانان 4 -H یک ایده آمریکایی و بزرگترین، پویاترین و غیررسمیترین برنامه آموزشی جهان برای جوانان بر اساس اصول دموکراتیک محسوب میشد.
سنتهای برنامه حول محور ایجاد روحیه جمعی و سرمایه اجتماعی یا ارتباطات بین افراد سازمان یافته بود. یکی از جنبههای کار ترویجی که برای مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا ناامیدکننده بود، تلاش برای پرورش مزارع تعاونی بود. اشتراک منابع در میان دهقانان ایرانی که مدتها ابزار، حیوانات بارکش، نیروی کار و آب را در یک عمل جمعی معروف به بنه به اشتراک میگذاشتند، امری رایج بود. اما داشتن کنترل بر نحوه اداره مزرعه برای اکثر خانوادههای دهقانی که هنوز در زمینهای متعلق به دیگران کشاورزی میکردند، کاملاً جدید بود. بروس اندرسون اظهار داشت: «برای آنها بسیار دور از ذهن است که از موقعیتی که همیشه به آنها گفته میشد چه کاری انجام دهند، به موقعیتی که خودشان باید تصمیم بگیرند و سیاستگذاری کنند و بنگاه اقتصادی خود را اداره کنند، تغییر کنند ».
مزارع تعاونی نیاز به دسترسی به زمین، تعهد پایدار اعضا و توانایی دستیابی به اجماع داشتند که حفظ همه اینها دشوار بود. جایگاه اجتماعی باعث شد دهقانان ثروتمندتر به همتایان فقیرتر خود نگاه تحقیرآمیز داشته باشند و مهاجرت گسترده به شهرها، تداوم را در بسیاری از جوامع روستایی مختل کرده بود. اکثر تعاونیها برای تأمین بودجه به بانک کشاورزی وابسته بودند و بنابراین تحت کنترل مقامات بانک قرار می گرفتند. مدیران مزرعهای بیشتر به دفاع از وضع موجود علاقه داشتند تا افزایش تولید یا درآمد اعضا. اگرچه در سال 1335 مکانیزاسیون باعث افزایش بازده در برخی از مزارع تعاونی شد، اما باعث رکود چندین مزرعه دیگر هم شد. اندرسون دریافت که به عنوان مثال، در یک تعاونی، تنها یکی از چهار تراکتور در پاییز به درستی کار میکرد. کمبود اپراتورهای آموزش دیده و کار مکانیکی ضعیف، دو تراکتور را کنار گذاشته بود و یکی از آنها منحصراً برای حمل نفت سفید برای سایر ماشین آلات استفاده میشد.
بعدها، مشخص شد که مشاوران آمریکایی میزان زمان لازم برای سودآوری مزارع تعاونی را دست کم گرفته بودند. مشاوران ترویج همچنین مجبور بودند روابط دوستانهای با بزرگان روستا، به ویژه مالکان و ملاها (روحانیون ده) برقرار کنند که هنوز نفوذ قانونی و اخلاقی زیادی در زندگی روستایی داشتند. با وجود تلاشهای دولت برای توزیع زمین بیشتر به دهقانان، اکثر روستاهای ایران در دوران طرح اصل چهار تحت کنترل مالکان بزرگ باقی ماندند." سی. دیوید اندرسون"، تکنسین کشاورزی، گزارش داد که یک روستایی فقط «تا حدی که مالکش پروژه را تأیید میکرد» میتوانست در طرحهای طرح اصل چهار شرکت کند. مالکان محلی از یکی از مزارع تعاونی که مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا در راهاندازی آن کمک کرده بودند، برای مصارف شخصی خود بهرهبرداری میکردند. روحانیون نفوذ مستقیم کمتری بر توسعه روستایی داشتند، اما تأیید آنها اغلب پیشنیاز مهمی برای مشارکت دهقانان در پروژههای آمریکایی بود.
مشارکت دادن رهبران روستا مستلزم درک آداب و رسوم و سیاستهای محلی بود. مشورتها باید با کدخدا (ده دار)، که معمولاً توسط مالک منصوب میشد، و شورای روستا آغاز میشد. بحثها تقریباً همیشه هنگام صرف چای و یک وعده غذایی گوشت و برنج انجام میشد. مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا دریافتند که پیروی از رویه سنتی روستا میتواند به جلب همکاری بزرگان مهم کمک کند، اما انحراف از پروتکل پذیرفتهشده میتواند کل پروژه را به خطر بیندازد.
ادغام و انتقال مسئولیت های متخصصین آمریکایی اصل چهار به مروجین کشاورزی ایرانی
برنامههای کشاورزی طرح اصل چهار تا اواسط دهه 1950 به اندازه کافی پیشرفت داشتند که مقامات تصمیم گرفتند زمان آن رسیده است که از طریق فرآیندی که به عنوان ادغام شناخته شد، بار اداری بیشتری را به وزارت کشاورزی ایران منتقل کنند. مقامات ایرانی کنترل بیشتری بر برنامهریزی و اجرای پروژه به دست میگرفتند، در حالی که مشاوران آمریکایی تأکید خود را بر آموزش مروجان معطوف میکردند. این برای راجر واکر، رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه ایالتی یوتا، گامی طبیعی به نظر میرسید. او در سال 1956 نوشت: «این برنامه باید یک برنامه ایرانی باشد، نه یک برنامه آمریکایی.»
جیمز بی. دیویس، رئیس طرح اصل چهارو وزیر کشاورزی در سال ۱۹۶۶، افزود که اگرچه کار ترویجی به کشاورزان ایرانی کمک کرده بود، اما در سالهای اولیه طرح های کشاورزی اصل چهار «تحت سلطه آمریکاییها» نیز بود. برخی از مشاوران دانشگاه ایالتی آریزونا معتقد بودند که ادغام، کار آنها را پربارتر کرده است. "فارل اولسون"، از کرمانشاه مشاهده کرد که این تغییرات «زمان بیشتری برای آموزش تکنسینها، برگزاری نمایشهای ترویجی و انجام تمام کارهایی که برای بهبود پایدار کشاورزی در ایران لازم است» ایجاد کرده است. با این حال، بسیاری از آمریکاییها احساس میکردند که این ادغام زودهنگام است و باعث کاهش پروژههای کشاورزی شده است. آلن سی. هنکینز، مشاور ترویج در کردستان، مشاهده کرد که ادغام منجر به از بین رفتن برخی از اجزای عملیات شد، چون مأموران ترویج ایرانی مسئولیتهایی را بر عهده گرفتند که برای آنها آماده نبودند. او فکر میکرد که وزارت کشاورزی به جای تقویت برنامههای از قبل موجود، «برنامههای ضربتی» زیادی ایجاد کرده است. رقابتهای سیاسی و جابجاییهای مکرر در وزارتخانه کشاورزی ایران «تأثیر تضعیفکنندهای» بر برنامهریزی بلندمدت واقعی داشت. برخی دیگر شکایت داشتند که مأموران ایرانی همچنان برای تصمیمگیریهای اداری به مشاوران آمریکایی متکی هستند و ایرانیها برای استفاده کارآمد از منابع کمیاب تلاش میکنند.
" اودیل کرک"، یکی از قدیمیترین مأموران ترویج دانشگاه ایالتی آریزونا در ایران، در سال 1958 نوشت که معتقد نیست پرسنل وزارتخانه «تجربه کافی» برای «پیشبرد» اجزای یک مزرعه نمونه تحقیقی – ترویجی را داشته باشند. جهانگیر آموزگار، اقتصاددان ایرانی، خاطرنشان کرد که در سراسر کشور، تنها دو سوم پروژههای اصل چهار، زمانی که ادغام در سال 1956 آغاز شد، هنوز تکمیل نشده بودند؛ برخی تازه شروع شده بودند. او نتیجه گرفت: «به نظر نمیرسید هیچ دلیل فنی یا اقتصادی برای انتقال فوری مدیریت این پروژهها به دولت ایران وجود داشته باشد.»
با این وجود، مشاهده همتایان ایرانی که تخصص کسب میکردند و نقشهای رهبری را به دست میگرفتند، برای بسیاری از مشاوران دانشگاه ایالتی آریزونا ارزشمند بود. فارل اولسون از مالک آلمدی، رئیس دامپزشکی، به خاطر «عزم راسخ» او برای ساخت یک تعاونی دام در کرمانشاه تبریک گفت. محمود بهادری، یک مروّج جوان و باانگیزه، تقریباً به تنهایی ترویج کشاورزی را به استان کویری فقیر و دورافتاده بلوچستان در جنوب شرقی ایران آورد. وزارت کشاورزی از یکی دیگر از مروّجان، امیر ریاضی، به خاطر کار برجستهاش در زمینه مدیریت باغهای میوه تقدیر کرد. در سال 1959، ریاضی در 6 روستا کارهای گستردهای و همچنین عملیات های ترویجی پراکنده ای در 150 روستا انجام داد و به تأسیس 3 مزرعه تعاونی کمک کرد. در یک سال، او 83 نمایش ترویجی مصرف کود، 48 نمایش در زمینه بذر گندم و کنترل سیاهک، و همچنین 40 نمایش مرغداری انجام داد و به اخته کردن در 40 روستا کمک کرد. چنین سابقهای میتوانست هر کسی را مورد تقدیر قرار دهد. نماینده ترویج آیووا به این موضوع افتخار میکرد، اما این ایران بود، کشوری با جادههای آسفالتشده پایین و محدود و حمایت مادی اندک برای مروجان. حتی کارگران عادی نیز از اشتغال در مزارع ترویجی بهره مند میشدند.
"اودیل کرک"، بخش عمدهای از آخرین سه مأموریت خود را صرف نظارت بر مزرعه نمایشی کرج کرد، که او آن را «یک مکان آموزشی عالی برای افراد صرف نظر از وضعیت یا تحصیلات» نامید. کارگران عادی که حتی برای مدت کوتاهی در مزرعه کار کرده بودند، «خود را کاملاً مورد تقاضا برای دهقانان و بزرگ مالکان یافتند» و به دلیل تجربه خود توانستند «شغل سودآورتری» در مدیریت مزارع بزرگتر پیدا کنند.
اصل چهار، یوتایی ها و کالج کشاورزی کرج
مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا در طول چهارده سال حضور خود در ایران به کالج کشاورزی کرج کمک بسیاری کردند. محمد امین سپهری، اولین فارغالتحصیل ایرانی دانشگاه ایالتی یوتا، پس از جنگ جهانی اول به تأسیس مستقیم این دانشگاه، یک مدرسه کشاورزی پسرانه در تهران، کمک کرد. رضا شاه در سال 1927 این موسسه را به باغهای سلطنتی کرج، حدود بیست و پنج مایلی غرب تهران، منتقل کرد و مجلس در سال 1946 آن را به دانشگاه تهران ملحق کرد. این کالج در سال 1951، با وجود اینکه تنها موسسه آموزش عالی کشاورزی در کشور بود، هنوز یک موسسه کوچک تلقی می شد. چنانکه حدود 125 دانشجو را در یک دوره سه ساله که برای آمادهسازی آنها برای کار اداری در وزارت کشاورزی طراحی شده بود، ثبتنام کرد. به گفته راسکلی، تدریس «خدمات محور نبود» و در دورهها «به مشکلات مردم روستایی مربوط نمیشد».
برتیس ال. امبری، بیان صریحتری دارد: «از نظر من، آموزش در دانشکده کشاورزی یک شوخی بود.». این دانشگاه فاقد مسکن کافی برای دانشجویان و اساتید برای پذیرش دانشجویان در حال رشد بود. آزمایشگاههای کمی وجود داشت، «عملاً هیچ کتابخانهای» وجود نداشت و هیچ فعالیت دانشجویی وجود نداشت. رئیس دانشکده گزارش داد که این دانشکده از سال ۱۹۴۰ از تحقیقات حمایت نکرده است. مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا وظیفه داشتند به دانشکده در توسعه یک برنامه آموزشی و تحقیقاتی که بیشتر پاسخگوی نیازهای کشاورزی کشور باشد، کمک کنند. آنها سعی کردند مدیران و اساتید ایرانی را متقاعد کنند که اصول دانشکدههای "زمینهای اهدایی آمریکایی" یا لند گرانت کالج ها را بپذیرند. راسکلی توضیح داد که دانشجویان «به صورت عملی آموزش خواهند دید تا مشکلات کشاورزی را تشخیص دهند و چگونه اقداماتی را برای حل آنها آغاز کنند.»
آنها همچنین «هنر و علم انتشار و نشر نوآوری ها و ترویج این اطلاعات به کشاورزان» را یاد خواهند گرفت. مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا علاوه بر کمک به برنامهریزی و ساخت یک پردیس و کتابخانه مناسب، اعضای هیئت علمی کرج را نیز تشویق کردند تا آموزشهای عملی را در برنامه خود بگنجانند. حتی کار میدانی بیشتری را در دوره های خود بگنجانند و یک برنامه تحقیقاتی سازنده تدوین کنند. همکاری دانشگاه ایالتی یوتا با دانشکده کشاورزی کرج و مشاوران آمریکایی شیوههای آموزش عالی به سبک آمریکایی را که برای اکثر دانشگاهیان ایرانی بیگانه بود، ترویج کردند. شاید جای تعجب نباشد که اعضای هیئت علمی ایرانی با ترکیبی از اشتیاق، عدم اطمینان و مقاومت سرسختانه از پیشنهادهای آمریکایی استقبال کردند. آنها از کمکهای مالی آمریکا برای توسعه یک محوطه دانشگاهی جذابتر و کاربردیتر استقبال کردند، اما اغلب در برابر نوآوریهای آموزشی که با سنت ایرانی در تضاد بود، مقاومت میکردند. دانشکده کشاورزی کرج بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ تنها به صورت حاشیهای در کار دانشگاه ایالتی یوتا نقش داشت. پنج مشاور در پاییز ۱۹۵۱ به صورت پاره وقت با دانشکده همکاری کردند، اما بیشتر توجه آنها به برنامه بهبود روستایی معطوف بود. با این حال، طرح «اصل چهار» در آن سالهای اولیه برای «امکانات فیزیکی به شدت مورد نیاز» پول اهدا کرد. این دانشکده در سال ۱۹۵۲ تا حدودی رشد کرد، اما نخستوزیر مصدق، رئیس پرانرژی آن را در تابستان بعد، درست قبل از کودتایی که او را از سمت خود برکنار کرد، به عنوان وزیر کشاورزی منصوب کرد. این کالج در ادامه سال ۱۹۵۳ تحت رهبری نامطمئن خود، با رکود مواجه شد. راسکلی در طول سه سال حضورش در ایران (۱۹۵۱-۱۹۵۴) پیشرفت چندانی در متقاعد کردن مدیران کالج برای اتخاذ اصلاحات برنامه درسی به سبک آمریکایی نداشت. اعضای هیئت علمی «از دلارهایی که برای بهبود دانشگاه خرج شده بود بسیار سپاسگزار بودند» تا زمانی که «این هزینهها هیچ تهدیدی برای آنها یا تصور آنها از نحوه عملکردشان ایجاد نمیکرد.»
همکاری در حد خوبی بود. دانشگاه ایالتی یوتا، ویلیام کارول، استاد سابق پرورش خوک در دانشگاه ایالتی یوتا و رئیس بازنشسته کشاورزی در دانشگاه ایلینوی، را برای همکاری با مدیران کالج کرج در یک طرح جامع برای توسعه کالج در پاییز ۱۹۵۴ استخدام کرد. کارول به عنوان کاتالیزوری برای رشد چشمگیر کالج عمل کرد. راسکلی به یاد میآورد که «او خود را در جلب اعتماد کارکنان تثبیت کرد» و در نتیجه، «برای اولین بار در تاریخ این موسسه، مشخص شد که تغییری در حال انجام است.»
محمد حسن مهدوی، که از سال 1954 تا 1962 به عنوان رئیس دانشکده خدمت میکرد، افزود که «او سخت کار میکرد، با همه کار میکرد و آنها او را بسیار دوست داشتند.» مهدوی اذعان کرد که سه سال طول کشید تا اساتید ایرانی «یاد بگیرند که چگونه با آمریکاییها همکاری کنند و در مورد فعالیتهای مورد علاقه متقابل بحث کنند»، اما روابط بین مشاوران آمریکایی و هیئت علمی ایرانی قطعاً در طول دو سالی که کارول در کرج گذراند، بهبود یافت. طرح جامعی که کارول در تدوین آن نقش داشت، بر ساخت ساختمانهای جدید کلاس درس، آزمایشگاهها و اقامتگاهها برای دانشجویان و اساتید تأکید داشت. کمبود مسکن کافی یکی از عواملی بود که مانع رشد کالج شد؛ همچنین بسیاری از اساتید را مجبور به زندگی در تهران کرد، جایی که بیشتر وقت خود را دور از دانشجویان میگذراندند. کالج طرح کارول را بین سالهای 1956 تا 1961 با کمک بیش از 1 میلیون دلار از بودجه برنامه اصل چهار اجرا کرد. پیشرفت ساخت و ساز هیجان ایجاد کرد، اما با مشکلاتی نیز روبرو شد. کالج «در دریافت بودجه کافی و به موقع» از دولت ایران «دشواری زیادی را تجربه کرد»، در حالی که تغییرات در قراردادهای برنامه اصل چهار و کمبود مسکن، تیم دانشگاه ایالتی یوتا را در اواخر سال 1957 و اوایل سال 1958 بدون مشاور کامل گذاشت. با وجود این موانع، ثبتنام بین سالهای 1952 تا 1958 بیش از سه برابر شد. این کالج تا سال ۱۹۶۰ مسکن جدیدی برای ۵۰۰ دانشجو و ۳۰ خانواده از اعضای هیئت علمی اضافه کرد. دو ساختمان بزرگ کلاس درس مجهز به آزمایشگاههای مدرن را تکمیل و یک کتابخانه مناسب ایجاد کرد. همچنین با تسطیح مزارع جدید، ساخت یک انبار بزرگ ماشینآلات جدید، حفر چهار چاه عمیق و تجهیز آنها به پمپهای آبیاری مدرن، یک مزرعه آزمایشی و ترویجی را گسترش داد. با وجود برخی تأخیرهای ناامیدکننده، کالج کشاورزی کرج تا پایان سال ۱۹۶۱ به یک پردیس مدرن و زیبا افتخار میکرد. این کالج تا اواخر دهه ۱۹۵۰ به تمرکز اصلی مشاوران USU تبدیل شد. اکثر مشاوران USU در ایران تا سال ۱۹۵۸ در کالج مشغول به کار بودند و توسعه آن در سال ۱۹۶۱ به تمرکز انحصاری آنها تبدیل شده بود. مشاوران ایالت یوتا امیدوار بودند که ترتیبات جدید به آنها اجازه دهد تا ویژگیهای بیشتری از یک موسسه "اعطای زمین آمریکایی" را به کالج ایرانی منتقل کنند. راسکلی، اظهار داشت که در حالی که طرح ویلیام کارول برای کالج، پردیس فیزیکی را متحول کرده بود، «تأکید بر بهبود تدریس به وضوح غایب بود.»
پس از یک سفر بازرسی دو هفته ای به ایران در بهار ۱۹۵۸، که طی آن از دانشکده کشاورزی کرج بازدید کرد، داریل چیس، رئیس دانشگاه ایالتی یوتا، مستقیماً از راجر واکر درخواست کرد تا رهبری تلاشها در اصلاح برنامه درسی را بر عهده بگیرد. واکر به عنوان رئیس قدیمی دانشکده کشاورزی دانشگاه، از ابتدا از پروژههای دانشگاه ایالتی یوتا در ایران حمایت کرده بود. او همچنین به طور قابل توجهی در آموزش عالی کشاورزی در ایالات متحده تبحر داشت. واکر از اواسط ۱۹۵۸ تا تابستان ۱۹۶۰ به مهدوی، رئیس دانشکده، مشاوره میداد و سپس سکان امور را به جی. کلارک بالارد، که از قبل از اعضای باسابقه برنامه اصل چهار بود،سپرد. او از مدتها قبل در ایران کار میکرد و بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ بخش باغبانی برنامه بهبود روستایی را هدایت میکرد. مهدوی در چهار سال آخر حضور تیم دانشگاه ایالتی یوتا در دانشکده کشاورزی کرج، «بسیار [مطلوب]» از بالارد «و نوع رهبری او» یاد می کرد.
با این وجود، تلاش دانشگاه ایالتی یوتا برای القای شیوههای آموزشی آمریکایی به دانشکده با موفقیت محدودی روبرو شد. راسکلی خاطرنشان کرد که «پرسنل دانشکده کرج تمایلی به تغییر نداشتند، کاملاً در برابر تغییر مقاوم بودند.» آنها در برنامه درسی و روشهای تدریس خود «بسیار مطمئن» بودند «و قصد ایجاد تغییرات بزرگی را نداشتند.» مهدوی همچنین اذعان کرد که اعضای هیئت علمی ایرانی «همیشه نشان نمیدادند که به حضور آمریکاییها در دانشگاه علاقهمند هستند» و اذعان کرد که «تنها دلیلی که اساتید ایرانی با آمریکاییها کنار میآمدند این بود که آنها پول زیادی با خود میآوردند.» از جمله موانع اصلی، ترغیب دانشجویان و اساتید به پذیرش کار کشاورزی به عنوان بخش مهمی از آموزش و تحقیقات آنها بود. کارول توضیح داد که اکثر اساتید کرج در یک سیستم اروپایی تحصیل کردهاند که «از کاربرد عملی و مزرعه ای جدا شده است». علاوه بر این، عرف اجتماعی ایرانیان از کار یدی برای مقامات تحصیل کرده اجتناب میکرد و آن را پست می شمرد. کارول در سال ۱۹۵۷ نوشت که دانشجویان «هر شغلی را که مستلزم کنار گذاشتن کیف یا پوشیدن لباس کار یا کثیف کردن دستهایشان باشد، دون شأن یک انسان تحصیلکرده میدانند.»
با این وجود، مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا در این زمینه پیشرفتهایی داشتند. بالارد، خاطرنشان کرد که کادری از «اعضای هیئت علمی مترقی و همچنین تهاجمی»، که بسیاری از آنها مدارک عالی از دانشگاه ایالتی یوتا دریافت کرده بودند، تا سال ۱۹۶۲ شروع به گنجاندن کار کشاورزی در دورهها و تحقیقات خود کردند. مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا سعی کردند اصلاحات دیگری را که احساس میکردند کالج را نسبت به نیازهای کشاورزی کشور پاسخگوتر میکند، ارائه دهند. اکثر آنها بر اساس رویههای رایج در کالجهای زمینهای اعطایی آمریکا بودند. آنها کالج را متقاعد کردند که یک سیستم اعتباری را اتخاذ کند که به دانشجویان اجازه میدهد در یک حوزه خاص تخصص بگیرند. پیش از این، همه دانشجویان یک برنامه درسی یکسان داشتند. عدم موفقیت در یک کلاس مانع از رفتن دانشجو به سال بعد تا زمان رفع نقص میشد. اکثر مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا همچنین احساس میکردند که کالج از جذب دانشجویان بیشتر از جوامع روستایی سود خواهد برد. آنها وزارت کشاورزی را تشویق کردند که به فارغ التحصیلان دبیرستانهای کشاورزی اجازه دهد در آزمونهای ورودی شرکت کنند. این کالج قادر یا مایل به پذیرش سایر شیوه های آمریکایی نبود.
به عنوان مثال، مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا به کالج توصیه کردند که یک برنامه اقتصاد خانگی توسعه دهد. این رشته نوظهور نه تنها یکی از معدود مسیرهای حرفه ای باز برای زنان ایرانی بود، بلکه نویدبخش افزایش استانداردهای زندگی خانوادههای روستایی نیز بود. رهبران کالج علاقه مند به نظر میرسیدند و یک اقتصاددان خانگی را برای شروع برنامهریزی این برنامه استخدام کردند، اما «کمبود شدید» در محل زندگی دانشجویان دختر و کمبود فضای کلاس درس، این برنامه را متوقف نگه داشت. علاوه بر این، به نظر میرسد که مزرعه و کارهای میدانی مزرعه ای کالج پس از رفتن مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا، رو به زوال گذاشته است. لئونارد پولارد و ای. گلن والکویست با کارکنان ایرانی با پشتکار همکاری کردند تا آن را به «یک کسب و کار شکوفا» تبدیل کنند که «همه میتوانستند با افتخار به آن اشاره کنند».
رییس دانشگاه، مهدوی گزارش داد که با این حال، در اواخر دهه 1960، این مزرعه «دیگر به عنوان یک ابزار آموزشی مورد استفاده قرار نمیگرفت». بلکه، به منبع درآمدی برای سایر فعالیتهای دانشگاهی تبدیل شد. راسکلی در سال 1967، سه سال پس از رفتن آخرین مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا و سیزده سال پس از پایان دوران حضور خودش در ایران، به کرج بازگشت. او نمیتوانست ناامیدی خود را از آنچه میدید پنهان کند. محمد مهدوی به عنوان رئیس دانشکده با یک منصوب سیاسی که هیچ سابقهای در آموزش عالی نداشت، جایگزین شده بود. برنامه درسی و تدریس شواهد کمی از کاربرد عملیات مزرعه ای را نشان میداد. اعضای هیئت علمی به او گفتند که «هر کسی که خم شود و تراکتور براند، بیل بردارد، خاک را بکند... برای استاد دانشگاه بودن مناسب نیست» راسکلی اظهار داشت که شاید مشاوران بیش از حد برای تحمیل شیوههای کشاورزی آمریکایی به دانشکده فشار آوردهاند، بدون اینکه به اندازه کافی توضیح دهند که چگونه محصول آموزشی آن را بهبود میبخشند. تلاشهای آنها، اگرچه بدون شک با نیت خیر بود، اما واکنش منفی ایجاد کرده بود. او اذعان کرد: «عملاً همه اساتید ایرانی احساس میکردند که حضور آمریکاییها «تهدید بزرگی برای جایگاه حرفهای خودشان» است. غلام کاظمیان در ارزیابی خود از کمکهای فنی آمریکا در ایران نوشت که «کمک دانشگاه ایالتی یوتا در سازماندهی مجدد برنامه درسی و بهبود تدریس قطعاً اقدامی مثبت در جهت توسعه کشاورزی ایران بوده است.» او افزود که «تأکید دانشگاه ایالتی یوتا بر جنبههای عملی کشاورزی» برای دانشجویان ایرانی «که قبلاً در معرض شیوههای واقعی کشاورزی و کار میدانی نبودند» «ارزش زیادی» داشت.
استنلی اندروز، مدیر سابق برنامه «اصل چهار»، در سال 1961 از این دانشگاه بازدید کرد و گزارش داد که «توسعه سریع» این موسسه «با افتخار توسط دولت ایران تلقی میشود.» این تأییدات نشاندهنده ستایش قابل توجه اندروز است، که مشکلات مرتبط با کمکهای فنی را به خوبی میدانست و عموماً نسبت به تلاشها برای انتقال آموزش کشاورزی آمریکا به کشورهای دیگر مشکوک بود. همچنین لازم به یادآوری است که لند گرانت کالج ها یا "کالجهای زمینهای اهدایی" خود آمریکا قبل از اینکه به داراییهای اصلی توسعه روستایی در ایالات متحده تبدیل شوند، به چندین دهه رشد و تکامل نیاز داشتند.
انتظار نرخ بازگشت سریعتر در کشوری با منابع کمتر و تجربه کم در آموزش عملی، غیرمنطقی بود. آخرین مشاوران کمک فنی یوتا در تابستان 1964، زمانی که قرارداد نهایی دانشگاه ایالتی یوتا (USU) با دانشکده کشاورزی کرج به پایان رسید، ایران را ترک کردند. تیم دانشگاه بریگم یانگ (BYU) سه سال قبل کار خود را در دانشسرای عالی به پایان رسانده بود. در آن زمان، ابتکارات بهسازی روستایی برنامهی «اصل چهار» در پسزمینه توسعه ایران محو شده بود، زیرا کشور درگیر اقدامات بزرگ تری شده بود.
دانشگاه یوتا و بهداشت عمومی روستاییان
سفرهای گسترده فرانکلین هریس در سراسر ایران، او را به خوبی از چالشهای عظیم بهداشت عمومی که کشور با آن مواجه بود، آگاه کرده بود. ایران برای هر ۵۰۰۰ شهروند فقط ۱ پزشک داشت (در مقایسه با ۱ پزشک برای هر ۷۵۰ شهروند در ایالات متحده) و بیشتر آنها در شهرهای بزرگ کار میکردند. طرحهای بهداشت عمومی روستایی هنوز در مراحل ابتدایی خود بود، با وجود درک این واقعیت که طرح هنوز در مراحل ابتدایی خود بود. دهقانان با سوء تغذیه دست و پنجه نرم میکردند و از مجموعهای هولناک از بیماریهای ناتوانکننده رنج میبردند. مقامات برنامه اصل چهار، سلامت عموماً ضعیف ایرانیان روستایی را «سختترین مانع توسعه اجتماعی و اقتصادی» در کشور میدانستند.
در همین حال، دانشگاه یوتا یک دانشکده پزشکی مدرن را اداره میکرد که پزشکان و جراحان را با جدیدترین شیوهها آموزش میداد. بنابراین جای تعجب نیست که هریس تصمیم دانشگاه برای پیوستن به برنامه بهبود روستایی برنامه اصل چهار را در تابستان 1951 به عنوان «خبر بسیار خوبی» اعلام کرد. کمک اولیه آن ناچیز بود - فقط دو پزشک، دو پرستار و دو مهندس بهداشت - اما هریس میتوانست از تمام کمکهای بهداشتی روستایی که میتوانست دریافت کند، استفاده کند. تکنسینهای پزشکی برنامه اصل چهار از قبل با وزارت بهداشت در زمینه ریشهکنی مالاریا همکاری میکردند و «نتایج بسیار چشمگیر و رضایتبخش است.» اما کارهای زیادی باید انجام میشد. برخلاف نقش عمدهای که مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا در کشاورزی ایفا کردند، تیم پزشکی دانشگاه یوتا تنها بخش کوچکی از ابتکارات بهداشت عمومی طرح «اصل چهار» را نمایندگی میکرد. با این حال، آنها پیشرفتهایی داشتند. برای مثال، برنامه پرستاری در آذربایجان در تابستان 1953 «واقعاً رو به پیشرفت» بود. روث براون، که جزو اولین یوتاهایی بود که در پاییز 1951 وارد شدند، به آی. او.
هورسفال، مدیر پروژه در سالت لیک سیتی، نوشت: «ما آنقدر سرمان شلوغ بوده که به سختی وقت نفس کشیدن داریم.» دو پرستار در منطقه کار میکردند؛ مری ویرجینیا وب تدریس در کلاس درس در تبریز را بر عهده داشت، در حالی که براون خود را وقف کار میدانی در جوامع روستایی دورافتاده کرد. اما تیم دانشگاه یوتا همچنین با مجموعهای از مشکلات مواجه شد که کار را چندان رضایت بخش نمیکرد. بخشی از مشکل این بود که پرسنل دانشگاه یوتا از برخی جهات مهم با همکارانشان در تیمهای میدانی دانشگاه ایالتی یوتا و دانشگاه بریگهام یانگ متفاوت بودند. هویت و شور و شوق مبلغان مذهبی LDS در فرهنگ دانشگاه یوتا نسبت به BYU و USU کمتر ریشه دوانده بود. فرانکلین هریس نیز در آنجا نفوذ مستقیم کمتری نسبت به دو دانشگاه دیگر داشت. در حالی که بسیاری از خانوادههای BYU و USU یکدیگر را میشناختند و به راحتی با جوامع صمیمی روستایی ایران پیوند میخوردند.
نقاط قوت و ضعف یوتاییها
در بیان نقطه قوت ها باید تصریح نمود که مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا در توسعه خدمات ترویجی و دانشکده کشاورزی کرج «پیشرفت واقعاً چشمگیری» داشتند. مارک گازیوروسکی نیز به همین ترتیب خاطرنشان کرده است که «احتمالاً مؤثرترین جنبه کمکهای کشاورزی ایالات متحده، تمرکز آن بر آموزش بود.» در مقابل، "بروس اندرسون"، احساس میکرد که تأکید برنامه کشاورزی بر تحقیقات پایه، در واقع توجه را از آموزش کاربردی بین سالهای 1952 تا 1954 منحرف کرده است. با این حال، برنامه بهبود روستایی از انتظارات والای خود عقب ماند. تفاوتهای آشکار بین رویههای اداری آمریکا و ایران، چالشهای مداومی را ایجاد میکرد و جابجایی مکرر پرسنل در هر دو طرف، غلبه بر آنها را دشوارتر میکرد. ایران در دهه 1950 هشت کابینه مختلف داشت. هر کدام مجموعه ای جدید از وزرا را به کار گرفتند و رقابتهای شخصی اغلب باعث میشد وزرای جدید سیاستهای اسلاف خود را کنار بگذارند.
جابجایی زیاد در بین مشاوران فنی آمریکایی نیز رایج بود. یک مأموریت عادی دو سال بود، اما خدمت مؤثر بسیاری از اهالی یوتا به دلیل رویه رایج ذخیره زمان مرخصی برای استفاده در پایان یک مأموریت، تنها بیست و دو ماه بود. چهار مشاور مختلف دانشگاه ایالتی یوتا، بین سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۶، عملیات کشاورزی را در فارس و آذربایجان، دو استان مهم کشاورزی ایران، هدایت میکردند. برخی از این تغییرات، نشاندهنده تغییر سمت مشاورانی بود که از قبل در کشاورزی ایران تجربه داشتند. برت دسپاین در سالهای ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳ در آذربایجان خدمت کرد و سپس در سال ۱۹۵۴ به گیلان نقل مکان کرد. ملوین پترسون، در طول پنج سال اقامت خود در ایران، سفری مداوم به سمت جنوب داشت - از مازندران در دریای خزر (۱۹۵۲-۱۹۵۳) تا اصفهان (۱۹۵۳-۱۹۵۵) و در نهایت به فارس (۱۹۵۵-۱۹۵۷). البته هر مأموریت جدید مستلزم آن بود که مشاوران درک درستی از مشکلات محلی پیدا کنند و روابط کاری با رهبران محلی برقرار کنند. آنها همچنین باید یاد میگرفتند که پیشینیان آنها چه کاری انجام میدادند. همه اینها میتوانست ماهها طول بکشد.
این روند برای کسانی که تازه به ایران میرسیدند، بسیار دلهرهآورتر بود. راسکلی، در سال ۱۹۵۳ به مدسن یادآوری کرد: «برای شناخت این کشور، درک مشکلات و توسعه الگوهای کار با مردم، زمان زیادی لازم است.» همچنین به نظر میرسد که فرآیند ادغام و انتقال مدیریت به ایرانی ها، که تنها چهار سال پس از آغاز اکثر پروژههای کشاورزی رخ داد، مانع از اثربخشی بهبود روستایی شد. مقامات برنامه اصل چهار طبیعتاً مشتاق بودند که مسئولیتهای اداری و مالی بیشتری را در اسرع وقت به دولت ایران واگذار کنند، اما با این کار، شروعهای امیدوارکنندهای را که برخی از پروژهها نشان داده بودند، کوتاه کردند. بسیاری از برنامههای کشاورزی، به ویژه خدمات ترویجی، هنوز در اواسط دهه ۱۹۵۰ در مرحله اولیه توسعه خود بودند، وزارت کشاورزی فاقد ظرفیت اداری برای به عهده گرفتن کامل مسئولیت عملیات آنها بود. زمانی که دولت ایالات متحده حمایت خود را کاهش داد این وزارتخانه خدمات تقریباً 3600 تکنسین ایرانی طرح اصل چهار را از دست داد،. کاظمیان گزارش میدهد که وزارتخانه با استخدام این عوامل موافقت کرده بود، اما بعدا تصمیم گرفت که آنها صلاحیت لازم را ندارند. برتیس امبری، در سال 1962 شکایت کرد که ایالات متحده «به نظر میرسد میخواهد تمام [تواناییهایش] را به ایرانیانی واگذار کند که «نه میدانند چگونه کار کنند یا در بسیاری از موارد [نمیخواهند] بدانند». نتیجه قابل پیشبینی این بود که «زمان، تلاش و مواد زیادی هدر میرود.» اتفاق مشابهی در دانشکده کشاورزی کرج رخ داد، جایی که مشاوران دانشگاه ایالتی یوتا و حتی برخی از کارکنان ایرانی احساس کردند که حمایت آمریکا باید فراتر از تابستان 1964 ادامه یابد. با این حال، به گفته مهدوی رییس دانشگاه، « نمی دانیم چه کسی تصمیم گرفته که ما باید روی پای خودمان بایستیم» با نگاهی به گذشته، به نظر میرسد که دولت ایالات متحده بیش از حد بر آنچه کمکهای فنی میتواند برای بهبود روستاها انجام دهد و سرعت انجام آن تأکید کرده است. اقتصاددان، دموس حاجیانیس، در سال ۱۹۵۴ خاطرنشان کرد که «ساختار کشاورزی کشور با توزیع بسیار ناهموار املاک کشاورزی» موفقیت برنامه اصل چهار را محدود کرد. مورخ "نیکی کدی"، نیز مشاهده کرده است که فقر بیامان و قدرت مداوم مالکان، اثربخشی کمکهای کشاورزی آمریکا را کاهش داده است. بنابراین، تحول واقعی روستایی به چیزی بیش از بهبود شیوههای کشاورزی و بهداشت عمومی نیاز داشت. در نهایت، جامعه ایران باید اساساً از نو سازماندهی میشد و این فراتر از ظرفیت پروژههای مدرنیزاسیون سطح پایین برنامه اصل چهار بود. در واقع، یکی از دیپلماتهای اروپای شرقی حتی از پروژههای توسعه اجتماعی در مقیاس کوچک به دلیل «اجتناب از مشکلات اساسی اصلاحات اجتماعی» انتقاد کرد. دولت ایران نسبت به نیاز به تحول اجتماعی اساسی بیتفاوت نبود. در واقع، شاه توسعه روستایی را تا حدی پذیرفت زیرا آن را فرصتی طلایی برای کاهش قدرت مالکان و نهاد وقف میدانست. اما حتی تلاشهای ایرانیان برای تغییر روستاها نیز نتوانست انتظارات را برآورده کند. مورخان دریافته اند که استانداردهای زندگی بسیاری از ایرانیان روستایی بین دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۷۰ افزایش چندانی نداشته است.
با وجود نزدیک به بیست سال کمک خارجی و توجه بیشتر دولت ایران، نه میزان زمینهای زیر کشت و نه بهرهوری کلی کشاورزی به طور قابل توجهی افزایش یافت. علیرغم چشم اندازی که رئیس جمهور ترومن در سخنرانی افتتاحیه خود در سال ۱۹۴۹ بیان کرد، کار طرح اصل چهار نمیتوانست کاری بیش از یک مقدمه برای توسعه روستایی ایران انجام دهد. فقر فراگیر و شدید روستایی در کشور، زیرساختهای ابتدایی آن و کاستیهای موجود در مدیریت عمومی آن، همگی دست به دست هم دادند تا اثربخشی برنامه اصل چهار را محدود کنند. علاوه بر این، کمکهای فنی هرگز برای دولت ایالات متحده اولویت بالایی نداشت، واقعیتی که باعث شد مقامات ایران و بسیاری از کشورهای دریافتکننده دیگر کمکها دائما از خود بپرسند که این برنامه واقعاً چه دستاوردهایی میتواند داشته باشد. مارک گازیوروفسکی، محقق علوم سیاسی، محاسبه کرده است که دولت ایالات متحده بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۷ کمی کمتر از ۱.۹ میلیارد دلار برای کمکهای خارجی به ایران هزینه کرده است. از این مبلغ، حدود ۱۲۰ میلیون دلار یا کمی بیش از نیمی از ۱ درصد، به کمکهای فنی اختصاص یافته است. در مقابل، کمکهای نظامی، به مبلغ ۸۴۷ میلیون دلار، تقریباً ۴۵ درصد از کل. به عبارت دیگر، کمکهای نظامی ایالات متحده تقریباً ۱۳۸ میلیون دلار بیشتر از مجموع تمام اشکال کمکهای اقتصادی بود. بنابراین، ترازنامه نشان میدهد که دولت ایالات متحده برای دستیابی به ثبات از طریق تقویت رژیم رو به زوال شاه، نسبت به انجام این کار از طریق توسعه اجتماعی-اقتصادی، اولویت بیشتری قائل بود. آمریکاییها و ایرانیها همچنین دیدگاههای اساساً متفاوتی در مورد کمکهای فنی ارائه دادند. معماران اصل چهار، یک برنامه کوچک و مردمی را در نظر داشتند که بر آموزش بیش از تعهدات مالی و مادی بزرگ تأکید میکرد. در مقابل، ایرانیان شواهد ملموسی از نوسازی ماشین آلات، تجهیزات و ساختمانها و ادوات مدرن تری را می خواستند. تمایل به پروژههای بزرگ و نمایشی از این نظر طعنهآمیز بود که دولت ایران بودجه نسبتاً کمی از این برنامه را تأمین میکرد، به خصوص در سالهای مصدق که تحریم بینالمللی امور مالی کشور را فلج کرده بود. دولت ایران بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۴ تقریباً ۱۵ میلیون دلار زمین، تجهیزات و خدمات برای تلاشهای برنامه اصل چهار فراهم کرد، اما حمایت نقدی آن کمی بیش از ۱ میلیون دلار بود. کمکهای ایران تا سال ۱۹۶۵ به حدود ۶۰ میلیون دلار افزایش یافت، اما این هنوز تنها نیمی از هزینه ای بود که دولت ایالات متحده صرف میکرد. پیشبینی "هنری هازلیت"، مبنی بر اینکه برنامه اصل چهار قادر به جذب سرمایهگذاری خصوصی نخواهد بود، در ایران کاملاً درست از آب درآمد؛ حتی پس از سال ۱۹۵۳، دولت ایران برای تأمین بودجه توسعه خود به شدت به درآمد نفت متکی بود.
جهانگیر آموزگار مینویسد که مقامات دولتی ایران «به دورهای از صنعتی شدن سریع در طول سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ عادت کرده بودند در روزگاری که سازهها (ساختمانهای بزرگ، کارخانههای اتوماتیک، جادههای کوهستانی) نمادهای واقعی پیشرفت اقتصادی محسوب میشدند، تأکید کم مدرنیزاسیون اصل چهار بر تقویت پیشرفتهای اساسی روستایی، مقامات را «تا حدودی بیتفاوت» کرده بود.
او ادامه میدهد، آنچه ایرانیان واقعاً میخواستند «کمک خارجی برای نوسازی، غربی شدن و صنعتی شدن [کشور] بود»، که همه آنها را «به طور نمادین از شواهد مترقی شدن میدانستند ».چالشهای لجستیکی نیز بسیار دشوار بودند. غلام کاظمیان خاطرنشان میکند که علاوه بر چالشهای کار با زبانها و فرهنگهای مختلف، تکنسینهای ایرانی و آمریکایی برای ایجاد تعادل بین وظایف فنی و اداری با مشکل مواجه بودند. بیثباتی در میان مقامات ارشد دولت ایران، سازماندهی مجدد دورهای کمکهای خارجی آمریکا و جابجایی مکرر مشاوران آمریکایی، بر دشواری حفظ برنامه بهبود روستایی افزود. در این رابطه و در بین اظهار نظرات متنوع در باب فعالیتهای اصل چهار در ایران؛ عملیات کمکهای فنی در ایران بارها و به دفعات به دلیل اتلاف گسترده و تخصیص نادرست منابع، تحت بررسی و نقادی شدید قرار گرفته است. چنانکه "کلارک کلیفورد"، از اعضای سابق برنامه کمکهای مالی ترومن که حمایت مشتاقانهاش به احیای برنامه اصل چهار کمک کرده بود، صادقانه اذعان کرد که بخش زیادی از کمکهای توسعهای آمریکا یا «هدر رفته، در اثر فساد و ناکارآمدی از بین رفته» یا از تکنیکهای غربی در کشورهای دریافتکننده به اشتباه استفاده شده است. یک تحقیق جامع توسط کمیته عملیات دولتی مجلس نمایندگان در سال 1956 نشان داد که کمکهای اقتصادی به ایران به شیوهای «بیقاعده، سهلانگارانه و غیرتجاری» ارائه شده است و «با هیچ دقتی» نمیتوان گفت که ایرانیان از آن چه مزایای خاصی به دست آوردهاند. ارسلان خلعتبری، نماینده مجلس و شهردار سابق تهران، شکایت کرد که به نظر میرسد مسئولان برنامه اصل چهار «هیچ برنامه مناسبی برای خرج کردن پول در اختیار خود ندارند» و اظهار داشت که برنامه اصل چهار در «فعالیتهای بیاهمیتی» که تأثیر کمی بر مردم دارد، غرق شده است. در نتیجه، مردم هیچ یک از نتایج آن را احساس نکردهاند «. سرهنگ دوم الکسیس ام. گاگارین، افسر آمریکایی که در اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۵۰ در ایران خدمت کرده بود، در سال ۱۹۶۱ به طور پیشگویانهای خاطرنشان کرد که بسیاری از ایرانیان معتقد بودند که کمکهای توسعهای آمریکا به «حفظ دولت فعلی و نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی» کمک کرده است و کمکهای خارجی ممکن است «در اصل» خوب باشند، اما در واقع به اعتبار سیاسی آمریکا در ایران آسیب میرسانند زیرا «از طریق یک دولت فاسد و بدنام هدایت میشوند و فقط به ثروتمند شدن پیمانکاران ثروتمند و مقامات کلیدی دولتی کمک میکنند.»
روزنامه نیشن، گزارش داد که پرداختهای «کمکهای خارجی» تا سقف ۱۵ میلیون دلار مستقیماً به حسابهای بانکی اعضای خانواده سلطنتی واریز میشد، در حالی که «معلمان فقط ۲۵ دلار در ماه حقوق میگرفتند» و «کودکان خردسال با ۲۰ سنت در روز یا کمتر در کارگاههای تولیدی کار میکردند». برخی نیز اعتقاد دارند که استراتژی توسعه ایران در نیمه دوم دهه 1950 فراتر از رویکرد نوسازی سطح پایین برنامه بهسازی روستایی اصل چهار حرکت کرد. این کشور پس از پذیرش توافقنامهای در سال 1954 مبنی بر اجازه کنترل صنعت نفت توسط یک کنسرسیوم بینالمللی از شرکتهای غربی، رشد اقتصادی چشمگیری را تجربه کرد
این ترتیبات جدید به هیچ وجه با طرح ملیسازی مصدق همخوانی نداشت، اما سهم دولت ایران از سود را از 20 درصد به 50 درصد افزایش داد. نفت بار دیگر از آبادان خارج شد و درآمد ملی حاصل از نفت در هفت سال بعدی ده برابر شد و از 34 میلیون دلار در سالهای 1954-1955 به 358 میلیون دلار در سال 1961 رسید. دولت ایالات متحده با افزایش کمکهای فنی خود - به 85 میلیون دلار در سال 1954 و 149 میلیون دلار در سالهای 1955 و 1956 - موافقت خود را با تسلیم ایران در مورد ملیسازی نفت نشان داد. بانک صادرات و واردات 53 میلیون دلار وام اضافی برای «برنامههای توسعه اقتصادی از نظر سیاسی ضروری» در دسترس قرار داد. کمکهای فنی برنامه اصل چهار در سالهای 1954 و 1955 با موافقت کامل دولت ایران رونق گرفت. پروژههای جدیدی در مدیریت عمومی و توسعه مواد شیمیایی صنعتی در حوزه کشاورزی آغاز شد. برنامه اصل چهار همچنین بیشتر به سمت بهبود زیرساختهای کشور سوق داده شد. برای مثال، تهران یکی از بزرگترین شهرهای جهان بود که هنوز در اواسط دهه ۱۹۵۰ فاقد سیستم آب شهری بود. تکنسینهای طرح اصل چهار در ساخت سدی بر روی رودخانه کرج برای تأمین آب کمک کردند و مواد لازم برای شروع لولهکشی را تهیه کردند که در نهایت شهروندان تهران را از وابستگی به آبهای غیربهداشتی نجات داد.
وقایع برنامه دوم و عمران دهات
در مورد عمران دهات، فعالیت اصلی بر استفاده از منابع انسانی بر اساس خودیاری روستاییان بود، که نتیجه آن تأسیس ۴۸ حوزه عمرانی، تربیت نزدیک به ۱۰۰۰ نفر دهیار و اجرای طرح های عمرانی در ۴۰۰۰ ده است، متمرکز بود.۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۵ هجده میلیون دلار کمک خارجی برای خرید ابزار یدکی و الکترونیکی و ماشینهای کشاورزی برای ایران تخصیص داده شد.
در مجموعه ای دو جلدی که در مرکز اسناد ریاست جمهوری (1382) با عنوان اسنادی از اصل چهار ترومن را به چاپ رسیده است، اسنادی در مورد اقدامات و عملکرد اداره همکاری های فنی و اقتصادی آمریکا در ایران در بازه زمانی 1325 شمسی تا 1346 شمسی وجود دارد. سه دانشگاه تحقیقاتی بزرگ یوتا - دانشگاه بریگام یانگ، دانشگاه ایالتی یوتا و دانشگاه یوتا - همگی در طرحهای توسعه روستایی برنامه «اصل چهار» در ایران، کشوری که در آن زمان به عنوان متحد کلیدی ایالات متحده در جنگ سرد ظهور میکرد، مشارکت داشتند.
در این خصوص گزارشهایی که رؤسای ایرانی و آمریکایی اصل چهار از پیشرفت کارها در بخش کشاورزی میدهند، معمولاً به طرحهای خاص، در مناطق خاص اشاره دارد که باعث افزایش محصول گردیده است. اما مشخص نیست دیگر مناطق و طرحهای مشابه دیگر چه پیشرفتی داشتهاند و این که ما با یک تغییر در روند کاشت، داشت و برداشت مواجه نیستیم، بلکه تغییر در میزان برداشت نقاط مورد مطالعه طرح را داریم . طرفه اینکه، همه پروژههای اصل چهار به یک اندازه موفق نبودند.
در برخی موارد، فقدان آگاهی اجتماعی از سوی مردم محلی به عنوان مانعی برای پیشرفت عمل میکرد. برای مثال، در ایران، زمینداران اصفهان یک پروژه آبیاری ۳۰۰۰۰۰ دلاری را به دلیل اینکه ممکن بود محصولاتشان با رقابت کشاورزان کوچکی که از آن بهره مند میشدند، مواجه شود، نپذیرفتند( نیویورک تایمز، ۲۴ مه ۱۹۵۴). گزارشها نشان میداد بسیاری از وسایل کشاورزی خریداری شده از سوی اداره اصل چهار یا کمکهای مختلف آمریکا به ایران، در شهرستانها مورد استفاده قرار نگرفته و در معرض استهلاک بودند. حتی برخی از این وسایل فرستاده شده، امکان استفاده در آن مناطق را نداشتند و برای تعمیر یا سرویسهای دورهای و زمان گارانتی آنها فکری نشده بود، یا این که با وارد شدن قطعات دیگر امکان استفاده داشتند که این واردات صورت نگرفته بود این امور از سوی مسئولان ایرانی و حتی آمریکایی به نحوی پوشانده شده بود. در۶ خرداد، دومین بخش از ماشینهایی که برای گسترش کارخانه قند مرودشت خریداری شده بود به بندر خرمشهر رسید. همچنین سازمان برنامه ۱،۵۹۰،۰۰۰ ریال هزینه ترابری و راهاندازی ماشینها را پرداخت نمود. در نهم خرداد یک کمپانی فرانسوی احداث ساختمان سد سفیدرود را بر عهده گرفت. در۱۶ خرداد هم شرکت شیلات به آگاهی رساند که خاویار ایران که از بهترین گونه خاویار دنیاست و تا کنون نادرست به نام یک خاویار روسی شناسانده شده، از این پس به نام "خاویار ایران" به بازارهای دنیا فرستاده خواهد شد. در پی سیاست های عمران روستایی برنامه دوم، در بیستم خرداد ماه شورای عالی سازمان برنامه سی میلیون ریال برای آباد کردن دهات و زمینهای خشک و بایر تخصیص داد و یک صد و شصت میلیون ریال از سوی سازمان برنامه برای برنامههای آبادانی خوزستان ویژه شد. همچنین در ۲۸ خرداد ماه نخستین قسمت تلمبههای آبیاری که با اعتبار دولت انگلستان به میزان یک میلیون و شش صد هزار لیره از شرکت لینچ آن کشور خریداری شده بود وارد کشور گردید.
در ۲۱ تیر ماه کارشناسان ژاپنی که برای پژوهش و بررسی کشت و صنعت خوزستان به آن استان رفته بودند به آگاهی رساندند که خوزستان برای کشت نیشکر بسیار مناسب است و از دیدگاه کشاورزی و اقتصادی سود فراوان در بردارد. در۱۹ مرداد وزارت دارایی به آگاهی رساند که پخش ماهانه قند و شکر در ایران به بیست و هفت هزار تن رسیده است و بر تولید بیشتر قند و شکر در داخل کشور اصرار داشت. بلافاصله در۲۳ امرداد ساختمان و دستگاههای کارخانه قند مرودشت نیز به پایان رسید و آماده بهره برداری شد. دولت سعی داشت تا با ایجاد سازمان «سرمایه گذاری و کمکهای اقتصادی و فنی» در وزارت امور اقتصادی و دارایی، وام های کلانی از کشورهای خارجی برای مطالعات و تدوین طراحی های جدید عمرانی دریافت گردد. از این روی در۲۷ مرداد سازمان برنامه ۱،۰۳۱،۳۷۶ ریال اعتبار برای نقشهبرداری هوایی از بخشهایی از سیستان که برای آبیاری و سدسازی تخصیص داد. همچنین در ۳۱ مرداد ماه پنج میلیون و دویست و بیست هزار ریال اعتبار برای خرید ابزار جهت مدرسههای روستایی و دانش سرای کشاورزی تخصیص داده شد. در دوم شهریور ۱۳۳۵ پیله ابریشم به یک میلیون و پانصد و پنجاه هزار کیلو رسید که افزایشی بیش از سه برابر برون داد سال پیش بود و موفقیت مهمی به شمار می آمد. در۱۴ شهریور سازمان برنامه ۵۰ میلیون ریال برای پروژه آبیاری سد "گتوند" رودخانه قم و همچنین رودخانههای آجی چای و گرگان رود اختصاص داد.
در ۲۰ شهریورماه ساختمان سد بمپور که بر رودخانه بمپور بلوچستان بنا شده است به پایان رسید. برای ساختمان این سد نزدیک به بیست و چهار میلیون ریال خرج شد این سد نزدیک به ۳۰۰۰ هکتار از زمینهای ایرانشهر را آبیاری می نمود که اشتغال بیشتری را برای روستاییان فقیر منطقه فراهم می نمود. با ورود به شش ماه دوم سال 1335 در۵ مهر سازمان برنامه مبلغ ۲۰،۶۱۸،۰۰۰ ریال به شرکت سهامی ماهیگیری خلیج فارس داد تا طرح های خود را توسعه دهد. در۹ مهر ماه فرمان شاه دایر بر نگاهداری و ازدیاد جنگلهای کشور صادر و به بنگاه جنگلها ابلاغ شد. در۱۴ آبان ماه مقدمات لازم برای بنیاد یک کارخانه روغنکشی در رودبار از سوی سازمان برنامه ۳۲،۱۹۶،۰۰۰ ریال اعتبار داده شد. شتاب تحولات در حوزه آب و کشاورزی نیاز به منابع مالی سرمایه ای و استقراضی داشت چنانکه در ۱۹ آبان ویلیام وارن رئیس برنامه اصل چهار در ایران در یک گفتگو با خبرنگاران ابراز داشت که "...برای اجرای برنامههای عمرانی در سال جاری ۲۱،۵۰۰،۰۰۰ دلار از سوی دولت امریکا و ۱۰۰،۰۰۰،۰۰۰ ریال از سوی دولت ایران ویژه شده است که همه آن در اختیار صندوق مشترک گذاشته شده تا با تصویب کمیسیون مشترک ایران و امریکا به مصرف برنامههای عمرانی برسد. در۲۱ آبان از سوی سازمان برنامه ۴۴ میلیون ریال برای بنیاد کارخانه شیرپاستوریزه تهران داده شد.
در راستای بهسازی و عمران روستایی نیز در۲۱ آذر ماه ساختمان شش دهکده نمونه و مدرن به جای دهکده هایی که سیل آنان را ویران کرده بود آغاز شد. خانه های این دهکده ها به رایگان به کشاورزان آسیب دیده روستاهای پروزک کاشان، رباط و فرحآباد کرمان، نیستان و کهنک در اصفهان و کاریز در یزد واگذار شد.
۱۰ دی ۱۳۳۵ ده هزار تن گندم از سوی دولت امریکا برای کمک به سیلزدگان ایران داده شد و ساختمان نخستین دهکده نمونه در روستای فرحآباد کرمان با یک صد و چهل خانه پایان یافت. در۲۳ دی شاه برای بازدید از پیشرفتهای برنامه عمرانی دوم در جنوب شرقی کشور رهسپار کرمان شد و سدهای نوساخته کهک و زهک در بلوچستان مورد بازدید قرارگرفت.
احداث سد لار و گلپایگان، بحران آب در تهران
در پی گسترش شهر تهران و افزایش جمعیت آن در حدود دهه ۱۳۳۰ ش، مسئولان کشور در صدد برآمدند تا برای جبران کمبود آب مصرفی تهران، نسبت به انتقال آب رودخانه لار به این شهر اقدام کنند که درنتیجه، تصمیم به احداث سد لار گرفته شد. از همینرو، مطالعات و انجام فعالیتهای تحقیقاتی و اکتشافی سد لار در ۱۳۳۰ ش آغاز گردید تا اینکه در۲۸ آذر ۱۳۳۵ دستور آغاز ساختمان سد لار صادر شد.
سد لار، سدی خاکی با هسته رسی در محل تلاقی دو رودخانه لار و دلیچای در دشت لار و در دامنه کوه دماوند و حجم مخزن سد لار ۹۶۰ میلیون متر مکعب بوده و متوسط آورد آب سالانه آن ۴۸۱ میلیون متر مکعب است که به منظور تأمین آب کشاورزی و شرب طراحی شد. مطالعات احداث این سد از سال ۱۳۳۰ آغاز شد. شرکت الکساندر گیپ طراح سد بود و پیمانکار ساخت سد شرکت ایتالیایی ایمپرجیلو بود. در جایابی و احداث سد اشتباهات و کمکاریهایی انجام شد و سد بدون اقدامات محافظتی بر روی ساختار آهکی شکسته شده جایابی و ساخته شد و در سال ۱۳۶۱ به بهرهبرداری رسید
۱۵ بهمن ۱۳۳۵ ساختمان سد گلپایگان به پایان رسید. این سد میتوانست بیش از ۴۰،۰۰۰ هکتار زمین را آبیاری کند. مطالعات سد گلپایگان در سال ۱۳۲۳ شروع شد. این سد نخستین سد مدرن ایران است. عملیات ساخت آن نیز در سال ۱۳۲۶ آغاز و در سال ۱۳۳۶ به بهرهبرداری رسید.سد سنگریزهای گلپایگان با هسته رُسی است و با شیوه قدیمی ساخت سدهای خاکی بر روی پی سنگی شِل ساخته شدهاست.
سد گلپایگان در ۲۳ کیلومتری جنوب باختری شهر گلپایگان در نزدیکی روستای اختخوان بر روی رودخانه اناربار واقع شدهاست. نام پیشین این سد، سد شاه اسماعیل بود که پس از انقلاب به نام گلپایگان تغییر یافت.هدف از احداث این سد جلوگیری از خسارات ناشی از سیل و تأمین آب کشاورزی شش هزار هکتار از اراضی کشاورزی منطقه بودهاست.
ارتفاع سد از پی ۵۶ متر است و مهمترین منبع تأمین آب کشاورزی زمینهای دشت گلپایگان است. با وجود اینکه یک هفته به سبب سرمای شدید و بارش برف زیاد، کار ساخت سد با مشکلات متعدد برخورد کرده و متوقف شده و از طرفی اصولاً انجام این نوع کار در فضای تنگ، کار مشکلی است و به انجام مقدمات زیاد نیاز دارد. اما ۲۱۱ مترمکعب بتن در آب ریخته شد. اولین «توپی» بتنی در ایران نیز، به دست متخصصان ایرانی بعد از تلاش مداوم، در سد گلپایگان ساخته شد.
حجم کل مخزن این سد ۴۵ میلیون مترمکعب و حجم مفید مخزن ۴۲ میلیون مترمکعب است. در آغاز ساختن سد اختخوان گلپایگان، مهندس طالقانی مسوول ساختن آن بود اما وی با آمریکاییها برای ساخت سد کرج ارتباط پیدا کرد و استعفا داد. بعد از او مهندس علیقلی بیانی، یکی از مؤسسان شرکت آب منطقهای تهران و از مجریان طرح لوله کشی آب تهران که رشته تحصیلی اش مرتبط با سدسازی و لوله کشی شهرها بود به اختخوان رفت و دو سال و نیم آن جا بود و با وجود شرایط سخت زندگی در آنجا، نخستین سد خاکی کشور را گشایش کرد. سد گلپایگان به عنوان اولین سد مدرن ایران و بدون هیچگونه ابزار دقیقی در داخل و خارج بدنه آن با بیش از نیم قرن فعالیت همچنان مهمترین منبع تأمین آب زمینهای کشاورزی شهرستان گلپایگان میباشد.
مهندس علیقلی بیانی، در مصاحبه ای می گوید: "بعد از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به سبب همکاری با دولت ملی دکتر محمد مصدق، زندانی شدم و بعد از چند ماه آزاد شدم و در اواخر بهمن سال ۱۳۳۲ بر طبق قراردادی با شرکت آبیاری گلپایگان که وابسته به بنگاه آبیاری و سازمان برنامه بود، مدیریت فنی ساختمان سد اختوان را بر عهده گرفتم. این سد اولین سد مخزنی ایران بود. این سد از جنس سنگ و ارتفاع آن از کف رودخانه ۵۱ متر و سطح دریاچه آن ۱۹۸ هکتار و طول منحنی آن ۷ کیلومتر و عرض سد در کف ۲۲۰ متر است. هنگامی که من مسؤول سد اختوان شدم، تونل آبگیری و بخش بزرگی از کارهای بدنه ریزی خودسر انجام شده بود. برای ادامه کارها دچار سه مشکل اساسی شدم. اول اینکه جاده دسترسی به کارگاه با بالا آمدن آب سد زیر آب رفت و ارتباط ما با گلپایگان قطع شد و این در حالی بود که تمام مایحتاج ما از جمله غذا و نفت و … باید از گلپایگان میرسید. مشکل دوم این بود که برخلاف اصول ابتدایی سدسازی، محل آبگیری از سد در پایینترین افق مخزن قرار داشت و، مشکل سوم این بود که طبقات سنگی محیط بر تونل به وسیله تزریق ملاط سیمانی مناسب آببند نشده بود؛ لذا به محض آبگیری مخزن فوران آب از درزهای جدار بتنی تونل چنان شدید بود که انجام کار درون تونل برای نصب لولههای فلزی و شیرها مطلقاً میسر نبود. علاوه بر این زندگی عادی در آنجا از هر حیث موجب نگرانی بود. حتی یک کمک پزشک نداشتیم. دارو و درمان اصلاً مطرح نبود. امنیت جانی هم نداشتیم. چون گرگ گرسنه فراوان بود. شبها گرگها وارد حیاط خانه من میشدند و حتی دو تا از سگهای مرا دریدند و شبها جرأت نداشتیم از خانه بیرون برویم."
مهندس علینقی بیانی (خاطرات سد گلپایگان). سندهای دو پروژه فراهمآوردن ابزار امور روستایی و آبادانی دهات، میان اسدالله علم وزیر کشور ایران و گریگوری رییس اداره کمکهای فنی امریکا در وزارت کشور رد و بدل شد. این ابزار و آلات نزدیک به چهار میلیون ارزش داشت که گام به گام به ایران ارسال شد.
فرجام اصل چهار از بهسازی روستایی و توسعه کشاورزی تا ایستگاه نهایی خوزستان
ارزیابی سابقه دستاوردهای یوتا در مورد کشاورزی و بهداشت عمومی ایران آسان نیست. باید به خاطر داشته باشیم که همه کمکهای آمریکاییها تنها بخشی از طرحهای توسعه بسیار گستردهتر دولت ایران را نشان میداد. تلاشهای مشاوران یوتا، اگرچه در کشاورزی بسیار قابل توجه بود، اما در مقایسه با نیازهای کلی کشور، ناچیز بود. بودجه محدود کمکهای فنی ایالات متحده و تأکید اصل چهار بر نوسازی کم به این معنی بود که این طرح چیزی بیش از یک طرح اولیه برای توسعه ایران ارائه نمیدهد. به ویژه کار مشاوران بهداشت روستایی دانشگاه یوتا در برابر ابتکارات بسیار بزرگتر و شناختهشده تر دولت ایران برای واکسیناسیون کودکان و ریشه کنی مالاریا ناچیز بود. مفسران با معطوف کردن توجه ما به مشاوران کشاورزی، تأکید کردهاند که سهم قابل توجه اصل چهار نه در ایجاد برنامههای موفق، بلکه در پرورش نوآوری در تحقیقات و کارهای ترویجی کشاورزی بوده است.
کاظمیان اذعان کرد که اصل چهار «اقدامات انقلابی خاصی را معرفی کرد که در غیر این صورت انجام آنها برای دولت ایران بسیار دشوار، اگر نگوییم غیرممکن، بود» و افزود که کار آن ها در زمینه خدمات ترویجی «سازنده ترین عنصر کمکهای فنی آمریکا» بود. جهانگیر آموزگار، اقتصاددان و وزیر سابق کابینه، نیز ابتکارات تحقیقاتی جدید، به ویژه در مورد نشر بذور مقاوم در برابر بیماری، را در میان قابل توجه ترین کمکهای اصل چهار قرار داد، اگرچه او همچنین خاطرنشان کرد که کار در زمینههای دیگر مانند بهبود آبیاری نتایج کمتری به همراه داشته است. علی رغم تلاشهای مشاوران یوتا، کمکهای فنی اصل چهار تنها موفقیت بسیار کمی در ایران به همراه داشت. انتقال مسئولیتها به طرف های ایرانی در سال 1956، دولت ایران را مجبور کرد تا پیش از آنکه قادر به انجام آن باشد، بار اداری بیشتری را بر دوش بکشد. هم مقامات برنامه اصل چهار و هم بنیاد فورد دریافتند که سازمانهای ایرانی در بحبوحه کاهش کمکهای فنی آمریکا، در حفظ و پایداری پروژههای کشاورزی و آموزشی شکست خوردند. بنابراین، بسیاری از دستاوردهایی که مشاوران یوتا به دستیابی به آنها کمک کردند، زودگذر بودند.
"کلارنس هندرشات"، که در اوایل دهه ۱۹۶۰ برنامههای آموزشی در ایران را هدایت میکرد، به یاد میآورد که برنامه ضمن خدمت معلمان پس از سال ۱۹۶۱ تحت کنترل کامل ایران قرار گرفت. هنگامی که در سال ۱۹۵۹ برای مأموریتی در دانشسرای عالی به ایران بازگشت، ای. رید موریل با ابراز تاسف گفت که مدارس نمونه اصل چهار «از نظر سازماندهی، روشهای تدریس و نتایج به دست آمده معمولاً ایرانی شدهاند.»
ریچارد ولینگ راسکلی نیز پس از بازدید از دانشکده کشاورزی کرج در سال ۱۹۶۷، از عدم پیشرفتی که از زمان انعقاد آخرین قرارداد دانشگاه ایالتی یوتا در سه سال قبل حاصل شده بود، ابراز ناامیدی کرد. دامنه چالشهای اجتماعی-اقتصادی کشور، کمبود زمان و منابع، اولویتهای متفاوت آمریکاییها و ایرانیها، مشکلات ناشی از تغییر سیاستها و جابجایی مکرر پرسنل، حمایت مبهم در میان رهبران ایران - همه این عوامل، رویای والای معماران اصل چهار، هری ترومن، بنجامین هاردی و هنری بنت، را به رویایی فراتر از دسترس تبدیل کرد.
وقتی ویلیام وارن برای اولین بار در تابستان ۱۹۵۲ با آیتالله ابوالقاسم کاشانی ملاقات کرد، این روحانی بانفوذ ابراز امیدواری کرد که اصل چهار «کاری اساسی» برای ایران انجام دهد و پیشنهاد کرد که ساخت یک سد برق آبی بر روی رودخانه کارون، توسعه در خوزستان را آغاز کند. وارن اعتراض کرد که چنین پروژهای از کل بودجه اصل چهار برای کشور ده برابر بیشتر خواهد بود و نتیجه گرفت که «آیتالله در مواجهه با مسائل فنی کاملاً غیرواقعبین بود» اما رویای آیتالله کاشانی برای ساخت سد برق آبی بر روی رودخانه کارون به تسهیل توسعه در خوزستان، که وارن در سال ۱۹۵۱ آن را زیاده خواهی و بلند پروازانه میدانست، در سال ۱۹۵۵ به یک «پروژه بزرگ» تبدیل شد.
همچنین دولت ایران برنامهریزی مرکزی و جنبههایی از نظریه نوسازی را پذیرفت که هر دو در دهه ۱۹۶۰ در میان استراتژیستهای توسعه لیبرال آمریکایی به عنوان پارادایم جدیدی محبوب شدند. نظریه نوسازی خواستار رشد اقتصادی کنترل شده از طریق مراحل اولیه صنعتی شدن بود که معمولاً شامل برنامهریزی هماهنگ و کمکهای توسعه اقتصادی میشد. هنگامی که کشورها به «خیزش» رسیدند، نقطهای که اقتصادهایشان خودکفا شد، کمکها کاهش مییافت و آنها به سمت بازار آزاد حرکت میکردند. نظریهپردازان نوسازی نقش مهمی را برای رویکرد «مدرنیزاسیون ابتدایی» اصل چهار در مراحل اولیه توسعه اقتصادی تجویز میکردند، تا جایی که کار اولیه در کشاورزی، آموزش و بهداشت عمومی به ایجاد پیششرطهای لازم برای توسعه صنعتی کمک میکرد. اما آنها عمدتاً به پروژههای بزرگی جذب میشدند که از جدیدترین فناوریها استفاده میکردند، به این امید که مراحل تدریجی توسعه را پشت سر بگذارند و سریعتر به نقطه اوج برسند.
رئیس جمهور جان اف کندی این نوشداروی آشکار برای توسعه را پذیرفت؛ ظرف دو ماه پس از تصدی سمت، از کنگره ایالات متحده خواست تا کمکهای خارجی را برای مقابله با این چالش سازماندهی مجدد کند. چنانکه ارقام از ۷۰۹.۷ میلیون دلار کمک اقتصادی که دولت ایالات متحده بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۵ به ایران ارائه داد، حدود دو سوم آن کمکهای سرمایهای برای پروژههای زیرساختی بزرگ مانند ساخت جادهها، بیمارستانها و سدها بود. استراتژیهای توسعه غربی برای رهبران ایران جذاب بود، تا جایی که آنها بر پروژههای «پرستیژآفرین» که جلوههای بیرونی مدرنیته کشور را تقویت میکرد، تأکید داشتند.
شاه در سال ۱۹۴۹ سازمان برنامه را برای هماهنگی صنعتی شدن کشور با تحول روستاها ایجاد کرد. بحران نفت و پیامدهای اقتصادی ناشی از آن، تا حد زیادی اولین طرح توسعه ملی ایران را که در سال ۱۹۵۴ به طور زودرس پایان یافت، با شکست مواجه کرد. به گفته آموزگار، بسیاری از پروژههای اولیه اصل چهار برای نجات این طرح «از فروپاشی کامل» طراحی شده بودند.
طرح دوم (۱۹۵۴-۱۹۶۲) منجر به پروژه بزرگ توسعه روستایی و برقرسانی خوزستان شد که حاصل همکاری بین سازمان برنامه و شرکت توسعه و منابع، یک شرکت توسعه بینالمللی به رهبری رئیس سابق اداره دره تنسی (TVA)، دیوید لیلینتال، بود. با این حال، طرح دوم به دلیل رقابتهای سیاسی و ناکارآمدی دولت، اصرار بر پروژههای نمایشی با سودمندی مشکوک، و یک صنعت توسعه نیافته، با شکست مواجه شد.