چشمانداز سیاست خارجی در دولت چهاردهم
همواره با رفتن و آمدن یک رئیس جمهور و تشکیل دولتی جدید این پرسش چه در داخل ایران چه در خارج آن مطرح میشود که سیاست خارجی کشور تغییری میکند یا خیر؟ حال با حادثه فقدان همزمان رئیس جمهور و وزیر خارجه این پرسش به ویژه در سطح منطقه و جهان اهمیت مضاعفی پیدا کرده است.
اخبار سبز کشاورزی؛ معمولا پاسخی که داده میشود این است که سیاستهای کلان ایران ثابت و تعیین کننده آن رهبری است و با آمدن و رفتن دولتها و اشخاص تغییر نمیکند. این پاسخ قسمتی بزرگ از واقعیت است؛ اما به نظر میرسد که کل آن نیست.
بله! در این شکی نیست که خطوط کلی و اصول و مبانی سیاست خارجی ایران در همه ادوار پس از ۱۳۵۷ تقریبا بدون تغییر محتوایی ثابت مانده است، با این حال در این چهار دهه و اندی همواره در منطقه خاکستری و حاشیه و نه در متن این کلیات، شاهد فعل و انفعالات و پویاییهای خاص بودهایم که بعضا موجب تمایز دولتهای ایران از یکدیگر شده است و در مواردی حاشیه کلیات سیاست خارجی ایران چه بسا خود آن متن را تا حدودی تحت الشعاع قرار داده و به جهتی و لو موقتا سوق داده است.
در حقیقت، تمایز دولتهای خاتمی و روحانی با احمدی نژاد و رئیسی در سیاست خارجی از همین جا ناشی میشود؛ و الا همه آنها دولتهای جمهوری اسلامی بوده و از کلیات و مبانی آن در سیاست خارجی تبعیت کردهاند. در واقع اتفاقاتی چون برجام در تاریخ جمهوری اسلامی محصول بازی و سیاستورزی در همین محدوده است.
آنچه در حقیقت رنگ و ماهیت این منطقه خاکستری را بعضا از همان خطوط کلی متمایز میکند، نگرش و رویکرد بعضا متفاوت روسای جمهور بوده که همین رویکردها هم برآمده از نگرش و جهتگیری سیاسی متفاوت بوده است. نقطه اصطکاک و برخورد هم دقیقا همین جاست.
معمولا رویکرد دولتهای اصولگرا و محافظهکار با توجه به قرابت فکری و همگنی آنها با هسته حکومت حداقل از منظر خوانش این هسته از نظام و ماهیت آن، با کلیات و مبانی سیاستها در یک راستا بوده و همپوشانی دارند؛ اما معمولا چنین تناظری میان رویکرد دولتهای اصلاح طلب و اعتدالگرا با آن کلیات وجود ندارد و اینجاست که مغضوب و مورد اتهام هسته پیشگفته واقع میشوند.
برای فهم بهتر موضوع بیان این مثال خالی از لطف نیست که مثلا رویکرد دولت روحانی نزدیکی با غرب و حرکت در جهت احیای روابط با آمریکا بود و برجام هم هر چند در نگاه کلان محصول جمع بندی حاکمیت بود، اما در وهله نخست میوه همان رویکرد بود که توانست هسته قدرت را و لو موقتا با خود همراه کند.
خوب همین رویکرد متفاوت روحانی و دولت او در حقیقت سیاست خارجی کلان جمهوری اسلامی را در برابر واقعیتها و الزاماتی چون قسمی از تعامل با آمریکا قرار داد که دولت بعد از او و لو ناخواسته خود را ملزم به ادامه همان تعامل مذاکراتی میداند.
اما در مقابل، رویکرد دولت اصولگرای رئیسی در جهتی مخالف یعنی شرقگرایی و منطقهگرایی بر پایه یکدستی دیپلماسی و میدان بوده است؛ میدانی که پس از ظهور نقش و حضور میدانی منطقهای ایران حداقل از سه دهه پیش از طریق ایجاد و پیوند با بازیگران و متحدان غیر دولتی همسو وارد قاموس و اصول سیاست خارجی شده است.
همین رویکرد رئیسی معطوف به یکدست شدن قدرت، خود پایان دوگانه دیپلماسی و میدان در سیاست خارجی ایران را شاید برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی رقم زد.
در حقیقت، توافق با عربستان و بهبود نسبی فضای روابط منطقهای ایران نیز مولود پایان این دو گانگی است؛ والا اگر این دوگانگی تداوم داشت، حتی اگر دیپلماسی امتیازات بیشتری هم میگرفت، شاید اتفاقی نمیافتاد.
ناگفته هم نماند که این وضعیت به علت لاینحل ماندن بحران در روابط با غرب و تداوم تحریمها در نتیجه موقعیت هژمونی آمریکا در اقتصاد جهانی آورده اقتصادی خاصی برای کشور نداشته است.
اما فارغ از رویکرد خود رئیس جمهور فقید، آنچه بیشتر دیپلماسی و میدان را در دوره او در یک راستا قرار داد، وجود دیپلماتی میدانی در راس وزارت خارجهاش بود که هم ارتباط نزدیکی با اصحاب ایرانی میدان و هم روابط خوبی با اصحاب خارجی آن از حزب الله و دیگر گروهها و تشکیلات در سطح منطقه داشت.
از این رو، چه بسا اگر شخصی غیر از وزیر خارجه فقید در دولت میبود، چنین اتفاقی صرف نظر از خوب یا بد بودن آن رقم نمیخورد، کما این که اگر شخصی غیر از ظریف وزیر خارجه دولت روحانی بود، احتمالا برجام شکل نمیگرفت.
همین خود ناظر به تاثیرگذاری افراد با درجات متفاوت در سیستمهای مختلف حکمرانی فارغ از ماهیت آنها است و چه بسا تغییر سیاست در این نظامها از همان حاشیه خاکستری آغاز و کلیت این خطوط را به مرور زمان تحت الشعاع خود قرار میدهد./ آرمان امروز