باغ رعیت و ابراهیم و مسعود
روایتی دلنشین از حکایت دولت مستعجل ابراهیم و بر تخت نشستن مسعود، تا طلب عاقبت بخیری برای همه سلسلههای محمودیان، ابراهیمیان و ادامه دهنده مسعودیان
اخبار سبز کشاورزی؛ و اما راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار و خوشهچینان خرمن سخندانی و صرافان سر بازار معانی و چابکسواران میدان دانش توسن خوش خرام، سخن را بدینگونه به جولان در آوردهاند که چون دولت ابراهیم مستعجل شد، مسعود را بر تخت نشانندی و چون حب دوستان در سر داشت، محفلی از همه رفیقان باب و ناباب برگرد خود بیاراست تا آنان نیز بر سبیل امتثال امر در ولایات و عتبات خود چنین رسمی را پیشه کنند و در اطراف خود نفاق را با وفاق معامله و داد و ستد نمایند که البته همگان نیک میدانند که در قول شریف آمده "کثرهُ الوِفاق، النفاق و کثرهُ الخِلاف، الشِقاقْ" موافقت زیاد نفاق است و مخالفت زیاد دشمنی.
اما کارسازی و سیطره این حیلت در عیون رعیت به درازا کشید و کاسه لیسان ابراهیمی تا تغار مسعودیان بر خرگاه نهند سبد برداشته و به باغ رعایا سرکشی همینمودندی و آنچه میوههای رسیده و طربناک بر شاخهها بود با تعجیل به سبدها روانه میکردند تا جاییکه صدای خزانهدار و قاضیالقضات و داروغه دارالحکومه همدرآمد که بخورید و ببرید، اما حرمت صاحب باغ را نگاه دارید.
آوردهاند که شیخی صاحب کمالات که نامش «ابوالقاسم» و کنیهاش بافنده و از خطه زابلستان بود وِردی خواند تا نام و شهرت دستدرازان به باغ رعایا را همگان در آیینه جامجمش که بسیار مُعْظَم و جهاننما بود بنگرند.
از نزدیکانش نقل است که خداوند عالمیان به پاسداشت همین پارساییاش او را از کرامات خفیّه برخوردار کرد و به طرفهالعینی اسباب سفرش به بلاد ینگه دنیا را فراهم نمود تا سیر آفاق و انفس بر او بنمایاناد.
مرا یاد همیآید، در حالی که پا به رکاب اسب مینهاده بود رو به جانب من کردی و گفتی که به مسعودیان بگو مدام شبها روح پرفتوح حجت الحق شیخ اجل سعدی علیه الرحمه به خاطرش آمده و این بیت را مکرر سرمشق داده که فرمود:
"اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ"
وقتی من در حال و هوای بوستان قلم میزدم منظورات شیخ اجل سعدی را در هنگامه نوشتن این بیت به حال و هوای ابراهیمیان از مسعود مانده قیاس کردم که ناگاه پایم به گودالی لغزید و از خواب پریدم و لرز عارفانهای در اسافلم نمایان شد که بخیر گذشت.
دست تضرع به درگاهش بلند کردم و از او خواستم عاقبت همه سلسلههای محمودیان تا ابراهیمیان و ادامه دهنده مسعودیان را ختم به خیر بگرداند و راه راست را بر ایشان بنمایاند.
این حکایت را گفتم تا دیگرانی که بیت زیر را سرودهاند روحشان در آسایش ابدی زندگانی کناد:
هر کس که بداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند
آمیزقاسم بنادکی