ممنوعیت سگ گردانی؛ تصمیمات رعدآسا یا درک واقعیت اجتماعی؟
چرا ممنوعیت سگ گردانی اشتباه است؟ با نگاهی به ابعاد اجتماعی و فرهنگی نگهداری حیوانات خانگی، دریابید چرا تصمیمات ناگهانی به بحرانهای جدید منجر میشوند

چرا ممنوعیت سگ گردانی اشتباه است؟ با نگاهی به ابعاد اجتماعی و فرهنگی نگهداری حیوانات خانگی، دریابید چرا تصمیمات ناگهانی، به جای حل مشکل، به بحرانهای جدید منجر میشوند. فرهنگ نیازمند گفتگو است، نه تحمیل!
اخبار سبز کشاورزی؛ این روزها، شهرهای مختلف کشور با سرعتی عجیب و غریب وارد یک رقابت نوظهور شدهاند: کدام یک زودتر از دیگری، ممنوعیت سگ گردانی را اعلام کند!
آیا شیوه مواجهه نظام تصمیمگیری با موضوعی که ماهیتی کاملاً اجتماعی و فرهنگی دارد را میبینید؟ اینجا نه تنها صحبت از یک قانون خشک و خالی نیست، بلکه بحث بر سر زندگی، نیازها و روابط هزاران شهروند ایرانی است.
سگگردانی: فقط برای مرفهین بیدرد؟ واقعیت چیز دیگری است!
شاید در نگاه اول، برخی تصور کنند که نگهداری از حیوانات خانگی، تنها به قشر خاصی از جامعه تعلق دارد؛ همان "مرفهین بیدرد" که در سریالهای سطحی دهه شصت نشان داده میشدند! اما واقعیت، بسیار متفاوت است. کافی است فقط چند ساعت در دامپزشکیهای شهر بنشینید.
از پزشکان و استادان گرفته تا فرهنگیان، افراد از اقشار گوناگون و حتی خانوادههای متدینِ دارای فرزندانی از نسل جدید، همگی حیوان خانگی دارند.
بیاغراق، بسیاری از این افراد، شهروندان شریف، وظیفهشناس و مسئول هستند. حتی سالمندانی را میبینیم که فرزندانشان کنارشان نیستند و تنها دلخوشیشان همین حیوانات خانگی است؛ حیواناتی که بهانهای میشوند برای معاشرت آنها با دیگران در پارکها و گذراندن اوقات تنهایی.
تصمیمات یکطرفه: پرسشهای بیجواب و سردرگمیها
نظام تصمیمگیری چطور یکطرفه برای این همه آدم تصمیم گرفته است؟ آیا وقتی موضوعی اینقدر فراگیر است، ابتدا یک "گزارش تخصصی اجتماعی" جامع دربارهاش تهیه شده و پس از آن چنین تصمیمی اتخاذ شده است؟ آیا آثار اجتماعی چنین تصمیمی موشکافی شده؟
اگر بله، لطفاً آن گزارش را منتشر کنید تا ما، به عنوان شهروندان و متخصصان، آن را بخوانیم و دلیل این تصمیمات شتابزده را درک کنیم.
بهعنوان کسی که مشاور چندین پایاننامه دانشگاهی با موضوع مطالعه افراد یا خانوادههای دارای حیوان خانگی است، میپرسم: نظام تصمیمگیری چقدر با نگاه این افراد، با زندگی این خانوادهها و با این نوع مطالعات آشناست؟
چقدر تلاش کرده تا زندگی آنان را از درون بشناسد و تنوعات اجتماعی و سبکهای مختلف زندگی کنونی را در نوع تصمیماتش لحاظ کند؟ آیا قبل از اتخاذ این تصمیم، تلاشی برای آشنایی اندک با شرایط واقعی مردم انجام شده است؟
جزئیات زندگی، جزئیات قانون: وقتی پلیس هم قربانی میشود!
حالا یک پرسش سادهتر: فرض کنیم این خانوادهها بخواهند حیوان خانگی بیمار خود را به دامپزشکی یا بیمارستان حیوانات ببرند. آیا در مسیر توبیخ و دستگیر خواهند شد؟ پلیس باید با حیوان بدحال در ماشین چه مواجههای داشته باشد؟ حیوان بدحال را از آنها بگیرد؟ بعد چه سرنوشتی در انتظار آن حیوان است؟
یا تصور کنید آنها قصد دارند چند روز به خارج از شهر مهمانی بروند و حیوان خانگیشان را همراه ببرند. در مسیر دستگیر میشوند؟ حیوان از آنها گرفته خواهد شد؟ برای این شرایط چه فکری شده است؟ آیا سمند پلیس، حیوان خانگی را حمل خواهد کرد و به کجا خواهد برد؟
قانون چقدر وارد این جزئیات و ظرایف شده است؟ آیا قانون شرایط آدمها و امکانات مجری قانون را در نظر گرفته است؟ آیا برای اتخاذ این تصمیم، پلیس طرف مشورت بوده است؟
این تصمیمات رعدآسا نه تنها زندگی مردم را مختل میکند، بلکه دلم برای پرسنل نیروی انتظامی میسوزد که در نهایت این تصمیمات به سرمایه اجتماعیشان آسیب میزند و البته دلم برای خود نظام تصمیمگیری میسوزد که به دلیل بیتوجهی به تغییرات اجتماعی، سبکهای زندگی و نسل جدید جامعه ایرانی، و مشورت نکردن با پژوهشگران علوم اجتماعی، تصمیمهایش اندکی پس از اتخاذ و ابلاغ، بیاثر و فراموش میشوند.
امید به آینده: دانشجویانی که جامعه را میشناسند
اما در این میان، خوشحالم. خوشحالم که طی سالهای گذشته تعداد زیادی از دانشجویان خوشفکر و باریکبین رشته حقوق در مقاطع تحصیلات تکمیلی، به سراغ ما پژوهشگران و معلمان جامعهشناسی میآیند. آنها میخواهند در کنارشان باشیم و راهنماییشان کنیم تا در قالب پایاننامه، به مطالعه پدیدههای اجتماعی و سبکهای زندگی در جامعه ایرانی بپردازند.
این دانشجویان اعتقاد دارند که قبل از هر تصمیم حقوقی، باید خوب و عمیق جامعه هدف را شناخت. اطمینان دارم که اگر این نسل وارد نظام تصمیمگیری شود، تصمیمات واقعبینانهتری خواهد گرفت.
نمونه موفق این رویکرد را در شهر وین دیدم. در پارکی تابلوی "ورود سگ ممنوع" نصب شده بود. کمی متعجب بودم. از فردی پرسیدم: "جالب است که در این پارک، آن هم در یک شهر اروپایی، ورود سگ ممنوع است. راستش انتظارش را نداشتم." لبخند زد و گفت: "در این قسمت پارک ممنوع است."
بعد به جایی اشاره کرد و ادامه داد: "در آن گوشه پارک که شهرداری به این منظور محوطهسازیاش کرده است، مجاز است." در سایر جوامع اینگونه تصمیم میگیرند: ابتدا جایی را میگشایند و بعد جایی را میبندند.
سخن پایانی: فرهنگ، عرصه گفتگوست، نه تصمیم رعدآسا!
باید سبکهای مختلف زندگی در شهرهای ایران را فهمید و با صاحبان آنها گفتگو کرد. فرهنگ، عرصه گفتوگوست و باید با اقناع و درک متقابل، درباره رفتارهای فرهنگی تصمیم گرفت. فرهنگ، هرگز عرصه تصمیمات رعدآسا و یکجانبه نیست. آیا وقت آن نرسیده که به جای اجبار، با مردم گفتگو کنیم؟
فردین علیخواه- عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان