فوردیسم در کشاورزی: انقلابی از جنس سرمایه و فناوری در سفره جهانی
فوردیسم در کشاورزی: چگونه یک رژیم انباشت سرمایه و فناوری، کشاورزی جهان را دگرگون کرد؟ از انقلاب نوسنگی تا چالشهای امروز کشاورزی ایران، با دکتر حسین شیرزاد، تحلیلگر توسعه کشاورزی

آیا تا به حال به این فکر کردهاید که غذایی که میخورید، چه مسیری را طی کرده تا به دست شما برسد؟
اخبار سبز کشاورزی؛ ساختار اجتماعی، اقتصادی و فنی زنجیره تأمین کشاورزی-غذا از زمان آنتروپوسین در طول تاریخ دستخوش تغییرات انقلابی شده است. البته رابطه بین انسانها، کشاورزی و تولید و مصرف مواد غذایی از حدود ده هزار سال پیش مطرح بوده است.
دوران نوسنگی شاهد ایجاد اولین سکونتگاههای دائمی بشر بود که با اهلی کردن حیوانات و کشت گیاهان امکانپذیر شد. با این وجود، این رابطه در هر مکان یکسان نبوده و به یک شکل توسعه نیافته است.
کشاورزی به عنوان ترکیبی پیچیده از یک اکوسیستم کشت شده و سیستم اجتماعی تولید، به طور ناهمگن در طول زمان و مکان تکامل یافته است. درک این ترتیب پیچیده برای درک پویایی تنوع تولید غذا و محصولات کشاورزی بسیار مهم است.
این یادداشت به یکی از مهمترین اعصار بخش کشاورزی در جهان یعنی دوران رسوخ آموزههای فوردیستی در بخش کشاورزی و تأثیرات آن بر تحولات دورانهای بعد مانند بینالمللی شدن و جهانی شدن تولید و اصولاً همگنسازی، سادهسازی و استانداردسازی تولید کشاورزی میپردازد.
درک قضایای منبعث از فوردیسم در کشاورزی به خواننده ایرانی میفهماند که مشکلات امروزین کشاورزی ایران در اتصال پایدار کشاورزی به صنعت و تجارت بینالمللی از کجا منشاء میگیرد و فوردیسم چه خدمتی به گسترش تجارت کالایی کشاورزی و رسوخ مدرنیته در کشاورزی جهان و ادغام تدریجی کشاورزان در مدارهای وسیعتر سرمایهداری بینالملل ایفا نموده است.
پس تحلیل مکانیزم بازسازی کشاورزی بینالمللی غربی و اروپایی باید به عنوان یک پروژه اساساً اجتماعی-سیاسی، برای نفوذ و قدرت بین بخشهای مختلف طبقاتی سرمایه در طول یک گذار طولانی و پرمناقشه به یک رژیم انباشت پسافوردیستی، دوباره کشف شود.
از عصر نوسنگی تا مکانیزاسیون: تکامل شگفتانگیز کشاورزی
نظامهای بهرهبرداری کشاورزی برای توسعه بشریت بسیار مهم بوده است. از دوره نوسنگی، زمانی که انسان خردمند اهلی کردن گونههای گیاهی و جانوری را آموخت، شروع به تبدیل خود به جوامع کشتکار کرد.
این دگرگونی محیط از حالت اولیه، نشاندهنده انقلاب کشاورزی نوسنگی است. چنین تغییری تاریخنگارانی مانند چایلد را بر آن میدارد تا تأیید کنند که این اولین انقلابی بود که اقتصاد بشر را متحول کرد. امکان سکونت در یک مکان خاص و تولید غذای خود، در واقع انقلابی بود و پویایی کل جهان را تغییر داد.
هیچ گونهای قبلاً این کار را نکرده بود و این امر به جوامع کوچک اجازه داد تا متولد شوند و به جوامع بزرگتر تبدیل شوند. گسترش این مدل زندگی در سراسر جهان به طور متفاوتی اتفاق افتاد. گونهها و حیوانات کشتشده در هر مکان متفاوت بودند و به طور متفاوتی سازگار میشدند.
این تفاوت حاکی از دو زیرسیستم اصلی کشاورزی یعنی نوع اکوسیستم کشتشده و یک سیستم اجتماعی تولیدی است. این دو زیرسیستم، ویژگیهای غذا و همچنین پویایی اجتماعی و محیط اقتصادی آن را تعریف میکنند. درک مفهوم آنچه غذا در تمام معانی خود نشان میدهد، بسیار مهم است.
غذا فقط چیزی نیست که فرد میخورد؛ بلکه محصول هزاران سال تعامل بین انسان و محیط است. علاوه بر این، پیامدهایی برای شکلگیری جوامع، پویایی اقتصادی و فرهنگ دارد.
توسعه طیف گستردهای از سیستمهای کشاورزی، در تعدادی از ساختارهای نهفته از واقعیتهای خاص مربوط به غذا، از سیستمهایی با اشتغال نیروی کار بالا، مناطق کوچک و استفاده خانوادگی گرفته تا قطعات بزرگ زمین، بسیار مکانیزه و متعلق به شرکتهای چندملیتی، گسترش یافته است.
با تکامل این سیستمهای چندگانه کشاورزی-غذایی، جوامع از نظر تولید و مصرف پیچیدهتر شدند. با شروع تدریجی گذار جوامع از جوامع روستایی به مناطق شهری و پرجمعیت، تقاضای غذا نیز تغییر کرد. برخی تغییرات عظیم کشاورزی، تولید را برای تأمین غذا برای شهرکهای جدید نزدیک قلعهها در قرون وسطی افزایش داد.
با این حال، جمعیت تا قرنهای ۱۸ و ۱۹ عمدتاً روستایی باقی ماند که رونق کشاورزی بیسابقهای را به همراه داشت. تولید این دوره به طور قابل توجهی تولید در هر منطقه را در مزارع انگلیسی در مقایسه با سایر دورهها افزایش داد. این دوره، اولین انقلاب کشاورزی دوران مدرن را مشخص میکند.
برهه دوم بین پایان قرن نوزدهم و اواسط قرن بیستم، موتوریزه شدن، مکانیزاسیون، کوددهی معدنی و تخصصی شدن را به همراه داشت که کارکرد غذا را در جوامع برای همیشه تغییر داد و آن را از نقش فرهنگی خود به نقش صرف تغذیه تودههای رو به رشد شهری تقلیل داد.
ویژگیهای جدید کارکردها و ساختارهای کشاورزی، غذا را در چشمانداز کالایی جهانی قرار داد و بازار کشاورزی-غذایی را تغییر داد. بازار غذا نیز در طول زمان تغییر کرده است.
اگر قرنها پیش، غذا بیشتر به ساخت اجتماعی و فرهنگی مربوط میشد، در دوران مدرن، غذا یا یک نهاده ضروری برای توده عظیم کارگران است یا یک کالای لوکس که با تمثیل سرآشپزهای سه ستاره به عنوان کالایی برای منفعت عدهای قلیل جا افتاده است.
تأثیر فوردیسم در کشاورزی و تحول بازار کشاورزی-غذایی
ضرورت ارضای گرسنگی جمعیت عظیم شهری در پی صنعتی شدن، منجر به استانداردسازی محصولات کشاورزی-غذایی شد و این محصولات بتدریج هویت و اهمیت فرهنگی خود را در طول سالها از دست دادند.
بعدها، در قرن بیستم، بهبود این فرآیند چند صد ساله، پایه و اساسی در تیلوریسم یافت که بر تولید مواد غذایی تأثیر گذاشت و منجر به فوردیسم در بازار کشاورزی-غذایی شد. چنانکه در طول ربع اول قرن بیستم، فوردیسم به عنوان رژیم غالب انباشت سرمایهداری ظهور کرد.
فوردیسم که از ایالات متحده سرچشمه میگرفت، متعاقباً در سراسر جهان گسترش یافت و با تولید انبوه صنعتی و مصرف انبوه مشخص میشود. فوردیسم، بر بخش کشاورزی بسیار تأثیر گذاشت و منطق تولید مواد غذایی را تغییر داد.
تولید و تجارت مواد غذایی از دهه ۱۹۵۰، زمانی که کشورهای اروپایی و ایالات متحده به سیاستهایی برای تشویق تولید کشاورزی و دامداری توجه داشتند، اهمیت فزایندهای در مباحث اقتصادی و اجتماعی یافت.
«لایحه کشاورزی» در ایالات متحده و سیاست مشترک کشاورزی (CAP) در اتحادیه اروپا برای تضمین دسترسی مردم به مواد غذایی اصلی ایجاد شدند و شبح کمبود را در دورههای جنگهای بزرگ و بحران دهه ۱۹۳۰ تسکین دادند. کشاورزی با استفاده از یک بسته فناوری جدید مرکب از مکانیزاسیون کشاورزی، کودهای شیمیایی، دورهای از افزایش تولید و بهرهوری را پشت سر گذاشت.
از آن زمان، جهان شروع به اتخاذ دیدگاه وبری از عقلانیت کرد که در مورد کشاورزی و غذا نیز صدق میکرد، اگرچه فاقد یک نظریه کلی برای کشاورزی فوردیستی بود.
کالاها به طور کلی به عنوان هر کالایی که قابل معامله باشد تعریف میشوند. با این حال، این اصطلاح معمولاً برای اشاره به مواد اولیه یا کالاهایی با جنبهها و ویژگیهایی چنان یکنواخت و فراوان استفاده میشود که به محل تولید وابسته نیستند. بنابراین، آنها در حجمهای زیاد، با جریان و گردش مداوم در سراسر سیاره معامله میشوند.
این امر نشان میدهد که به دلیل کمیت موجود در بازار و استانداردسازی شدید، تولیدکنندگان آنها فقط قیمتپذیر هستند. در مورد کشاورزی، قهوه، سویا، گندم، شکر، الکل، ذرت و آب پرتقال را میتوان به عنوان کالا طبقهبندی کرد.
فراتر از مفهوم فوردیسم گرامشی، عقلانیسازی افراطی تولید و مصرف از طریق ابزارهای فرهنگی و سیاسی، مبتنی بر تیلوریسم. این منطق جدید در درک نظام جهانی، نظامهای کشاورزی را نیز تحت تأثیر قرار داد.
استدلال اصلی بر دگرگونی الگوی تولید و مصرف به سمت انبوهسازی متکی است. فوردیسم به کمک فرآیند کالاییسازی، چشمانداز غذا را در سراسر جهان تغییر داد.
عمق نفوذ فوردیسم در کشاورزی: ادغام کشاورزان در اقتصاد جهانی
فوردیسم خود را به عنوان یک رژیم انباشت، عمدتاً در کشورهای مرکزی سرمایهداری تثبیت کرد و در آنجا با ایجاد موفقیتآمیز یک مصالحه گسترده بین هر دو طرف، روابط سرمایه-کار را تنظیم نمود.
فوردیسم به عنوان یک مدل تولید، از طریق معرفی روشهای تولیدی جدید توسط شرکتهای پرقدرت کشاورزی توسعه یافت و در نهایت به اصل اقتصاد کلانِ افزایش ترکیبی بهرهوری و دستمزدهای واقعی منجر شد.
با این حال هنوز، مفهوم فوردیسم، روشی منسجم برای درک تحولات کشاورزی پس از جنگ جهانی دوم و پیوندهای اقتصادی گستردهتر آن با تحولات تجاری در عرصه بینالمللی ارائه میدهد به نحوی که میتوان از فوردیسم برای توضیح ادغام تدریجی کشاورزان در مدارهای وسیعتر سرمایه به عنوان تولیدکننده و مصرفکننده نهاده و تکنولوژی استفاده کرد. دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی، دورانی از توسعه اقتصادی بیسابقه در سراسر جهان را رقم زدند.
رونق پس از جنگ ناشی از انباشت پسانداز مصرفکنندگان در طول جنگ جهانی دوم، رونق خودرو در ایالات متحده، بازسازی جوامع اروپایی و ژاپنی، مسابقه تسلیحاتی پس از شروع جنگ سرد، افزایش تلاش برای فروش انواع کالاها، گسترش بخشهای مالی، بیمه و املاک و مستغلات و جایگاه غالب دلار آمریکا در اقتصاد جهانی بود. ادغام مؤثر کشاورزی در اقتصاد فوردیستی، بخش بزرگی از موفقیتهایش را مدیون راهحلهای سیاسی برای بحران تولید بیش از حد دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، به ویژه در پاسخ به رکود بزرگ، بود.
دوره ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ اغلب به عنوان "عصر طلایی کشاورزی ایالات متحده" شناخته میشود و نمایانگر یک دهه رونق کشاورزی است. کشاورزی قرار بود با فراهم کردن بازارهای قابل توجه برای کالاهای مصرفی بادوام و نهادههای جدید کشاورزی، خروجی برای صنایع نوظهور فرآوری مواد غذایی و نیروی کار مازاد برای بخش صنعت، نقش محوری در توسعه فئودیستی ایفا کند.
مجموعهای از نوآوریهای فنی بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۶۰، کشاورزی را متحول کرد چنانکه کشاورزان پیشرو مصرف نهادههای فنی را در تولید آغاز کردند. تولید و تجارت مواد غذایی از دهه ۱۹۵۰، زمانی که کشورهای اروپایی و ایالات متحده به سیاستهایی برای تشویق تولید کشاورزی و دامداری توجه داشتند، اهمیت فزایندهای در مباحث اقتصادی و اجتماعی یافته است.
«لایحه کشاورزی» در ایالات متحده و سیاست مشترک کشاورزی (CAP) در اتحادیه اروپا برای تضمین دسترسی مردم به مواد غذایی اصلی تدوین و اجرایی شدند و شبح کمبود در دورههای جنگهای بزرگ و بحران دهه ۱۹۳۰ را تسکین دادند. کشاورزی با استفاده از یک بسته فناوری جدید: مکانیزاسیون کشاورزی، کودهای شیمیایی، آفتکشهای کارآمد و بذرهای بهبود یافته، دورهای از افزایش تولید و بهرهوری را پشت سر گذاشت.
این «انقلاب سبز» تأثیر عمیقی بر عرضه غذاهای تازه و کشاورزی صنعتی در سراسر جهان داشت. این امر نشانگر دوره فوردیسم در کشاورزی و دامداری بود که با استانداردسازی فرآیندها و عرضه در مقیاس وسیع کالاهای غذایی مشخص میشد.
فوردیسم در کشاورزی از دهه ۱۹۶۰ تا دهه ۱۹۹۰ ادامه داشت، و این زمانی بود که مصرفکنندگان اروپایی، آمریکایی و ژاپنی خواستار ویژگیهای بهداشتی، کیفی و سلامت غذایی، از تولید گرفته تا عوامل تغذیهای و طعم، شدند.
از اوایل دهه ۱۹۷۰، اقتصاد کشاورزی جهان شاهد کاهش عمومی رشد اقتصادی کلی، گرایش به سمت تشکیل ساختارهای بازار انحصاری و الیگوپلی ناشی از قدرت فزاینده شرکتهای فراملی و ظهور بخش مالی، از یک تسهیلکننده صرف فرآیند انباشت به موتور محرک رشد بوده است. گسترش بخش مالی در کشاورزی جهان پاسخی به رکود عمیق در بخش تولیدی در مرکز بود.
فوردیسم: نیروی محرکه بینالمللی شدن تولید و تجارت کشاورزی
اگرچه بینالمللی شدن تولید و بینالمللی شدن تجارت کشاورزی تا حد زیادی به نفع سرمایه فراملی بود، اما سرمایه ملیگرا با چالش جدی از سوی رقبای خارجی مواجه شد.
در نتیجه، شکاف فزایندهای بین منافع کسبوکارهای ملی و گروههای ملی که بخشی از طبقه فراملی را تشکیل میدادند، پدیدار شد اما گسترش اقتصاد سرمایهداری جهانی در دهه ۱۹۷۰ بدون شک اهمیت شبکهها و نهادهای فراملی را افزایش داد. ارتباط بین نهادهای کلیدی دولتی مانند وزارت بازرگانی، بانک مرکزی و وزارت کشاورزی و پیوندهای آنها با نهادهای مالی بینالمللی در دوران فوردیسم به طور فزایندهای اهمیت یافت.
متعاقباً، با ظهور سیاستهای سرمایهداری نئولیبرال در سراسر جهان در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، رهبران سیاسی، تولیدگرایی کشاورزی را به سمت تسهیل ادغام مزارع و صنعتی شدن کشاورزی، تجارت بینالمللی، رقابتپذیری بازار و توافقنامههای به اصطلاح تجارت «آزاد» تغییر دادند.
مداخله دولتها در بخش کشاورزی از طریق ابتکارات قانونی خاص در طول دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ منجر به ترویج تولید محصولات تککشاورزی، تشویق مکانیزاسیون و رشد اندازه مزارع و افزایش استفاده از نهادههای شیمیایی شد.
رویکرد تولیدگرایانه، مبتنی بر سوختهای فسیلی و صادراتمحور برای تولید و توزیع مواد غذایی غالب گشت و دولتها در شکلدهی به یک مدل کشاورزی که به تولید ناخالص داخلی (GDP) کمک کند، بسیار هدفمند عمل نمودند. طرفه اینکه تعداد کشاورزان خانوادگی به دو سوم کاهش یافت تا کشاورزی از طریق صرفهجویی به مقیاس «مدرن» شود.
دولتها مبالغ قابل توجهی را صرف پرداختهای برنامهای کردند که معمولاً به نفع عملیات کشاورزی با بیشترین حجم تولید صنعتی غذا بود که بخش عمدهای از آن صادر میشد. این سلسله پدیدهها که مناطق روستایی، تولید کشاورزی و مصرف مواد غذایی را تحت تأثیر قرار داد، منجر به کاهش تنوع محصول و تأثیر عوامل محلی بر محصول شد.
اثرات انبوهسازی و استانداردسازی مبتنی بر تلاش برای به حداقل رساندن تفاوتهای بین محصولات است تا بتوان آنها را در مقیاس جهانی تجاریسازی کرد. با به حداقل رساندن تفاوتهای بین محصولات در سطح جهانی، تغییر متعاقبی در سیستمهای کشاورزی نیز برای برآوردن تقاضای تولیدی رخ داده است.
به دلیل منطق جدید تولید بیش از حد، همگنسازی و در نتیجه کاهش تعداد گونههای مصرفشده، انواع تولیدشده و تفاوتها در تولید وجود دارد.
بنابراین، اشکال تولید به کمترین تنوع ممکن در زیرسیستمهای کشاورزی کاهش مییابد و مکانیزاسیون غالب میشود.
نگاه والرشتاین: جهان کشاورزی در عصر فوردیسم و جهانی شدن
همزمان با تکامل سیستمهای کشاورزی به فرآیندهای تخصصیتر و سادهتر کشاورزی-غذایی، بازار کشاورزی نیز همین مسیر را پیمود - بهویژه پس از جنگ جهانی دوم، از طریق افزایش مقیاس و تنوع در تجارت کالاهای کشاورزی.
با این حال، این سیستمها در مقیاس جهانی به طور ناهموار تکامل یافتند. والرشتاین خاطرنشان میکند که چگونه جهانی شدن بر کشورها به طور متفاوت تأثیر میگذارد؛ نظریه او مفهوم «جهان اول»، «جهان دوم» و «جهان سوم» را رد میکند. در عوض، او یک سیستم جهانی مدرن را پیشنهاد کرد و دولتهای ملی را در سه موقعیت ممکن - مرکز، نیمه پیرامون و پیرامون - که از نظریه وابستگی مشتق شده است، طبقهبندی کرد. نظریه والرشتاین به طور کافی در مورد عملکرد بازارهای کشاورزی-غذایی در دنیای مدرن به کار گرفته شده است.
دولتهای ملی که نقش اصلی را در بخش کشاورزی ایفا میکنند، به دنبال انجام این کار از طریق کالاهایی نظیر سویا، ذرت و شکر هستند. چنین کشتهای تخصصی کشاورزی تنها با سادهسازی سیستمهای کشاورزی امکانپذیر است و در بخشهای بزرگی از زمین - اغلب با تمرکز بر اراضی بزرگ و واحدهای بزرگ تولیدی اعمال میشود.
دولتهای ملی واقع در این موقعیتها در پیرامون و نیمه پیرامون سیستم جهانی قرار دارند و به کشورهای مرکز، مواد غذایی و محصولات اولیه را عرضه میکنند و این محصولات صنعتیتر را به دست میآورند.
از سوی دیگر، به دلیل صنعتی شدن، کشورهای مرکز این سیستم موفق به خرید محصولات اولیه از کشورهای پیرامون جهان میشوند و خود را وقف تولید مواد غذایی در سیستمهای کشاورزی پیچیدهتر و در نتیجه، در بازارهای کشاورزی-غذایی پیچیدهتر میکنند.
از این رو، جهانی شدن، جغرافیای فرآیند تولید و بازار محصولات کشاورزی-غذایی را تعیین میکند و رابطه مبادله را تحکیم میبخشد.
این رابطه این تز را تقویت میکند که کشورهای مرکزی به دلیل اولویت دادن به صنعتی شدن اقتصادهای خود، شروع به اشغال موقعیتهای متمایز و ممتاز نسبت به دیگران در سیستم جهانی کردهاند. جهانی شدن فرآیندی را آغاز کرد که فوردیسم را بهبود بخشید.
این فرآیند منجر به کشمکش بین سیستمهای کشاورزی-غذایی محلی و جهانی شد و خرده مالکان و جوامع را به سمت شکلگیری جایگاههای ویژه سوق داد. فرآیند جهانی شدن نتیجه سرمایهداری مدرن است و اهداف استانداردسازی و همگنسازی را در هسته خود دارد.
بنابراین، محصولات کشاورزی-غذایی که در سیستم سرمایهداری فعلی غالب هستند، کالاهایی هستند که فقط در سیستمهای کشاورزی با پیچیدگی کم امکانپذیر هستند. از سوی دیگر، سیستمهای کشاورزی پیچیده به دلیل ویژگیهای ناشی از عناصر فرهنگی، انسانی و محیطی، منجر به محصولات کشاورزی-غذایی غیرتولیدی در مکانهای دیگر میشوند. GI نشان دهنده پیچیدگی چنین محصولاتی از سیستمهای پیچیده است.
تحقق terroir از طریق اعطای حقوق مالکیت معنوی نهادینه میشود. بنابراین، از طریق نهادینه شدن آن در GI، terroir یک بازار ویژه را تشکیل میدهد که شایسته رویکردی عمیقتر است.