غلامعلی بسکی، پزشکی متفاوت با دغدغههای محیطزیستی+ویدئو و تصاویر
زندهیاد دکتر غلامعلی بِسکی، معروف به بابا بسکی (۸ بهمن ۱۳۱۰ – ۲۳ مرداد ۱۳۹۸) پزشک نیکوکار و حامی محیط زیست ایرانی در عمل و نه در حرف بود.
به گزارش اخبار سبز کشاورزی؛ وی در سال ۱۳۴۵ بیمارستانی را در شهر گنبدکاووس تأسیس کرد و در ۱۳۴۹ زندگی شهری را رها کرد و خام گیاهخوارِ مطلق شد و زندگی خود را در عمل وقف دفاع از محیط زیست کرد.
ایشان در 88 سالگی در بیمارستان بسکی شهرستانگنبدکاووس استانگلستان دیده از جهان فرو بست.
بزرگان دیگری که از حامیان محیط زیست کشور و هم ردیف بسکی بودند، برخی اصلا محیطزیست نخوانده بودند، مثل استاد شفیعی کدکنی که تا 15سالگی مدرسه نرفته یا زندهیاد مهلقا فلاح که کتابداری خوانده بود، نه محیطزیست. بزرگان دیگری مثل احمد شاملو، سهراب سپهری و... یکی از اینها از دانشکده ادبیات برنخاستند.
دکتر اسماعیل کهرم متخصص و دغدغهمند محیط زیست کشور با اشاره به اینکه بسکی تحصیلات محیطزیست نداشت میگوید: «دانشآموختههای فراوانی در محیطزیست داریم که نوشته، مقاله و حتی کتابی از خود بهجا نمیگذارند، اما دکتر بسکی به اندازه همه آنها مثمرثمر بود تا جایی که بعضیها او را پدر محیطزیست نامیدند. چرا او این همه تاثیرگذار بود؟ تا جایی که همه ایشان را بهعنوان یک شخصیت زیستمحیطی میشناختند. کلام دکتر بسکی تاثیرگذار بود چون به آنچه میگفت خودش عمل میکرد و هیچگاه کسی خلاف آن را ندید. دوم اینکه خیلی ساده صحبت میکرد بهطوری که نیاز نبود لیسانس و فوقلیسانس داشته باشید تا متوجه صحبتهایش باشید».
بسکی مردی که در دهه 80 بخشی از اموال خود را وقف کرد، شهرنشینی را برای دیگران گذاشت به دل طبیعت رفت و 35سال در جنگلهای گلستان زندگی کرد تا جاییکه مورد توجه رسانهها قرار گرفت.
بسکی را همیشه با لباس سفید میدیدیم که به گفته خودش نشانه صلح بود؛ صلح انسان با طبیعت، با حیوانات و گیاهان و تمام مخلوقات خداوند.
خامخوار بود و زباله تولید نمیکرد، شویندهها برایش بیمعنی بودند، زندگی سازگار و همنوایی با طبیعت داشت و در آخر هم زیر درختی تنومند آرمید و وصیت کرد هیچگاه برایش سنگ قبر نگذارند تا روی قبرش گیاه بروید. فرزند یک خانواده روستایی، به شهر میآید، در شهر کوچکی مانند سبزوار درس میخواند، وارد دانشگاه میشود، ادامه میدهد، تخصص میگیرد و برای خدمت به مردم منطقه محروم، راهی ترکمنصحرا میشود.
در آنجا شروع به مداوا و تأسیس نخستین بیمارستان در آن منطقه میکند. ابتدا نظرش مداوای بیماران است، ولی بعد آرامآرام میرود به آنجایی که بهجای بیمار باید کل جامعه درمان شود و در آخر به آنجا میرسد که جهان و هر آنچه در آن است، یکپارچهاند؛ انسانها و طبیعت و اینها را نمیتوان را جدا دید.
او در مسیری که میرود خدمت مردم را در پیش میگیرد، محبوبیت، ثروت و شهرت پیدا میکند، اما هیچکدام از اینها او را ارضا و اقناع نمیکند.
او هر روز دایره خدمات خویش را گسترش میدهد. به پشتیبانی بیماران لاعلاج روی میآورد؛ راضی نمیشود و میرود سراغ بچههای با استعداد تا آنها را کمک کند در آینده منشأ اثری شوند؛ این هم راضیاش نمیکند.
به گسترش علم بهواسطه خانه علم و خانه ریاضیات را در گنبدکاووس تاسیس میکند، راضیاش نمیکند و او میخواهد هر روز دایره خدمات بی چشمداشتش گستردهتر باشد.
بعد از همه اینها وارد دایره محیطزیست میشود. نخست به پارکملی گلستان کنار دستش توجه دارد و سعی میکند با همکاری دستاندرکاران و بومیها برای حفاظت از پارک کاری کند، ولی باز هم او را راضی نمیکند.
هر روز به یک چیز جدیدی میرسید و سعی میکرد آن را گسترش بدهد. مثلا در طبیعت به درخت توجه بسیاری می کرد.
او دریافته بود اگر درخت سالم باشد، طبیعت سالم است. بسکی شیوه سخن خاص خودش را برای جلب توجه داشت. یکبار در جلسه مدیران کل منابع طبیعی کشور رفته بود.
دکتر شروع کرد به گفتن اینکه شما پدر این کشور را درآوردهاید، شما که فاتحه همهچیز را خواندهاید، شما که این جنگلها را نابود کردهاید و... درست همانجایی که همه به غلیان آمدند دکتر گفت: شما که بچههای من هستید، دلم میسوزد نتوانید آنچه در توان دارید را به کار بگیرید برای حفظ این مملکت.
او به الگوهای توسعه پایدار و متوازن در کشور علاقهمند شد و اینها را در گوشه و کنار کشور پیدا میکرد و سعی داشت از آنها چیزی بیاموزد و آنها را ترویج کند.
روزی نجار مشهدی را یافت که بیشتر از 140متر زمین نداشت و همه آن را ساختمان ساخته و بالای ساختمانش باغچهای داشت پر از درخت و گل و میوه مورد نیازش را از همان باغچه برداشت میکرد.
روزگار دیگری به سراغ روستایی شاهرودی میرفت که با دست از چاه آب میکشید و موهای انگور را آبیاری میکرد.
روز دیگری به کوهپایههای مشهد میرود تا چوپانی را ببیند که زمین را در کوهپایه خریده که بیشتر از شیر یکسماور آب ندارد و با استفاده از الگوهای حفاظت از آب و خاک که پدرانمان آنها را با درایت یافتهاند درختکاری کرده بود. از او میتوان زیاد صحبت کرد.
صحبتهای خلیل فرشباف، داماد مرحوم بسکی در مراسم بزرگداشت ایشان
خلیل فرشباف، داماد ایشان در مراسم مرحوم دکتر بسکی در سال ۱۳۹۸ ضمن تشکر از حضور همه مسئولان استانی، شهرستانی و مردم اظهار کرد: مرحوم دکتر بسکی سالها منتظر این اتفاق بودند و ترسی از مردن در شخصیت رفتاری پدر طبیعت دیده نمیشد و مرگ را زندگی دوباره میدانستند.
وی تصریح کرد: طبق وصیت وی پیکر دکتر بسکی در منزل موقوفه واقع در روستای «تنگراه» از توابع شهرستان گالیکش دفن گردید.
داماد دکتر بسکی گفت: وی وصیت کردند که بر مزار وی سنگ کار نشود تا از روییدن سبزه بر سر قبرش محروم نشود و ما به احترام وی به وصیت دکتر عمل نمودیم.
بهناز بسکی دختر دکتر بسکی که از خادمین سلامت کشور است، میگوید: پدرم مسائل محیط زیست را از ۵۰ سال پیش مورد توجه قرار دادند به وصیت دکتر بسکی هزینه مراسم ختم وی همه ساله صرف امور خیریه میشود.
دختر دکتر بسکی نیز در پنجمین مراسم سالگرد درگذشت وی در روز جمعه ۲۶ امرداد ۱۴۰۳ یادآور شد: امروزه به محیط زیست و مسائل طبیعت توجه خاصی میشود، در صورتی که پدرم مسائل محیط زیست را از ۵۰ سال پیش مورد توجه قرار دادند.
بهناز بسکی افزود: پدر معتقد بود که به ازای تولد هر فرزند باید درخت یا نهالی کاشته شود تا تعادل بین زندگی انسانها و طبیعت حفظ شود.
دختر دکتر بسکی تصریح کرد: امروز علاقهمندان به طبیعت برای آرامش روح دکتر بسکی در طبیعت و جنگلهای اطراف نهال و یا درخت غرس کردند تا در سالهای آینده شاهد احیا طبیعت برای نسل آینده باشیم.
غلامرضا خاکی، مدرس دانشگاه و مولف، درباره خدمات دکتر بسکی میگوید: طبیعت برای طبیعت یک سخن است. نگران محیط زیست بودن برای بقا یک مسأله و نگران محیط زیست بودن برای بقای زندهماندن انسان برای اینکه بتواند به سوی یک آرمان بزرگتر جهتگیری کند، مسأله دیگری است که به نظرم دکتر بسکی چنین نگاهی به محیط زیست داشت.
این مدرس دانشگاه با تکیه بر دستنوشتههای دکتر بسکی ادامه میدهد: زندگی بسکی نشان از این دارد که ایشان سراسر عمر در پی آواز حقیقت بودهاند. انسانهای بزرگی میمیرند و با نوع رابطه و نسبتی که با جهان داشتند، همواره بر دیگران تأثیر میگذارند. دکتر بسکی یکی از مصادیق این سخن است. ایشان یک عملگرای معنوی مسئول بود در برابر جهان؛ خویشتن و جهان، اما چه کسانی دکتر بسکی را به جایی رساندند که ما ایشان را با قداست یاد میکنیم؟ چهار وزنه شخصیتی و فکری تاثیرگذار بر زندگی دکتر بسکی عبارتند از: آلبرت شواریتزر در رأس، تولستوی و بعد گاندی و بعد مولانا. میشود گفت سیر تکامل وجودی دکتر بسکی از آلبرت شواریتزر شروع و به مولانا ختم میشود.»
زنده یاد دکتر بسکی قبل از مرگ خویش وصیت کرد که بر مزار وی سنگ کار نشود یعنی خاک باشد تا از روییدن سبزه بر سر قبرش محروم نشود. خانواده بسکی نیز به این وصیت عمل کردند.
همچنین خانواده دکتر بسکی بنا به پاس تفکرات محیط زیستی وی در همان زمان فوتش از عموم کسانی که مایل به شرکت در مراسم ترحیم و تشییع بابا بسکی بودند درخواست کردند تا از آوردن و ارسال هرگونه پلاکارد، تاج گل و بنرهای تسلیت خودداری کنند.
روز جمعه ۲۶ امرداد ۱۴۰۳ مراسم بزرگداشت پنجمین سالگرد درگذشت این مرد بزرگ و عملگرا در حفاظت از محیط زیست و جنگلهای هیرکانی در تنگراه محل دفن ایشان با حضور رهروان و علاقهمندان محیطزیست از استان گلستان و سایر نقاط کشور برگزار گردید. راهش پر رهرو باد. به امید پایداری سرزمین.