اقدام انقلابی در افزایش سرمایه بانک کشاورزی
خاطرات نصرتالله خازنی در بانک کشاورزی؛ اقدام انقلابی در افزایش سرمایه بانک
«نامه روزگار»، خاطرات نصرتالله خازنی در بانک کشاورزی
بخش پنجم (پایانی)
اخبار سبز کشاورزی : کتاب «نامه روزگار»، براساس گفتوگوی 56 ساعته با «نصرتالله خازنی» است که توسط شفیقه نیکنفس در سال 83-1382 انجام و برای چاپ و نشر آمادهسازی شد و از سوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در قالب «تاریخ شفاهی» در سال 1387 (چند ماه بعد از فوت مرحوم خازنی) به چاپ رسید.
نصرتالله خازنی در سال 1296 در تبریز متولد شد؛ در دورههای قبل و بعد از انقلاب در مسندهای مختلف مدیریتی فعالیت داشت. در سمت معاون بازرسی نخستوزیری در دوره سپهبد رزمآرا و دکتر مصدق و نیز ریاست دفتر نخستوزیری در دوره مصدق فعالیت داشت که به ارتباط کاری نزدیک او با دکتر مصدق انجامید. پس از کودتای 28مرداد، به دلیل همکاری با مصدق، محاکمه و بهمدت 9 ماه بازدداشت بود و پس از آن با قید و شرط آزاد شد.
خازنی چنانچه اشاره شد، قبل و بعد از انقلاب در ارگانها و در سمتهای مختلفی مشغول به کار بود که یکی از دورههای فعالیت او در بانک کشاورزی بهعنوان معاون حقوقی و بعد از آن بهعنوان مدیرعامل بانک و در کتاب«نامه روزگار» بهصورت پراکنده به این دوره اشارههایی صورت گرفته است.
در شمارههای گذشته و در چهار بخش به برخی از رویدادها و خاطرات خازنی در بانک کشاورزی پرداختیم؛ مطالبی که به موضوعاتی مانند: حمایت از کارکنان بانک، توسعه بانک، حمایت از کشاورزان و تولیدکنندگان بخش کشاورزی و مسئولیتها و اقدامات اجتماعی بانک اشاره داشتند. رویدادهایی که علاوهبر جذابیت تاریخی، پر از نکات آموزنده و کلیدی است که میتواند برای همه و بهویژه محققان و مدیران قابلتوجه و مغتنم باشد.
اینک بخش پنجم و پایانی این سلسله مطالب را ملاحظه خواهید کرد که به برخی دیگر از رویدادها و گفتههای ایشان اشاره دارد:
شخص اول در مدیریت بانک
در صفحه 235 کتاب میگوید: « من در اسفند 57 منصوب شدم[به ریاست و مدیرعاملی بانک]. از سال 44 تا موقعی که به ریاست بانک منصوب شدم، همه شاهد بودند که با کمال فداکاری و توام با موفقیت به نفع بانک و کارکنان بانک خدمت کردم که تا آن موقع سابقه نداشت.
این بود که کارکنان با انتصاب من خیلی موافق بودند و خیلی هم خوشحال بودند. بهطوری که روز اول که روز پذیرایی بود، اتاق من غرق دستههایگل بود. سخنرانیهای بسیار خوبی کردند. من خوشحال بودم که آنها از ته قلب قبول دارند که من مسئولیت بانک را قبول کردهام و کسی نیستم که بیمایه و بیمقدمه بیایم ریاست را اجرا کنم. تجربیات چندین سالهای که در بانک ساختمان و کشاورزی داشتم، از بیستوچهار سال تجاوز میکرد. میخواستم آنچه که خودم از آن مقررات و از اوضاع انتقاد داشته، اینها را سر و سامان بدهم و مطابق آنچه آرزو داشتم به اصلاحات در بانک شروع کنم.
از آن طرف هم این را باید بگویم که مطابق تشخیصی که الان بانک داده، از لحاظ بنیادی من شخص اول در بانک کشاورزی هستم. آقای رسولاف رئیس فعلی[در زمان مصاحبه] هم در دو جشنی که داشتند به مناسبت هفتادمین سال تاسیس بانک کشاورزی و جشن مهر، دو جایزه به من دادند.
البته هیچوقت نمیتوانم ادعا بکنم که موفقیت بانک، تنها نتیجه زحمات و تجربه و معلومات من بود، در این مملکت هرکس بخواهد منشاء خدماتی بشود و خدمات بنیادی انجام بدهد، باید دوستان و همکارانی داشته باشد. تنها اداره کردن خود بانک که نیست. بانک نیاز دارد سرمایهاش را افزایش بدهد؛ بانک به سازمان برنامه، امور استخدامی؛ بانک مرکزی؛ به اینها وابستگی و نیاز دارد.
من از این جهت میتوانم بگویم: خوششانسترین رئیس بانک کشاورزی بودم. برای اینکه دوست صمیمی من آقای نزیه، وزیر نفت بود. او به من اطلاع میداد که نفت فروختیم و پول ریختیم به حساب بانک کشاورزی. بنابراین میفهمیدم دولت پولدار شده از آن طرف آقای مهندس معینیفر، رئیس سازمان برنامه و بودجه بود که در بانک ساختمانی هم دوازده سال با هم همکار بودیم و در آنجا هم همیشه پشتیبان آقای معینفر بودم.»
حمایت دولتیها به دلیل خوشنامی
خازنی در صفحه 236 به موضوع افزایش سرمایه بانک اشاره میکند و اینکه چگونه بهدلیل خوشنامی، مسئولان دولتی برای این کار به او اعتماد کرده و بهطور کامل با وی همکاری میکنند:
«اولین کار افزایش سرمایه بانک بود. سرمایه بانک در حدود چهار، پنج میلیارد تومان بود. خب! این چهار، پنج میلیارد تومان دو تا چهار ماه اول سال داده میشد. بقیه سال را تقریبا شعبهها بیکار میماندند، پول نبود. میرفتند دنبال وصول آن.
به فکرم رسید اگر بتوانم سرمایه بانک را تا 30 میلیارد تومان افزایش بدهم، با این وسیله میتوانم کشاورزان مملکت را از گیر سلفخرها که الان هم دارند حکومت میکنند، نجات بدهم.
چون خیال نکنید این میوهای که شما میخورید و به این قیمت تمام میشود با سود عادله است، خیر به دست کشاورزی که آن را به وجود آورده مبلغی نمیرسد.
مصرفکننده هم گرانتر مصرف میکند. [این] وسط یک مشت اشخاص بیکاره هستند که در میدانها نشسته و سلفخوری میکنند و بهای گران میدهند به خود مردم بیچاره. من میخواستم این دکان را تخته کرده باشم.»
خازنی میخواست که با افزایش سرمایه بانک، تا میزان زیادی نقدینگی مورد نیاز کشاورزان را تامین کند که آنها مجبور نباشند بهدلیل نیاز به پول، محصول خود را با قیمت کم به دلالان و واسطهها بفروشند.
البته متاسفانه باید گفت که این مشکل ریشهدار و قدیمی هنوز هم در بخش کشاورزی ما وجود دارد و بلکه بهشدت بدتر هم شده است. بهطوری که در بسیاری مواقع محصولی که از کشاورزان خریداری میشود گاه با چند ۱۰۰درصد افزایش قیمت به دست مصرفکنندگان میرسد. کشاورزان و تولیدکنندگان متاسفانه هیچ سهمی از این سود ندارند؛ مشکلی که ریشه آن تنها در کمبود نقدینگی کشاورزان نیست و عوامل متعدد دیگری نیز در این امر دخالت هستند.
حوالههای بانک کشاورزی، مقدم بر دیگر بانکها
در صفحه 236 و 237 در مورد افزایش سرمایه بانک و همکاری ادارات مختلف که وی را میشناختند، صحبتهای جالبی میکند:
«راستش این بود به این دلیل بود که دوستانم نمیتوانستند خواهش من را رد کنند. میباید قبول کنند. حتی یادم هست سمیناری بود در سازمان برنامه، آقایان وزرا هم بودند. من هم در صف روسای بانکها نشسته بودم. دیدم که یک صندلی آوردند کنار تریبون گذاشتند. من فکر کردم که حتما آقای مهندس بازرگان[نخستوزیر وقت] خواهند آمد و این صندلی برای ایشان است.[ظاهراً ماجرا مربوط به بعد از انقلاب و دولت موقت است.] وقتی آن صندلی را گذاشتند آنجا، آقای معینیفر که آدم بسیار بیپروایی است، بلند گفت: جناب آقای خازنی! جای تو اینجا است. هر چه خواهش کردم بگذارید در همین جمعِ خودمانی باشیم، گفت نخیر، شما باید تشریف بیاورید اینجا بنشینید.
ما رفتیم(با کمال شرمندگی راستش)، نشستیم آنجا. اول گفت که این آقا هر قدر پول بخواهد هست. برای اینکه میتواند به مصرف مفیدش برساند و نگذارد دیناری هم حیفومیل بشود. اما آقای وزیر به شما پول نمیدهم (همینطور بیپروا جلوی همه گفت) برای اینکه به شما پول دادیم و نتوانستید مصرف بکنید. به آن یکی وزیر گفت: آقا به شما هم پول نمیدهم. برای اینکه ۲۰درصد آن اعتباری که دادهایم حیفومیل شده، دزدی شده است.
ولی این آقا هر قدر پول بخواهد هست. خب!
باور کنید که از این صحبتهایی که آقای معینیفر کرد، یکخورده رنگ و رویم حتی سرخ شد، خجالت کشیدم. واقعا همه به من یک محبت و اعتماد خاصی داشتند. مرتب هر هفته، ۱۰ روز یک مرتبه، ۵۰۰ میلیون تومان میدادند. آقای نزیه خبر میکرد پول آمد، قبل از اینکه به مسئولان بگویند، ۵۰۰ میلیون تومان را من[برای بانک] میگرفتم.
آقای علی اردلان که وزیر دارایی بود به خزانهدار دستور داده بود حوالههایی که برای بانک کشاورزی میرسد؛ مقدم است بر همه هزینهها. اول باید پول بانک کشاورزی را بدهید. خزانهدارش شخصی بود یادم است به نام آقای امیری. آمده بود به من التماس میکرد که پول رسیده، به من پنج روز مهلت بده، تا بریزم به حسابتان.
مبادا! به آقای اردلان بگویید که پول رسیده و من تاخیر کردهام. خب! بعدها فهمیدم خانم این خزانهدار اصلا کارمند ما است. من هم گفتم: هر وقت تأخیر بشود خانم را منتقل میکنم به شهرستان!
در تاریخ بانک این مقدار سرمایه با این تناسب سابقه نداشت. امکان فعالیت و خدمتگزاری بیشتر هم برای ما فراهم شد.»
کاش! گذشته چراغ راه آینده بود
به هر حال عنوان چنین مطالبی از سوی خازنی نشان میدهد که در دورههایی، مسئولان دولتی تا چه اندازه به درستی ارزش و اهمیت بخش کشاورزی را دریافته بودند و اهمیت تولید این بخش را درک کرده بودند و بنابراین به فعالان این بخش توجه ویژه داشتهاند تا آنجا که امکان داشت، پشتیبانی انجام میدادند.
امیدواریم که همیشه مسئولان چنین نگاه سازندهای به بخش کشاورزی داشته باشند و اهمیت و جایگاه ارزشمند آن را درک نمایند ؛ نه اینکه بخواهند از جییب کشاورزان زحمتکش به بقیه جامعه یارانه بدهند.
به هر حال علاوهبر مسائلی که ما بهاختصار در این سلسله گفتار اشاره کردیم، در کتاب «نامه روزگار» به رویدادها و اتفاقات مهم دیگری اشاره دارد که برای هر کدام از آنها میتوان فصل جداگانهای باز کرد؛ اما چه باید کرد که مجال پرداختن به همه آنها وجود ندارد و علاقهمندان میتوانند به کتاب «نامه روزگار» مراجعه نمایند.
حسین کاظمی