مرگ یک رویا: چرا سند چشمانداز ۱۴۰۴ به اهدافش نرسید؟
سند چشمانداز ۱۴۰۴، طرحی ۲۰ ساله برای آینده ایران به پایان عمر خود رسید اما چقدر به اهدافشرسید؟ در این تحلیل دلایل این ناکامی را بررسی میکنیم.

انسان موجودی رویاپرداز است؛ طرحریزی میکند، موانع را از سر راه برمیدارد، اما گاهی اوقات تمام این آرزوها نقش بر آب میشوند. این ویژگی مخصوص انسان است، نه حیوانات. حال تصور کنید این موجود رویاپرداز، صاحب قدرت و مکنت هم باشد؛ آن وقت باید منتظر آسیبها و خسارات بزرگی بود.
اخبار سبز کشاورزی؛ کسی نمیداند ایده تدوین متنی که آمیختهای از صدها آرزوی دستنیافتنی بود، از کجا آمد، چقدر با واقعیتهای جامعه همخوانی داشت و چه زیرساختهایی برای اجرای هشت بند آن فراهم شده بود که چنین زود به پایان کار خود رسید.
سند چشمانداز ۱۴۰۴: تولد و مرگ یک برنامه ۲۰ ساله
در ۱۳ آبان سال ۱۳۸۲، مشروح سند چشمانداز بیستساله پس از تصویب مقام رهبری، به دولت وقت ابلاغ شد. نمیدانیم اتاق فکرهای پشت این سند از چه زمانی شروع به کار کردند، چند ساعت کار کارشناسی روی جزئیات آن انجام شد و چه نخبگانی مسئول این کار مهم بودند.
پس از ابلاغ رسمی این سند، صدها و هزاران جلسه، نشست و سمینار برگزار شد. مطالب زیادی در جراید منتشر گشت، مصاحبههای رادیویی و تلویزیونی و سخنرانیهای بیشماری انجام گرفت؛ هر کاری که میتوانست گامی برای اجرای اهداف این سند باشد. صدها نفر مأموریت رفتند و آمدند، میلیونها تومان حق مأموریت پرداخت شد، هزاران وعده غذا و میوه مصرف گشت و عکسهای یادگاری قاب شدند.
خلاصه، هر آنچه برای موفقیت یک کار بزرگ لازم بود، به اجرا درآمد؛ اما از آنجا که اساس دستیابی به اهداف این سند بر پایه توهمات یا تقلیدهای سطحی و بدون استدلالهای کافی بنا شده بود، پایانی جز شکست نداشت.
بیستسالگی در زندگی انسانها معمولاً زمان شکوفایی، باروری و بروز تواناییهاست؛ اما اینکه یک سند بیستساله از همان دوران نوجوانی به "مرگ تدریجی سرطانی" دچار شود و تاریخ مرگش بر سنگ مزارش حک شود، بسیار دردناک است. سال ۱۴۰۴ فرا رسید و سند چشمانداز ۱۴۰۴، بدون اینکه معلوم شود چه کرده و چه نکرده، به آرامگاه تاریخی خود رسید.
آیا توانسته حتی یکی از اهداف نوشته شده بر دفترچه حیاتش را محقق کند، یا باید برای همیشه با دست خالی به فراموشی سپرده شود؟ جایی که احتمالاً تدوینکنندگانش حتی یک گل خشک هم بر مزارش نخواهند گذاشت.
چه کسی مسئول اجرای سند چشمانداز بود؟
این همه واژه آرزومندانه چه معنایی داشت؟ آیا نویسندگان و تدوینکنندگان این متن برای دریافت یک حقالزحمه قابل توجه دست به این کار زدند؟ اصلاً مخاطب این خطابه چه کسانی بودند؟ قرار بود کدام سازمانها، نهادها یا وزارتخانهها این کارهای مهم و آیندهنگرانه را انجام دهند؟ با اتکا به کدام زیرساختها، ابزار، اعتبارات، سرمایهگذاریها و نیروی انسانی کارآزموده، به بیست سال آینده چشم دوخته و چنین تصاویر زیبا و فریبندهای را ترسیم کرده بودند؟ یا صرفاً هدف، انجام مسئولیتی بود که بر دوش آنها گذاشته شده بود؟
به نظر میرسد این سند چشمانداز، تقلیدی صرف از برنامهریزیهای میانمدت و بلندمدت کشورهای پیشرفته صنعتی بود، بدون درک واقعی از شرایط ایران. برای مثال، برنامههای توسعهای در آن کشورها چندان ارتباطی به احزاب و گروههای حاکم ندارند و هر دولت و پارلمانی باید بخشی از یک برنامه پنجاهساله توسعهای را برای کشورشان اجرا کند؛ در حالی که هیچ شباهتی بین سازوکار حاکمیت و برنامهریزی در کشور ما و آنها وجود ندارد.
در سال ۱۳۹۱، یعنی حدود نیمی از عمر سند گذشته بود و تقریباً هیچ اتفاقی در اجرای مفاد آن رخ نداده بود. علی آقامحمدی، رئیس گروه اقتصادی دفتر رهبری، در آن زمان گفت: "یکی از آسیبهای اجرای سند چشمانداز ۱۴۰۴، نامشخص بودن مجری آن بود و یکی دیگر از دلایل عدم تحقق سند چشمانداز ۲۰ ساله این بود که با مردم و فعالان اقتصادی درباره آن حرفی نزدیم و تقسیم وظایف انجام ندادیم." این اقرار صریح فردی که قطعاً در تمام مراحل تدوین این سند حضور داشته، همان توهم اولیه را نشان میدهد.
در نیمه آبان ۱۳۹۱، یک سکه جدید دویست تومانی ضرب شد که نشان از تکریم و ارج نهادن به سند چشمانداز بیستساله داشت، اما بازخورد آن همان بود که علی آقامحمدی بیان کرده بود.
رویاهایی که به حقیقت نپیوستند: مروری بر اهداف سند چشمانداز
سند چشمانداز ۱۴۰۴ اگرچه در سال ۱۳۸۲ ابلاغ شد، اما اجرای آن عملاً از دو سال بعد آغاز گردید. پیگیری این سند که در واقع یک برنامه جامع توسعه بود، در زمان هاشمی رفسنجانی به تشخیص مصلحت نظام سپرده شد.
اما در دوره هشت ساله ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، به دلیل افزایش چشمگیر قیمت نفت و درآمدی حدوداً ۷۰۰ میلیارد دلاری، این سند به حاشیه رفت. تصور بر این بود که چنین درآمدی میتواند پایه و اساس توسعه باشد و دیگر نیازی به اجرای سند نیست. اینگونه بود که تقریباً نیمی از عمر سند بدون هیچ دستاوردی سپری شد و آن میلیاردها دلار هم "آبی برای کشور و ملت و توسعه، گرم نکرد."
سند چشمانداز ۱۴۰۴ در هشت بند تدوین شد که هر یک با زنجیرهای از رویاها به هم بافته شده بود. واژههایی خیالانگیز که تصویری از یک جامعه آرمانی را به خواننده یا شنونده ارائه میکرد.
آنچه در انتخاب این واژهها انسان را متعجب میکند، اعتماد به نفس نویسندگان بدون در نظر گرفتن بار اجرایی و ضمانت تحقق اهداف در این سند است. بند اول اینگونه آغاز میشود: "در افق این چشمانداز، ایران چنین ویژگیهایی خواهد داشت: کشوری است توسعهیافته، متناسب با مقتضیات فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی خود و..."
بیان واژه «توسعهیافته» به صورت مطلق، نشان از عدم شناخت ضروریات توسعه در یک کشور یا جامعه توسط نگارندگان دارد و نشان میدهد که رابطه علت و معلولی را در ارکان ایجاد بسترهای توسعه درک نکردهاند. هرچند به گفته صمد حسنزاده، رئیس اتاق ایران: "دولتهای قبلی با کملطفی، اقدامی برای اجرایی شدن آن سند انجام ندادند."
این فرافکنی یا برای نادیده گرفتن "بایدهای" زیرساختی و اجرایی سند چشمانداز است، یا مقصر جلوه دادن دولتهایی که توان، اجازه، اختیارات یا ابزار لازم برای گام برداشتن در مسیرهای مورد نظر را نداشتهاند.
در شرایطی که به گفته علی آقامحمدی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، "با مردم و فعالان اقتصادی حرفی نزدیم و تقسیم وظایف انجام ندادیم"، "ایران توسعهیافته" چگونه تصوری را به ذهن متبادر میکند؟ وقتی وظایف هر لایه یا قشری از جامعه – از خبرگان و کارشناسان گرفته تا سرمایهگذاران (دولتی و خصوصی)، تعامل با دولتهای دیگر و بسیاری موارد مشابه – نامعلوم و نامشخص بوده، "ایران توسعهیافته" پس از ۲۰ سال چگونه جایی خواهد بود؟ علی آقامحمدی در ادامه تأکید کرد: "یکی از آسیبهای اجرای سند چشمانداز، نامشخص بودن مجری آن بود."
پس پرسش اساسی این است: در وضعیتی که مجری مفاد سند نامشخص بود، ایرانِ "توسعهیافته" چگونه جایی میتوانست باشد؟
در هر بند این سند با واژههایی از قبیل: عدالت اجتماعی، آزادیهای مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسانها، امنیت اجتماعی و قضایی، سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی، برخورداری از سلامت، رفاه، امنیت غذایی، فرصتهای برابر، توزیع مناسب درآمدها، دوری از فقر و فساد و تبعیض، بهرهمندی از محیطزیست مطلوب، دستیابی به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوبغربی و بسیاری موارد دیگر روبرو میشویم. در پایان عمر این سند، این اهداف بسیار جای تأمل و تجزیه و تحلیل علت و معلولی دارند.
به قول خردمند بزرگ، حضرت مولانا:
"نام فروردین نیارد گل به باغ
شب نگردد روشن از نام چراغ"