ایران، نقش اول تمدن بشری: راز هویت ایرانی در بزنگاه تاریخ
ا ایرانی بودن صرفاً یک تعریف است یا واقعیتی عمیق؟ سیدمحمد بهشتی در گفتگویی جذاب، از مفهوم هویت وجودی ایران و بازگشت به "اهلیت ایرانی" سخن میگوید.

در برههای از تاریخ که معنای "ایرانی بودن" برای بسیاری از ما دستخوش تغییر و بازتعریف شده است، پرسش اساسی اینجاست: ایران کجاست و ایرانی کیست؟ آیا پس از سالها افزایش مهاجرت و تصوری از "ایرانگریزی"، رویدادهای اخیر توانستهاند جرقهای از "ایرانیتر شدن" را در دلهایمان شعلهور سازند؟
اخبار سبز کشاورزی؛ سیدمحمد بهشتی، اندیشمند و پژوهشگر نامآشنا، در گفتوگو با روزنامه ایران به این نکته مهم اشاره میکند که شاید این دوازده روز پرالتهاب اخیر نبود که ما را ایرانیتر کرد، بلکه واقعیتی را آشکار ساخت که از دیرباز در عمق وجودمان ریشه داشت.
او این پدیده را به شکستن پوسته سخت گردو تشبیه میکند که مغز لطیف و شیرین درونش را نمایان میسازد. بهشتی معتقد است که واقعیت ایران و ایرانی بودن، همان گوهری بود که در این روزها از پرده بیرون افتاد و بسیاری را، حتی در داخل کشور، شگفتزده کرد.
چرا این گوهر پنهان مانده بود؟ اختلال در "اهلیت ایرانی"
بهشتی علت عدم درک این واقعیت را در "اشکال از ما که نمیدیدیم" میداند. او میگوید: "ایرانیها، ایرانی هستند. اما این واقعیت را خیلیها انکار میکردند." نیاز به یک "چکش" بود، مانند آن دوازده روز، تا این گوهر درونی آشکار شود. صحنههایی از محبت، رواداری، همراهی، و آغوش باز کردن برای هموطنان، فارغ از قومیت و مذهب، در این دوران به نمایش گذاشته شد. او امیدوار است که این صحنههای نورانی در تاریکی فراموشی گم نشوند، چرا که برخی سرمایهشان در "تاریک بودن فضا" است و بلافاصله این واقعیات را انکار میکنند.
این رخدادها، حتی رژیم صهیونیستی، آمریکاییها و به اعتقاد بهشتی، شاید حتی حاکمیت ایران را نیز شگفتزده کرد. این اتفاقی مانند صاعقهای در شب تاریک بود که برای چند ثانیه محیط را نورانی میکند. پس از آنکه همه چیز دوباره خاموش میشود، ما باید به آنچه در این فرصت کوتاه دیدیم، اعتماد کنیم.
ریشههای هویت ایرانی: یک پدیده فرهنگی و وجودی
این دوازده روز نشان داد که ایرانی بودن، واقعیتی عمیق و وجودی است؛ نه صرفاً محصول پروژههای دولت-ملتسازی یا امری اعتباری. بهشتی معتقد است که "این امری است که در اعماق تاریخ ریشه دارد، ایرانی بودن یک پدیده فرهنگی و امری وجودی است." مانند آبی که اراده نمیکند خیس باشد، این بیارادگی نشان داد که "ما که بودیم و تلألو وجودیمان آشکار شد."
ما حدود یک و نیم قرن است که دچار بیاعتمادی نسبت به خودمان و فرهنگمان شدهایم. اما آنچه رخ داد، نشان داد که هیچ چیز قابلاتکاتر و اعتمادبرانگیزتر از هویت ایرانی و فرهنگمان وجود ندارد. حتی دینداری ما نیز محصول ایرانی بودنمان است. اگر بتوانیم از مصیبتهایی که گذراندیم، چنین بهرهای ببریم، گام بزرگی برداشتهایم.
بیشتر بخوانید: میراث فرهنگی؛ گنجینهای بیپناه در برابر تهدیدهای انسانی و طبیعی
ضرورت "ذکر" و بازیابی "اهلیت": رهایی از خودزنی ملی
چرا با وجود این واقعیتها، همچنان نیاز به صحبت کردن درباره آن داریم؟ بهشتی به مفهوم "ذکر" در معارف دینی اشاره میکند. مشکل اصلی ما در یک و نیم قرن اخیر، به خصوص ۷۰ سال اخیر، اختلال در اهلیت است. ما فراموش کردهایم "کی هستیم" و سرزمینمان "کجاست".
او میگوید: "فکر میکنیم سرزمین ما بدترین سرزمین عالم است و خودمان هم بدترین مردم عالمیم." کتابهای زیادی با محوریت این "تفکر خودزنی" نوشته شدهاند. وقایعی چون آنچه اخیراً رخ داد، پردهها را کنار زد و کیستی واقعی ایرانیان را آشکار کرد. از این رو، در مقابل این "نسیان"، باید مدام به خود یادآوری کنیم و تذکر دهیم تا این واقعیت ملکه وجودمان شود.
ترازوی اشتباه؛ درک نادیده گرفته شده از سرمایه اجتماعی ایران
برخی ارزیابیهای جامعهشناسی پیش از این واقعه، ایران را دچار فقر شدید سرمایه اجتماعی و عدم اعتماد نشان میداد. اما رویدادهای اخیر خلاف آن را ثابت کرد.
بهشتی تاکید میکند که شاید "ترازوی ما اشکال دارد" و نیاز به تنظیم دوباره دارد. او با اشاره به رفتار جوامع غربی در بحرانها (مانند غارت فروشگاهها) و مقایسه آن با همبستگی در ایران، میپرسد: "چرا ما فکر میکردیم آنها انسجام ملی دارند و ما نداریم؟" ما برای شناخت جامعه خودمان به نظریهپردازی اختصاصی نیاز داریم، نه اینکه صرفاً از ترازوهای دیگران استفاده کنیم.
ایران: الماس یکدانه تمدن بشری
مفهوم "تنهایی استراتژیک ایران" که در روزهای اخیر مطرح شد، از دید بهشتی به معنای "یتیمی" نیست، بلکه به معنای "درّ یکدانه و منفرد" بودن ایران است. او ایران را به "الماس کوه نور" تشبیه میکند که ارزشش در تنهایی و منحصربهفرد بودنش است.
بهشتی تاکید میکند که تاریخ بشر هرگز از نقش ایرانیان ضرر نکرده، بلکه همیشه سود برده است. "ما هیچ وقت ضرری نرساندیم، سلطهگر هم نبودیم. فقط سود رساندیم و مفید بودیم." این ادعایی است که میتوان در تاریخ اسپانیا، چین، اندونزی و... راستیآزمایی کرد.
ایران میتواند دوباره همان نقش تاریخی خود را ایفا کند و به مردم جهان سود برساند. اما شرط اول آن، "خودشناسی" است؛ یعنی خودمان را بهجا بیاوریم.
بازگشت به روایت پیروزی: راهی برای نقشآفرینی جهانی
بهشتی معتقد است که ایران قطعاً میتواند در این مقطع از تاریخ جهان یک روایت جدید و پیروزمندانه بنویسد. او به مهاجرت ایرانیان اشاره میکند که برای شریک شدن در "روایت پیروزی" دیگران، مثلاً غربیها، جلای وطن کردهاند.
او تاکید میکند که ما تا پیش از جنگ ایران و روس، حتی در شکستهایمان (مانند جنگ چالدران) نیز روایت پیروزی میساختیم و نقاط قوت خود را برجسته میکردیم. اما متاسفانه ۱۵۰ سال است که این روایت را از دست دادهایم.
اولین توصیه برای حفظ هویت ایرانی و تقویت انسجام ملی، در آغوش گرفتن و رها نکردن تجربهی این دوازده روز است. باید آنچه در "روشنایی صاعقه" این روزها دیدیم را به خاطر بسپاریم و مدام تذکر دهیم. به چیستی خودمان و به سرزمینمان اعتماد کنیم. باید نسبت به هر آنچه این اعتماد را سست میکند، بیاعتماد شویم.
بهشتی با اشاره به داستانی تاریخی از اعتماد یک خلیفه عباسی به دانش ایرانیان در ساخت پل، تاکید میکند که ما نیز باید همانقدر به سرزمین و جامعهمان و کیستیمان اعتماد پیدا کنیم.
او میگوید: "از وقتی نظام آموزش جدید در کشورمان درست شده، به فکر پرسش از ایران نبودیم... وقتی زمینه را نمیشناسیم، طبیعتاً پرسش و مسئلهای نخواهیم داشت که برانگیزاننده پیشرفت علمی باشد."
او نمونه سینمای ایران را مثال میزند که با شناخت "سینمای ایرانی"، جایگاهی جهانی پیدا کرد و اکنون "شعر سینما"ست. همانطور که "باغسازی ایرانی"، "فرش ایرانی" و "آشپزی ایرانی" نیز شعر هستند.
در نهایت، بهشتی میگوید: "ما همه آنچه در دنیا وجود دارد را باید ببینیم و بشناسیم، اما نباید اکتفا به آن بکنیم و در آن بمانیم؛ باید از آن به منظور خودشناسی بهره ببریم." ایران میتواند دوباره نقش اصلی خود را در نمایشنامه تمدن بشری ایفا کند، اما این نیازمند بازگشت به خود و آفرینش روایتی پیروزمندانه از هویت و نقش جهانی خودمان است. آیا ما آمادهایم تا این گام مهم را برداریم؟