یلدا فرصتی برای باهم بودن فارغ از سرخی و زردی رویمان!
شب یلدا فرصتی برای مکث و باهم بودن است؛ فراتر از تجمل و ظاهر. نگاهی تأملی به فاصله امروز ما از معنا، سادگی و صمیمیت یلدای دیروز.
شب یلدا برای بسیاری از ما فقط یک مناسبت تقویمی نیست؛ فرصتی است برای مکث، برای بهیادآوردن دورهمیهایی که ساده بودند اما عمیق، گرم بودند اما بیتکلف.
اخبار سبز کشاورزی؛ یلدا میآید تا یادمان بیندازد «باهم بودن» مهمتر از هر تشریفات و رنگ و لعاب ظاهری است.

یلدا میآید، آرامتر از همیشه
مشتاق باشی یا بیتفاوت، منتظر باشی یا بیخیال، فرقی نمیکند؛ چرا که او همانند هر سال بیصدا از راه میرسد؛ یلدا را میگویم که درازای لحظاتش برای هرکسی حسی را تداعی میکند.
صدای قدمهای شب یلدا یا همان شب چله قدیمی به گوش میرسد، اما آهستهتر از هر سال!
شاید به این علت که چندان در حسوحال آمدنش نبودیم؛ تقصیری هم متوجه ما نیست. عادت کردهایم پس از بارشهای مکرر باران، رسیدنش را جشن بگیریم؛ اما حالا، در این هوای خشک و پرسوز پاییزی، شب یلدایمان متفاوت به نظر میرسد. تا آنجا که زمزمه میکنیم: دریغ و صد افسوس از سالهای گذشته و آن ایام بیتکرار.

خاطرههای زیرِ کرسی، همان گرمای فراموشنشدنی
همان شبهای زیر کرسی با حضور گرم بیبی و آقابزرگ، خانعمو و داییجان و… نقلهای رنگی، باسلوقهای چیدهشده در دیس گلسرخی مادر، استکانهای کمرباریک ردیفشده در سینی شاهاسماعیلی کنار سماور پرقلقل و قندانی لبریز از قند و پولکی که وسوسه دلآشوبی بچهها میشد.
اما یادمان هست هوش و حواسمان وقتی پرت میشد که عطر چای دمکشیده هل و دارچین و زنجبیل با بوی بینظیر قرمهسبزی درهم میآمیخت. چه عجیب که عطرها و بوهای مطبخ، اگرچه قاطی میشدند، اما هر کدامشان غش و ضعف میآوردند.
سرخی لبوی روی کرسی، بخار باقالیها با رایحه گلپر، انارهای دانشده در کاسههای سفالی آبیرنگ و حتی بوی شلغم پخته شب یلدا، وسوسههایی بودند که تا آخر شب، مجوز پرخوری را برایمان صادر میکردند.

یلدای امروز؛ آپارتمانهای شیک و دلهای دور
امروزمان اما شکل دیگری یافته است. خانه باصفای بیبی با آن شمعدانیهای زیبا و حوض و کاشیهای آبیرنگش، دیگر نیست تا در این شب، پر شود از سیبهای سرخ و خیار و هندوانه و هیاهوی بچهها.
حالا درون آپارتمانهایی هستیم به فراخور تواناییمان؛ نقلی یا پنتهاوس. اما در کجای همین واحدها، جایگاه پدربزرگ و مادربزرگهاست؟!

رقابت بر سر ظاهر؛ فاصله گرفتن از معنا
شاید بادی به غبغب بدهیم و بگوییم ما هم هرازگاهی سور و ساتی راه میاندازیم و مشعل مهمانی را روشن نگه میداریم؛ اما همین دورهمی، فرصتی میشود برای به رخکشیدن داشتههایمان. از آجیلهای درجهیک گرفته تا میوههای پرزرقوبرق و گاه نادر و وارداتی؛ همان میوههای استوایی که انصافاً دهنپرکناند برای خودنمایی و روکمکنی فامیل و آشنا!
دیگر چه اهمیتی دارد که همین میوههای خدا تومان پول، نه بو دارند و نه طعم!
خندههایی از قاب تلویزیون
دورهم جمع میشویم و خندههایمان گوش فلک را پر میکند؛ اما نه از گفتوگو با یکدیگر، بلکه از دیدن یک سریال طنزآلود!
باز هم قاب شیشهای تلویزیون است که چشمهایمان را از هم میدزدد و به خود خیره میکند. بیشک هیچکدام از ما به خاطر نمیآوریم طولانیترین مکالمهمان با یکدیگر چه زمانی بوده است؛ شاید حتی ندانیم با چه کسی!
فراموشیِ فال حافظ و سنتهای ماندگار
جای هیچ تعجبی نیست اگر امشب، در همین شب یلدا، فراموش کنیم که به تبعیت از سنت دیرینه، تفألی به دیوان خواجه شیراز بزنیم و جویای حالوروزِ نیامده زندگیمان باشیم از لسانالغیب، حضرت حافظ.
یلدا؛ تلنگری برای بهخودآمدن
اما ای کاش به خود بیاییم و فراموشیها را به دست نسیم پاییز بسپاریم تا خدای ناکرده، دویدنهایمان برای زندگی، ما را از مهمترین اولویتهایمان غافل نسازد.
مدرنیته و اسباب لوکس زندگی به چه کارمان میآیند وقتی قرار است در گوشهی خانههای سوتوکورمان خاک بخورند؟
داشتن آخرین تکنولوژی و تجهیزاتی همچون موبایل و… زمانی که برای برقراری ارتباط با عزیزانمان به کار نیایند، چه ارزشی خواهند داشت؛ آن هم در شبی که فلسفهاش «دورهمی» است؟!
چشمهایی که هنوز به در ماندهاند
وااسفا اگر امشب، چشمان زیبا اما کمسوی مادر یا پدری به در بماند و فرزندی در پیچوخم زندگی، راه خانه را گم کرده باشد.
امشب، حتی به اندازه یک ثانیه، بلندترین شب سال است؛ پس انتظار هم به اندازه همین ثانیه کشدارتر میشود و در فراق و تنهایی، تلختر.
دعوتی دوباره به سادگی و صمیمیت
شب یلدا، شب سردی است برای کودکی که آشیانه گرمی ندارد؛ یا سور و ساتی برای یلدا گرفتن ندارد. شاید تنها گرمایی که تجربه میکند، آهی باشد درهمآمیخته با اشک.
پس بیاییم دلی شاد کنیم، سفرهای بگسترانیم، موسپیدان خانههایمان را که برکت زندگیاند، قدر بنهیم و هر روز بهانهای بجوییم برای باهم بودن؛ که الحق و الانصاف، در کیش و آیین ما، مناسبتهای جمعشدن کم نبوده و نیست.
چه خوب است شب یلدای امسال را همچون نیاکانمان برپا کنیم؛ گرم، صمیمی، ساده و بینظیر…
نویسنده: الهام ملارضایی، کارشناس علوم ارتباطات و رسانه