عیسی کلانتری و نگاهی به چالشهای کشاورزی
چند وقتی میشد که پیگیر مصاحبهای با دکتر عیسی کلانتری بودیم، اما بهدلیل مشغله فراوان کاری و سفرهای دورهای او به استانهای مختلف، مقدور نمیشد
مزرعه سبز : چند وقتی میشد که پیگیر مصاحبهای با دکتر عیسی کلانتری بودیم، اما بهدلیل مشغله فراوان کاری و سفرهای دورهای او به استانهای مختلف، مقدور نمیشد. تا اینکه روز یازدهم بهمنماه در محل کار و دفتر مرکزی «خانه کشاورز» فرصت مصاحبه فراهم شد.
عیسی کلانتری به مدت 13 سال وزیر کشاورزی، چهار سال رئیس سازمان محیطزیست و مشاور رئیسجمهوری(17 سال عضو کابینه دولتهای جمهوریاسلامی) و پس از آن نیز بهعنوان دبیرکل خانه کشاورز، رشته الفت خود را با کشاورزی و بهرهبرداران قطع نکرد.
در دوره دوم ریاستجمهوری حسن روحانی، ریاست سازمان حفاظت محیطزیست را عهدهدار بود و البته نقش زیادی در معرفی برخی مسئولان کشاورزی به دولتهای یازدهم و دوازدهم داشت.
شاید شاخصترین ویژگی عیسی کلانتری این باشد که هرگز از حیطه تحصیلات، دانش و تخصص خود خارج نشد و حتی زمانی که مسئولیت سازمان محیطزیست را پذیرفت مشکلات آب کشاورزی و امید کلانتری برای رفع این موارد وی را به آن سمت سوق داد.
شنیدههای آن زمان حکایت از این داشت که پیشنهادهای مختلفی چون پُست سفیر ایران در کشورهای اروپایی و آمریکایی را نیز نپذیرفته بود تا همواره در عرصه کشاورزی(دو طرف میز) و دبیرکلی خانه کشاورز پویا باشد.
به پشتوانه سالها تجربه، شناخت وی از بخش کشاورزی، شناختی عمیق و مبتنیبر یک نگاه جامع است و در تحلیل مسائل مربوط به این بخش، جوانب مختلف کار را بهخوبی در نظر دارد.
به برخی سیاستگذاریهای اشتباه در دوره خودش معترف است که البته نشان از شجاعت خاص وی دارد؛ کاری که معمولا در ایران کمتر سیاستمداری به آن تن میدهد و میتوان گفت در این مورد کلانتری جزو معدود افراد است.
همچنین، وی به نقش مخرب دلارهای نفتی در اقتصاد ایران و بخش کشاورزی بهخوبی واقف است. موضوعی که شاید بتوان آن را ریشهایترین مشکل اقتصاد، جامعه، فرهنگ و سیاست ما دانست.
شاید یکی از دلایل اصلی مصاحبه ما با عیسی کلانتری نیز همین موضوع، یعنی خیز دولت برای تکنرخی کردن ارز بود که اشارههای گاهوبیگاه کلانتری به نقش مخرب دلارهای نفتی در کشاورزی در زمان گفتوگو، کار ما را برای پرداختن به این موضوع راحتتر کرد؛ گرچه مصاحبه ما با وی بهصورت کشکولی درآمد و از هر دری سخنی به میان رفت.
بخشی از صحبتها به موضوع همکاری وزارت جهادکشاورزی و قرارگاه سازندگی خاتمالانبیاء(ص) گره خورد که در همان روزها بحث داغ محافل بود و ما نیز خلاصهای از نظرات کلانتری در این مورد را در شماره قبل مجله(شماره ۲۶۰) و همچنین در پایگاه خبری «مزرعه سبز» (greenfarm.news) ارائه کردیم. وی بهدلیل تزریق سرمایه به بخش کشاورزی، از این طرح بهشدت استقبال کرد و حتی در این مورد برای همکاری با وزارت جهادکشاورزی و قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) اعلام آمادگی نمود.
اینک بخشهای دیگری از صحبتهای ما با دکتر عیسی کلانتری:
با ادغام دو وزارتخانه جهادسازندگی و کشاورزی موافق بودید و نقشی در آن داشتید؟ حال که صحبت از احیای مجدد جهادسازندگی میشود، چه نظری در این مورد دارید؟
من کاملا با ادغام موافق بودم، بلکه این موضوع اصلا پیشنهاد خود من بود. اما در مورد احیای دوباره جهادسازندگی، نظرم این است که وقتی میخواهیم تشکیلات جدیدی درست کنیم، باید قبل از آن بررسی درستی از موضوع داشته باشیم و جوانب کار را در نظر بگیریم. جهادسازندگی به مدت 22 سال فعالیت داشت و ما باید عملکرد آن را در دوره فعالیت بررسی کنیم و بعد به نتیجه برسیم.
اخیرا صحبتهایی نیز مبنیبر ادغام سازمان جنگلها در سازمان محیطزیست میشود و رئیس سازمان محیطزیست در نامهای به رئیسجمهور خواستار ادغام این دو سازمان شده است؟!
به نظرم این پیشنهاد نیز بدون مطالعهلازم انجام شده است. سازمان محیطزیست یک دستگاه نظارتی است، نه دستگاه اجرایی! بهطور مثال با قرار گرفتن جنگلهای شمال زیرنظر سازمان محیطزیست و حفاظتی کردن آنها موافقم، اما اینکه در تمام کشور بخواهیم چنین تصمیمی برای جنگلها و مراتع بگیریم، اقدام قابل قبولی نیست؛ چون در این صورت برای سازمان حفاظت محیطزیست وظایفی تعریف میکنند که در توان آن نبوده و اصلا برای چنین وظایفی متناسبسازی نشده است.
در این صورت باید وظایف مختلفی مانند فعالیتهای آبخیزداری، مرتعداری، پرورش دام در مراتع، امور عشایر و … نیز به سازمان حفاظت محیطزیست محول شود که به نظر میرسد این سازمان توان اجرای آن را نداشته باشد و سازمان محیطزیست را که یک نهاد نظارتی است، درگیر مسائل اجرایی میکند و از وظایف اصلیاش باز میدارد.
براساس ضوابط بینالمللی زیستمحیطی، تا 17درصد مساحت هر کشوری باید جزو مناطق حفاظتشده باشد که در مورد ایران حدود 28 میلیون هکتار میشود. درصورتیکه فعلا ما فقط 18 میلیون هکتار منطقه حفاظت شده داریم و با استاندارد جهانی فاصله زیادی دارد. سازمان حفاظت محیطزیست میتواند 5 / 1 میلیون هکتار جنگلهای شمال را به 18 میلیون هکتار مناطق حفاظت شده اضافه کند که جمعا 5/ 19میلیون هکتار خواهد شد. اما اگر همه جنگلها و مراتع زیر نظر سازمان حفاظت محیطزیست برود کار سخت میشود.
در مورد دریاچه ارومیه توضیح بفرمایید که ضرورت و عواید احیای این دریاچه برای کشور چه اندازه است. چه هزینههایی برای احیای آن انجام شده و پیشرفت کار چگونه است؟!
کل هزینهای که برای دریاچه ارومیه صورت گرفته، 500 میلیون دلار است. اما اگر احیای دریاچه انجام نمیشد، چند میلیون نفر باید شهرها و استانهای اطراف دریاچه را بهدلیل غبار نمک و دیگر مشکلات ترک میکردند که هزینههای به مراتب سنگینتری به مملکت وارد میکرد.
در زمان جنگ، کل مهاجران جنگی ما یکمیلیون نفر هم نمیشد؛ چه سختیهایی این آوارگان جنگی داشتند و چه مشکلاتی برای مملکت ایجاد شد.
اگر دریاچه ارومیه خشک شود، حدود ۵ تا ۶ میلیون نفر مهاجر به نقاط دیگر کشور خواهیم داشت و کل کشور با مشکلات آن درگیر میشود. در محدوده 60 کیلومتری دریاچه ارومیه 6 میلیون نفر و در بُرد غبار نمکی دریاچه 14میلیون نفر انسان زندگی میکنند؛ پس باید این مسئله را جدی گرفت.
موضوع دوم چگونگی احیای دریاچه است؛ ما به این نتیجه رسیدیم که با مصرف بهینه آبهای اضافی حوضه آبریز دریاچه، آب لازم برای احیای دریاچه تامین شود و تنها جایی که خارج از حوضه آبریز دریاچه ارومیه استفاده میشود، طرح انتقال آب از رودخانه «زاب» است.
بخش زیادی از آب مورد نیاز برای احیای دریاچه با صرفهجویی حاصل از کاهش مصرف و افزایش بهرهوری آب در رودخانههای حوضه آبریز دریاچه حاصل میشود. یعنی مقدار اضافه برداشت آب را کاهش دادهایم که اتفاقا همین صرفهجوییهای انجام شده تاکنون باعث زنده نگهداشتن دریاچه شده است و اگر این نبود دریاچه اوضاع وخیمتری داشت.
بخش دیگری نیز از انتقال آب رودخانه زاب تامین میگردد. این رودخانهاز ایران سرچشمه میگیرد و در استان کردستان و مرز عراق با حجم سالانه حدود 2/2 میلیارد مترمکعب وارد عراق میشود. کشور ما از این رودخانه سهم دارد که اگر 50درصد آن را هم برداشت کنیم، حدود 1/1 میلیارد مترمکعب میشود.
طرح انتقال آب این رودخانه قبل از انقلاب نیز مطرح بوده تا از آن برای توسعه کشاورزی آذربایجانغربی استفاده شود.
البته در حالحاضر حدود 6۳0 میلیون مترمکعب از آب رودخانه زاب منتقل میشود که تا یک میلیارد مترمکعب نیز قابل افزایش است.
طول مسیر این کانال را نیز منطقه حفاظت شده اعلام کردهایم که هیچ آبی در طول مسیر از آن برداشت نشود. یعنی محیطبانان از مسیر این کانال مانند هر منطقه حفاظت شده دیگری مراقبت میکنند تا به این آب دستاندازی نشود؛ چون آب کشاورزی قبلا و به مقدار زیاد برداشت شده است.
از طرفی کار تصفیهخانههای شهرهای تبریز و ارومیه تا حدود 99درصد به اتمام رسیده است که 200 میلیون مترمکعب نیز از این مسیر وارد دریاچهخواهد شد. تقریبا همه شرایط برای ورود یک میلیارد مترمکعب آب به دریاچه فراهم شده است.
طرح انتقال آب رودخانه زاب در چه مرحلهای است؟
میتوانم به شما بگویم که عملا طرح تمام شده است و مقدار جزیی از کار باقی مانده که به دلیل برخی کملطفیها هنوز به اتمام نرسیده اما حدود ۳۶ کیلومتر تونل و دیگر کارهای مربوط به آن اجرا شده است.
در دوره طولانی وزارت شما آیا اخطارها و هشدارهایی در مورد مخاطرهآمیز بودن سیاستهای کشاورزی و … برای دریاچه ارومیه مطرح میشد؟
بله، هشدارهایی داده میشد؛ مثلا سال ۱۳۷۵ و در یکی از پرآبترین سالهای دریاچه ارومیه، مرحوم آقای مهندس جواهری(از متخصصان برجسته آب) پیش من آمدند و گفتند که با این روند، تا سال 1395 دریاچه خشک خواهد شد؛ چرا که حسابرسی آب را براساس سدهایی که تا آن زمان ساخته شده یا در دست ساخت بود را محاسبه و به این نتیجه رسیده بودند، اما متاسفانه هشدارها مورد کمتوجهی قرار گرفت.
اگر در دوره آقای روحانی تصمیم به احیاء گرفته نمیشد، دریاچه کاملا خشک شده بود و اکنون به دلیل غبار نمک، 6-5 میلیون نفر آواره شده بودند و هزینههایی به مملکت تحمیل میشد که هزینههای انجام شده برای احیای دریاچه در مقایسه با آن رقمی به حساب نمیآید. بنابراین احیای دریاچه ارومیه از مسائل مهم و بسیار اولویتدار است.
کل ارزش تولیدات کشاورزی در حوضه آبریز دریاچه چه مقدار است و آیا مقرون به صرفه است که آب با چنین ارزش بالای زیستمحیطی و اکولوژیکی را صرف این کار کنیم؟
متاسفانه باید بگویم از نادانی ما بود که حقابه دریاچه ارومیه را صرف کشاورزی کردیم و آن را به سمت خشکاندن بردیم. تصمیمهای کلان ما در بحث کشاورزی اشتباه بوده و توجهی به توسعه پایدار نداشتهایم.
کل ارزش تولیدات 520 هزار هکتاری کشاورزی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه، 1/1 تا 2/ 1میلیارد دلار در سال است که در مقایسه با هزینههای خشکشدن دریاچه اصلا رقمی بهحساب نمیآید.
یعنی بر فرض اینکه هیچ افزایشی نیز در بهرهوری اتفاق نیفتد و فقط برداشت آب اضافی که در کشاورزی مصرف میشود را به دریاچه اختصاص دهند، تنها حدود 300 میلیون دلار از ارزش محصولات کشاورزی تولیدی کاسته خواهد شد. اما اگر دریاچه خشک شود، فقط جابهجایی شهر تبریز 1000 میلیارد دلار هزینه روی دست مملکت میگذارد و در مورد شهر ارومیه نیز 400-300 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت؛ پس راهی بهجز احیای دریاچه نداریم.
به نظر میرسد در نقاط دیگر کشور نیز با چنین مشکلاتی مواجه هستیم. از طرفی به کشاورزی هم نیاز داریم؛ راهکار چیست؟
نهتنها در مورد دریاچه ارومیه، بلکه در هر جای دیگر کشور، ما یک مقدار آب محدود برای کشاورزی داریم و این مقدار آب محدود باید برای تولید محصولاتی که مزیت اقتصادی دارند مورد استفاده قرار گیرد و مصرف آب باید توجیه اقتصادی داشته باشد.
اگر در ایران با همین میزان مصرف جلو برویم تا 20 سال آینده حداقل بخش گستردهای از سرزمین ما غیرقابل کشاورزی و سکونت خواهد شد، پس مصرف آب باید بهشدت کاهش پیدا کند؛ مثلا 90 میلیارد مترمکعب آب مصرفی فعلی، حداکثر به 50 میلیارد مترمکعب برسد(البته بنابر استانداردهای جهانی باید به 36 میلیارد مترمکعب برسد).
یعنی مقدار مصرف فعلی در بخش کشاورزی 40 میلیارد مترمکعب کاهش پیدا کند و برای 50 میلیارد مترمکعب نیز برنامهریزی درستی صورت گیرد تا بهرهوری مناسبی از آن داشته باشیم.
یک مثال از کارهای اشتباه به شما بگویم؛ در همین حاشیه دریاچه ارومیه و از سهم آب دریاچه، چغندر قند تولید میکردیم و 500 هزار تن از چغندر تولیدی به کارخانههای استانهای خراسان و اصفهان برای تبدیل شدن به شکر ارسال میشد. یعنی 10-9 هزار هکتار چغندر اضافی کشت میکردیم و 500 هزار تن علاوهبر ظرفیت کارخانههای منطقه تولید میشد که حدود 150 میلیون مترمکعب آب مصرف میکرد.
این 500 هزار تن چغندر قند را به استانهای خراسان و اصفهان حمل میکردیم و درنهایت 60 هزار تن شکر از آن تولید میشد که ارزش آن 30 میلیون دلار بود.
جالب است بدانید که فقط هزینه حمل این مقدار چغندرقند به استانهای خراسان و اصفهان با قیمتهای جهانی آن زمان بیش از 30 میلیون دلار بود.
هزینههای آب، کارگر، زمین، نهادهها، ماشینآلات و … را هم صفر در نظر بگیرید و فرض کنیم که این چغندر از آسمان در آذربایجانغربی بارید؛ هزینه حمل و نقل آن از آذربایجانغربی به اصفهان و خراسان بهتنهایی بیشتر از قیمت شکر نهایی بود. چه کسی در دنیا چنین کاری انجام میدهد؟! البته اینها همه رانتهای نفتی است که باعث این گونه مسائل میشود.
سال 67 حضرت امامخمینی(ره) مرا به حضور طلبیدند و به من دستور دادند که فکری به حال معیشت و معاش روستاییان و کشاورزان بشود. ایشان در آن موقع نیز به مزیت اقتصادی توجه داشتند. اما برخی سیاستهای ما متاسفانه در راستای بهبود معیشت کشاورزان و منافع ملی کشور نیست.
تامین معاش کشاورزان با اینکه ما برخی سیاستهای اشتباه را به آنها و کشور تحمیل کنیم، موضوع متفاوتی است. اینکه کشور با برخی محدودیتهای بینالمللی مواجه است، درست اما باید کار را به شیوه درست انجام دهیم؛ 1/ 6میلیون هکتار اراضی زراعی آبی در کشور داریم که بهغیر از گیاهانی مانند نیشکر، یونجه و زعفران که جمعا 800-700 هزار هکتار میشوند، 3/ 5میلیون هزار هکتار باقیمانده از اراضی زراعی به تناوب نیاز دارند؛ هر تناوبی در نظر بگیرید باز مجبور هستید که حدود 5/ 2میلیون هکتار کشت زمستانه انجام بدهیم.
بنابراین آن 5/ 2میلیون هکتار باید به کشت گندم و جو تعلق گیرد، بقیه این اراضی باید به سمت مزیت نسبی حرکت کند. اینجا علم اقتصاد و کشاورزی است که میگوید این آب باقیمانده را به چه محصولی اختصاص بدهیم.
اما وقتی سیاستی اعمال میشود که مجبور باشیم کشت زمستانه را از 5/ 2 به5/ 3میلیون هکتار افزایش دهیم، مشخص است که برای ما هزینههای سنگین خواهد داشت. آن 5/ 2میلیون هکتار اجبارا باید کشت شود و حساب متفاوتی دارد اما 5/ 1میلیون هکتار اضافی اشتباه است.
خوب با این حساب در حالحاضر برای چه نوع محصولاتی مزیت نسبی وجود دارد؟
تا سال 83-82 بهغیر از چهار محصول شیر، برنج، شکر و گوشت قرمز در همه محصولات به قیمتهای دلار روز، در بازارهای جهانی مزیت نسبی داشتیم(البته گوشت سفید بحث دیگری دارد) و در آن سال یک مرتبه 50درصد قیمت گندم را افزایش دادیم که ورشکستگی کلان کشاورزی از اینجا آغاز شد. در حالحاضر به غیر از کیوی، تقریبا هیچ محصول دیگری در ایران مزیت اقتصادی نسبی ندارد، مگر برخی محصولات گلخانهای! اگر تمام عوامل را در نظر بگیریم و قیمت تمام شده واقعی را بهدرستی محاسبه کنیم، در کمتر محصولی ما مزیت نسبی داریم.
بخش زیادی از تولید و صادرات کشاورزی ما در حقیقت پمپاژ پول نفت است. البته بخواهیم وارد این مسائل بشویم مباحث پیچیده دیگری پیش میآید و فعلا بحث ما در حوزه کلان است.
مقاممعظم رهبری در دیدار با فعالان اقتصادی و کارآفرینان در مورد گلخانهها نیز صحبتهایی مطرح کردند که فقط روی گلخانه تمرکز نشود و برنامههای دیگر نیز در نظر باشد؟
ایشان به نکته درستی اشاره فرمودند؛ در گلخانه اولا ما یک تعداد محصولات محدود میتوانیم تولید کنیم که باید دید کشور به چه مقدار از اینها نیاز دارد. بخشی از این محصولات در فضای باز نیز تولید میشود که اجتنابناپذیر هم است.
باید بخشی از تولیدات گلخانهای صادر شود و بخشی از آن نیز برای مصارف داخلی اختصاص یابد. دیگر اینکه باید بررسی کرد در کشور چه اندازه نیاز به مصرف این محصولات وجود دارد و اینکه توان صادراتی چه اندازه است؟
به نظر من تا سطح یک میلیون و 500 هزار تن از این محصولات را میتوان صادر کرد. با توجه به نیاز کشور و توان صادراتی و میزان تولید هر محصول در هکتار، باید محاسبه کنیم که تا چه میزان پوشش گلخانهای نیاز است و نباید از آن فراتر رفت.
در مورد گلخانه، در ابتدا لازم است بازاریابی صورت گیرد و سپس به سراغ تولید برویم. اگر ما 50هزار هکتار گلخانه داشته باشیم، تمام نیاز داخلی و صادراتی را تامین میکند.
در دورهای آقای مهندس حجتی برنامهای داشتند مبنیبر این که برای اشتغال مهندسان کشاورزی در شمال کشور کشت گلخانهای موز انجام دهند. من نامهای به ایشان نوشتم و گفتم که با این کار، یک مهندس کشاورزی «بیکار» را تبدیل به یک مهندس کشاورزی «بدهکار و زندانی» میکنید.
آن زمان قیمت یک تن موز در بازارهای جهانی 400 دلار بود و قیمت تمام شده آن در داخل گلخانه برای ما با انرژی ارزان آن زمان 700 دلار میشد. اگر انرژی را به قیمت واقعی در نظر میگرفتید به تنی 2 هزار دلار میرسید.
بنابراین باید نگاه درستی به گلخانهها داشته باشیم. برای بعضی از مناطق کشور منطقی است و باید گلخانه را جایگزین کشت در فضای باز کنیم اما اول باید موضوع بازار را در نظر داشت. اگر بازارهای صادراتی نباشند، در بسیاری از موارد توجیه منطقی ندارد.
اخیرا دولت به فکر تکنرخی کردن ارز و حذف ارز دولتی است؛ به نظر شما این سیاست چه تاثیری روی بخش کشاورزی دارد؟
سیاست ارز تکنرخی در راستای کشاورزی پایدار و رقابتی است و بهتدریج باعث خارج کردن پول نفت و رانتهای نفتی از کشاورزی میشود. مرحله بعدی انرژی است که باید به قیمتهای منطقی و جهانی برسد. اگر این اصلاحات ساختاری انجام شود، کشاورزی به حالت رقابتی و پایدار خود میرسد. بسیاری از سیاستهای فعلی که قدیمی و ناکارآمد هستند نیز کنار گذاشته خواهند شد. البته با حذف ارز دولتی کشاورزان خردهپا آسیب خواهند دید و از چرخه تولید خارج میشوند؛ بهویژه که اگر بخواهیم سیاست پایدار آب را نیز اجرایی کنیم. اما کشاورزان قویتر که مدیریت خوبی دارند، از موضوع تکنرخی شدن ارز سود خواهند برد.
در این شرایط باید بخشهای دیگر به کمک بیایند تا فشار وارد شده ناشی از اصلاح ساختارها به کشاورزان بیکار شده کمتر شود. براساس قانوناساسی این بیکاران باید تحتپوشش تامین اجتماعی قرار گیرند و حداقل معیشت آنها تامین شود. اما در کل اگر این سیاست بهدرستی اجرا شود به سود بخش کشاورزی است.
گریزی هم به وزارتخانه بزنیم؛ دکتر ساداتینژاد که وزیر شدند، به نظر میرسد که اعتماد کمتری به نیروهای داخل وزارتخانه نشان دادند و بسیاری از معاونان و مدیرانش را از بیرون بخش کشاورزی منصوب کردند. این جمع اضداد تا چهاندازه به سود کشاورزی خواهد بود و چنانچه برخی از این افراد از طرف گروهی یا اشخاصی معرفی شده باشند، تا چه میزان به آقای ساداتینژاد پاسخگو خواهند بود؟
پاسخ شما را به این دلیل میدهم که امید دارم آقای ساداتینژاد در کارش موفق شود. عقیده دارم در حالحاضر بخش کشاورزی جای افراد کمتجربه نیست. باید افراد صاحبنظر و کلاننگر به کار گرفته شوند. افراد در سطح معاون وزیر باید خودشان صاحبنظر باشند. بسیاری از نکات و موارد را معاونان به اطلاع وزیر میرسانند.
آقای ساداتینژاد پختگی لازم را دارد و میداند که باید چه افرادی را به کار بگمارد تا به او کمک کنند نه اینکه وبال گردنش باشند. اما موضوع تحمیل نیرو برمیگردد به خود ایشان که اگر زیر چنین باری برود، احتمال موفقیتش کمتر خواهد شد و نمیتواند بهخوبی برنامههایش را اجرایی کند.
افرادی که خارج از وزارتخانه میآیند میهمان هستند. در بدنه وزارتخانه جهادکشاورزی نیروهای خوبی وجود دارد و میتوان از آنها استفاده کرد. مگر اینکه برای پُستی، نیروی مناسب را نداشته باشیم که بهاجبار بخواهیم از بیرون کسی را به کار بگیریم.
آقای ساداتینژاد، وزیر است و برای انتخاب مدیرانش مختارند، اما توصیه برادرانه این است که در رده معاونان و سیاستگذاران از افراد بیتجربه استفاده نکند. معاون وزیر باید خودش صاحبنظر باشد تا برخی کارشناسان مطالب نادرست را به او تحمیل نکنند.
حسین کاظمی ـ روزنامهنگار و کارشناس کشاورزی
ماهنامه دام و کشت و صنعت- شماره ۲۶۱ - اسفند ۱۴۰۰