هو، حق است
اندر حکایت بلاد عجم
راویان اخبار و طوطیان شکرشکن و شیرینگفتار چنین حکایت کنند که:
اخبار سبز کشاورزی؛ در سنه الف و اربع ماه و اثنین، باریتعالی بر سبَیل مشیت و نشانه مصلحت، در بلاد عجم، رئیسالوزرایی بر خلایق و مومنان و عابدان بگمارد، پر هیبت و قویشوکت که چون در مجالس و مناسب و بارعامها از باب حضور و رتق و فتق امور، دهان بگشودی الفاظ و عبارت به مثال آبروان و آوای بلبلانِ نشسته بر شاخساران، از لبهای مبارک در کون و مکان پراکنده شدی، هیچ تپق نزدی و گاف ندادی، ادیبان حیران و کاتبان سرگردان که چه باید کرد این همه فطانت و معرفت را.
بایدها و نبایدها گفتی و اوامر بسیار بر مصادر وزارتخانههای پرکار صادر نمودی، شارحان و جارچیان به چهار سوی گیتی فرستادی تا ندا دهند که حضرت رئیسالوزرا چنان کنند که بزرگان را شایسته و اعاظم را بایسته است.
وعدههای بی اعداد و شمار دادی و خلایق را بر سر کار بیاجر و مزد گذاردی،
تورم را متورم و صناعت را متوقف کردی، چون برگریزان خزان در جنگلها و بساطین مازندران، اسکناس چاپ کردی و کرور کرور بار استران نمودی و در شوارع و گذرگاهها شاباش کردی،
مدعی حرکت ریل قطار پیشرفت، بر سبیل پسرفت بودی و در حد اعلای فطانت و درنهایت متانت در حالی که خون بر عروق چهره در غلیان و صورت وی در هیجان بود، اخطار و انذار غِلاظ و شِداد دادی.
با بدکاران و اختلاسگران و رشوتگیران و طراران بیتالمال، در هر احوال، آن کند که سزاوار کذابان است، تا مبادا احدی از آحاد نفوس مومنان، بنشسته بر گذرگاه بزرگان از برای تکدی لقمهای نان، مورد ظلم و جور واقع گردد.
سالی که بنا بر احکام حکمای ترکستان از قبچاق و اویغور بود؛ سال توشقانئیل۱ یا همان خرگوش، دلالت بر ازدیاد نعمت و وفور فواکه و ثمرات، فراوانی حبوبات و غلات و بارانهای نافع داشت که با متورم شدن تورم و خاکروبه و زبالهشدن اسکناسات،
نقش برآب گردید. حبوبات از گرانی بیتاب و آبنخود، رویای در خواب شد.
اما آنچه بر طریق رمل و اسطرلاب و مجاورت کواکب و سیارات به منزلت صدق و محالات، بر خلایق نازل گردید، کثرت آفات و دروغ و اراجیف در سال خرگوش بود که چون رگبارهای سیلآسا بر زمین و از آسمان در آن بالا، در فضاهای حقیقی و مجازی، بر خلق باریدن گرفتی، جماعت جملگی هاج و واج همچون عیسیمسیح میخکوب بر خاج که صدق و کذب آنچه رئیس الوزرا گوید را چگونه دریابد.
آنچه در سال ماضی بر مومنان بلاد عجم برفت بر اخلاقیات خرگوش بازیگوش بود.
دلارات در جستوخیز، مردمان با خویش و بیگانه در ستیز، زندگیها بر لبه کجدار و مریز و سرنوشتها بر مدار فریز، سپری گردید.
غصهها ماندگار، غمها پایدار، دزدان و اختلاسگران و رانتخواران کامکار، مهاجران و فراریان از سرزمین گل و بلبل، جملگی نامدار؛ و کشور در ویرانی از ستم روزگار.
سال نهنگ، فتنه و تاخت و تاز بسیار
اما سال آتی بر پیشگویی حکمای ترکستان و ناقلان و گویندگان، سال لویئیل یا سال نهنگ است که بنابر اخلاقیات آن، فتنه و تاختوتاز بسیار، کثرت اراجیف و دروغ بیحساب، مردم از دشمنان در سختی و ارباب معرفت در غم و ناملایمات باشند.
آنچه در سال توشقانئیل۱ با آن هیکل حقیر و اندام فقیر برفت، چنانچه مقرر شود که در سال نهنگ بر آن مدار باشد، دیگر نه از تاک نشان ماند، نه از تاکنشان.
و جمله آنچه از لای انگشتان دزدان و رانتخواران و اختلاسگران بر زمین افتاده، تجمیع و بدون هرگونه تقبیح در کیسه شده و بر بلاد چین و ماچین و ثغور کفر، خواهد شد. پناه میبریم بر خرگوش از جور نهنگ.
اما شاعر اندر اوصاف نهنگ، بسیار خوار گوید:
امسال که نامیده به اوصاف نهنگ است از روز ازل با فقرا بر سر جنگ است
یک ماه به آن مانده، گرانی شده افزون ارزاق شد آنگونه که چون تیرِ تفنگ است
چون زَهر شده این سمنو در دهن سکه بر این سفره چو یک خال پلنگ است
سبزی اگرش سبز بُوَد، قیمت خون است چندیست ندانیم که آن موز، چه رنگ است
هم خانه ما مأمن جمع الفقرا شد هم عاقبت خلق، شتر، گاو، پلنگ است
هم مرغ به افلاک پریدهست زمطبخ هم بره به ما خندد و گوید چه زرنگ است
گویند وکیلان به وزیران که کجائید اوضاع چنان است که بس مایه ننگ است
بشکسته تغاری و دو صد اهل چپاول خوشحال از این بلبشو و مست و ملنگ است
انگور و لبو، شلغم و نعنا و تربچه کمیاب شده، چون که زاقلیم فرنگ است
گویند گرانی همه از فکر عدو شد بس کن دگر این قصه، که این حرف جفنگ است
از جوع مضاعف شکمم رفته به پشتم همسایه هم از شدت آن، چون خر لنگ است
خرگوش اگر سیر شد از نصف هویجی امسال به بازار پر از بچه نهنگ است
رو مسخرگی کن که نشد هیچ به تحصیل چون قصه ما گاه النگ، گاه دولنگ است
از دست برفتهست همه زندگی ما این بخت به کج رفته ما، چون خر لنگ است
تا سال برآید، چه بسا ما به سرآئیم زیرا که دو صد نغمه سرا دست به چنگ است
۱- توشقانئیل - سال چهارم از دوازده سال ترکی که سال خرگوش باشد