خانه شیخ اجل رو به تخریب کامل
منبع پیام ما
آنقدر اخبار تخریب بافت تاریخی شیراز طی سالهای اخیر پررنگ بود و مجموعه این کالبدِ نجاتیافته از حمله مغول در خطر نابودی قرار گرفت که بسیاری از تکبناهای شاخص آن به دست فراموشی سپرده شد.
اخبار سبز کشاورزی ؛ یکی از بناهای فراموششده این بافت «خانه مدحت» است. خانهای که به نام «خانه منتسب به سعدی»، در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۷۸ با شماره ثبت ۲۵۸۱ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسید. با این حال ثبت ملی این اثر نیز مانند بسیاری آثار دیگر، نه ضامن حفاظت از آن شد و نه موجب مرمت و زندهسازی آن. خانهای که گویی طی ۷۵۰ سال گذشته کاربری خود را حفظ کرده بود، اکنون تبدیل به ویرانهای شده است که بخشهای زیادی از آن یا فروریخته یا در آستانه آوار شدن قرار دارد.
بیشتر بخوانید: تخریب بافت شیراز از گذشته تا امروز
این خانه در وضعیتی تخریب میشود و با وجود ثبت به گورستان تاریخ میرود که براساس بررسیها، مستندات زیادی از وجوه غیرکالبدی بنا وجود ندارد. انگار حکایت قرار و حیات شاعر که تمام حدیث غربت و سفرش را برای ما روایت کرده، ناگفته باقی میماند.
خانه، نه دیگر «جای رَخت» شاعر است و نه دیگر «مجال دوست». آنجا که میگوید: «از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت/یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست»
میتوانیم داستان خانه سعدی را نه از حدود ۸۰۰ سال قبل و زمان حیات شیخ اجل، که از سال ۱۳۵۱ و خبری کوتاه، منتشرشده در روزنامه اطلاعات شروع کنیم. ۲۱ دی ۱۳۵۱، خبری در روزنامه اطلاعات آن زمان منتشر شد که از کشف خانه سعدی روایت میکرد. در متن این خبر آمده بود: «پس از هفتصد سال خانه سعدی شاعر شیرینسخن ایران در یکی از محلههای قدیمی شیراز کشف شد. اعضای انجمن «قلم و کانون دانش پارس شیراز» که با شرکت گروهی از استادان دانشگاه و محققان شیراز به وجود آمده بود، پس از تحقیقات بسیار به این نتیجه رسیدند که خانه سعدی در پشت «مسجد نو»، «کوچه علامه» واقع شده و به احتمال زیاد این کوچه به نام علامه بزرگ سعدی نامگذاری گردیده است. »
در ادامه این خبر آمده بود: «یکی از دلایل اعضای کانون این است که هشتاد سال پس از مرگ سعدی، فاضل ادیبی در این منزل سکنی داشته که یک بیت شعر با خط خوش در گوشهای از اتاق خویش نوشته است که تا چندسال پیش کاملاً خوانا بوده است: در جایگاه سعدی منزل نمودهام من، با این که کمتر هستم از خاک پای سعدی.»
مستندی در دست نیست
حدود ۵۰ سال پس از این خبر، کتیبه شعری که از آن نام برده شده، وجود ندارد. انجمن قلم و کانون دانش پارس هم دیگر فعالیتی نمیکند و بررسیها نشان میدهد که در دانشگاههای شیراز حتی دانشکده هنر و معماری هم مستندی از پیگیری و تحقیق در مورد داستانهای این خانه که حتی مجموعه میراث کشور هم با قطعیت آن را بهنام خانه سعدی نمیشناسند، وجود ندارد.
مالک خانه سعدی: تنها اقدام مرمتی و حفاظتی اداره میراث فرهنگی فارس بهعنوان قیم خانه ما، نصب داربست برای درخت کهنسال حیات بود
«سید محمد بهشتی» از روسای سابق مرکز پژوهشگاه میراث فرهنگی کشور و عضو پیوسته فرهنگستان هنر در مورد خانه سعدی و جستوجو از مستندات پیرامون داستانهای خانهای که به نظر فرصت کمی برای مستندسازی از آن وجود دارد، میگوید: «بعید است هیچجا بتوانید مستندی غیر از ویژگیهای کالبدی این بنا پیدا کنید. اساساً رویکرد میراث فرهنگی برای ثبت آثار هرگز براساس تحقیقات این چنین نبوده است. این بنا را به احتمال زیاد براساس ویژگیهای کالبدی به ثبت رساندهاند.»
یک بررسی ساده از پرونده ثبت این خانه، گفتههای بهشتی را تأیید میکند. در پرونده ثبت ملی خانه، چیزی بیشتر از خبر ۵۰ سال قبل وجود ندارد. تنها یک تفاوت ساده: اگر یکبار دیگر بخواهید موقعیت خانه در کوی و محله را ترسیم کنید، نه فقط خانه بسیاری از همسایگان وجود ندارد که کوی و خیابان نیز تغییر موقعیت دادهاند و خیابان جدیدی به نام ۹ دی چند سالی است جای برخی خانههای محله را گرفته است.
داستان خانه سعدی اما در نبود این اطلاعات تمام نمیشود. خانهای که از حمله مغول و زلزلههای بزرگ شیراز جان به در برد، اکنون به حالت یک ویرانه درآمده است؛ اما هنوز جایی مانده است که میتواند نقل سرای شیخ را کاملتر کند. شاید تنها سرنخ از آنچه لااقل در سالهای اخیر بر این خانه گذشته است را فقط باید از آخرین ساکنان جستوجو کرد: «خانواده مدحت».
خانه زینتالحاجیه
«لعیا مدحت» نواده پسری «زینتالحاجیه علامه» دختر علامه شیراز است؛ آخرین فرد از ساکنان و مالکان این خانه که میشناسیم. او از پدر، عمه و عمو و حتی بسیاری اهالی محل قصههای زیادی از این خانه شنیده است. برخی از این قصهها میگویند که سعدی فرزند پسری نداشته و فقط یک دختر داشته است. دختری که در تبریز ازدواج میکند، اما گویا شوهرش را از دست میدهد و با فرزندانش به خانه پدر بر میگردد. میگویند نوادگان سعدی در همین خانه زندگی میکردند، اما حتی لعیا نمیداند که فاضل ادیبی چگونه سر از این خانه درمیآورد و پس از آن عمارت در چه نسل و زمانی به خانواده علامه میرسد.
لعیا برخی از این قصهها را تعریف میکند: «زمان ثبت خانه برای پدرم و خواهر و برادرش دلیل آوردند. گفتند یکی از دلایلی که اینجا را خانه سعدی میدانند، «مسجد نو» است که قبلاٌ قصر «اتابک زنگی» بود. منابع تاریخی میگویند که اتابک زنگی بسیار با سعدی الفت داشت و خانهای در نزدیکی قصرش به او میدهد. سعدی تخلصش را هم از اتابک گرفته است.
یک مرمتگر: هنوز برای جمعآوری مستندات از خانهای که منتسب به شیخ اجل است دیر نشده است. گمانهزنی درباره خانه و بازخوانی اشعار شاعر ضروری است
از سوی دیگر این بنا تنها خانه در شیراز است که پایههای خانه با سنگ قصر اتابک مشابه و از سنگ و ساروج است. نمای خانه قاجاری است اما بهجز نما، عمر خانه بیش از ۷۰۰ سال برآورد شده است. این سنگها در زیر زمین خانه هم کاملاً مشخص است. داستان دیگری در روزنامه ۵۰ سال پیش در مورد خانه پدری من وجود دارد. خبرنگار از یک چینی بندزن در محله در مورد این خانه سؤال می پرسد و او میگوید پدر و پدربزرگ میگفتند اینجا خانه سعدی بوده است.»
یکی درختِ گل اندر میان خانه
لعیا حرفهای دیگری هم برای گفتن دارد: «درخت کهنسالی در خانه است که چندین سال قبل، از صداوسیما هم آمدند و بهعنوان یکی از درختان کهنسال ایران از آن مستندی تهیه کردند.
درختی ۹۰۰ ساله است که کارشناسان میراث میگفتند در برخی از شعرهای سعدی به آن اشاره شده است، مانند این شعر که: «یکی درخت گل اندر میان خانه ماست، که سروقدان چمن پیشِ قامتش پستند».
این درخت آنقدر بلند است که قدیمیها میگویند پیش از تعویض گنبد «شاهچراغ»، قامت درخت از گنبد قدیم بلندتر بود. میگفتند وقتی از «دروازه قرآن» وارد میشدی قابل رؤیت بوده است. وقتی یک سالم بود این درخت کج میشود. سازمان میراث فرهنگی تنها اقدامی که برای این خانه انجام داد. این بود که داربست قیم برای آن گذاشت. وضعیت خانه اصلاً مناسب نیست. درحقیقت این خانه اصلاً قابل سکونت نیست. پس از اینکه پروسه بازسازی اطراف حرم شاه چراغ را انجام دادند، از سر میدان شاهچراغ خانهها خراب شد تا دیوار متصل به خانه ما، شد پارکینگ شاهچراغ. خانههایی که سالها خالی از سکنه بودند و تخریب شدند، باعث شدند تا موریانههای آن مناطق یکباره پخش شوند و به خانههایی مانند خانه ما برسند. موریانه از ابتدا حضورش معلوم نیست. وقتی نخستین نشانهها در ظاهر خانه آشکار شد و ما متوجه شدیم به میراث فرهنگی اطلاع دادیم؛ هم نامه نوشتیم، هم مراجعه حضوری داشتیم. اما میراث فرهنگی اقدامی نکرد. بهناچار خودمان اقدام کردیم که کفاف نداد. آسیب خانه در تیرهای دیوار و سقف بسیار زیاد بود.»
او فکر میکند اداره میراث فرهنگی فارس و وزارتخانه نه درباره این خانه و سعدی و آنها، بلکه همیشه در قبال شیرازیها غیرمسئولانه عمل کرده است: «میراث فرهنگی به ما اجازه مرمت نمیدهد. خودش هم هیچ همکاری نمیکند. نه طرح مرمت میدهد، نه خودش اقدام میکند. حالا تمام سقفها را موریانه خورده است، سقف اتاقها ریخته، بام ایوان ریزش کرده که سقفی آب طلاکاری و میناکاری شده داشت. فقط یک اتاق سهدری سالم مانده است، یک اتاق پنج دری و یک سه دری و بهارخواب کاملاً تخریب شدند. خانواده من فرهنگی هستند؛ حالا و در این گرانیها خودشان نمیتوانند هزینه مرمت کامل خانه را تقبل کنند. یکبار در زمان ریاستجمهوری احمدینژاد ۳۵ میلیون تومان به مرمت خانه اعتبار تخصیص دادند که آنقدر ادارهکل استان و اداره میراث شیراز تعلل و اهمال کرد؛ تا درنهایت اعتبار مرمت خانه به خزانه برگشت. بههرحال، این خانه دیگر قابل سکونت نیست. البته میراث با وجود اینکه خانه را مرمت نمیکند چندینبار میخواست آن را تملک کند.»
شعرها، کلید معما
«رحیم ایرانشاهی» مرمتگر و مدرس دانشگاه است. او یکی از استادان حوزه مرمت ابنیه و محوطههای تاریخی کشور است که توجه به باور و قصههای مردم در مورد یک اثر تاریخی را مدام به شاگردانش یادآوری میکند. عنصری که تنها دلیل ثبت اضطراری برخی بناهای ایران مانند «خانه مشروطه گرگان» شد و این خانه را از تخریب توسط مالک نجات داد. ایرانشاهی معتقد است جمعآوری مستندات تاریخی در مورد خانهای که آن را به نام سکونتگاه شیخ اجل میشناسیم، بسیار سخت است: «احتمالاً بسیاری از افرادی که میتوانستند در زمان ثبت اثر روایتهای متعددی از اینخانه داشته باشند، فوت شدهاند. از طرفی طبیعتاً باید درباره این خانه گمانهزنی میشد و قدرت و اصالت بنا بهطور دقیق مشخص میشد.»
او توضیح میدهد: «شاید هنوز هم دیر نباشد و بشود بسیاری از این قصهها و باورها را جمعآوری کرد. تناقضها و هماهنگیها را بیرون کشید. طبیعتاً همه مواردی که در مورد یک بنا یا محوطه یا منطقه گفته میشوند صحت ندارد اما بدون شک به نکات جالب و زیادی بر خواهیم خورد. یکی دیگر از مواردی که باید انجام میشد و هنوز هم برای انجام آن دیر نیست، بررسی اشعار سعدی از منظر اشاره به خانه، محله و محل سکونت خودش است. احتمالاً در این جستوجو به موارد زیادی برمیخوریم که ممکن است به حل معمای خانه سعدی کمک کند.»
داستان تکراری بیپولی
مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی فارس در مورد خانه سعدی هم همان حرفهای معمول را میگوید و نبود اعتبار را دلیل اصلی بیتوجهی به مرمت این خانه عنوان میکند. گرچه ممکن است بتوان دلیل او را در مورد اعتبارات تا حدی پذیرفت. «موید محسننژاد» میگوید: «استان فارس با وجود اینکه بیشترین تعداد آثار ثبتشده در فهرست آثار ملی و جهانی را در کشور داراست، اعتبار چندانی در بخش میراث و بهویژه مرمت بناهای تاریخی ندارد.»
او مجموع اعتبارهای حوزه مرمت این ادارهکل را فقط ۲۰ میلیارد تومان اعلام میکند و توضیح میدهد: «ما برای انجام بسیاری از امور از توانی خارج از بدنه سازمانی استفاده میکنیم. اعتبار ما کفاف حفاظت اضطراری از بسیاری آثارمان را نمیدهد چه برسد به اینکه بخواهیم به حوزه مرمت وارد شویم.»
گرچه اعتبار اعلام شده از سوی محسننژاد برای استانی مانند فارس و یا حتی استانهای با آثار شاخصِ کمتر هم بسیار اندک بهنظر میرسد اما سالهاست که «مشارکت» بخش خصوصی یا نهادهای دارای بودجه فرهنگی یا سازمانهایی که میتوانند مسئولیت اجتماعی در این بخش خود تعریف کنند بهعنوان یک الگو استفاده میشود. همچنین مستندسازی دقیق و بایگانی، تعریف طرحهای مطالعاتی بر آثار شاخص فرهنگی، بخشی از شرح وظایف سازمانی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی کشور و ادارههای تابعهاش است که هرگز انجام نمیشود. موضوعی که ضامن ماندگاری یک اثر یا بنا در حافظه تاریخ است حتی اگر کالبدش از بین برود.
منبع پیام ما