ناصر تقوایی درگذشت: پایان ۲۴ سال خانه نشینی کارگردان موج نوی سینمای ایران
وداع تلخ با «ناصر تقوایی»، کارگردان اسطورهای و خالق «داییجان ناپلئون». پس از ۲۴ سال دوری اجباری از سینما به دلیل تن ندادن به سانسور، تقوایی درگذشت.

۲۴ سال، دو دهه و نیم سکوت. آیا یک هنرمند میتواند بدون اینکه از کشورش خارج شود، تبدیل به «هنرمند خانهنشین» شود و در وطن خویش غریب؟ «ناصر تقوایی»، یکی از آخرین بازماندگان نسل طلایی موج نوی سینمای ایران، پاسخ این پرسش دردناک بود.
اخبار سبز کشاورزی؛ او که سینما را به خاطر تن ندادن به سانسور، کناری گذاشت و گزیدهکاری را بر سوداگری ترجیح داد، سرانجام در ۲۲ مهرماه در تهران درگذشت.
این فقط مرگ یک کارگردان نبود؛ این، پایان غمانگیز ۲۴ سال خانهنشینی اجباری و مرگ در انزوای مردی آزاده بود که «رهایی» را بر تسلیم شدن برگزید.
وداع با اسطوره: مرگ در حضور دیگران
درست زمانی که بحث دعوت از هنرمندان خارجنشین دوباره داغ شده بود، کارگردانی از دست رفت که هرگز از ایران نرفته بود، اما سالها بود که سینما او را ترک کرده بود. پس از شاهکار روانشناختی «کاغذ بیخط» در سال ۱۳۸۰، ناصر تقوایی نتوانست هیچ فیلم بلند دیگری بسازد.
مرضیه وفامهر، همسر این هنرمند فقید، در پیامی کوتاه اما پرمعنا، خبر درگذشت او را با این جمله اعلام کرد: «ناصر تقوایی هنرمندی که دشواری آزاده زیستن را برگزید، به رهایی رسید...» این جمله به بهترین شکل، روایتگر زندگی و کارنامهٔ این کارگردان گزیدهکار بود که نه نورچشمی بود و نه بلدِ زد و بندهای مرسوم. به گفته بهرام بیضایی، همکار و همراه او، تقوایی هرگز محبوب پولسازان نشد، چرا که «احترام به سینمای جدی به او اجازه سرهمبندی نمیداد.»
او خود در آخرین سخنرانیهای مهمش تکلیف را روشن کرده بود: «تا زمانی که نگاهها به سانسور تغییر نکند، فیلمی نمیسازم.» ناصر تقوایی، به جای کمکاری، ترجیح داد در انزوا، پرکار بماند و فیلمسازی را به خاطر کیفیت و صداقت هنریاش، فدای تولید نکند.
ناصر تقوایی: کارنامهای بدون تکرار، جهانی مملو از تضاد
ناصر تقوایی متولد ۱۳۲۰ آبادان بود و اصالت جنوب، با تمام جزئیات فرهنگی و بومیاش، به خون کارنامهاش تزریق شد. او در فیلمسازی، هیچگاه دست به تکرار نزد. اگرچه در ظاهر گزیدهکار بود، اما جهان روایتهای او جهانی عمیق، مملو از سادگی ظاهری و پیچیدگیهای درونی است.
در آثار ناصر تقوایی، انسانهای معمولی درگیر ملال زندگیاند، اما انتخابهایشان نه از سر اراده آزاد، که نتیجهٔ شرایط سخت است. تقوایی همزیستی تلخی و شیرینی، اجبار و اختیار، و رنج و لذت را در یک قاب جا میداد تا به آثارش عمقی انسانی ببخشد.
آثار ماندگار در حافظه جمعی:
-
آرامش در حضور دیگران: نخستین فیلم بلند و جسورانهٔ او که توقیف شد، اما بدل به یکی از نمونههای مهم موج نو شد.
-
ناخدا خورشید: اقتباسی بومی و بینظیر از «داشتن و نداشتن» همینگوی که جوایز بینالمللی برایش به ارمغان آورد.
-
کاغذ بیخط: آخرین فیلم بلند او، یک اثر آرام، دقیق و انسانی درباره روابط زناشویی و روانشناسی.
داییجان ناپلئون: جاودانگی تقوایی در تلویزیون
بیتردید، نقطه عطف کارنامه تقوایی، مجموعه تلویزیونی «داییجان ناپلئون» است. این روایت طنزآلود، تلخ و اجتماعی، چنان در حافظه جمعی مردم ریشه دواند که دیالوگهایش هنوز هم بخشی از زبان روزمره ماست و کمتر کسی میتواند خاطرهای از آن را از ذهن بزداید.
پروژههایی که قربانی سانسور شدند: پرونده ناتمام یک هنرمند
فهرست پروژههای نیمهتمام ناصر تقوایی، به اندازه آثار ساختهشدهاش مهم و تأملبرانگیز است؛ از «چای تلخ» تا «زنگی و رومی»، هرکدام میتوانستند نقطه عطفی در سینمای ایران باشند، اما به دلیل دخالتهای سلیقهای، سانسور و نبود حمایت مالی به ثمر نرسیدند.
یکی از دردناکترین این پروژهها، سریال «کوچک جنگلی» بود که پس از سه سال تحقیق، به دلایل مدیریتی و برخوردهای نامناسب، از او گرفته شد. تقوایی ترجیح داد دیگر به فضای ناامن آن دوران بازنگردد. او برای فیلمهایی چون «مسجدجامع» (درباره اتحاد در ویرانههای خرمشهر) و حتی اقتباس از «شوهر آهو خانم» برنامهریزی کرده بود، اما هر بار دیواری از ممیزی و دخالت، او را از هدف دور کرد.
ناصر تقوایی فیلمسازی نبود که کیفیت را فدای ساخت کند. او بر این باور بود که باید به مخاطب و صداقت هنری احترام گذاشت، و همین اصولگرایی سبب شد تا نتواند با فضای بیبرنامهٔ تولید فیلم در ایران کنار بیاید.
میراث تقوایی: اهمیت نگاه بومی و محلی
ناصر تقوایی عمیقاً به تنوع فرهنگی و زبانی جامعه ایران باور داشت. او تأکید میکرد که فیلمسازان موفق، کار خود را از دل فرهنگ و جزئیات زندگی مردم منطقه خود آغاز کردهاند و این آشنایی عمیق، کلید خلق آثاری است که حس اصالت و هویت را حفظ میکنند و در عین حال برای مخاطب جهانی جذاباند. او میگفت: «همیشه، توصیهام این بوده که حداقل، فیلم اولشان را در زادگاهشان بسازند.»
با مرگ ناصر تقوایی، سینمای ایران نه تنها یکی از بزرگترین کارگردانان خود، بلکه یک قهرمان آزاده را از دست داد؛ هنرمندی که ترجیح داد ۲۴ سال در سکوت و انزوا زندگی کند تا به سانسور تن ندهد. شاید اکنون، با خاموشی او، زمان آن رسیده باشد که مدیران فرهنگی به جای دعوت از هنرمندان خارج از کشور، کمی به شرایطی بیندیشند که امثال ناصر تقوایی را در وطن خودشان خانهنشین کرد.