خبر فوری
شناسه خبر: 52086

زندگی ۸۵ درصد مردم بومی سیستان وابسته به یارانه‌ است!

خشکسالی سیستان و بلوچستان: از سیلوی گندم ایران تا بیابانی خشک

در عمق خشکسالی سیستان و بلوچستان، از روزگار پرآب “سیلوی گندم” تا “هامون خشک” امروز، مردم با فقر و بیکاری دست و پنجه نرم می‌کنند.

خشکسالی سیستان و بلوچستان: از سیلوی گندم ایران تا بیابانی خشک

 این گزارش به بررسی ابعاد مهاجرت اجباری، سوخت‌بری کودکان و وعده‌های سراب‌گونه توسعه در زابل و زاهدان می‌پردازد. با ما همراه شوید تا چهره پنهان رنج مردم این دیار را بشناسید.

اخبار سبز کشاورزی؛ تا به حال به این فکر کرده‌اید که چه می‌شود اگر سرزمین پدری‌تان، روزی که “سیلوی گندم” ایران بود، حالا به بیابانی خشک تبدیل شود و فرزندانتان برای لقمه‌ای نان، جان خود را به دست باد و آتش بسپارند؟

این روایت تلخ، داستان امروز سیستان و بلوچستان است. سرزمینی که روزگاری با خوشه‌های طلایی گندم و ماهی‌های هامون زنده بود، حالا با فقر، بیکاری و مهاجرت دست و پنجه نرم می‌کند.


بیشتر بخوانید:  حقابه هیرمند؛ بحران آب و راهکارهای ایران در برابر چالش‌های اقلیمی


اینجا دیگر صحبت از نرخ بیکاری بی‌معناست؛ وقتی نه کشاورزی هست، نه صنعتی، و بیش از ۸۵ درصد مردم بومی، چشم امیدشان به یارانه‌ای است که شاید نان شبشان را تامین کند. این گزارش، سفری است به قلب سیستان، جایی که هرم سوزان فقر، نفس‌ها را به شماره انداخته است.

خشکسالی-سیستان-و-بلوچستان

عبور از کوله سنگی: جایی که فقر بیداد می‌کند!

وقتی از ایست بازرسی کوله سنگی گذر می‌کنی، گویی وارد دنیایی دیگر می‌شوی؛ دنیایی که بوی بنزین قاچاق و سوز ناامیدی می‌دهد. دکه‌های کنار جاده، پر از گالن‌های رنگ و رو رفته بنزین، و خودروهای سوخت‌بری که با سرعتی دیوانه‌وار، جوانان آفتاب‌سوخته را به سوی مرز می‌رانند.

اما تلخ‌تر از همه، دیدن کودکان پنج و شش ساله‌ای است که با دست‌های کوچک و ماهری که از فقر آموخته‌اند، بنزین به خودروها می‌فروشند. این صحنه‌ها، فریاد بلند فقر حاکم بر جاده‌های سیستان است.

 

زابل و زاهدان: دو دهه در آتش بی‌توجهی و ناکامی!

ایستادن در دوراهی زابل، گواهی است بر فاجعه‌ای انسانی. هیچ اثری از “توسعه” در این شهر دیده نمی‌شود. نه زابل و نه زاهدان، هیچ‌کدام در بیست سال اخیر قدمی به جلو نگذاشته‌اند. هامون خشکیده، دشت‌های کویری و کودکانی که در گرمای بالای ۵۰ درجه بنزین خرید و فروش می‌کنند، سندی زنده بر این ادعا هستند.

زاهدان، به عنوان مرکز یک استان پهناور، سهمی از صنایع و “توسعه ملی” نبرده و شهرک صنعتی آن مدت‌هاست که به کما رفته است.

بسیاری از نخبگان و تحصیل‌کردگان نیز مجبور به مهاجرت شده‌اند، اما وضعیت زابل و سیستان به مراتب وخیم‌تر است؛ در آتش بی‌توجهی، فراموشی و خشکسالی سیستان و بلوچستان به معنای واقعی کلمه خاکستر شده است.

خشکسالی-سیستان-و-بلوچستان.jpg2

از “سیلوی گندم” تا “هامون خشک”: سیستانِ خاکسترنشین!

روزگاری نه چندان دور، سیستان به معنای واقعی کلمه، “سیلوی گندم” شرق کشور بود. رقص خوشه‌های طلایی گندم در مزارع پرآب و بدون ریزگرد، تماشایی بود. مردم محلی هنوز از نان‌های خوش‌عطر سیستانی و ماهی‌های پرورده در تالاب هامون تعریف می‌کنند.

آن روزگار، روزی فراوان بود، اما حالا جز بیکاری، خشکسالی و ریزگرد چیزی باقی نمانده است. با آغاز خشکسالی هامون در دهه ۸۰، موج مهاجرت آغاز شد؛ کشاورزان، دامداران، صیادان، مغازه‌دارها و کاسب‌ها، یکی پس از دیگری سیستان را ترک کردند و زابل به خوابی عمیق فرو رفت.

“احمد”، کشاورزی که بیست سال پیش از زابل به گرگان مهاجرت کرد، با چشمان پر از حسرت می‌گوید: “چاره‌ای جز رفتن نداشتم. زمین‌هایمان سوخت، چیزی نداشتیم… لااقل اینجا توانستم بچه‌هایم را به مدرسه بفرستم.” ماندن در سیستان برای او، مانند قمار با زندگی بود.

 

فاجعه خاموش: ۸۰ درصد کشاورزی سیستان نابود شد!

“یونس دهمرده”، فعال مدنی مقیم زابل، آمار ۲۵ درصدی بیکاری در سیستان را “دروغی بزرگ” می‌خواند.

او می‌گوید: “بیش از ۸۰ درصد مردم ما کشاورز، صیاد و دامدار بودند. حالا بعد از بیست سال خشکسالی هامون، این ۸۰ درصد چگونه زندگی می‌کنند؟” به جز کارمندان و عده‌ای که شغل آزادی دست و پا کرده‌اند، باقی با یارانه زندگی می‌کنند.

او به شدت نگران مهاجرت از سیستان است: “شما به روستاهایی مثل ملاعلی در هیرمند بروید، زمانی پرجمعیت بود، اما حالا بعید می‌دانم حتی ده خانوار هم زندگی کنند. شرایط واقعاً آخرالزمانی است!” تالاب هامون خشک حالا به بیابانی ۱۰۰ درصدی تبدیل شده و به گفته دهمرده، بیش از ۸۰ درصد کشاورزی سیستان از بین رفته است؛ پدرش با ۳۰۰ هکتار زمین، ۱۵ سال است که یک ریال هم درآمد ندارد!

 

وعده‌های سراب: کارخانه‌های نیمه‌کاره و اشتغال صفر!

آیا با تعطیلی کشاورزی و دامداری، دولت به فکر ایجاد صنایع جایگزین برای مردم افتاده است؟ دهمرده با قاطعیت می‌گوید “خیر”. دو کارخانه بزرگ لاستیک و کاشی و سرامیک که در اوایل دهه ۹۰ کلنگشان به زمین خورده بود، هرگز افتتاح نشدند. او تاکید می‌کند: “اگر یارانه نبود، خیلی‌ها اینجا نان شب نداشتند.”

سوخت‌بری حالا تنها راه امرار معاش برخی جوانان بومی است؛ راهی پرخطر که جان بر سر لقمه نان می‌گذارند. مرز نیز برای مردم عادی کارایی ندارد و تنها برای “افراد خاص” فعال است. حتی قشر نخبه نیز از سیستان رخت بر بسته‌اند؛ نبود امکانات، مدارس و پارک‌های مناسب، باعث مهاجرت اساتید دانشگاه و کارمندان شده است.

دهمرده با حسرت به مسئله حقابه هیرمند اشاره می‌کند و امید واهی به پرداخت آن از سوی افغانستان را رد می‌کند: “آب را به بیابان منحرف کردند و به ایران ندادند؛ هامون خشک امروز فقط کانون ریزگردهاست و نفس مردم را بند آورده.”

 

ندای خانه کارگر: بالای ۸۵ درصد مردم بومی بیکارند!

“حسینعلی اکبری”، دبیر اجرایی خانه کارگر سیستان و بلوچستان نیز بر نبود صنعت و کارخانه در این منطقه تاکید می‌کند. تنها کارخانه ریسندگی و بافندگی سیستان با ۳۵ درصد ظرفیت کار می‌کند و بسیاری از کارگرانش بیمه نیستند. او نیز معتقد است که کار زیربنایی برای اشتغال در این منطقه انجام نشده و حتی از پتانسیل مرز نیز به درستی استفاده نشده است.

اکبری با لحنی دردناک می‌گوید: “اینجا کار نیست، وقتی کار نیست چطور صحبت از نرخ بیکاری کنیم؟ در هر روستا، بسیاری از خانواده‌ها نه کشاورزی دارند و نه چاه آب. صنعتی هم در بیرون روستاها وجود ندارد. در واقع، بیش از ۸۵ درصد مردم بومی سیستان بیکارند.” تنها عده بسیار کمی در کار سوخت و بازارچه یا به عنوان کارمند فعال هستند.

 

کلام آخر

از دوراهی زابل به هر سو که بنگری، جز فقر چیزی نمی‌بینی. زاهدان، با بیکاری و ناداری دست و پنجه نرم می‌کند و سیستان، به یک زمین سوخته تبدیل شده است. محرومیت هزار چهره دارد، اما دردناک‌ترین چهره آن زمانی نمایان می‌شود که باد گرم زابل به صورتت می‌خورد، ریزگردها نفست را بند می‌آورند و در افق، به “خشکسالی بزرگ” خیره می‌شوی.

در این سرزمین، بسیاری برای روزی به هر دری می‌زنند، اما تنها با یارانه زندگی می‌کنند؛ روایتی تلخ از سرزمینی که روزی “سیلوی گندم” ایران بود و امروز در غبار “هامون خشک”، نفس‌های آخر را می‌کشد./کار و کارگر

دیدگاه تان را بنویسید

چندرسانه‌ای