فریاد نخلستانهای بیصدا: قصه تلخ کشاورزی در سراوان؛ جان میدهیم، نان نمیبریم!
دلنوشته کشاورز سراوانی؛ هزاران درخت خرما، محرومیت، دلالان و ارزش دلاری خرمای ربی در برابر قیمت ناچیز. روایت جانفشانی در دل نخلستان و درد بیعدالتی

این، دلنوشته کشاورزی ساده از دل نخلستانهای داغ و سوزان سراوان، جنوبیترین نقطهی سیستان و بلوچستان است. رحمت گمشادزهی، پسر باغداری که عمرش را پای نخلها گذاشت و با عشق به این راه قدم نهاد، روایتگر داستان تلخ کشاورزان این منطقه است.
اخبار سبز کشاورزی؛ رحمت میگوید: «بیش از دو هزار درخت خرما دارم؛ درختانی که مثل فرزندانم هستند. از صبح تا شب با آنها نفس میکشم، عرق میریزم و امید میکارم.» اما درد اصلی رحمت و هممحلیهایش، سختی کار نیست؛ بلکه مشکلی است که ریشه در محرومیت و نبود امکانات اساسی دارد.
مردم این منطقه از ابتداییترین امکانات مانند برق و آب مناسب محرومند. در جایی که میلیونها اصله درخت خرما قد کشیدهاند، حتی یک کارخانهی ساده برای بستهبندی محصول وجود ندارد. این در حالی است که شهرهای دیگر دهها واحد بستهبندی خرما دارند.
خرمای ربی سراوان: طلای جهانی در دستان کشاورز محروم
خرمای «ربی» سراوان، که در بازارهای جهانی مانند روسیه، ترکیه و فرانسه مشتریان خاص خود را دارد و به دلار صادر میشود، در دست کشاورزان منطقه به «خونجگر» بدل شده است. قیمت واقعی این رقم خرما باید چندین برابر باشد، اما کشاورزان مجبورند محصول خود را به دلالان با بهایی ناچیز بفروشند.
رحمت با بغض میگوید: «سال گذشته، خرمایی که در بازار جهانی بیش از سه دلار ارزش داشت را تنها به قیمت پنجاه هزار تومان از ما خریدند؛ یعنی درست به اندازهی یک دلار آن زمان! امروز هم که دلار دو برابر شده است، هنوز خرما را با همان قیمت قبلی از ما میبرند.»
خطر در کمین، بیتوجهی در اوج: روایت جانفشانی روزانه
بالا رفتن از یک درخت دوازده متری خرما، به معنای واقعی کلمه، جان بر کف دست گذاشتن است. صعود از تنهی پرخار، رسیدگی به خوشهها و محافظت از آنها در برابر باد و طوفان، کاری است که روزانه با مرگ دست و پنجه نرم میکنند. رحمت به سقوط همکارانش اشاره میکند: «بارها شده که همکارانم از این ارتفاع سقوط کردهاند؛ یکی برای همیشه روی ویلچر نشسته و دیگری، بیناییاش را از دست داده است. ما هر روز با مرگ چشم در چشمیم؛ اما کسی سختیهای ما را نمیبیند.»
صدای بیصدایان: درخواستی برای عدالت و شنیده شدن
اینها فقط گلایه نیست؛ این درد دل یک ایرانی عاشق وطن است. رحمت تاکید میکند: «من بلوچم، اما برایم ترک، کرد، لر، عرب و فارس همه یک معنا را میدهند؛ ایرانی! ما ایرانیان با تاریخ چند هزار سالهای که داریم، سزاوار این همه بیعدالتی نیستیم.»
تنها خواسته کشاورزان این است: «صدای ما را بشنوید. صدای ما را به گوش جان بشنوید! ما زحمت را به جان میخریم، اما متأسفانه سود کارمان به جیب دیگری میرود. به خدا قسم، اگر عدالت برقرار شود و حق کشاورز داده شود، دعای خیرش، زندگی همه را متحول خواهد کرد. پس صدای بیصدای ما باشید!»