توسعه بانک از نظر کمیّت، چراغ راه آینده است
در چند شماره گذشته(۲۵۳، ۲۵۴ و ۲۵۶) خاطرات بسیار جذاب و آموزنده نصرتالله خازنی را در بانک کشاورزی از دیدگاههای مختلف مرور کردیم.
«نامه روزگار»، خاطرات نصرتالله خازنی در بانک کشاورزی
اخبار سبز کشاورزی: در چند شماره گذشته(۲۵۳، ۲۵۴ و ۲۵۶) خاطرات بسیار جذاب و آموزنده نصرتالله خازنی را در بانک کشاورزی از دیدگاههای مختلف مرور کردیم.
خاطراتی که گاهی بعضی از آنها چنان ارزش کاربردی دارد که گویی برای همین امروز نوشته شده است. برخی از این خاطرات اشاره به رانتخواری و سوءاستفاده از موقعیت و جایگاه افراد دارد و اینکه افرادی پاکدست و شریف پیدا میشوند که شجاعانه در برابر این سوءاستفادهها موضع میگیرند.
خازنی در صفحه109 کتاب خاطرات خود، به موضوعی اشاره میکند که گویا مقامات بالادستی از او میخواهند که قطعهای از زمینهای بانک کشاورزی را به خانواده یک افسر شهید بدهد. اما وی به زمینهایی اشاره میکند که خود مقامات، غصب کردهاند و میخواهد که از همان زمینها به این کار اختصاص دهند.
«یک روز یادم است که آقای سپهبد اسدالله صنیعی به من تلفن کرد، گفت که «فلانی، یک افسری در خوزستان شهید شده، شما کمکی به این بکنید و دویست، سیصدمتری از زمینهای عباسآباد را به او[خانوادهاش] بدهید.» من در تلفن به ایشان جواب دادم که: «وقتی آقای عَلَم و آقایان فلان میخواهند پانزده هزار متر، پانزده هزار متر زمین بخورند، به افسر شهید، زمین نمیرسد.»
به من گفت که «مثل اینکه خیلی عصبانی هستی» گفتم: «چرا نباشم، جلوی چشمم میبینم که چه دخالتهای بیجا و چه کارهای غیرقانونی میشود. من باید تمام همتم را صرف مبارزه با اینها بکنم و مجالی برای خدمت به خود بانک نیست.»
آقای سپهبد صنیعی گفت: فردا صبح شما تشریف بیاورید پیش من و آنجا با هم صحبت کنیم.»
فردای آن روز من جریان دخالتهای آقای علم و دستورات ایشان را گفتم. به من گفتند: «شما این را بنویسید، من شرفیاب بشوم و به حضور اعلیحضرت برسانم.»
من یکونیم ورقی نوشتم؛ بدون اینکه ماشین[تایپ] بشود. خود آقای سپهبد صنیعی تلفن کرد به آقای معینیان (رئیس دفتر شاه) که «من میخواهم شرفیاب بشوم، کی میتوانم بیایم؟» آقای معینیان گفت که: «همین الان میتوانید تشریف بیاورید».
آقای سپهبد صنیعی خواهش کرد که من در اتاقشان باشم، تا ایشان بروند شرفیاب بشوند و برگردند. به آجودانش هم دستور داد که از من پذیرایی کند و من را تنها نگذارد و رفت. علتش هم این بود که گفت: «ممکن است سوالاتی بشود که من نتوانم جواب دهم، شما باشید که فوری با شما تماس بگیرم که جوابش را به اعلیحضرت عرض بکنم».
خوشبختانه احتیاجی نشد که به من دوباره مراجعه کند. بعد که برگشت معلوم شد که شاه گفته: «من از این دستوراتی که آقای علم داده هیچ خبری ندارم. من چنین حرفهایی نزدم» و تکذیب کرد.
در ادامه توضیح میدهد که چگونه سرانجام توانست در مورد برخی پروندهها که چنین افراد با نفوذی قصد دخالت در آن داشتند، به نفع بانک، حُکم بگیرد.
خرید زمین برای شعب سرپرستی بانک
در ادامه در مورد خرید زمین برای شعب سرپرستی بانک کشاورزی در شهرستانها توضیحاتی میدهد و زمینهایی که با وسواس و دقت انتخاب و خریداری میشوند و در واقع جزو املاک و سرمایههای بانک کشاورزی بوده که برخی از آنها در دورههای بعد از او تبدیل به ساختمان میشوند.
در صفحه 210 کتاب میگوید: از کارهای دیگری که یادم میآید، خرید صدها قطعه زمین در شهرستانها و یا خرید ساختمان برای سرپرستیها است. یادم هست که شورای عالی بانک وقتی برای خرید ساختمان، اعتبار تصویب میکرد؛ فقط به نام تصویب میکرد. یعنی آن سه چهار میلیون تومان را(وجه آن زمان) که مثلا لازم هست، فقط دستور میداد در اختیار شخص خازنی قرار بگیرد و هیچ نهادی از خود بانک مداخلهای نداشته باشد. این نشانه آن بود که نسبت به امانت و درستی من اعتماد داشتند.
خوشبختانه موفق شدیم که در بسیاری از شهرستانها که مستلزم تاسیس شعبه بود، بهترین مکان را به مناسبترین قیمت خریداری کنیم. یا ساختمانهایی را خریداری کنیم که از لحاظ استحکام و زیبایی از ساختمانهای معروف آن شهر باشد.
فکر کنم در حدود سیصد یا چهارصد میلیون تومان اعتبار بود که در سال برای این کار اختصاص داده شده بود که فقط مسئولیت شخص من بود و خوشبختانه موردی پیدا نشد که ادعا کنند زمین را گران خریدم و یا جای مناسب نخریدم چون تمام تجربیاتی را که در بانک ساختمان داشتم در اینجا به کار بردم.»
در ادامه در مورد چگونگی انتخاب زمین و خرید آنها توضیح میدهد و همچنین به ساخت این زمینها و احداث ساختمان برای شعب بانک نیز اشاره میکند.
در مورد احداث ساختمانها میگوید: همانطور که عرض کردم، اداره ساختمان تحتنظر من بود و خوشبختانه توانستم مهندسان با ذوق و تحصیلکرده را در بانک استخدام کنم. بعضی از آنها تحصیلکردهدانشگاه وین، آمریکا و ایتالیا بودند و حتی در خود ایران هم مهندسان خوبی از دانشگاه فنی داشتیم.
هشت، ۹ مهندس بودند اینها نقشههای بسیار عالی و مطالعهشدهای تهیه میکردند و ما هم بهموقع به اجرا گذاشتیم. نقشهها را خود بانک تهیه میکرد، ولی اجرایش توسط پیمانکار انجام میشد.
بهخاطر تجریبات بانک ساختمانی، ما به این صورت عمل میکردیم که بهوسیله کارشناسان و مهندسان، خودمان قیمت واقعی هر متر ساختمان را از روی فهرست بهایی که مستند و معتبر بود، تعیین میکردیم. بعدا اعلام مناقصه میکردیم. عالیترین نقشهها در اداره فنی خودمان کشیده میشد.
البته فرم مناقصه هم بنابر فرمول ABC بود که به نظر من بهترین فرمول برای مناقصه است. مطابق با آن برنده کسی نبود که حداقل قیمت را داده باشد، برنده آن کسی بود که نزدیک به قیمتی که خودمان تعیین میکردیم، قیمت میداد.
چون خیلی پیمانکارها بودند که به علت رفع نیاز میرفتند در مناقصه شرکت میکردند و قیمت را خیلی پایین میدادند، پیش قسط که میگرفتند، برای رفع گرفتاریها به خرج میدادند. کار به اختلاف میکشید و به ساختمان(نمیرسید).
من برای اینکه هیچ نوع اختلافی پیدا نشود، مثلا مناقصه میگذاشتیم میدیدیم که فلان پیمانکار ۳درصد بالاتر یا پایینتر قیمت داده، در نتیجه، برنده آنها بودند. این باعث میشد که اینها نتوانند پیشنهاد تقلبی بدهند و در همان حال آن نفع ۱۰ تا ۱۵درصدی که باید داشته باشد، آن سود را هم ببریم».
کم کردن پرداخت رشوه، از قیمت واقعی احداث ساختمان
«ساختمانهایی که میساختیم، با مشخصات بسیار خوبی بودند، در مقایسه با ساختمانهای وزارت مسکن اصلا قابل مقایسه نبود. یادم هست که وزارت مسکن متری سه هزار و چهارصد تومان ساختمان تمام میکرد. آن هم با کیفیت خیلی پایین، اما بانک کشاورزی با این ترتیب عالیترین ساختمانها را میساخت با متری هزار و چهارصد تومان. حالا خواهید پرسید که چرا اینقدر با قیمت نازل تمام میشد؟
من به این پیمانکاری که برنده شده بود، گفتم: در این دستگاه از رشوه مطلقا خبری نیست، شما آن پول رشوهای که در قیمت منظور کردید، آن را از قیمت کم کنید. خوب اینها میدیدند که پیشنهاد درستی است؛ بعد هم میگفتم: «شما هر سیتاسیونی[صورت وضعیتی] بدهید، ما ظرف یک هفته به حساب شما واریز میکنیم… .» نتیجه این میشد که پیمانکار با رضایت و رغبت، قرارداد میبست و براساس مشخصاتی هم که ما میدادیم کار میکرد و نمیتوانست در کیفیت ساختمان تخلف و سوءاستفاده بکند.
در مورد وضعیت بودجه و اعتبارات بانک نیز میگوید: ما هیچوقت مشکل اعتبار نداشتیم. بانک کشاورزی، بانکی بود که به استثنای افزایش سرمایه که از دولت گرفته میشد و خیلی هم در کار بانک موثر بود، برای بودجه خود، از دولت هیچوقت کمک نمیگرفت. بانک، اعتبارات را با درآمدهایی که داشت، تامین میکرد.
اختلاف بانک کشاورزی و وزارت جنگ
در صفحات 203 الی 206 به موضوع تاریخی و جالبی اشاره میکند که در نوع خودش جذاب است و آن هم اختلاف ریشهدار بین بانک کشاورزی و وزارت جنگ بر سر اراضی عباسآباد [منطقهای در تهران که در حوالی خیابانهای بهشتی و مطهری فعلی قرار دارد] و چگونگی دنبال کردن این موضوع تا گرفتن رای به واگذاری این اراضی به بانک کشاورزی دارد.
اما اصلا تاریخچه اراضی عباسآباد چه بود؟! «داستانش از این قرار بود که اراضی عباسآباد متعلق به بانک ایران و روس بود. گویا حاج امینالضرب در حدود "یک کرور*" آن وقت بدهکار به بانک ایران و روس بود و نتوانسته بود بدهی خودش را بدهد و این اراضی به وسیله بانک تملیک شده بود. بعد از آنکه در شوروی انقلاب شد، مطابق قراردادی که با لنین بسته شد، لنین، اراضی عباسآباد و باغ گاوخونی مشهد را به ایران هدیه کرد. محل فعلی سفارت روس هم به ایران داده شد. بهاصطلاح منشاء مالکیت ما از آنجا شروع شد.
بعد از اینکه بانک کشاورزی تاسیس شد، اراضی عباسآباد هم بهعنوان سرمایه، به بانک داده شد. بانک قسمتی از آن را به افسرانی اختصاص میدهد که خانه ندارند تا در آن خانه بسازند. با وجود چنین دلایل قطعی به نفع بانک، مالک واقعی عباسآباد، بانک کشاورزی بود. ولی متاسفانه با اعمال نفوذ و قدرتی که وزارت جنگ و ارتش داشتند و پشت سرشان هم ادعا میشد که شاه بود، مرتب بانک محکوم میشد. به هر حال وقتی من آمدم، با آن سوابقی که در دادگستری داشتم و همه مرا میشناختند، موفق شدم جلوی این قبیل احکام ظالمانه را بگیرم.
بُرد در دادگاه با مصدقیها بود
خوب یادم است یک قطعه زمینی در خیابان فرحجنوبی[سهروردی فعلی] که حدود هفت هزارمتر وسعت داشت. وزارت جنگ مدعی بود که اینها متعلق به او است. ولی من هم مدعی بودم که اینها مال بانک کشاورزی است و شما حقی نسبت به آن ندارید.
این اختلاف آنچنان شدت گرفته بود که مسئله حیثیتی شده بود. وزیر جنگ دنبالش بود. بنده هم از این طرف دنبالش بودم. به هر حال کشمکش زیادی سر این هفت هزار متر شد. من به هر قیمتی بود توانستم سند مالکیت آن زمین را به نام بانک بگیرم.
همین مسئله باعث شد که ارتشبد عظیمی که وزیر جنگ بود، علیه من به شاه شکایت کرد و داد و بیداد راه انداخت. گفت که این مصدقیها آمدند و بیجهت ما را محکوم کردهاند و از این صحبتها.»
به هر حال خازنی داستان این اراضی را به تفصیل بیشتری بیان و در ادامه همان مطلب به ماجراهای دیگری اشاره میکند که به تغییر وزیر جنگ و آمدن سپهبد اسدا… صنیعی به وزارت جنگ مربوط میشود و به واسطه سابقه آشنایی که صنیعی با خازنی داشته از او میخواهد که برای پیگیری برخی امورات وزارت جنگ، با آنها همکاری کند.
مجازات افسران دزد
«… سرانجام قرار این شد که من هفتهای دو روز در وزارت جنگ کارهای اینها را سروسامان بدهم و بقیه را هم در بانک کشاورزی باشم. همین موقعیت باعث شد که من حساب افسرهای دزد را برسم.»
در ادامه توضیح میدهد که: چگونه برخی افراد که با سوءاستفاده، بسیاری از اراضی را فروخته بودند را توانست مورد پیگیری، مجازات و رد مال قرار دهد.
ماهنامه دام و کشت و صنعت - شماره ۲۵۷- مهر سال ۱۴۰۰