رای دادن به اوهام یا واقعیت؟
بالاخره شورای نگهبان صحت انتخابات ۸ تیر ماه را تایید کرد و مجموعه نظام و نامزدان باقی مانده در رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری چهاردهم برای انجام رایگیری مرحله دوم در روز جمعه به توافق رسیدند.
به گزارش اخبار سبز کشاورزی؛ حالا کمتر از ۵ روز دیگر این انتخابات برگزار میشود و از امروز نامزدان امکان تبلیغات دارند. البته گاهی این فاصله بیشتر در نظر گرفته شده و به جای جمعه پیش رو برگزاری دور دوم رهگیری به جمعه بعدی موکول شده است.
تفاوت چندانی ندارد که انتخابات دور دوم که نهایی است و بالاخره یکی از نامزد باقی مانده، وارد پاستور میشود در جمعه آینده و یا جمعه بعد آن برگزار شود، چراکه طی دو هفته گذشته بالاخره نامزدان در محافل گوناگون و از جمله در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مخاطبان و هواداران خود گفتگو کرده و توانسته اند نظر ایشان را برای حمایت و رای گیری دادن جلب کنند.
از این بابت ممکن است مانند زمانی که میان اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود احمدینژاد رقابت وجود داشت، این بار میان مسعود پزشکیان و سعید جلیلی رقابت نهایی در همین جمعه انجام و رئیس جمهور بعدی توسط رای دهندگان انتخاب شود.
اکنون البته، مرزبندی مشخصتری میان دو نامزد وجود دارد و از این بابت با شرایط عقلی و استفاده از معیارهای عینی، انتخاب آسانتری در مقابل رای دهندگان وجود دارد.
در این باره کافیست که رای دهندگان این نکته را درک کنند که برای رسیدن به چه چیزی دست به انتخاب رئیس جمهور میزنند؟ و به این سوال پاسخ دهند که از این انتخاب چه هدف یا اهدافی مد نظر دارند؟
برخی از شهروندان ایرانی فقط پایبندی به آنچه اصول انقلاب اسلامی و اهداف آرمانی ظام جمهوری اسلامی خوانده میشود را ملاک خود معرفی میکنند.
برای این عده زندگی مرفه و با ثبات اهمیت دارد، اما پایبندی به اصول انقلاب اسلامی و تلاش برای رسیدن به آنچه اهداف آرمانی نظام و انقلاب خوانده و تبلیغ میشود، اهمیت بیشتری دارد.
این عده توضیح نمیدهند که آیا حاضر هستند برای رسیدن به اهداف یاد شده، تمام عمر را در منازعه با کشورهای بزرگ و با فلاکت و فقر زندگی کنند یا نه؟
اما بسیاری از همین عده همواره از سختیهایی که در زندگی بر ایشان تحمیل میشود و آنان را گریزی از تحمل این سختیها نیست، گلایه میکنند.
آنان در گفتههای خود بروز این سختیها را ناشی از سوء مدیریت، ناکارآمدی، گرایش به غرب، مرعوب شدن از غرب و نابلدی مدیران میدانند و میگویند: اگر کارگزاران و مدیران نظام واقعاً به دنبال دستیابی به اهداف جمهوری اسلامی باشند همه مشکلات برطرف و اوضاع معیشتی خوب خواهد شد.
این عده توضیح نمیدهند که اگر چنین ایدهای درست است چرا دولت مرحوم ابراهیم رئیسی که از نظر همین عده دولتی در تراز جمهوری اسلامی و آرمانهای آن بوده، نتوانست اوضاع اقتصادی کشور را بهبود بخشد و اوضاع معیشتی مردم را آنطور که وعده داده شد، بهتر نماید.
چنانکه در دوران کاری همین دولت روند فروپاشی اقتصاد ایران ادامه پیدا کرد و پول ملی بیشتر در گرداب بیارزش شدن فرو رفت.
در همین دوران و در عین حال ایران نفت خود را به حراج گذاشت و با اعطای تخفیفهای اجباری سخاوتمندانه به چین و خرید کالاهای بیکیفیت چینی با قیمتهای گزاف، تلاش کرد اقتصاد خود را سرپا نگه دارد و متحد اقتصادی خویش را راضی کند. آیا این شیوه مطلوب برای اداره کشوری با اقتصاد پویا و کارآمد است؟
سعید جلیلی که به جبهه پایداری تعلق دارد از جمله حامیان همین ایده مقاومت در برابر آنچه دشمن خوانده می شود، است.
او در جریان مناظرههای انجام شده بارها در مورد خوب بودن شرایط اقتصادی کشور در حال حاضر، بی اثر بودن تحریمها و حتی تقلید غرب و ایالات متحده از پیشرفتها و دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران سخن گفت. اعضای جبهه پایداری مانند حمید رسایی که در همین اردوگاه هستند تصور میکنند هر آن چیزی که لازم است ایران را به به قله و فتح آن و نیز به تعالی مطلق برساند در حال حاضر موجود است و تا رسیدن به قله موعود چند قدم بیشتر نمانده است.
اما معلوم نیست چرا این چند قدم در سالهایی که همه محافظهکاران در میدان حاضر بوده و بر تمام مناصب انتخابی و انتصابی کشور داشتند، برداشته نشد.
همچنین اگر ملاک برای رسیدن به قله، وضعیت معیشتی خوب مردم و رفاه عمومی آن طور که در سند چشم انداز ۲۰ ساله گفته شده باشد، چرا این همه از قله دور شدهایم و وضعیت عمومی اقتصاد ایران بدتر شده است؟
در این نقطه البته محافظه کاران فقط فرار به جلو میکنند و رفتار مدیران پیشین را باعث بروز مشکلات معرفی مینمایند.
آنان به روشنی تصمیم مدیران گذشته را که شامل دولتهای روحانی و قبل آن میشود از جمله عوامل ناکامیها میدانند.
این متهم کردن گذشتگان تا آنجا پیش میرود که گاهی مدیران ارشد دوران پهلوی را و آنچه در آن دوران به وقوع پیوسته را پس از گذشت ۴۰ سال، عامل مشکلات و نارساییهای کنونی میدانند.
معلوم نیست اگر گذشتگان نبودند چه کسانی را باعث بروز مشکلات معرفی میشدند. البته هم آنان و هم هواداران شان میدانند که آنچه در واقعیت رخ میدهد با آنچه در ذهن انسانها پرورش پیدا میکند، تفاوت زیادی دارد و نمیتوان اوهام و آرزوهای غیرقابل تحقق را جایگزین واقعیتهای عینی و میدانی نمود.