خبر فوری
شناسه خبر: 48776

افسوسی که ثمر ندارد

برای بسیاری از تحلیلگران سقوط حکومت بشار اسد هرچند قابل تصور بود، اما تقریبا هیچ یک از ناظران، این سرعت در فروپاسی سوریه را قابل تصور نمی‌دانستند.

افسوسی که ثمر ندارد

اخبار سبز کشاورزی؛ در حالی که در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران، گوینده‌های مختلف و در شبکه‌های مختلف در حال خبر دادن از کشته و نابود شدن مخالفان بشار اسد بودند و سقوط شهرهای سوریه به دست این مخالفان را اخبار ضد و نقیض می نامیدند، این مخالفان شهرهای سوریه را یکی بعد از دیگری تصرف می‌کردند و گاهی مانند آنچه در شهر درعا رخ داد، مخالفان بدون جنگ و خونریزی و حتی بدون شلیک حتی یک گلوله، مناطق و شهرهای سوریه را فتح می‌‌کردند.

نمایش سیدعباس عراقچی که در رستورانی در دمشق ناهار را در کنار مردم و شهروندان سوری صرف کرده بود هم نتوانست نمایشی خوب از برقراری امنیت در خاک سوریه به دست دهد.

برای بسیاری از تحلیلگران مسائل خاورمیانه سقوط حکومت بشار اسد در سوریه هرچند قابل تصور بود، اما تقریبا هیچ یک از ناظران، این سرعت در فروپاسی سوریه را قابل تصور نمی‌دانستند.

صحنه‌های سقوط شهرهای سوریه به دست مخالفان بشار اسد، از جهات گوناگونی با صحنه‌هایی که در افغانستان و به‌هنگام سقوط شهرهای آن کشور و تصرف آنها به دست طالبان مشاهده شد، همانندی دارد.

در آن صحنه‌ها، با اینکه مردم می‌دانستند که طالبان عقاید افراطی و غیرقابل تحملی دارد و سختگیری‌های زیادی به مردم و شهروندان افغانستانی تحمیل می‌کند، باز هم تقریبا هیچ مقاومتی علیه این گروه و شبه نظامیان آن انجام ندادند و گذاشتند شهرها یکی پس از دیگری تصرف شود و حکومت جمهوری براساس انتخابات، جای خود را به حکومتی سلطه‌جو و دیکتاتور بدهد.

آیا واقعا حکومت طالبان انتخاب مردم افغانستان بود؟ بسیاری از ناظران در این باره تاکید می کنند که اگرچه انتخاب مردم افغانستان، حکومتی به سبک طالبان نبوده است اما وضعیت نارضایتی از حکومت اشرف غنی آنقدر شدید و پیچیده شده بود که راهی جز برکناری آن دولت و تن دادن به طالبان باقی نگذاشته بود.

روشن است که درمورد کسانی که اکنون بر سوریه حاکم شده‌اند نیز قریب به همین مضامین صادق است و نه در گذشته و نه در حال حاضر هیچ‌یک از چهره‌هایی که اکنون قدرت را در سوریه در دست دارند، حرفی از مشارکت مردم در تعیین حکومت و یا تاسیس حکومت براساس رای مردم بر زبان نیاورده‌اند و دموکراتیک‌ترین حرفی که از این افراد شنیده شده، آن است که سوریه آینده به همه سوری‌ها تعلق دارد و سوریه از هم اکنون وارد دوران جدیدی می‌شود.

البته بشار اسد که به پشتیبانی حدود 20‌درصد از شهروندان شیعه و علوی سوریه مستظهر بود و اطمینان داشت، تصور نمی‌کرد هیچ‌گاه شاهد چنین فروپاشی سریع و مرگباری باشد و ظرف مدت اندکی تمام شهرهای مهم و راهبردی و در نهایت پایتخت سوریه، یکی پس از دیگری به تصرف مخالفان در آید و موجب سقوط حکومت دمشق شود.

تقریبا همه کسانی که در رأس قدرت، از حمایت‌ درصد کمی از شهروندان برخوردارند چنین باورهایی دارند و می‌گویند همین چند ‌میلیون نفری که فدایی حکومت هستند و مایلند که جان‌شان را برای باقی ماندن حکومت هزینه کنند، کافی هستند و مخالف یا موافقت سایر شهروندان، آنقدرها هم مهم نیست که برای جلب نظرشان به تغییر سیاست و شیوه حکومت‌گری روی آورد.

روی کاغذ نیز چنین معادله‌ای درست است و حکومت‌های اقتدارگرا، دیکتاتور و منزوی که از حمایت اقلیت جامعه برخوردارند با همین چندده درصد حامی، به چند‌ میلیون نفر سرباز و فدایی دست پیدا می‌کنند که عملا از هر ارتشی قوی‌تر است و به همین دلیل حکومتی مانند بشار اسد به اشتباه می‌افتد که می‌تواند با همین چندده درصد از جامعه- حتی اگر در اقلیت قرار بگیرند- حکومت مستقر را برای سال‌ها برپا نگه دارد و حیات حاکمیت خویش را تضمین کند.

اتفاقا این رویکرد به زمان حاضر و قرن بیستم هم مربوط و منحصر نیست چنانکه در حکومت پیشین هم محمدرضا پهلوی در ابتدای انقلاب، اعتراض‌ها و مخالفت‌های مردمی را جدی نگرفت و تصور کرد با همین خشونت جهنمی ساواک، قدرت ارتش و حمایت درصد اندکی از شهروندان ایرانی می‌تواند اعتراض‌ها را سرکوب کند و به حکومت خویش ادامه دهد اما همه دیدند که ساختار حکومت پهلوی- همانطور که ساختار حکومت بشار اسد- ظرف مدت کوتاهی فرو پاشید و راس حکومت مجبور به ترک کشور شد.

اتفاقا هم بشار اسد و هم محمدرضا پهلوی تلاش کردند با برگزاری انتخابات فرمایشی به حکومت خود مشروعیت بدهند اما وقتی این مشروعیت از سوی شهروندان پذیرفته نمی‌شود، برگزاری انتخابات کارکرد درخور توجهی ندارد.

البته بشار اسد در مورد باقی ماندن حکومتش به حمایت‌های ایران و روسیه هم امید داشت و تصور می‌کرد مانند سال‌های 2011 و 2012، این حمایت‌ها می‌تواند حکومتش را از خطر سقوط نجات دهد اما رویدادهای پس از جنگ غزه، احتمالا کفه ترازو را به زیان حامیان اسد تغییر داده و این‌بار آنها نتوانستند دولت بشار اسد را در دمشق سر پا نگه دارند به ویژه آن مخالفت‌ها با حکومت اقلیت‌ اسد چنان بود که بسیاری از شهرهای راهبردی سوریه مانند درعا، حتی بدون شلیک گلوله به تصرف مخالفان درآمد و در واقع شهروندان سوری دروازه‌های شهرشان را به روی مخالفان گشودند.

اکنون همه حکومت‌های مشابه بشار اسد باید فهمیده باشند که حمایت اقلیتی از شهروندان نه فقط چندان پایدار نیست بلکه مفید هم نیست و این‌گونه حمایت‌ها می‌تواند به سرعت برچیده و نابود شود و حکومت را بی‌دفاع و عریان در مقابل مخالفت‌ها قرار دهد.

علاوه‌بر این حکومت‌ها دریافته‌اند که حمایت خارجی برای سرپا نگهداشتن یک حاکم، چندان موثر نیست و اگر بدنه جامعه با حاکم همراهی نکند، در مدت کوتاهی و با تشدید مخالفت‌ها، حکومت حتی با پشتیبانی اقلیت، باز هم دوام نمی‌آورد و با فشار مخالفان مانند پنیر له می‌شود چنانکه در ویتنام، عراق، افغانستان و اکنون در سوریه این تجربه تکرار شده است.

شرایط جدید البته برای حامیان دولت پیشین دمشق، ناگوار و ناراحت‌کننده است. روشن است که پایگاه مهمی از دست ایران و روسیه خارج شده و اکنون این سرپل راهبردی و تعیین‌کننده دیگر در اختیار راهبردنویسان و بازیگران امور استراتژیک ایرانی و روسی نیست.

چاره‌ای وجود ندارد جز آنکه تهران و مسکو با این شرایط کنار بیایند و آن را بپذیرند. شاید کسانی که ماجرای 7 اکتبر را به راه انداختند و نظم عمومی منطقه را بر هم زدند، اکنون افسوس بخورند که اگر آن غائله به راه نمی‌افتاد اکنون شاید هنوز بشار اسد در سوریه در حال حکمرانی بود.

 

 

دیدگاه تان را بنویسید

چندرسانه‌ای