طرحهای ضربتی و آسیب به سلامت کودکان کار
کودک موجودی است بیدفاع که اگر برای گذران زندگی خود و خانواده مجبور به کار باشد، از کودکی کردن محروم میشود.
اخبار سبز کشاورزی؛ بارها دیده شده که یک یا دو فرزند خانواده، مشغول به کار میشوند تا کودکان دیگر در همان خانواده درس بخوانند. در چنین وضعیتی که هیچ حمایتی هم از این کودکان صورت نمیگیرد، وقتی در پروژههایی بهنام جمعآوری کودکان، کودک به صورت مجرم تحت تعقیب درمیآید، بار روانی شدیدی بر لطافت روح و شکنندگی وجودش وارد میشود.
طبق پیماننامه حقوق کودک که به تصویب دولت جمهوری اسلامی هم رسیده، کودک دارنده فعال حقوق است و باید در تصمیمگیریهای مرتبط با خود مشارکت کند، اما هیچکس از او نمیپرسد که آیا تمایلی به ماندن در بهزیستی و جدایی از خانواده دارد؟
چرا کودکان همواره از این طرح فرار میکنند؟
کسی تاکنون فکر کرده است چرا کودکان همواره از این طرح فرار میکنند؟ بسیار پیش آمده که کودکی از پنجره ماشین گشت شهرداری پایین پریده و دستش شکسته است. اینگونه موارد کم نیستند و تقریباً هر کودکی که حتی یکبار تجربه این نوع جمعآوری یا ساماندهی را داشته، فرار را بر قرار ترجیح میدهد. سؤال این است که اثر روانی این تعقیب و گریزها بر کودک چیست؟
طبق تعریف یونیسف «کودکان فقر را بهصورت زندگی در محیطی که در آن به توسعه ذهن، فیزیک، عواطف و معنویاتشان لطمه وارد مشکلات ثبتنام و فقر درآمدی خانواده باعث میشود که از آموزش محروم شوند. هوای آلوده و میشود، تجربه میکنند.» این کودکان با فقر چندبعدی روبهرو هستند. شهریه بالای مدارس، محیطهای کاری ناامن حق حیات آنها را خدشهدار میکند.
کودک در محیط کار و خیابان انواع تحقیر، توهین، تعرض و آزار جنسی را تجربه میکند. پس حمایت از این کودکان و خانوادههایشان امری ضروری است. از طرف دیگر مصالح عالیه کودک، حضور کودک در کنار خانواده را تأیید میکند. جدا کردن کودک از خانواده درواقع تیر خلاص بر زندگی فقیرانه اوست.
چرا کودکی که صدایش شنیده نمیشود، عواطفش این چنین خدشهدار میشود؟ چرا فضای نگرانی، اضطراب و دلهره بر مشکلات کودک افزوده میشود؟ پس از اجرا کردن این طرحها در سالیان متمادی، چه دستاوردی از آن حاصل شده؟ چرا با اینهمه جمعآوری، تعداد کودکان در چهارراهها بیشتر شده است؟ وقتی رسانه فراگیری مثل سیما و شبکههای خانگی با سریالهایی چون «آوای باران» و «ملکه گدایان»، کودکان کار را باند معرفی میکنند، جامعه را بهجای حمایت از این کودکان به مبارزه علیه این کودکان فرامیخوانند. رفتار نامناسب بعضی از افراد جامعه با کودکان بیپناه کار را بسیار دیدهایم و حالا شاهد بیلبوردهایی هستیم که محبت به این کودکان را حمایت از باندها میداند.
یکجا کودکان کار، باند معرفی میشوند و از طرف دیگر طرحهایی برای حل این مسئله از طرف شهرداری و بهزیستی نوشته میشود که در آن صحبت از مهارتآموزی والدین است.
از سویی این سازمانها هیچ موفقیتی در ساماندهی این کودکان نداشتهاند و همواره شاهد اخبار دردناک از آزار به کودکانی هستیم که در مراکز بهزیستی نگهداری میشوند.
کودک کار متولی واقعی ندارد
پس از سالها فعالیت با کودکان در معرض آسیب و آسیبدیده تنها جایی که دیدهایم کودکان بهصورت جمعی به کار گرفته میشوند، استفاده از این کودکان در زبالهجمعکنی توسط سازمانهای طرف قرارداد با شهرداریها بوده است.
اگر شهرداری نگران استثمار کودکان بهصورت جمعی است، بهتر است با سیستم تفکیک زباله از مبدأ، به بهرهکشی و استثمار کودکان پایان دهد. کودک کار متولی واقعی ندارد.
داستان غمانگیز او پایانی ندارد، مگر آنکه حمایت از اقشار محروم در دستورکار مسئولین قرار گیرد و شکاف طبقاتی کم شود. اگر ارادهای بر حل مشکل کار کودکان نیست، دستکم با طرحهای ضربتی روح و روانشان را تخریب نکنیم.