سوگ در گرگان؛ هنگامی که نوای یک کودک، اشک را مهمان نگاهها کرد+ویدئو
شبی که آسمان گرگان به سیاهی سوگ نشسته بود و دلها یاد آن کاروان بیسرپناه شده بودند، تالار فخرالدین اسعد گرگانی به پناهگاه عاشقان حسینی بدل شد

شبی که آسمان گرگان به سیاهی سوگ نشسته بود و دلها، ماتمزدهی یاد آن کاروان بیسرپناه شده بودند، تالار فخرالدین اسعد گرگانی به پناهگاه عاشقان حسینی بدل شد؛ جایی که آیین شام غریبان، رنگی از هنر و اندوه را درهم تنیده بود.
اخبار سبز کشاورزی؛ در این مراسم معنوی و باشکوه که با حضور جمعی از چهرههای فرهنگی، رسانهای و دینی استان گلستان از جمله اعضای سازمان تبلیغات اسلامی، اهالی صداوسیمای مرکز گرگان، انجمن شعر، هنرمندان و مردم داغدار شهر برگزار شد، یک صحنه، از همه فراموشنشدنیتر بود: نوجوان ۹ سالهای به نام آراد کرابی، آن کودکِ نغمهپردازِ روزگار ما، لب به شعر گشود و دلها را شکست.
آراد، با دستانی کوچک اما دلی بزرگ، شعری از استاد شفیعی کدکنی را قرائت کرد؛ شعری که گویی زبان حال تمام سوگواران کربلا بود:
باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشق
شعله سرکشِ آزادگی افروخته است
یک جهان بر تو و بر همت و مردانگیت
از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است...
نوای کودکانهی آراد، اما به زبان یک مرد سخن میگفت؛ مردی کوچک با احساسی بزرگ که اشک را از چشمان همه جاری ساخت و لحظهای سکوت سنگینی تالار را در بر گرفت؛ سکوتی که تنها با هقهقهای پنهانی حضار همراه شد.
آراد کرابی سپس در سخنرانی کوتاه اما اثرگذار خود، نغمهای جانسوز بر زبان آورد که همگان را بهتزده ساخت:
«و حسین (ع)، آن خورشید بیغروب، قامت برافراشت بر بلندای حقیقت،
و افتاد، تا ما بلند بمانیم.
اما کربلا تمام نشد...
کربلا ادامه یافت، در سوسنگرد و دهلاویه، در شلمچه و قصر شیرین...
در آخرین نفس نوجوانی که پلاکش گم شد، ولی ایمانش نه...
در صدای خاموش مادرانی که برای همیشه، لالاییشان بیشنونده ماند…»
او آنگاه تاریخ را ورق زد و گریزی زد به غم ایرانیان از حملات مغول و تاتار، از شعلههای کتابسوزی، از مقاومت بیپایان این ملت در قرون متمادی، تا رسید به امروز؛ به فریاد خاموش مادران ایرانی در برابر بمبارانهای ناجوانمردانه صهیونیستها.
آراد، با کلامی کودکانه و دلی به وسعت تاریخ، گریه را در چشمها کاشت و غیرت را در دلها برافروخت. همه خواستند از جا برخیزند و این شکوفهی ادبیات و معرفت را تشویق کنند. اما مجری برنامه با بوسهای بر دستان آراد و فرستادن صلواتی گرم، پاسخ احساسات جمعیت را داد و این صحنه را به لحظهای تاریخی بدل ساخت.
آن شب، گرگان میزبان روایتی تازه از کربلا بود؛ روایتی که نه از زبان بزرگسالان، بلکه از لبهای کودکی شنیده شد که در قامت یک قهرمان فرهنگی، پرچم عزت و بیداری را برافراشت.
و شاید حقیقت عاشورا را باید از دلهای ناب کودکانه شنید، آنجا که هیچ رنگی از تظاهر نیست و همه چیز، فقط «حسین» است.
گرگان، شامگاه پانزدهم تیرماه ۱۴۰۴ — مصادف با شام غریبان عاشورای حسینی