اختلاف بین مجلس و وزارت کشاورزی
اختلاف میان مجلس و وزیر وقت جهاد کشاورزی بالا گرفت و آن وزیر وقت ترجیح داد به جلسه بهارستان نرود و استعفاء داد.
اخبار سبز کشاورزی؛ چون تمام شخصیتهایی که باید در موردشان حرف بزنم از همکاران و دوستان عزیز من هستند و اخلاق شرقی و همچنین حُجب، شرم و حیاء بر من مستولی است و اصولا هر بر اساس تعلیم شیخ اجل سعدی شیراز: جز راست نباید گفت؛ هر راست را نشاید گفت: بر اساس توصیه حسین عباسپور عزیز به احمد کمالالدین عزیز که می گفت: احمد جان هرگز دروغ نگو ولی بعضی وقت ها راستشرو هم نگو. ما بختیاریها (روستایی و عشایری) صاف و ساده و فاقد پیچ و تاب و پدرسوختگی، اکنون ماندهایم که چطور حرفمان را بزنیم و اسم کسی را هم نبریم و منظورمان را هم برسانیم. میدانید چه قدر سخت است!
باری بگذریم؛
داستان از آن جا آغاز گشت که اختلاف میان مجلس و وزیر وقت جهاد کشاورزی بالا گرفت و آن وزیر وقت که دلش علاوه بر مجلس از توی خود دولت هم پر بود ترجیح داد به جلسه بهارستان نرود و استعفاء داد و پس از یک کشمکش در سطوح بالا رییس جمهور هم یک سرپرست معرفی کرد و وقایع تلخی که حاصل همان کشمکش های سطوح بالا بود، اتفاق افتاد و برخی تغییرات مدیریتی را شاهد بودیم که به نظرم آغاز مصائب بعدی بود و بعدها امکان وزارت این سرپرست میسر نگردید و بالاخره پس از کش و قوس های فراوان و طرح دو سه نام دیگر قرعه به نام نفر پنجم یعنی وزیر فعلی افتاد و ایشان با معرفی رییسجمهور و تلاش اکثر مدیران وقت وزارتخانه از مجلس رأی اعتماد گرفت.
با روی کار آمدن ایشان در مدت کمی وزارتخانه دچار تغییرات گستردهتری شده و منجر به استمرار حذف مدیران باتجربه ی وزارت گردید. پس از مدتی رفته رفته تیم وزیر جدید شکل و سامان یافت که ترکیبی از هم دانشگاهیان سابق و یا همکاران وی در سازمان تحقیقات وآموزش و ترویج بودند و همچنین دو معاون از نمایندگان سابق مجلس شورایاسلامی و چند مدیر ارشد از خارج از وزارتخانه بر کرسی مناصبی نشستند که هرگز تجربه نکرده بودند.
تیمی بسیار ناهمگون و آشفته و هر کدام از یک طرف آمده بود و فکر کنم برخی از آنان در عمرشان همدیگر را ندیده بودند و در وزارتخانه برای اولینبار با هم آشنا میشدند که البته به تمسخر و کنایه، نام خوابگاه دانشگاه شیراز و هتل بهارستان و آموزشگاه رانندگی بر وزارتخانه گذاشتند.
البته در دنیای مدیریت، انتخاب همکاران و معاونان و مدیران همراه و همدل اصولاً از اختیارات و حقوق اولیه یک مدیر ارشد و آن هم در قامت یک وزیر است و به هیچوجه این حق نباید از ایشان سلب شود؛ اگر چه بخشی از این انتصابات مطابقِ معروفِ در مشرق زمین که جنبه های عاطفی و احساساتی نیز به سیستم ورود نموده و حتی در گاه زمانی احساس بسیار غلیظ تر از منطق رخ می نمایاند؛ نیز قابل فهم و درک است و با فرهنگ ما خیلی هم بیگانه نیست.
امّا مشکلات از آن جا آغاز شد که اولاً این ترکیب بسیار ناهمخوان و ناموزون بوده و هنوز هم هستند و در کار گروهی به مثابه ی ساندیدن از رژه نظامیان اگر یک سرباز پایش چپ و راست و برعکس گروهان شود و یا نوازنده یک ساز در یک ارکستر سمفونیک با مشارکت سیصد ساز ناکوک باشد و خلاف بزند و خارج بخواند هارمونی و نظم ریتمیک سازمانی را به هم می ریزد.
مشکل بعدی این تیم آن بود که یک توقعی در آنان پدیدار شده بود که حتماً در مناصب مدیریتی لایه دوم پس از وزیر در پازل چینش و ارنجمنت شوند بهگونهای که برخی از آنان وقتی از رشته تحصیلی و تخصص خود دور شدند در جایی دیگر به کار گماشته شدند که تخصص و مهارت و تجربه لازم را در آن ساختار و موقعیت نداشتند و کاملاً مشخص است چه اتفاقاتی پس از این نبود تجانس، قابل پیش بینی است.
در این وضعیت، عدهای از مدیران زبده و ورزیده و دارای مهارت و تجربه بسیار فراوانتر از تیم خامِ سرکارِ آمده اکثراً منزوی و چه بسا خانهنشین شده و برخی نیز یا از سیستم رانده شدند و یا خودشان ترجیح دادند که از خانه خود بروند. اکثر این مدیران کنارمانده از شخصیتهای علمی، اخلاقی و اصیل و خانوادهداری بودند که مناعت طبعشان هرگز بدانان اجازه نداد که حتی برای مطالبات و حقوق خودشان نزد کسانی بروند که آنان را از هر حیث ازخودشان به مراتب پایینتر میدانستند و این بدترین شیوه نابودی نخبگان در یک جامعه اداری است!!
متخصصان و مدیران کارکشته یکی پس از دیگری حذف و خانهنشین شدند و کاملاً میشد مثل آبخوردن سرنوشت کشاورزی مملکت را حدس زد. کسانی که تازه برای اولینبار در عمرشان یکشبه پستهای بسیار بسیار بزرگی را اشغال کرده بودند وحتی سابقه نیمساعت مدیریت در آن بخش را نداشتند به یکباره شدند معاون وزیر و مدیرکل و رییس سازمان ملی و … .
مسائل بسیار بسیار پیش پا افتاده در اثر تغییرات بسیار شدید مدیریتی در فاصله کم توسط یک سرپرست و یک وزیر و نداشتن تجربه و اصلا برخورد نکردن این نومدیران و نومعاونان با چنین مسائلی سبب شد تا آوار بر سرشان خراب شود وهمگان دچار سرآسیمگی شوند. در مدیریت بدترین حالت گرفتار شدن مدیران کم تجربه و بی تجربه وحتی باتجربه در گودال بحران است.
هر چه زمان به پیش برود سیستم عصبی و مغز انسان کارآیی خود را از دست داده و احساسات بر مغز غلبه می یابد. در چنین مواقعی بزرگان و با تجربهها دست جوانترها و کم تجربهترها را گرفته و ابتدا به آنان آرامش میدهند و سپس با ارشاد و راهنمایی راهحلهای فوری برای خروج از بحران و همچنین راهحلهای بعدی برای اداره کردن و حل مسئله در شرایط عادی ارائه می نمایند.
سوال مهم :
اما چرا این اتفاق هم نیفتاد؟!!
اولاً دیگر بزرگی در وزارتخانه به جز یکی دو نفر نمانده بودند و آن یکی دو نفر هم از حلقه تصمیمگیری به دور بوده اند و در تصمیمات کلان مورد مشاوره قرار نمی گرفتند. مردم عادی کشور و حتی خود اعضای دولت و همچنین دستگاه های نظارتی کمتر اطلاعاتی از درون این وزارتخانه داشتند، اما آثار و تبعات این نصمیمات عجولانه و به نظر من احساساتی و بی پایه از حیث اصول مدیریتی دارای تبعات منفی بوده که کشور به سرعت شاهد تظاهر و آشکارسازی آثار و تبعات و آسیب های اقتصادی-اجتماعی خروجی آن در ناتوانی در پیشبینی و تدارک تأمین نهادهها و تولید و تامین برخی اقلام نظیر مرغ، تخممرغ و روغن و … و ایجاد صف های طولانی بوده که موجب تذکرات مقام معظم رهبری به مسئولان مربوطه گردید.
تشکیل قرارگاه ملی مرغ و بحرانی کردن مسائل خیلی ساده و پیش پا افتاده ای که کشور در برخی از سال های قبل حتی بدون دسترسی به ارز ۴۲۰۰ تومانی هم صادرکننده مرغ بوده و هم تخممرغ و در بسیاری از مواقع به دلیل وفور تولید و عرضه، شرکت پشتیبانی امور دام به نیابت از طرف دولت با تامین منابع مالی لازم، اقدام به خرید و جمع آوری مازاد تولید مرغ از بازار به منظور جلوگیری از سقوط بیش از اندازه قیمت به سبب پیشی گرفتن عرضه بر تقاضایِ ثابت می نموده و این مازاد در سردخانهها ذخیره میشده است که کاری بسیار بسیارمعمولی و مرسوم بوده است.
این نابسامانی ها محدود به مرغ و تخممرغ نشد و در مراحل بعدی کمبود شدید علوفه سبب حراج دام و حتی روانه شدن دام های آبستن به کشتارگاه ها شده که در تاربخ عمر ما بیسابقه بوده و هرگز ندیده وحتی نشنیده بویم و دامداران این کار را به لحاظ احساسی وعاطفی بسیار مذموم میدانند.
این رویه به کاهش تولید در برخی از اقلام دیگر نظیر گندم و دانههای روغنی نیز منجر شد که قصد ندارم راجع به دلایل آن وارد بحث شوم و امسال یکی از اقلام وارداتی بزرگ کشور گندم است که سالها در آن خودکفا بودهایم.
بخش دیگری از فشار توسط نیروهای سیاسی برای دخالت در وزارتخانه بوده که ترجیح میدهم راجع به آن نیز صحبتی به میان نیاورم ولی سرگذشت تلخ این تصمیمات سبب شد که یکی از جوانان تحصیلکرده بخش کشاورزی که شرایط خوبی هم داشت و می توانست برای اولینبار به عنوان یک نیروی غیرسیاسی در بدنه موفق باشد که هرگز نشد که از نظر من متاسفانه دو عامل باعث شکست ایشان گردید:
۱-نبود قدرت سیاسی در بدنه حاکمیت به گونه ای که در فامت مدافع بخش هم در دولت و هم در محافل سیاسی و تصمیم سازی و تصمیم گیری بهعنوان یک وزنه مستحکم و پایدار در برابر توفان وسیل مهاجمان استوار بایستد و مقاومت کند و حقش را بگیرد.
۲-بیتجربگی و ناهماهنگی شدید تیم وی که حلقه اول و دوم و سوم ایشان بودند و متاسفانه برخی از آنان داعیه وزیر شدن هم داشتند و همین حالا هم دارند و همین عامل تنشها و تشنجها را افزود و آن اشخاص به جای تلاش و کمک به وزیر هر کدام با سودای وزارت در دولت بعدی انرژی و تمرکزشان را جای دیگری خرج می کردند.
الان با گفتن فقط این پنج درصد واقعیت های تلخ که حتی از بیان همین هم قلبم به درد می آید و فقط اشاره کردم و ۹۵ درصد حرف هایم که بیشتر بغض های تاریخی انسان های آگاه و بیننده مسائل روز و نه شنونده هستند را در خود فرو میبرم و نه قصد سرزنش و تنبیه کسی را دارم و نه دوست دارم انگشت در چشم کسان کنم واشتباهات پی در پیشان را به رخ آنان بکشم.
ولی این ها را برای حافظه تاریخ گفتم و همچنین برای رییسجمهوری که هنوز نیامده تا هم گوششهایش را باز کند و بشنود و هم چشمانش را بگشاید و ببیند که دخالت و جنگ و نزاع در بیرون و داخل این وزارتخانه در آخرِ سر یقه مردم بدبختی را گرفت که ساعت ها در صف مرغ وسط شیوع کرونا تحقیر شدند و قیمت مرغ و تخممرغ به یک رکورد تاریخی جدیدی دست یافت و اگر همین فرمان برود رکوردهای جدید دیگری هم در راه است.
با این پیش گفته و بسیار ناگفته هایم، من یک توصیه به رییس جمهور منتخب دارم که حتماً قبل از انتخاب وزیر بعدی این نکات را مد نظر قرار دهند و با تیمی مرکب از حدود ۲۰ نفر از مدیران قدیمی وزارتخانه با سوابق بالا و سرد و گرم چشیده حتما جلسه گذاشته و مشورت نمایند.
اما خلاصه کلام:
۱-وزارت جهاد کشاورزی جای تجربه اندوزی و یادگیری نیست ان که در میدان جنگ با طبیعت و زیرگلوله های تگرگ؛ زردآلو و گیلاس را محافطت کرده می داند خشم طبیعت چیست! وزیر حتما باید در دهستان و شهرستان و استان و سطح کشور کارآزموده باشد.
۲- وزارت جهاد کشاورزی خانه احزاب نیست خانه متخصصان و کشاورزان است؛ به دخالت سیاسیون اهمیت ندهید برخی از آنان منافع شخصی، گروهی، حزبی و منطقه ای را بر منافع ملی برتر میشمارند. وزیر باید یک شخصیت ملی وطن پرست باشد که اردبیل، سیستان، گلستان، خوزستان و یزد برای او مساوی باشد و بر اساس آمایش سرزمین و نتیجه کار مطالعات دقیق تصمیم بگیرد نه رهنمود نمایندگان و یا تهدید آنها به سوال و استیضاح.
۳- وزیر باید شیر باشد نه روباه و شیری که وزارتخانه را قلمرو خود بداند و اجازه ندهد شغال و کفتار فرزندان او را در حریم خانه تکه و پاره کنند. وزیر باید آن قدر بزرگ باشد که تمام نمایندگان مجلس واعضای دولت از عمق جان او را دوست بدارند و تمام توان خود را برای کمک به او به میدان آورند.
۴-وزیر باید در بین همکارانش بسیار محبوب باشد و او را از صمیم قلب بپذیرند نه از روی تحمیل و اراده دیوانسالاری اداریِ از بالا به پایین و دستوری و بتوانند این چندپارگی و گسست و انشقاق نیروی انسانی و متخصصان را انسجام ببخشد و همه را که هر کدام در گوشه ای خزیده و فرار کرده اند به دور خود گرد آورد و با عصاره مغز و تراوش فکریشان کشاورزان و مردم را از ورشکستگی و قحطی و دام ها را از مرگ برهاند و تنها زمانی می تواند این کار را صورت تحقق ببخشد که یک آدم خیلی خیلی بزرگ باشد نه از نظر پست و مقام قبلی!! خیر. از حیث شخصیت معنوی و تنها زمانی می تواند بزرگ باشد که از خانوادهای اصیل باشد.
۵-وزیر در وزارتخانه باید حکم پدر را داشته و دلسوز و دوستدار کارکنان و مدافع حقوق آنان باشد، بدیهی است در این صورت آن فرزندان خلف هم تا سر حد جان کار خواهند کرد و از این روابط پدر و فرزندی فضای روحبخش آرامش در وزارتخانه به روی سفره مردم ایران و جیب کشاورزان منتقل می شود.
۶- وزیر باید قدرت ریسک وجسارت داشته باشد و این شجاعت در تصمیم گیری را به نفع کشور و مردم و حکومت تا جایی که خلاف قانون و شرع نباشد به مدیران هم تسری ببخشد. هرچند که بلایی سر مدیران آورده اند که از نوشیدن آب شب مانده هم می پرهیزند و جرأت و جسارت شروع کار بزرگ در وزارتخانه ها نمی بینیم.
۷-وزیر حتما باید تیم داشته باشد وزیر بدون تیم؛ "یتیم" است و یتیم نمی تواند این وزارتخانه بزرگ را بچرخاند و آن تیم هم حتما باید متخصص باشند و هر کدام نیز در تخصص خود پازل شوند تا خود نسوزند و کشور را هم با خود نسوزانند.
در نامه های بعدی ادامه نظریات و پیشنهادات خود را در عرصه اولویت های میدانی نظیر برنامه های فوری دولت سیزدهم در تامین امنیت غذایی کشور و مدیریت آب در بخش کشاورزی عرضه خواهم داشت.
چنانچه ناخواسته به شخصیت هایی اشاره نموده ام که راضی نبودهاند هر چند نامی به میان نیاوردهام، براساس تعالیم اسلامی از آنان حلالیت میطلبم.
دکتر سیدیعقوب موسوی
متخصص بیوانرژی و فیزیولوژیست گیاهان زراعی