کوچاندن محیط زیستی
کوچاندن محیط زیستی اگر چه دیدگاهی بدبینانه داشت اما سخت شدن شرایط زندگی برای ساکنان برخی از حوزههای جغرافیایی نظیر سیستان و بلوچستان، خوزستان، هرمزگان و ... است
«که بسوزد تر و خشک»
کوچاندن محیط زیستی اگر چه دیدگاهی نسبتاً بدبینانه داشت اما رگههایی از حقیقت نیز در آن دیده میشد و آن سخت شدن شرایط زندگی برای ساکنان برخی از حوزههای جغرافیایی کشور نظیر سیستان و بلوچستان، خوزستان، هرمزگان و … است تا اهالی آنها خود با پای خود از این مناطق بروند!! حرکتی که میتواند روستاییان را به حاشیه شهرها و شهرنشینان را به سایر مناطق جغرافیایی کشور کوچ دهد.
شاید سادهترین راه برای دستیابی به چنین هدفی، بستن آب روی این حوزهها باشد تا با تغییرات زیستمحیطی، جانمایه ادامه زندگی از آنها گرفته شده و به ناچار، ترک وطن را پیشه کنند.
اما در این روند پرسشهایی مطرح میشود که وادار کردن جوامعی که صدها سال در یک منطقه جغرافیایی سکونت داشته و جزیی از آن شده و در واقع بخشی از محیطزیست آن هستند، بنابر کدام اهداف صورت میگیرد؟ چه پدیدهای ارزشمندتر از حیات بشری است که باید این گونه بیارزش شود؟
برهم زدن محیطزیست و در واقع نابود کردن آن، برمبنای منافع کدام دسته و گروه است و براساس کدام دلایل و مدارک، منافع فردی یا گروهی بر منافع ملی اولویت پیدا میکند؟ و مهمترین پرسش آن که، این کوچاندهشدگان به کجا باید بروند؟
در سرتاسر کره زمین، دیگر تمام کشورها مرزبندی و حصار مشخص و پذیرفته شده دارند و همانند هزار سال قبل نمیتوان جل و پلاس را بر پشت الاغی یا قاطری نهاد و از سرزمینی به سرزمینی دیگر مهاجرت کنند و حتی کوچ کردن درونسرزمینی نیز دیگر چندان ساده نیست.
سرزمین خشک فلات ایران، محیطزیست بسیار شکننده و آسیبپذیری دارد، چرا که میانگین نزولات آسمانی آن یکسوم تا یکپنجم میانگین جهانی اما تبخیر در آن سه برابر میانگین جهانی یعنی ۲۷۰۰میلیمتر است.
بنابراین هرگونه تعدی و تجاوز و نامهربانی میتواند منجر به نابودی حیات آن گردد. در حالی که متوسط بارندگی جهانی بالاتر از ۷۰۰ میلیمتر است، در سال آبی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ کل بارندگیها در ایران ۱۴۹ میلیمتر یا در حدود یکپنجم میانگین جهانی بوده است.
طی سه دهه گذشته، صدها روستای کشور بهدلیل کاهش منابع آبی از سکنه خالی شده، در حالی که مسئولان میتوانستند با برنامهریزی و تامین اعتبارات لازم در بهینهسازی روشهای مصرف آب، این روستاها را زنده نگه دارند اما به نظر میرسد که بهعمد نسبت به آنها بیتوجهی کردهاند. نتیجه چنین روندی افزونبر ۱۱ میلیون انسان حاشیهنشین در اطراف شهرها است.
یکی از عوامل برهم زدن محیطزیست بهطور یقین سدسازیهای بیرویه و غیرضروری بوده است که موجب خشکاندن رودخانهها، قطع روند نفوذ آب در زمین، بیابان کردن محیطزیست پاییندست سدها، از بین بردن پهنههای جنگلی و مرتعی و نابودکردن بسترهای اقتصادی ساکنان آنها بوده است.
بسیاری از این سدسازیها برخلاف استانداردهای واقعی و در نظر گرفتن پایداری محیطزیست مناطق متاثر از احداث آنها بوده است. سدسازیهای پلکانی روی رودخانههایی مانند کارون و کرخه و ذخیره آب آنها برای تبخیر در طول سال، به نابودی کامل این رودخانهها و خشکاندن زیست محیطهایی چون هورالعظیم و هورالهویزه گردیده است.
مناطقی که هزاران نفر از وجود آنها ارتزاق میکردند، اما اکنون به خیل بیکاران پیوستهاند. ماهیهای تالاب شادگان که روزگاری منبع تامین معیشت حاشیهنشینان آن بود، دیگر وجود ندارند. همین روند مشابه بر زایندهرود، سیمینهرود و بسیاری از رودخانهها و محیطزیستهای دیگر اعمال شده و میلیونها روستایی را از وطن اجدادیشان رانده است.
زمانی شعار« کشاورزی محور اقتصاد» داده میشد، اما مگر کشاورزی، دامداری، باغداری و … جدا از محیطزیستاند، مگر زندگی روستاییان جدا از محیطزیست است؟!
ما یک وطن داریم که با تخریب و ویرانی هر نقطهای از آن، دودش به چشم همه خواهد رفت. اگر دولتمردان بر این اندیشهاند که تصمیمگیری مخرب و سوءتدبیر آنها فقط دامنگیر مردم میشود، یک اشتباه استراتژیک را مرتکب میشوند، چرا که یک روز در پیشگاه افکار عمومی و تاریخ باید پاسخگو باشند.
فکر نکنند که انتقال آب از سرشاخههای دز و کارون برای راهاندازی کارخانههای فولادِ همفکران و همقبیلهایهایشان از یادها خواهد رفت. بیابان کردن تالاب گاوخونی، دریاچه پریشان، هورالعظیم و … برچسبی تاریخی از عملکرد دولتمردان و تصمیمگیرندگان جمهوری اسلامی است.
بیش از این محیطزیست کشور را نابود نکنید، منابع آب را از بین نبرید، روستاییان را وادار به کوچ و مهاجرت نکنید، مرگ محیطزیست به معنای مرگ حیات بر این سرزمین است و « آتش چو بر افروخت، بسوزد تر و خشک!»
مهدی رجول دزفولی