خبر فوری
شناسه خبر: 48958

از انقلاب سبز تا انقلاب ژن؛ واکاوی واقعیت‌های کشاورزی در قرن 21

انقلاب سبز به‌مثابه یک روایت

انقلاب سبز اغلب مظهر پیشرفت علمی و فناوری و مدرنیته در بخش کشاورزی در کشورهای در حال توسعه است

انقلاب سبز به‌مثابه یک روایت

اخبار سبز کشاورزی؛ انقلاب سبز اغلب مظهر پیشرفت علمی و فناوری و مدرنیته در بخش کشاورزی در کشورهای در حال توسعه است، فرآیندی که از دهه 1940 تا 1980 آشکار شد وعلیرغم زمان سپری شده، همچنان به طنین خود ادامه می دهد و هنوز هم نهادها و شیوه های علم و فناوری کشاورزی را شکل می دهد.

برای سیستم های کشاورزی کشورهای در حال توسعه، انقلاب سبز (GR) اغلب به عنوان ظهور مدرنیته علمی و فناوری به تصویر کشیده می شود که به آنها کمک می کند تا از قحطی جلوگیری کنند و کمبود مواد غذایی را چاره جویی نمایند. جهان در حال توسعه شاهد دوره فوق العاده ای از رشد بهره وری محصولات غذایی علی رغم کمبود زمین و افزایش ارزش زمین طی 50 سال گذشته بود، اگرچه جمعیت جهان بیش از دو برابر شده بود، اما تولید محصولات غلات در این دوره سه برابر شد و تنها 30 درصد افزایش در سطح زمین زیر کشت مشاهده شد.

پیش‌بینی‌های وحشتناک قحطی مالتوسی رد شد و بسیاری از کشورهای در حال توسعه توانستند بر کمبود مزمن غذایی خود غلبه کنند. از اواخر دهه 1940 تا اوایل 1980 آشکار شد که این پدیده فرآیندی از بالا به پایین و تحت رهبری دولت ها میباشد و شامل تولید واریته های پرمحصولی است که به میزان بالای مصرف نهاده های کودهای شیمیایی و فنآوری مدرن آبیاری پاسخ می دهد.

انقلاب-سبز-به‌مثابه-یک-روایت1

هدف انقلاب سبز تشدید تولید و ارتقای بهره وری و رسیدگی به نگرانی های مبرم مربوط به گرسنگی، ثبات اجتماعی و توسعه صنعتی بود. هنوز هم روایت انقلاب سبز (GR ) در کشورها، روایت‌های نهادینه شده، لحظه‌ای از دگرگونی کشاورزی مبتنی بر علم را با عبارات تحسین‌آمیز به تصویر می‌کشند مثلا در چین، ظهور "کشاورزی علمی" در دهه 1950 به عنوان تجسم مدرنیزه کردن کشاورزی دهقانی و استقرار آکادمی علوم کشاورزی چین به عنوان ابزاری برای مبارزه طبقاتی، ملت سازی و مدرنیزاسیون به تصویر کشیده می شود.

در چین، "کشاورزی علمی" مستلزم توسعه برنج پرمحصول توسط دانشمندان برجسته در کنار تقریب علم به دانش مردمی بود، در شرایطی که تدارکات دولتی برای تضمین ثبات اجتماعی یک کشور تازه تاسیس کلیدی بود. در هند، انقلاب سبز از دهه 1960 به عنوان "آغاز کشاورزی علمی در هند" به کمک دانشگاه کشاورزی پنجاب در لودیانا، و موسسه تحقیقات کشاورزی هند در دهلی نو توصیف می شود که کشور را از گرسنگی نجات داد. در برزیل، گسترش کشاورزی مدرن به "منطقه کشاورزی سرادو" از اواسط دهه 1970 به عنوان "انقلاب گرمسیری" علم محور در این کشور در نظر گرفته می شود که در نهایت با تاسیس شرکت تحقیقات کشاورزی برزیل،  کشور فوق را به یک قدرت کشاورزی جهانی تبدیل کرد. "انقلاب استوایی" برزیل در مورد خودکفایی غذای کشور و حمایت از صنعتی شدن از طریق مدرن سازی مناطق داخلی و به ویژه مولد ساختن منطقه "غیرمولد" سرادو عمدتاً از طریق کشت سویا در مقیاسی بزرگ در یک محیط گرمسیری امکان پذیر گشت.

انقلاب سبز پروژه رسوخ مدرنیته کشاورزی در قرن بیستم

همانگونه از شواهد بین المللی فوق پیداست، انقلاب سبز به یک پروژه کشاورزی متحول کننده در قرن بیستم اشاره دارد که از ژنتیک گیاهی، سیستم های آبیاری مدرن و کودهای شیمیایی و آفت کش ها برای افزایش تولید غذا و کاهش فقر و گرسنگی در کشورهای در حال توسعه استفاده می کند. طلوع انقلاب سبز در مکزیک آغاز شد، جایی که دانشمندان نوعی گندم هیبریدی را توسعه دادند که به طور چشمگیری باعث افزایش عملکرد شد. پس از معرفی آن، گرسنگی و سوء تغذیه در آنجا به میزان قابل توجهی کاهش یافت. این مدل متعاقباً به آسیا، آمریکای لاتین و بعداً آفریقا گسترش یافت تا تولید غذا برای جمعیت در حال رشد بدون افزایش سطح زیر کشت زمین به میزان قابل توجهی افزایش یابد.

اما با گذشت زمان، تکنیک‌ها و سیاست‌های انقلاب سبز مورد تردید قرار گرفت، زیرا به نابرابری و تخریب محیط زیست منجر شد.  انقلاب سبز؛ اقتصادهای روستایی را با استفاده از سیستم های تولید مواد غذایی صنعتی که قبلاً در کشورهای ثروتمند غربی بکار گرفته شده بود، با انواع گیاهان جدید متحول کرد. در دهه 1940، یک کشاورز متولد آیووا به نام نورمن بورلاگ شروع به کار با دانشمندان مکزیکی بر روی گندمی با عملکرد بالا و مقاوم به بیماری کرد . بسیاری از کشاورزان مکزیکی در آن زمان با خاک ضعیف، عوامل بیماری زای گیاهی و محصول کم دست و پنجه نرم می کردند. دانشمندان گندم پا کوتاه و سریع رشدی تولید کردند که برای تولید غلات بیشتر به زمین کمتری نیاز داشت. این پدیده تأثیر چشمگیری داشت: بین سالهای 1940 و اواسط دهه 1960، مکزیک به خودکفایی کشاورزی دست یافت.

نتایج مکزیک به عنوان یک معجزه کشاورزی اعلام شد و این تکنیک ها به سایر محصولات و مناطقی که با ناامنی غذایی دست و پنجه نرم می کردند گسترش یافت.  در دهه 1960، هند و پاکستان با افزایش جمعیت و کمبود مواد غذایی مواجه بودند که این رشد نامتوازن جمعیتی، میلیون ها نفر را با تهدید گرسنگی روبرو می کرد. کشورها برنامه گندم مکزیکی را پذیرفتند و حتی گونه های جدیدی با افزایش قابل توجهی برداشت در اواخر دهه 1960 شکوفا شدند،  برنج، محصول اصلی میلیون ها نفر، هدف دیگر بود.

تحقیقات در فیلیپین به طور چشمگیری بهره وری برنج را بهبود بخشید و انواع تکنیک های جدید در سراسر آسیا گسترش یافت. چین تحقیقات برنج خود را مستمرا انجام داد و از تکنیک‌های انقلاب سبز در مقیاس وسیع برای تغذیه جمعیت رو به رشد خود استفاده کرد. چنانکه بین دهه 1970 و 1990، عملکرد برنج و گندم در آسیا 50 درصد افزایش ، نرخ فقر به نصف کاهش یافت و تغذیه جمعیت حتی با دو برابر شدن جمعیت بهبود یافت. در برزیل، سرادو زیست بوم دشت مانند ی بود که مساحتی در حدود 2 میلیون کیلومتر مربع و نزدیک به 24 درصد از خاک این کشور را پوشش می داد. از سال ها قبل منطقه وسیع ساوانای سرادو به دلیل خاک اسیدی آن به عنوان یک زمین بایر در نظر گرفته می شد، اما با تقویت خاک با آهک، محققان دریافتند که این منطقه می تواند برای رشد محصولات کالاهای اساسی بسیار مفید باشد. گونه های جدیدی از سویا تولید شد که می توانست در شرایط سخت رشد مقاومت کند. این تغییر موفقیت آمیز به سمت تشدید کشاورزی و گسترش محصولات تک کشتی و نقدی در سراسر آمریکای لاتین تکرار شد.

انقلاب-سبز-به‌مثابه-یک-روایت-3

پس زمینه تاریخی ظهور بورلاگ

در سال 1970، بورلاگ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد و به دلیل تلاش او برای کاهش ناامنی غذایی، فقر و درگیری مورد تحسین قرار گرفت. اما با گذشت زمان، صداهای فزاینده‌ای که رویه‌های انقلاب سبز را نقد می‌کرد، شنیده شد. علاوه بر ژنتیک گیاهی، مبنای این انقلاب کشاورزی بسته‌ای از مداخلات برای افزایش بهره‌وری محصول بود که عمدتاً بر اساس تکنیک‌های صنعتی آمریکایی و مکان‌هایی مانند کالیفرنیا را به یک الگوی ترویجی کشاورزی جهانی تبدیل کرده بود. این فراگرد شامل غنی سازی خاک با استفاده از کودهای شیمیایی قوی و مبارزه با پاتوژن ها و آفات گیاهی با آفت کش های شیمیایی همراه با روش های آبیاری مدرن و تجهیزات مکانیزه در مزرعه بود. این تکنیک ها عملکرد را دو و سه برابر کرد.

البته چندین نیروی مقوم پس از جنگ جهانی دوم برای کمک به تسهیل و تاکید بر فناوری های کشاورزی ملهم از انقلاب سبز به هم نزدیک شدند. ایالات متحده دارای ذخایر مواد شیمیایی و آفت کش هایی مانند DDT بود که به طور گسترده در طول جنگ برای جلوگیری از گسترش مالاریا، شپش و طاعون بوبونیک استفاده می شد. آزمایش‌های گیاهی بورلاگ با تلاش‌های دولت ایالات متحده، سازمان‌های بشردوستانه و شرکت‌های بزرگ برای گسترش بازارهای کود، آفت‌کش‌ها و تجهیزات کشاورزی که محصولات پرمحصول به آن‌ها وابسته بودند، همراه بود. فراتر از این ابزارها، انقلاب سبز مجموعه‌ای از پروژه‌های توسعه‌ای را در بر می‌گرفت که از نوسازی کشاورزی در کشورهای فقیر حمایت می‌کرد و آنها را به نحو مؤثرتری با بازارهای بزرگ‌تر مرتبط می‌کرد.

ایالات متحده به شدت این کار را به عنوان بخشی از برنامه سیاست خارجی جنگ سرد برای ایجاد نفوذ در کشورهایی که در برابر ایدئولوژی کمونیستی "آسیب پذیر" تلقی می شدند، از جمله کشورهایی که از ناامنی غذایی رنج می برند، انجام داد. به عنوان مثال، در هند، آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده (USAID) سرمایه‌گذاری خارجی را تسهیل کرد، در حالی که بانک جهانی و سازمان‌هایی مانند بنیاد فورد و بنیاد راکفلر از ساخت جاده‌ها، پروژه‌های برق‌رسانی روستایی برای تامین برق پمپاژ و آبیاری آب‌های زیرزمینی و تجهیزات مکانیزه کشاورزی برای بهبود کارایی  حمایت می نمودند.

برای مدتی، این مداخلات مؤثر واقع شد، محصول را افزایش داد، ناامنی غذایی را کاهش داد و به برخی از کشاورزان اجازه داد تا شکوفا شوند. آن موفقیت ها به تصویر عمومی انقلاب سبز تبدیل شد.

آموزه های "راشل کارسون" بهار خاموش

اما واقعیت بسیار پیچیده تر بود. بعبارت دیگر حتی در اوایل فعالیتها نیز ، پاره ای از منتقدان درباره پیامدهای بالقوه اکولوژیکی و اجتماعی-اقتصادی  انقلاب سبزهشدار داده و شروع به این سوال کردند که آیا این تحول کشاورزی واقعا به کشاورزان خرده‌مالک و جوامع روستایی کمک می‌کند یا خیر.

در این رابطه جنبش نوپای محیط زیست، به ویژه پس از انتشار کتاب پیشگامانه "راشل کارسون" در سال 1962،بنام " بهار خاموش" ، نگرانی هایی را در مورد تأثیرات مواد شیمیایی کشاورزی ایجاد کرد. بورلاگ به دنبال توسعه واریته‌های غلات پربارتری بود که به زمین کمتری برای تولید محصولات مشابه نیاز داشتند. اما در واقع موفقیت این محصولات باعث شد که زمین های بیشتری برای تولید محصولات کشاورزی شخم زده شود.

علاوه بر این، افزایش مصرف آب، تخریب خاک و رواناب شیمیایی آسیب قابل توجهی به محیط زیست وارد کرد. کودها و آفت کش ها خاک، هوا و آب را بسیار فراتر از خود زمین های کشاورزی از جمله اقیانوس های جهان آلوده کردند . انقلاب سبز نه تنها سیستم کشاورزی، بلکه راه‌های غذایی و فرهنگ محلی را متحول کرد، زیرا کشاورزان دانه‌های سنتی و شیوه‌های رشد را با انواع جدید ذرت، گندم و برنج که با این بسته فن‌آورانه عرضه می‌شد، عوض کردند. با گذشت زمان، از بین رفتن محصولات سنتی و تکنیک های رشد، انعطاف پذیری در سیستم غذایی را کاهش و دانش بومی و فرهنگی ارزشمند کشاورزان سنتی را فرسایش داد.

به تدریج با افزایش سرعت تغییرات آب و هوایی، آسیب پذیری های بیشتر سیستم غذایی مدرن آشکار شد. چون انتشار کربن مرتبط با کشاورزی صنعتی به سوق دادن بشر به سمت نقطه اوج آب و هوایی کمک می کند. افزایش نابرابری های اجتماعی و اقتصادی از دیگر پیامدهای انقلاب سبز بود. در اواخر دهه 1970، محدودیت های انقلاب سبز در حیطه های اجتماعی –اقتصادی هم آشکار شد.

بسیاری از سیاست‌های آن به نفع مالکان و تولیدکنندگان بزرگ بود و برای خرده‌مالک‌ها سختی زیادی ایجاد کرد زارعین خرده پا فرصت‌های تحقیقاتی و یارانه‌های قابل توجهی را به نفع شرکتهای معظم کشاورزی از دست دادند. پس از یک دوره رشد سریع جمعیت و کاهش بهره وری کشاورزی، مکزیک وارد دوره دیگری از ناامنی غذایی شد و شروع به واردات غلات اساسی کرد. این تغییر اقبال در کشورهای دیگر نیز اتفاق افتاد.

انقلاب-سبز-به‌مثابه-یک-روایت-4

در هند و پاکستان هم، اگرچه منطقه پنجاب به یکی دیگر از موفقیت‌های انقلاب سبز تبدیل شد، اما به طور نامتناسبی کفه ترازو به نفع تولیدکنندگان بزرگ‌تر بود. ابزارهای تولید - از جمله سیستم های آبیاری، تجهیزات مکانیزه و مواد شیمیایی مورد نیاز - برای کشاورزان کوچک برای رقابت بسیار گران بود و آنها را بیشتر به فقر و بدهی کشاند و حتی باعث از دست دادن مالکیت آنها شد. چنین چالش هایی منجر به تغییراتی در نحوه اجرای برنامه های انقلاب سبز با توجه بیشتر به نیازهای خرده مالک ها و شرایط محیطی و اقتصادی که در آن کار می کردند، شد. اما مداخلات نتایج نابرابر داشته است. بهرحال، انقلاب سبز پایه و اساس دوره بعدی محصولات اصلاح شده ژنتیکی، جهانی شدن کشاورزی و حتی تسلط بیشتر غول های تجارت کشاورزی در سیستم غذایی را پایه گذاری کرد.

امروزه، مصرف کنندگان اغلب از افرادی که غذای خود را پرورش می دهند و نحوه رشد آن جدا شده اند. و در حالی که تولید افزایش یافته است، تعداد افراد کم‌تغذیه و مبتلایان به بیماری‌های مرتبط با رژیم غذایی نیز افزایش یافته است زیرا غذاهای فرآوری‌شده همچنان جایگزین میوه‌ها، سبزیجات و غلات کامل می‌شوند. در کشاورزی امروز تسلط تجارت کشاورزی، زمین های بیشتری را در دست شرکت های بزرگ متمرکز کرده است که اغلب منجر به جابجایی روستاییان به مناطق شهری جهت کار در صنایع می شود. بسیاری از خرده مالکان که دیگر قادر به امرار معاش از راه کشاورزی نیستند، به مناطق شهری مهاجرت می کنند. بسیاری از جوامع روستایی در فقر باقی می‌مانند و از تأثیرات قرار گرفتن در معرض مواد شیمیایی رنج می‌برند، زیرا آفات محصولات مقاوم به آفت‌کش‌ها و تخریب خاک نیازمند نهاده‌های شیمیایی قوی‌تری هستند.

جهان اکنون با یک بحران غذایی دیگر مواجه است. پیش بینی می شود تا سال 2050 جمعیت جهان به 9.8 میلیارد نفر برسد. آیا یک انقلاب سبز جدید می تواند همه آنها را تغذیه کند؟ شاید، اما به مداخلات کاملاً متفاوت از اولین انقلاب نیاز دارد. طرفه اینکه امروزه نگرانی‌های فزاینده‌ای در مورد تغییرات آب و هوا و از دست دادن تنوع زیستی و تأثیرات تبدیل جنگل‌ها، مراتع، تالاب‌ها و سایر مخازن کربن برای کشاورزی وجود دارد.

ضرورت تجدید ساختار کشاورزی جهانی

از نگاه راه حل های تکنولوژیکی؛ مسیرهای تامین نیازهای غذایی جهان به طور قابل توجهی متفاوت است. ابزارهای تکنولوژیکی جدیدی برای کمک به کاهش ضایعات و محدود کردن انتشار کربن وجود دارد. سیستم‌های داده محور هوش مصنوعی می‌توانند همه چیز را از نوع محصولاتی که در شرایط مختلف آب و هوایی و خاک رشد میکنند تا زمان کاشت، آبیاری و برداشت بهینه را تعیین کنند.

برخی از ایجاد تغییراتی در انقلاب فعلی «ژن» برای افزایش پایداری آن حمایت می‌کنند: بیوتکنولوژی، اصلاح ژنتیکی گیاهان و میکروب‌های مفید برای افزایش عملکرد بدون مصرف زمین بیشتر، کاهش آفت‌کش‌ها و کودهای شیمیایی، و طراحی گیاهان مقاوم‌تر در برابر تأثیرات آب و هوایی؛ و سرانجام طرفداران آگرواکولوژی که خواهان یک انقلاب کشاورزی کاملاً متفاوت هستند. با توجه به احیای زیست محیطی و برابری، طرفداران شیوه های احیاکننده و زراعی، سیستم غذایی را متصور می شوند که از کشاورزی صنعتی دور شده و به سمت روش های سنتی که در پاسخ به انقلاب سبز شتاب بیشتری به دست آوردند، تغییر مسیر می دهد. این روش‌ها شیوه‌های کشاورزی سنتی و بومی را به‌عنوان جایگزینی برای کشاورزی تک‌کشتی با مواد شیمیایی فشرده می‌پذیرند.

آنها شامل حفاظت از منابع طبیعی، ساختن سلامت خاک، و بهبود تنوع زیستی، همراه با احیای مالکیت سنتی زمین و تمرکز مجدد حقوق بشر و رفاه در سیستم های کشاورزی است. طی یکدهه اخیر اگرواکولوژی در حال افزایش محبوبیت است زیرا جهان با تغییرات آب و هوایی و از دست دادن تنوع زیستی مواجه است و به دنبال یک سیستم غذایی عادلانه تر است، اما تسلط کشاورزی صنعتی اجرای در مقیاس بزرگ را چالش برانگیز می کند. پاسخ به بحران غذایی بعدی به احتمال زیاد هم رویکردهای جدید فناورانه و هم روش های آگرواکولوژیک را در بر می گیرد. شاید هم جهان نیازمند تجدید ساختار کشاورزی جهانی، "از یک انقلاب سبز به یک انقلاب ژنی " میباشد.

آیا انقلاب ژن یک "انقلاب سبز مضاعف" است؟

در بین عوام، استفاده از بیوتکنولوژی در تولید مواد غذایی به «انقلاب ژن» معروف است. اما آیا انقلاب ژن یک "انقلاب سبز مضاعف" است  به طوری که بتواند "افزایش بهره وری و مدیریت منابع طبیعی را در تعادل باهم قرار دهد.آیا انقلاب اخیر بیوتکنولوژی "نتیجه طبیعی انقلاب سبز" است؟ آیا تفاوت بین انقلاب سبز و انقلاب ژن را با توجه به تاریخ و سیاست این دو تغییر اجتماعی-تکنولوژیکی، تنها بر حسب پیشرفت علمی دومی نسبت به اولی باید به حساب آورد.

برخی از محققین نیز معتقدند که تفاوت  اصلی بین انقلاب سبز و انقلاب ژنی این است که انقلاب سبز نتیجه برنامه‌های اصلاحی فشرده گیاهی با تکیه بر روش‌های اصلاح سنتی است در حالی که انقلاب ژنی نتیجه دستکاری ویژگی‌های محصول بر اساس تکنیک‌های میکروبیولوژیکی است.

انقلاب سبز و انقلاب ژنی دو موج توسعه فناوری کشاورزی در چهار دهه گذشته بودند. انقلاب سبز با گسترش گندم جدید از مکزیک و برنج از فیلیپین آغاز شد، در حالی که انقلاب ژنی با تولید اولین گیاه تراریخته، توتون مقاوم به علف کش در ایالات متحده آغاز شد. اما این فقط بخش سطحی ماجرا میباشد.  واقعیت آن است که انقلاب سبز و انقلاب ژن کاملاً سیستم‌های فناوری-اجتماعی متفاوتی هستند، زیرا این دو «انقلاب» مسیرهای تکنولوژیکی متفاوتی را در بر می‌گیرند که در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مختلف شکل گرفته‌اند. عوامل اقتصادی سیاسی جهانی و عوامل اجتماعی که انقلاب سبز (1950-1980) را شکل دادند با مجموعه متفاوتی از سازه های اجتماعی، اقتصادی و تکنیکی که عوامل انقلاب ژن (1980 تا کنون ) را شکل می دهند با یکدیگر تفاوت ماهوی دارند.

نقشه راهی که نشان دهنده تغییر دوران انقلاب سبز به دوران انقلاب ژن است کاملا قابل تفکیک است. در حقیقت، دوران پیش از انقلاب سبز، انقلاب سبز و انقلاب ژن واجد رویدادها، وقایع و سالهای مهم مخصوص در دوران مربوطه خود میباشند. پیشرفت فناوری ها در بهبود محصولات، با تمرکز بر تغییر استفاده از تکنیک‌های اصلاحی مرسوم در دوران «انقلاب سبز» به سمت تکنیک‌های مولکولی پیچیده‌تر در دوران به «انقلاب ژن»، کاملا خط سیری قابل تفکیک است.حتی  انگیزه پشت این تغییرات هم با هم فرق دارد.

پویایی توسعه فناوری در امتداد مسیرهای تکنولوژیکی انقلاب سبز و انقلاب ژن را می توان با مورفولوژی اجتماعی مدرنیزاسیون و جهانی شدن توضیح داد. انقلاب سبز بر اساس مقتضیات مدرنیزاسیون شکل گرفت، در حالی که انقلاب ژنی با الزامات جهانی سازی اقتصاد نئولیبرال شکل می گیرد.

نوآوری، توسعه و انتشار فناوری‌ها به دلیل اینکه بخشی از سیستم‌های نوآوری متفاوت هستند، مسیرهای مختلفی را در این دو قلمرو دنبال کردند. ملاحظات سود و سود خصوصی در قالب بازدهی بالا برای سهامداران شرکت‌های کشاورزی-بیوتکنولوژی با دسترسی جهانی، عمدتاً پویایی نوآوری فناوری در انقلاب ژن را تعیین می‌کند. انتقال فناوری و کار تطبیقی محلی در انقلاب سبز در حوزه عمومی بین‌المللی با هدف توسعه ظرفیت تحقیقاتی در کشاورزی جهان سوم پسااستعماری به منظور افزایش تولید غذا برای جلوگیری از شورش سیاسی ناشی از گرسنگی در طول جنگ سرد انجام شد.

تمایز این دو مسیر نه تنها به دلیل مفاهیم هنجاری ذاتی در مقایسه تأثیرات این دو «انقلاب» مهم است، بلکه به دلیل درس‌های مهمی که در مورد اینکه چگونه زمینه‌های مختلف نوآوری در یک خوشه فناوری می‌تواند به تحقیقات متضاد تبدیل شود، مهم است.زمینه های این دو انقلاب به تدریج ساخته شده و تکامل یافته است. در حالی که انقلاب سبز در دهه 1980 به پایان رسید، انقلاب ژن در دهه 1990 تحت یک رژیم اجتماعی-فناوری متفاوت آغاز شد و این یک تناسخ تکنولوژیکی از انقلاب سبز با نام دیگری نبود.

تمایز این دو مسیر نه تنها به دلیل پیامدهای هنجاری ذاتی در مقایسه تأثیرات این دو «انقلاب» نیز مهم است، پویایی تفاوت این دو مسیر از این واقعیت آشکار است که علیرغم تلاش‌های رژیم های سیاسی برای احیای انقلاب سبز تحت شرایط تغییر یافته اقتصادی سیاسی بین‌المللی در اواخر دهه 1980 و 1990، رژیم بین‌المللی انتقال فناوری و توسعه ظرفیت تحقیقاتی حیاتی به دلیل دگرگونی و پیکربندی مجدد از محیط نوآوری بیوتکنولوژی در پی جهانی شدن سقوط کرد.

حتی بسیاری ازتلاش‌ها برای احیای انقلاب سبز تحت عنوان "انقلاب سبز مضاعف" به دلیل خصوصی‌سازی زیرساخت‌های تحقیقاتی و رژیم انتقال فناوری پس از پایان جنگ سرد و همچنین به دلیل نفوذ دکترین‌های نئولیبرالی که کمک‌های بین‌المللی و جریان سرمایه و فناوری را به سوی بازیگران جدید در عرصه بین‌المللی کانالیزه میکند، انجام نشد.

ماهیت بیوتکنولوژی و انقلاب ژنی

تغییرات ژنتیکی در گیاهان برای اولین بار 10000 سال پیش در آسیای جنوب غربی ثبت شد، جایی که انسان برای اولین بار گیاهان را از طریق انتخاب مصنوعی و اصلاح انتخابی پرورش داد. از آن زمان، پیشرفت در علم و فناوری کشاورزی، انقلاب فعلی محصولات تراریخته را به همراه داشته است. اصلاح ژنتیکی (GM) حوزه ای از بیوتکنولوژی است که به دستکاری مواد ژنتیکی موجودات زنده می پردازد و آنها را قادر می سازد تا عملکردهای خاصی را انجام دهند. اولین مفهوم اصلاح برای اهلی کردن و مصرف گیاهان به حدود 10000 سال قبل بازمی‌گردد، جایی که اجداد انسان «تکثیر انتخابی» و «انتخاب مصنوعی» را انجام می‌دادند - اصطلاحات ابداع شده داروین به طور گسترده به انتخاب ارگانیسم‌های والد دارای ویژگی‌های مطلوب مانند ساقه های سخت تر و پرورش آنها برای تکثیر صفاتشان اشاره می‌کنند.. چشمگیرترین تغییر ژنتیک گیاهی با استفاده از این روش‌ها از طریق انتخاب مصنوعی ذرت - از علف‌های هرز با گوش‌های کوچک و دانه‌های کمی (تئوسینت؛ اولین رشد ثبت‌شده: دره رودخانه بالساس مرکزی، جنوب مکزیک 6300 سال پیش) به ارقام فعلی گیاهان ذرت دامی و ذرت خوراکی رخ داد. همچنین گزارش شده است که استفاده از تکنیک های مشابه برای به دست آوردن انواع فعلی سیب، کلم بروکلی و موز متفاوت از اشکال گیاهی اجدادی آنها است که برای مصرف انسان بسیار مطلوب هستند.

تحولاتی که منجر به اصلاح ژنتیکی مدرن شد در سال 1946 اتفاق افتاد، جایی که دانشمندان برای اولین بار کشف کردند که مواد ژنتیکی بین گونه های مختلف قابل انتقال است. واتسون و کریک در سال 1954، ساختار مارپیچ دوگانه DNA را کشف کردند و دگم مرکزی - رونویسی DNA به RNA و ترجمه بعدی به پروتئین - را دنبال کردند. نکته مهم آنکه پویایی فرآیندی تغییرات تکنولوژیکی در بیوتکنولوژی برای ردیابی مسیرهای آن از اواسط دهه 1950 قابل توجه است. بیوتکنولوژی با اشکال و سبک های مختلف تقریباً بخشی از تمام جوامع و تمدن ها از دوران باستان بوده است. منظور از بیوتکنولوژی تمام تلاش های بشر برای تغییر موجودات زنده برای تولید غذا، علوفه و فیبر است.

به طور مشخص تر، این به معنای "هر برنامه فن آورانه ای است که از سیستم های بیولوژیکی، موجودات زنده یا مشتقات آنها برای ساخت یا اصلاح محصولات یا فرآیندها برای اهداف خاص استفاده می کند. روش‌های مرسوم کشت بافت، همجوشی سلولی، انتخاب و تلاقی گیاهان درگیر در انقلاب سبز به روش‌های DNA نوترکیب و توالی‌یابی ژنومی که در انقلاب ژن به کار گرفته شده بودند، در طیف بیوتکنولوژی مدرن قرار می‌گیرند. بیوتکنولوژی به معنای گسترده، به عنوان بسته ای از مصنوعات، شیوه ها و دانش برای تولید محصولات کشاورزی مفهوم سازی شده است. تمرکز زمانی انقلاب ژنی هم از اواسط قرن بیستم تا کنون خواهد بود، در حالی که تمرکز مکانی بر جهان سوم و همچنین کشورهای صنعتی غربی خواهد بود.

در کشاورزی، اولین گیاهان تراریخته - تنباکو و گل اطلسی مقاوم به آنتی بیوتیک - با موفقیت در سال 1983 توسط سه گروه تحقیقاتی مستقل ایجاد شدند. در سال 1990، چین اولین کشوری بود که تنباکوی تراریخته را برای مقاومت در برابر ویروس تجاری کرد. در سال 1994، گوجه فرنگی (Flavr Savr Calgene) ایالات متحده آمریکا) اولین گیاه مورد تایید سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) برای مصرف انسان شد.

این گوجه‌فرنگی با استفاده از فناوری آنتی‌سنس برای تداخل در تولید آنزیم پلی‌گالاکتوروناز، اصلاح ژنتیکی گردید و در نتیجه باعث تاخیر در رسیدن و مقاومت در برابر پوسیدگی شد. از آن زمان، چندین محصول تراریخته برای تولید انسانی در مقیاس بزرگ در سال‌های 1995 و 1996 تأییدیه دریافت کردند.

انقلاب-سبز-به‌مثابه-یک-روایت41

بسیاری از تحلیلگران تمایل دارند تصور کنند یا اشتباه بگیرند که انقلاب ژنی ادامه انقلاب سبز با ابزارهای دیگر است، مانند تزریق فناوری ژنتیکی پیشرفته به تولیدات کشاورزی، ضرورت ترکیب کردن پیشرفت‌ها در فناوری ژنتیک برای پایدارتر کردن انقلاب سبز از نظر زیست‌محیطی و پیشرفت های اخیر در ژنتیک مولکولی در بیوتکنولوژی کشاورزی اینها را با تردید بتوان ادامه روند نوآوری در انقلاب سبز دانست. به‌عنوان مثال، اختراع "برنج طلایی" بخشی از انقلاب سبز نبوده است، که اساساً یک برنامه بین المللی انتقال و کمک فناوری در حوزه عمومی برای بهبود بهره وری کشاورزی کشاورزان جهان سوم بود،چون اصطلاح "برنج طلایی" متعلق به Syngenta است، بزرگترین شرکت چندملیتی بیوتکنولوژی جهان، که ماموریت آن تغذیه برنج غنی شده با بتاکاروتن برای کودکان مبتلا به کمبود ویتامین A در کشورهای در حال توسعه نیست، بلکه افزایش سود سهامداران خود از طریق بیوتکنولوژی است.

یکی از نگرانی های اصلی در مورد کشت محصولات تراریخته، اتکای بیش از حد کشاورزان به شرکت های بزرگ کشاورزی-بیوتکنولوژی برای بذرهای ثبت شده و مواد شیمیایی کشاورزی است. اتکای کشاورزان به این شرکت ها با کاهش تعداد رقبا در بازار و عمل انحصاری ادراک شده گروه کوچکی از شرکت های بزرگ در بازار جهانی کشاورزی ترکیب می شود.

به عنوان مثال، ادغام بایر و مونسانتو منجر به مالکیت بایر 29٪ از بذرها و 24٪ از آفت کش ها در بازار جهانی کشاورزی در سال 2016 شده است با این حال، یک متاآنالیز از 15 مطالعه نشان داد که دو سوم از سود محصولات تراریخته نسل اول در پایین دست تقسیم می‌شود، در حالی که یک سوم از سود توسط شرکت‌های کشاورزی به دست می‌آید و نشان می‌دهد که تامین‌کنندگان بذر و شرکت‌های بزرگ به طور کامل تسلط بر سود ندارند.

پذیرش محصولات تراریخته در ایالات متحده به سرعت انجام شده است. سطح زیرکشت محصولات تراریخته در ایالات متحده آمریکا از 3 میلیون هکتار (هکتار) در سال 1996  به 71.5 میلیون هکتار در سال 2019 رسیده است   به طور مشابه، پذیرش جهانی محصولات تراریخته از زمان اولین معرفی آنها در سال 1996 به طور قابل توجهی افزایش یافته است. سطح زیرکشت جهانی 112 برابر از 1.7 میلیون هکتار در سال 1996 به 190.4 میلیون هکتار در سال 2019 افزایش یافته است . در مجموع 44.2٪، 43.9٪، 9.9٪ و 1.5٪ از محصولات تراریخته کاشته شده در جهان به ترتیب در آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، آسیا و آفریقا یافت می شود. تنها 0.32% و 0.05% از محصولات تراریخته به ترتیب در اقیانوسیه و اروپا کاشته شدند.

بزرگترین تولیدکننده محصولات تراریخته در سال 2019، ایالات متحده آمریکا (71.5 میلیون هکتار) و پس از آن برزیل (52.8 میلیون هکتار) و آرژانتین (24.0 میلیون هکتار) بودند. بیش از 17 میلیون کشاورز در 29 کشور، 14 نوع محصول تراریخته را با ویژگی های مختلف بهبود کاشتند، از جمله سویا، ذرت، پنبه، کلزا ( Brassica napus )، یونجه( Medicago sativa )، چغندرقند ( Beta vulgaris )، نیشکر ( Saccharum). officinarum )، پاپایا ( Carica papaya )، گلرنگ ( Carthamus tinctorius )، سیب زمینی( Solanum tuberosum )، بادمجان ( Solanum melongena )، کدو حلوایی ( Cucurbita )، سیب( Malus pumila )، و آناناس( Ananas comosus ) ؛ در امتداد عصر "انقلاب ژن" ، نوآوری‌های سریع در زمینه بیوتکنولوژی، استراتژی‌های جایگزینی را برای بهبود بیشتر عملکرد، کیفیت و انعطاف‌پذیری محصول در برابر تنش‌های زنده و غیرزیستی ارائه می‌کنند.

این نوآوری‌ها شامل معرفی فن‌آوری نوترکیب DNA و کاربرد تکنیک‌های ویرایش ژنوم، مانند اثرگذار شبه فعال‌کننده رونویسی (TALEN)، نوکلئازهای انگشت روی (ZFN) و تکرارهای کوتاه پالیندرومیک با فاصله منظم خوشه‌ای مرتبط با سیستم ها CRISPR (CRISPR/Cas) است. با این حال، پذیرش و آینده این ابزار مدرن متکی به چارچوب های نظارتی حاکم بر توسعه و تولید آنها در کشورهای مختلف است.

در دوران انقلاب سبز، استفاده گسترده از کودها و سموم دفع آفات به میزان قابل توجهی تولیدات کشاورزی را افزایش داده است. متأسفانه، استفاده از آنها به عنوان نهاده های کشاورزی به عنوان یک عامل محدود کننده در اواخر دوران انقلاب سبز گزارش شده است، یکی از مزایای برجسته فناوری تراریخته، توانایی آن در افزایش عملکرد محصول در همان منطقه کشت با نهاده های کمتر، کاهش اندازه زمین های زراعی موجود برای کشت محصول است. طبق گزارش فائو، زمین های قابل کشت برای تولید غذا به ازای هر نفر از 0.24 هکتار در سال 2014 به تنها 0.18 هکتار در سال 2050 کاهش می یابد.

این شامل استفاده اضافی از زمین برای تولید سوخت زیستی یا اثرات شهرنشینی یا تخریب خاک نمی شود . بنابراین، نیاز قانع کننده ای برای تولید محصولات کشاورزی بالاتر با استفاده از فناوری تراریخته برای افزایش عرضه مواد غذایی وجود دارد.

تأثیر اصلی فناوری تراریخته بر بهبود عملکرد محصول از طریق کنترل بهتر علف های هرز و کاهش خسارت ناشی از آفات از طریق کشت محصولات مقاوم به علف کش و مقاوم به حشرات بوده است. در نتیجه، از سال 1996 تا 2018، استفاده از فناوری تراریخته با تولید 498 میلیون تن ذرت، 278 میلیون تن سویا، 32.6 میلیون تن وش پنبه و 14.1 میلیون تن کلزا ، تولید جهانی محصولات اصلی را افزایش داده است. بدون کشت محصولات تراریخته در این دوره، زمین زراعی اضافی 12.3 میلیون هکتار سویا، 8.1 میلیون هکتار ذرت، 3.1 میلیون هکتار پنبه و 0.7 میلیون هکتار کلزا برای کشت معادل محصول معمولی مورد نیاز بود .این امر مستلزم پاکسازی مناطق بیشتری از جنگل‌های استوایی برای کشت و استفاده از کودها، علف‌کش‌ها و آفت‌کش‌های بیشتر و همچنین آبیاری برای کسب همان عملکرد گزارش‌شده است.

افزایش عملکرد محصول توسط یک متاآنالیز از 147 مطالعه اصلی از سال 1996 تا 2014 پشتیبانی می شود، که گزارش می دهد که فناوری GM با افزایش عملکرد برای محصولات مقاوم به حشرات نسبت به محصولات مقاوم به علف کش ها بازده محصول را تا 22٪ افزایش داده است. از طریق مدیریت بهتر علف‌های هرز و آفات و کاهش هزینه‌های تولید، فناوری تراریخته با درآمد ناخالص اضافی 225.1 میلیارد دلار برای دوره 1996-2018  به طور قابل‌توجهی به کشاورزان سود رسانده است، در سال 2018، بیشتر مزایای درآمدی توسط کشاورزان در کشورهای در حال توسعه به دست آمد، کشاورزان در این کشورها  53.7٪ از کل مزایای درآمدی را دریافت کردند، (با میانگین 4.41 دلار آمریکا برای هر دلار اضافی سرمایه گذاری شده در دانه های محصولات تراریخته) این مطابق با مطالعات قبلی است که نشان می‌دهد کاربردهای بیوتکنولوژی در کشاورزی مزایای اقتصادی زیادی را برای مالکان کوچک مقیاس در کشورهای در حال توسعه به ارمغان آورده است.

علاوه بر این، فناوری تراریخته نه تنها به نفع کشاورزان و شرکت‌های کشاورزی است، بلکه از طریق هزینه‌های کمتر مواد غذایی، برای مصرف‌کنندگان نیز مفید است. می توان تصور کرد که بدون پذیرش بیوتکنولوژی کشاورزی که به افزایش عرضه مواد غذایی کمک کرده است، قیمت کالاها افزایش می یافت.

پذیرش بیوتکنولوژی در کشاورزی از سال 1996 تا 2018 با کاهش 775 میلیون کیلوگرم سمپاشی آفت‌کش‌ها، که نشان دهنده کاهش 8.3 درصدی جهانی است، تأثیرات زیست‌محیطی کشاورزی را کاهش داده است.

افزایش مواد مغذی محصولات اصلی یکی دیگر از کارکردهای مثبت محصولات تراریخته است.محصولات اصلی، مانند برنج، حاوی سطوح پایینی از فیتونوترینت‌های مفید (مواد مغذی) و ریز مغذی‌ها هستند که اغلب کمتر از مقدار توصیه شده روزانه است . در سال 2020، تخمین زده شد که نزدیک به 10 درصد از جمعیت جهان (حدود 768 میلیون نفر) دچار سوء تغذیه هستند. بیش از نیمی از افراد مبتلا به سوء تغذیه در آسیا (418 میلیون) زندگی می کنند، در حالی که بیش از یک سوم در آفریقا (282 میلیون) و نسبت کمتری (60 میلیون) در آمریکای لاتین و دریای کارائیب زندگی می کنند. کشورهای با درآمد پایین و متوسط بیشتر به مواد غذایی نشاسته ای مانند برنج، موز( Musa spp)، کاساوا ( Manihot esculenta ) و ذرت متکی هستند. با این حال، اکثریت کمبود مواد مغذی گیاهی و ریز مغذی‌های مفید دارند. اعتقاد بر این است که پذیرش بیوتکنولوژی یک استراتژی موثر و پایدار برای تولید محصولات زراعی غنی‌شده با مواد مغذی خاص ارائه می‌کند. این امر به ویژه در کشورهایی که به این فناوری برای کمک به کاهش بیماری‌های مرتبط با کمبود مواد مغذی نیاز فوری دارد، اهمیت دارد.

 بحث و نتیجه گیری

کشاورزی نقش مهمی در تغییر اقتصاد و ارتقای امنیت غذایی دارد . به غیر از تامین معیشت 570 میلیون کشاورز در سراسر جهان ، تولید فعلی کشاورزی جهانی 7.5 میلیارد نفر را تغذیه می کند، با سه محصول عمده، برنج (Oryza sativa)، ذرت (Zea mays) و گندم (Triticum aestivum)، که بیش از 60 درصد انرژی دریافتی ما از غذا را این محصولات تامین می کنند.

برای همگام شدن با تقاضای مواد غذایی، کاربردهای فناوری در کشاورزی به طور قابل توجهی برای به حداکثر رساندن بازده رشد تکامل یافته است. نوآوری اولیه، مانند تکنیک اصلاح انتخابی مرسوم، شامل تلاقی گیاهان والدین مورد نظر و انتخاب فرزندان با ویژگی های ترکیبی مربوطه است .این تکنیک منجر به انواع گیاهان پرمحصول در گندم و برنج در دوران "انقلاب سبز" در دهه 1950 شد . در واقع، تکنیک‌های اصلاحی انتخابی و سایر پیشرفت‌ها در شیوه‌های کشاورزی (به عنوان مثال، بهبود سیستم‌های آبیاری، کودهای شیمیایی و ماشین‌آلات سنگین) تولید جهانی غذا را در چند دهه گذشته به‌شدت افزایش داده است.

با این حال، از آنجایی که انتظار می رود تقاضای غذا تا 62% افزایش یابد و تا 9.7 میلیارد نفر در سال 2050 تغذیه شوند ، یک استراتژی جدید برای ارتقاء امنیت غذایی مورد نیاز است طرفه اینکه تغییرات آب و هوایی نیاز به تولید محصولات بهبودیافته با انعطاف پذیری بهتر در محیطی که همیشه در حال تغییر است را افزایش داده است. اگر به این موضوع رسیدگی نشود، تغییرات آب و هوایی ممکن است به زودی در دسترس بودن غذا را مختل کند، دسترسی به غذا را کاهش دهد و بر کیفیت و عملکرد غذا تأثیر بگذارد.

بنابراین، نیاز به نوآوری های مداوم برای ایجاد تغییرات خاص در ژنوم محصول برای تسریع فرآیند شناسایی گیاهان با صفات مطلوب است. حال اگر آغازین روزهای  "انقلاب سبز" را بتوان از سال 1954 ردیابی کرد، زمانی که نورمن بورلاگ گونه هایی از گندم پا کوتاه "معجزه آسا" را در مکزیک در مکانی که اکنون به عنوان مرکز بین المللی بهبود ذرت و گندم یا CIMMYT شناخته می شود اختراع کرد. پیشگامان انقلاب سبز را می توان در افزایش چشمگیر بهره وری ذرت هیبریدی (ذرت) که توسط کشاورزان آمریکایی در دهه های 1930 و 1940 تجربه شد و در تلاش بنیاد راکفلر در دهه 1940 برای افزایش ذرت جستجو کرد در انقلاب سبز ژرم پلاسم بهبود یافته به عنوان یک کالای عمومی از طریق یک استراتژی صریح برای توسعه و انتشار فناوری در دسترس کشورهای در حال توسعه قرار گرفت انقلاب سبز سیستم‌های تولید غذای جهانی را متحول کرد و در این فرآیند، عقل مرسوم را که فناوری کشاورزی به خوبی سفر نمی‌کند و انتقال تکنولوژی در بخش کشاورزی امری دشوار است را به چالش کشید.

در واقع، ترکیبی از نرخ بالای سرمایه گذاری در تحقیقات محصولات زراعی، زیرساخت ها و توسعه بازار، و همچنین حمایت مناسب از سیاست، به این رشد بهره وری دامن زد. این عناصر استراتژی انقلاب سبز، رشد بهره وری را علی رغم افزایش کمبود زمین و ارزش بالای زمین بهبود بخشید.

استراتژی انقلاب سبز برای رشد بهره‌وری محصولات غذایی به صراحت بر این فرض استوار بود که با توجه به مکانیسم‌های نهادی مناسب، سرریزهای فناوری در سراسر مرزهای سیاسی و کشاورزی-اقلیمی می‌توانند تحت کنترل قرار گیرند. تلاش برای توسعه ظرفیت نهادی لازم، به ویژه در اصلاح نباتات، بخش مرکزی استراتژی انقلاب سبز بود. اما زمانی که افزایش بهره وری مرتبط با انقلاب سبز در دهه 1980 شروع به کاهش کرد . پیشرفت در زیست شناسی سلولی و مولکولی چشم اندازهای جدیدی را در فناوری کشاورزی از اواسط دهه 1970 باز کرده بود، و به دلیل پیشرفت در ژنومیک با انگیزه خاصی در طول دهه 1990 به خاطر پیشرفت در ژنومیک که توسط رایانه ها و فناوری اطلاعات تحریک شده است.

رویدادهای مهم علمی در زیست شناسی مدرن به طور کلی، و بیوتکنولوژی به طور خاص، به" انقلاب ژن در کشاورزی" انجامید. بنابراین خوشه‌بندی نوآوری‌ها و پویایی توسعه فناوری در بیوتکنولوژی مدرن، الگوی واضحی از مسیرهای فناوری را نشان می‌دهد که خط سیر تکنولوژیک متفاوت انقلاب ژنی را تصدیق می نماید. انقلاب ژن در بیوتکنولوژی کشاورزی پیرو طبیعی مسیر تکنولوژیکی انقلاب سبز نبود. نوآوری، توسعه و انتشار فناوری‌های کشاورزی به دلیل اینکه بخشی از سیستم‌های نوآوری مختلف جهانی و ملی بود، مسیرهای مختلفی را طی کرد.

پارادایم های فناورانه این دو مرحله بیوتکنولوژی در بسترهای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و معرفتی  متفاوتی شکل گرفت و علم و فناوری مورد نیاز برای ایجادمحصول تراریخته بذرها بسیار پیچیده تر از علم و فناوری مورد استفاده برای ایجاد پیشرفت های کشاورزی انقلاب سبز هستند.

کاربردهای فناوری در کشاورزی به طور قابل توجهی برای افزایش بازده و کیفیت محصول برای برآوردن تقاضای جهانی غذا تکامل یافته است. تکنیک‌های مرسوم، مانند صرفه‌جویی در بذر، اصلاح انتخابی، و اصلاح جهش‌یافته (تغییر اصلاح)، به‌ویژه در دوران «انقلاب سبز» در دهه 1980، تولید محصول را به‌طور چشمگیری افزایش داده‌اند. با این حال، مسائل جدیدتر، مانند محدودیت زمین های قابل کشت، تغییرات آب و هوا، و تقاضای روزافزون غذا، چالش هایی را برای تولید محصولات کشاورزی ایجاد کرده و امنیت غذایی را تهدید می کند. پیشرفت‌های علم ژنتیک، جهان را به «طلوع عصر جدیدی» رسانده است و می‌تواند راه‌حل‌هایی را برای طیفی از چالش‌های جهانی مرتبط با هم از جمله تضمین امنیت غذایی، مقابله با بحران آب‌وهوایی و حفاظت از تنوع زیستی پیش ببرد، پس انقلاب ژنتیکی فراتر از افزایش عملکرد است."

انقلاب ژنتیکی طرز فکر دانشمندان کشاورزی را حتی در مورد اصلاح سنتی محصولات کشاورزی تغییر داد، زیرا دانش جدید در مورد ساختار و عملکرد ژنومی به شدت درک این موضوع را بهبود می‌بخشد که کجا باید صفات غذایی مطلوب را جستجو کرد و چگونه آنها را در گیاهان تجاری ترکیب کرد. جنبه بحث‌برانگیزتر این انقلاب، وارد کردن ژن‌های گونه‌های مختلف در محصولات غذایی به عنوان راهی برای ترکیب ویژگی‌هایی است که با اصلاح سنتی امکان‌پذیر نیست، این پدیده فرصت مغتنمی برای تولید غذای بیشتر در جهان می‌باشد.

سخن نهایی اینکه  آینده فقط آغاز است و اینکه با نزدیک شدن به محدودیت ها، گلوگاه ها و تنگاهای تولید کشاورزی به دلیل محدودیت زمین های زراعی، آب و هوای شدید و افزایش تقاضای غذا ابزارهای جدیدی برای تولید محصولات انعطاف پذیرتر، کارآمدتر و پرمحصول برای تضمین امنیت غذایی جهانی مورد نیاز است. ابزارهای بیوتکنولوژی مدرن با ویژگی و کارایی بهبود یافته در نهایت می توانند به محرک اصلی بهبود کشاورزی تبدیل شوند و بر محدودیت های شیوه های مرسوم در بهبود محصولات غلبه کنند. ظهور و نوآوری های سریع در ابزارهای ویرایش مبتنی بر SSN به ویژه پتانسیل امیدوارکننده ای را برای بهبود محصول برای افزایش بهره وری کشاورزی نشان می دهد.

در نهایت، شفافیت در طول توسعه، ارزیابی ریسک، و فرآیند نظارتی مربوط به ابزارهای بیوتکنولوژی مدرن و محصولات حاصل از آن برای بهبود بیشتر کاربردهای آنها در کشاورزی و افزایش اعتماد عمومی بسیار مهم است. آیا عموم محصولات مبتنی بر SSN را بیشتر از محصولات GM با استفاده از فناوری نوترکیب DNA می‌پذیرند؟ آیا ابزارهای بیوتکنولوژی مدرن برای بهبود امنیت غذایی سرعت پرورش محصولات را به میزان قابل توجهی افزایش خواهند داد؟ پاسخ به این سؤالات سرنوشت ابزارهای بیوتکنولوژی مدرن در بخش کشاورزی و زندگی میلیاردها نفر را در آینده نزدیک تعیین خواهد کرد.

دیدگاه تان را بنویسید

چندرسانه‌ای