مسیر مرگ «دوژرانلی» کرکس سیاه بلغاری
منبع پیام ما
علت مرگ کرکس سیاهی که از بلغارستان به ۱۱ کشور سفر کرد و در شمال ایران تلف شد، مشخص نشد، چون سازمان محیط زیست دیر رسید
اخبار سبز کشاورزی ؛ بالهای دال سیاه در شمال ایران از پرواز افتاد. «دوژرانلی» کرکسی که از بلغارستان راهش را به یازده کشور باز کرده بود، در ایران از حرکت بازماند و چند روز بعد از آنکه ردیابهای متصل به او مکانش را نشان دادند، کارشناسان ایرانی به او رسیدند؛ به پرندهای که دیگر جسمی نداشت و فقط پرهای باقیمانده، نشان از وجود کرکسی داشت که در پروژهای بینالمللی، از اسپانیا به بلغارستان آمده بود و از آنجا پرهایش را برای دیدن آسمان آبی گشوده بود.
اسمش را «دوژرانلی» گذاشته بودند که در بلغاری معنایش «شجاعت» است؛ چرا که او کرکسی شجاع بود که در نخستین پروازش کیلومترها راه را طی کرد و از چندین کشور گذشت اما شمال ایران محل مرگش شد. مرگی که به دلیل دیر رسیدن به جنازه، کسی دلیل آن را نمیداند.
در پرونده «دوژرانلی» نه جنسیتش مشخص است و نه سنش. او اما جزو پروژهای بزرگ و بینالمللی بود که با همراهی هفت بنیاد متفاوت که مهمترینش بنیاد «حفاظت از کرکس» بود، کار خود را آغاز کرد.
پروژه از سال ۲۰۱۵ فعالیتش را شروع کرد و نامش هم «بازگشت کرکسها به زندگی» شد. بلغارستان که از دهه هشتاد میلادی کرکس سیاه را به صورت کامل در طبیعتش از دست داده بود، از چند سال قبل در این پروژه همراه شد تا بتواند این گونه را یکبار دیگر احیا کند.
آنطور که ایمان ابراهیمی، پرندهشناس و مدیرعامل انجمن حفاظت پرندگان آوای بوم میگوید، در همکاریای نزدیک بین بلغارستان و اسپانیا قرار بر این شده دالهای سیاهی که در مراکز حیات وحش اسپانیا آماده رهاسازی میشوند، به بلغارستان منتقل شده و آنجا رهاسازی شوند: «از سال ۲۰۱۵ تاکنون ۶۰ دال سیاه رهاسازی شده و اغلب آنها یا در اسارت یعنی در باغ وحش اسپانیا به دنیا آمدهاند یا به هر طریقی آسیب دیدهاند و به مراکز نگهداری سپرده شده و بعد از تیمار آماده رهاسازی شدهاند. این پروژه به نسبت موفق است و تا جایی که میدانیم دو جوجه دال سیاه حاصل این پروژه در بلغارستان هستند و این دو جوجه بزرگ شده و چندین جفت هم تشکیل شده است.»
دوژرانلی، یکی از همان ۶۰ دال سیاهی بود که از سال ۲۰۱۵ به آسمان فرستاده شدند. او در پرواز اولیهاش ۲۲۰ کیلومتر را بال زد و شجاعت عبور از مرزها و گذر از کشورهای مختلف دلیلی بود تا او را کرکسی شجاع بدانند. بالهای دوژرانلی در آسمان بلغارستان، یونان، ترکیه، رومانی، اوکراین، بلاروس، روسیه، ترکمنستان، قزاقستان و ازبکستان رها شد و چشمانش شهرهای بسیاری را دید: «او از زمان رهاسازی رصد شده و برای سفر به این ۱۱ کشوری که از آن گذر کرده، دو سال در راه بوده و رفتارهایش نشان میداده که به دنبال جفت بوده و برای همین هم این سفر بسیار طولانی شده است.»
جیپیاس ابزار جاسوسی نیست
زندگی دوژرانلی در آشوراده تمام شد. بعد از آنکه جیپیاس متصل به او نقطهای ثابت را نشان داد، ظن مرگش افزایش یافت.
ارتباط سازمان محیط زیست اما با پروژههایی از این دست، ارتباطی کمرنگ است و برای همین هم آنطور که احسان طالبی، پرندهشناس میگوید، دوستی از روسیه که روی حفاظت پرندگان شکاری کار میکند، از طرف همکارش در بلغارستان درباره ثابت شدن سیگنالهای ارسالی دستگاه جیپیاس به او پیامی داد.
او درباره آن روز میگوید: « فاصله چندانی با دال سیاه نداشتم اما به دلیل مسائل امنیتی و جو موجود و این تصور در دستگاههای امنیتی که فکر میکنند تجهیزاتی مثل دوربین تلهای و جیپیاسهایی که برای درک «اکولوژی جابهجایی» حیاتوحش به آنها وصل میشوند کاربرد جاسوسی دارند خودم به منطقه نرفتم. به سازمان حفاظت محیطزیست اطلاع دادم تا خودشان به سراغ پرنده بروند .»
روند بوروکراتیک سازمان آنقدر زمانگیر بود که آنها چند روز بعد به سراغ لاشه رفتند و با توجه به آسیب زیادی که لاشه دال سیاه دیده بود، علت مرگ قابل تشخیص نبود.
«یک پرندهشناس در بلغارستان نباید برای پیدا کردن دال سیاهی که بر روی آن جیپیاس نصب شده با من تماس میگرفت. سازمان محیط زیست باید چنان فعال و ارتباطش با پروژههای بینالمللی و افراد درست میبود که آنها میدانستند باید برای پیگیری وضعیت پرنده به کجا مراجعه کنند. مشکل دیگر زمان رسیدن به پرنده بود. چطور این روند آنقدر طولانی شد که حتی لاشه از بین برود و امکان بررسیهای بیشتر نباشد؟»
طالبی حالا هم عصبانی است و هم نگران و گلایهاش بیش از هر چیز از سازمان حفاظت محیط زیست است و روند اشتباهی که درباره حفاظت در جریان است. « اینکه گفته شود ایران سیاهچاله تلف شدن پرندگان است، اشتباه است. پرندگان در بسیاری از کشورها و به دلایل گوناگون ممکن است تلف شوند اما باید بررسی و پایش رخ دهد . کشور ما کریدور مهاجرت بسیاری از پرندگان است و بسیاری از آنها هم جیپیاس با خود دارند. اما هنوز این تصور وجود دارد که جیپیاسها ابزار جاسوسیاند و حتی به کشور مبدا هم به سختی تحویل داده میشوند. در حالی که نحوه کار جیپیاسها مشخص است. برای مثال عقاب خالدار بزرگی در استان مرکزی تلف شد و هنوز بعد از مدتها جیپیاس آن به لهستان پس داده نشده. آنها میخواهند از این وسیله برای پرندگان دیگر استفاده کنند. در واقع مشکل اصلی و فعلی ما ضعف سازمان در برخورد با فعالان، نبود ارتباط با پروژههای بینالمللی و بوروکراسی گسترده است».
مرگ دوژرانلی، درس عبرتی برای ایران
آخرین چیزی که چشمهای دوژرانلی دیده، آشوراده بوده و پرهای سیاهش بر روی همین جزیره بر زمین ریخته است.
این اتفاق از نظر ابراهیمی میتواند درس عبرت بزرگی برای ما باشد. او میگوید وقتی گونهای در طبیعت جمعیتش کم میشود یا کاملا منقرض میشود، اگر از آن پرنده در اسارت داشته باشیم، میتوان برای احیا در طبیعت استفاده کرد.
به گفته او پروژههایی از این دست زیادند اما اینگونه پروژهها بسیاری پرهزینه هستند و احتمال موفقیتشان هم پایین است و همین نکته یادآور این است که نباید از معرفی گونههای منقرضشده یا در معرض خطر به طبیعت ناامید شد اما در عین حال نباید از یاد برد که چقدر اصولیتر است که وقتی گونهای در طبیعت است از آن مراقبت کنیم و نگذاریم به مرحله خطر برسد و نیازمند پروژههایی از این دست شود.
«نمونه بارز این اتفاق در ایران درباره درنای سیبری رخ داده. درنای سیبری مقابل چشمان ما از بین رفت و به یک فرد رسید و حالا ارگانها و متخصصان بسیاری درگیرند تا شاید با ۲۰ درصد امید این گونه احیا شود. در حالی که اگر همان زمان از درنا نگهداری میشد شاهد این وضع نبودیم. این باید درس عبرتی برای کشوری چون کشور ما باشد که حیات وحشش همچنان وجود دارد و با جود اینکه گونههای زیستی ما شاهد کاهش جمعیت چشمگیر بودهاند، اما آنهایی که منقرض شدهاند کم هستند و ما همچنان فرصت حفظ بسیاری از گونهها را برخلاف سایر کشورها داریم.»
این پرندهشناس همچنین میگوید که ایران با کاهش شدید جمعیت کرکسها روبهروست که مشابه تجربه کشورهای مختلف دنیا از جمله کشورهای جنوب و جنوب شرق آسیاست که در بازه زمانی دو سه دهه اخیر، جمعیت بسیار زیادی از کرکسهایشان را از دست دادند: «کاهش جمعیت این پرندگان دلایل مختلفی دارد اما هم در ایران و هم جهان، مهمترین دلیل داروی دیکنوفلات، تخریب زیستگاههای زادآوری، لاشههای آلوده در طبیعت رها شده و حتی شکار مستقیم است. معضل جدید در زیستگاه کرکسها هم سگهای ولگرد است. چرا که سگها لاشههای رها شده را میخورند و امکان تغذیه برای کرکس نمیماند و هر کدام از این موارد میتواند علت از بین رفتن این دال سیاه هم باشد.»
او به اهمیت پایش هم اشاره میکند و میگوید که اگر بدانیم دالهای ایران جهت مهاجرتشان به چه سمت است، دلیل مرگشان چیست و… میتوانیم جمعیت آنها را حفظ کنیم.
«چنین اتفاقی نیاز به پروژه ردیابگذاری و پایش مستمر دارد. موضوع بعد هم این است که ارزیابی مناسب بین مناطق و ارتباط بینالمللی را به درستی حفظ کنیم. کارشناسان آنقدر دیر به دال مرده رسیدند که چیزی از جنازه باقی نمانده بود. اما اگر سیستم مناسبی داشتند به محض اطلاعرسانی کشور یا ارگان رهاسازیکننده به جنازه میرسیدیم و علت مرگ هم معلوم میشد؛ شاید میتوانستیم از مرگهای بعدی جلوگیری کنیم. در کشورهای دیگر پروژههای احیای جمعیت حیات وحش و پایش وضعیت آنها توسط ارگانهای غیردولتی ملی و بینالمللی و تحت نظارت دولتها انجام میشود اما در ایران ارگانهای بینالمللی تقریبا وجود ندارند و ارگانهای ملی هم بسیار ضعیفتر از این هستند که ارتباطات قوی و مستحکم بینالمللی داشته باشند و در بسیاری از موارد مهم اصلا اجازه چنین ارتباطی هم ندارند. در نتیجه در ایران هم مجری حفاظت حیات وحش، دولت است و هم ناظر مجدد».
منبع پیام ما