آقا مسعود! ثابت کن کُت تن رئیس جمهور است
اگر جای پزشکیان بودم وزیر جهاد کشاورزی و معاون مربوطه را برای ناتوانی در انجام وظیفه و مدیریت بازار برکنار و ثابت میکردم کُت تن رئیس جمهور است
اخبار سبز کشاورزی؛ میانه سال ١٣۶١ و در اوج جنگ تحمیلی، راههای ارتباطی کشور محدود و تنها بندر جنوبی قابل اعتنای ایران، بندرعباس بود که با ظرفیت محدود تخلیه و بارگیری میشد.
آن سالها مرحوم حبیب الله عسکر اولادی، وزیر بازرگانی (۲۶ مرداد ۱۳۶۰ – ۱۱ مرداد ۱۳۶۲) بود. چند روزی شایع شده بود که نان بهزودی کوپنی میشود.
در چند جای تهران هم نانواها با دفترچه بسیج اقتصادی به مردم نان داده بودند، ازجمله در محله ما که هنوز هم دفترچه و امضای نانوا را مبنیبر تحویل نان سهمیهای دارم.
گزارش به نخستوزیر داده شد. اینترنت و فضای مجازی و ماهواره هم نبود. شب بینندگان خبری را از تلویزیون شنیدند که به دستور نخستوزیر، رییس سازمان غله که زیرمجموعه وزارت بازرگانی بود، عزل و فرد دیگری به جای او منصوب شد. نمیتوانستیم بگوئیم تَه سیلوها یک کاسه آرد نیست!
پنجشنبهای بود و من افسر کشیک بنیاد مستضعفان بودم که آن زمان زیرمجموعه نخست وزیری محسوب میشد.
به دستور آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر، بنیاد مستضعفان موظف شد تمام امکانات خود را ظرف ٢۴ ساعت بهکار بگیرد و به این وضع خاتمه بدهد.
حتی تریلرهای یخچالدار دو شرکت بزرگ آبرانان و جاده رانان به کار گرفته شد و شبانه از هرجا که میشد ازجمله دشت ناز ساری گندم (ازجمله نوع گران قیمت هیبریده) به تهران آورده و آرد شد و صبح شنبه مردم جلوی نانواییها کیسههای آرد را دیدند! و کامیونهای حامل آرد در خیابانهای شهر رژه میرفتند.
از این اتفاقات زیاد بود. همان سالها ماه رمضان در گرمای تابستان بود، "حرام خورها" هندوانه را آنقدر گران کرده بودند که گلوی روزهداری با آن باز نمیشد.
دولت اینجا هم هندوانه فروش! شد و سر خیابانها و میدانهای شهر و غرفههای میوهفروشی بنیاد، هندوانه ارزان قیمت فروخت و قدرتش را نشان داد و مردم حس کردند دولت پُشت آنهاست.
هیچ کس گرسنه نماند. هیچ پدری شرمنده خانوادهاش نشد. از گوشت تا مرغ و برنج و پنیر و تخم مرغ و کره و حتی سیگار سهمیه خانواده ها داده شد، کسری نبود و مردم با همین سهمیهها جبههها را هم پشتیبانی کردند.
سیبزمینی و پیاز و خیلی چیزهای دیگر هم همین وضعیت را داشت. یک روز این نبود، روز دیگر آن یکی! حرام خورها زیاد بودند. البته نه به اندازه الان!
قصرهای امروزی شمال تهران و برجها با پولهای حرامخواران، محتکران، گرانفروشان و اهل زد و بند همان دوران شکل گرفت. مردم تحمل کردند. جنگ بود و هر روز شهید و بیمارستانها پُر از مجروحان.
مردم دولت و وجود آن را حس میکردند. پای کار ماندند و آمریکا هم هیچ غلطی نکرد و شوروی هم فروپاشید و حال باز سیبزمینی! قیمتش شده نجومی شده و بوی آن میآید که یکی_ دو روز دیگر دوباره گوجهفرنگی، گوشت و مرغ و تخممرغ، حبوبات و لبنیات و سفرههای خالیتر شود.
حامد یزدیان، نماینده مجلس گفته است: در انبارها به میزان کافی سیب زمینی وجود دارد ولی هیچ نظارتی بر توزیع آن در کشور نمیشود. سیب زمینی الان دارد احتکار می شود و متاسفانه از سوی وزارتخانه مربوطه هیچ مداخلهای در زمینه این تخلفات صورت نمیگیرد و فشار آن بر مردم وارد میشود!
سیب زمینی حالا به کالایی لوکس و گرانقیمت تبدیل شده است. افزایش قیمتی که حتی وزیر جهاد کشاورزی را به واکنش واداشت؛ اما پاسخ او به این بحران، به جای ارائه یک راهکار مشخص، انداختن توپ گرانی به زمین نرخ ارز و وعده واردات بود.
وعدههای تکراری، قیمتهای رو به رشد و حالا خیال مردم راحت باشد و قیمتها یکی دو ماه دیگر متعادل خواهد شد! یعنی فعلا مردم دوشیده میشوند.
اگر جای مسعودخان پزشکیان بودم همین الان وزیر جهاد کشاورزی و معاون مربوطه را برای ناتوانی در انجام وظیفه و مدیریت بازار برکنار و ثابت میکردم کُت تن رئیس جمهوری است و نمیگذارم زندگی مردم بیشتر از این بازیچه دست.
رئوف پیشدار، استاد دانشگاه و روزنامهنگار