آخرین خبرها:
شناسه خبر: 14809

برای نوروز و بهاران خجسته

روایتی است که هم به پیامبر گرامی صلوات الله علیه نسبت داده شده و هم به علی (ع): «مَنِ اِسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ ...

برای نوروز و بهاران خجسته
مزرعه سبز : روایتی است که هم به پیامبر گرامی صلوات الله علیه نسبت داده شده و هم به علی (ع): «مَنِ اِسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كَانَ غَدُهُ شَرّاً فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّدِ اَلنُّقْصَانَ فِي عَمَلِهِ كَانَ اَلنُّقْصَانُ فِي عَقْلِهِ وَ مَنْ كَانَ نُقْصَانٌ فِي عَمَلِهِ وَ عَقْلِهِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ حَيَاتِهِ»
و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله فرموده:هر كس دو روزش با هم يكسان باشد فريب خورده و هر كس فردايش از امروز بدتر باشد ملعون است و هر كس بفكر كمى كردارش نباشد خردمند نيست و آنكه كردار و عقلش كم باشد پس مرگ براى او بهتر است از زندگيش.
به هر روی سخنی ست، ارجمند که به انسان می آموزد تا همیشه درپی زیست بهتری باشد و امروزش از دیروز بهتر باشد و به راستی مغبون و خسران زده است اگر رو به بهتر شدن نباشد.
به گفته حافظ:
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
حافظ برای این نوگرایی اش مبارزه می کند ازاین روست که می گوید:
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم
و زندگی یک مبارزه است.که هرزمان می بایست ساز زندگی را کوکی تازه کرد.
پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو
جهان هستی این نو شدن را فریاد می زند و ما نمی شنویم و یا گاه این پیام را دریافت نمی کنیم؛ چنانچه بهار نیز پس از زمستان به ما که تماشاگران تحول و دیگرگونی در جهان هستیم.
نمی بایست ازاین جریان غافل بمانیم که به گفته مولانا :
این جهان نو ز بعد برگ ریز
هست برهان وجود رستخیز
و همینکه ازاین نو شدن غافل نباشیم خوب است.
و اندیشه ها نیز همچون همه پدیده های جهان هستی که دائما روبه تکامل و نو شدن است می بایست در این دگرگونی سهیم باشد و هماهنگ با این آهنگ روبه نوشدن باشد و از کهنگی گریزان.
تازه می گیرو کهن را می سپار
که هر امسالت فزون است از سه پار
گر نباشی نخل وار ایثار کن
کهنه برکهنه نه و انبار کن
ویا دیگر جای ،مولانا نوگراست می گوید:
پند من بشنو گرت میل نوی است
کهنه بیرون کن گرت میل نوی است
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ ها
ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس
ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا
ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش
پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی
ای جویبار راستی از جوی یار ماستی
بر سینه ها سیناستی بر جان هایی جان فزا
این سینه ها ست که تجلی گاه نور ونوی وتازگی هستند. بنابراین مولانا به آنهایی که از حبس و حصار این تن که نماد وابستگی و سنگینی و چسبندگی انسان به جهان مادی هست چنین بشارت می دهد که
بشارت ده بشارت ده به محبوسان جسمانی
که حشر آمد که حشر آمد شهیدان رفاتی را
شقایق را شقایق را تو شاکر بین و گفتی نی
تو هم نو شو تو هم نو شو بهل نطق بیاتی را
شکوفه و میوه بستان برات هر درخت آمد
که بیخم نیست پوسیده ببین وصل سماتی را
ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش
ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را
باشد که ما نیز به نوی و تازگی بیندیشیم و این کهنگی هایی که رهایی و آزادی را دشوار می کند. رها کنیم.

عبدالحسین علوی

دیدگاه تان را بنویسید

چندرسانه‌ای