سر گردنه بانکها
شهر دارد به خودش میپیچد؛ سپیده که میزند، گویی خون در شریانهایش به جریان میافتد و تپش قلب میگیرد.
اخبار سبز کشاورزی؛ وسط بازار روز از همان سپیدهدم، صدای زندگی درآمده و حالا این موقع شب، با زنگهای مدام تلفنهای همراه، در هم آمیخته است.
«کوچهها باریکن» اما دکانها از همان سر صبح باز شدهاند و تا پاسی از شب در جنبوجوشاند، تا اهالیاش (مثل دیگر شهروندان) هرکدام نانی به کف آرند تا اگر بخت یارشان باشد و زیر بار بد زمانه، کمر خم نکرده باشند، نان را به غفلت نخورند.
کوچه و خیابان پر است از آدم؛ هرکدام از سویی میآیند و به سویی میروند. بازار مشاغل خیابانی هم پررفتوآمد است. اینکه به اندازه خرج روزانه دشت میکنند یا نه، آن حرف دیگری است. صدای دستفروشی در خیابان پیچیده و بوی نان تازه از نانوایی آن سوی خیابان هم به مشام میرسد. مردم در کوچه و خیابان با هزار امید و آرزو، بخشی از مسیر زندگی را پیش میگیرند و در این میانه، گاه در کنار تمام آن مغازهها و مراکز تجاری پرزرقوبرق، سر از باجههای شلوغ بانک درمیآورند؛ جایی که گمانشان این است که شاید بشود گرهی از کار فروبسته زندگیشان باز کند و در میان شامی تار، کورسویی از امید پیش چشمشان بگشاید. بانک از نظر بسیاری از مردم آخر مسیری تاریک است که قاعدتا باید به روشنی امید منتهی شود. تصویری که گاه با تصوری که از آن داشتهاند، هماهنگ نیست.
تصویر و تصور
بانک یک ویژگی دارد؛ اینکه محل دپوی پول است و شهروندان با هر سطح سواد و برداشت از امور اقتصادی و مالی یا با هر سطح برداشت از موضوعاتی مانند خطوط اعتباری و فایننس و... این تصور را به درستی دارند که میشود هنگام نیاز به تأمین مالی (در هر سطحی) از تسهیلات ارائهشده در بانکها استفاده کرد. از قضا وعدههای بانکها هم همین است. کافی است به تبلیغات بانکی نگاهی بیندازید؛ پر از طمطراق است و اینکه چطور قرار است مشکلات شهروندان با مدلهای مختلفی (که قرار است پیش پای شما قرار گیرد) حل شود. یکی میگوید اگر سپرده را پنج سال بگذارید، بعد از آن با ضریب فلان به شما وام تعلق میگیرد و دیگری این پیامک را برای شما ارسال میکند که اگر شش ماه فلان مقدار پول در بانک سپردهگذاری کنید، دو برابرش را به عنوان تسهیلات در اختیار شما قرار میدهد.
این مدلها بسیار زیاد است و گویا هر روز هم یک مدل جدید برای حل مشکل و معضلات مردم در بانکها راهاندازی میشود.
همین است که وقتی شهروندان جایی گیر میکنند (نه در این کشور که در تمام دنیا) با امیدواری کامل خود را به راهی میرسانند که به سوی یکی از بانکها منتهی میشود؛ جایی که پیشتر وعدههای شیرین حل معضلات را به شیوههای مختلف از آنها شنیدهاند و حالا که چالشهای بیپایان اقتصادی نفس آنها را تنگ کرده و گاه به شماره انداخته است، به عنوان تنها امید، راهی شعب این مراکز مالی و پولی میشوند.
همین چند لحظه پیش که جدول فراز و فرود قیمت دلار دوباره بهروز شد، نسبت به روز قبل و حتی چند ساعت قبلتر، قیمت افزایش یافته و معلوم نیست قیمت این متاع تا پایان نوشتن این مطلب ثابت بماند یا نه، اما هرچه هست، این روزها اقتصاد پر از تلاطم است، بهویژه اینکه چند روز در گیروگرفت این بودیم تا ببینیم هریس به کاخ سفید میرود یا ترامپ و حالا که معلوم شده آقای ترامپ دوباره به اتاق بیضیشکل کاخ سفید خواهد رفت، برخی از پارامترهای اقتصادی ازجمله قیمت دلار، طلا و نفت که کموبیش بر زندگی شهروندان ایرانی تأثیر دارند، دچار نوسان شده است. همین مسئله همیشه بر این تأکید داشته و دارد که اوضاع اقتصاد ما چندان بسامان نیست و از قضا «بیدی است که با این بادها» هر روز دارد از این رو به آن رو میشود.
شاید به همین دلیل باشد که وقتی قیمتها مثل یک موج دائم بر فراز است و هیچوقت هم فرود نمیآید، بسیاری از شهروندان دنبال راهی برای تأمین نیازهای مالی خود باشند. تأمین مالی برای خریدهای کوچک یا خریدهای اساسی مانند خانهای کوچک که قرار است آغاز یک زندگی جدید را در خود به جشن بنشیند و همیشه برای این گروه از شهروندان این سؤال وجود دارد که «چگونه میتوانیم وام بگیریم؟».
این سؤال هرچند سؤالی است که بسیاری از ما حتی در زندگی روزمره (منهای مباحث اساسی) در مواردی بسیار معمولی هم پی پاسخ آن گشتهایم، اما وقتی پس از شنیدهها و تصوراتی که از این حلال مشکلات برای خودمان ایجاد کردهایم، وارد فاز اجرائی وام و تسهیلات میشویم، تصاویری را به چشم میبینیم که با آن تصورات از زمین تا آسمان متفاوت است.
در میدان منیریه با یکی از همین آدمها که از بانک بیرون آمده بود و گویا تصوری خاص برای خودش از بانک ایجاد کرده بود، همکلام شدم؛ میگفت: بانکها را که از دور میبینید، با آرمهای آشنا و وعدههای دلگرمکنندهشان به ذهن میآیند و برای هرکدام از ما به عنوان نجاتدهندگان مالی شناخته میشوند. در لابهلای بروشورهای رنگارنگ و مشاورههای دوستانه و پیامکهایی هم که میدهند، چهره قهرمانی را دارند که قرار است ما را نجات دهند، اما در لایه پنهان همه این موارد، حقیقتی تلخ نهفته است.
خودش را بابک معرفی کرد. بابک مسعودی انگار از اوضاع و احوال خسته شده بود، میگفت: گرفتن وام، فرایند پیچیدهای است. یک وانت مدارک میخواهند با هزار شرایط که هر روز هم بیشتر میشود. انگار قرار است آپولو هوا کنیم. تازه کلی برای آوردن مدارک و... باید وقت بگذاریم که باید بیاییم و ساعتها رفتوآمد کنیم تا آقایان و خانمها متقاعد شوند که میشود به ما وام دهند و ما هم آن را به زخم زندگی بزنیم و مثلا کسبوکارمان را از این وضعیت نجات دهیم. یکی دیگر از مشتریان بانک «طاهره» نام دارد، مادر دو فرزند است و خیلی هم نگران. چهرهاش تمام استرس و فشاری را که دارد تحمل میکند، به نمایش گذاشته است. از شعبه بانک که خارج شد، سراغش رفتم و از دلیل آمدنش به این شعبه پرسیدم. میگفت: من ماشینی دارم که به خرج افتاده است. راستش دارم خرج زندگیام را با همین ماشین درمیآورم، اما حالا به جایی رسیدهام که باید عوضش کنم. حالا آمدهام به این شعبه تا ببینم چه کار میشود کرد. امیدوار بودم بتوانم برای تعویض ماشینم با فروش آن و گرفتن وام، این شرایط سخت را پشت سر بگذارم، اما سودی که قرار است بگیرند و شرایطی که میگویند همه چیز را خراب کرده است و حالا هم نمیدانم باید چه کنم.
طاهره از این حرف میزد که من اصلا پولی ندارم که بخواهم شش ماه سپردهگذاری و صبر کنم که 250 میلیون تومانم این همه مدت در بانک بماند تا بعدش اینها 500 میلیون تومان به من با آن شرایطی که میگویند و آن سود، وام بدهند. من امروز به پول نیاز دارم و باور کنید اگر کسی را داشتم که به من قرض بدهد، اصلا سراغ بانک نمیآمدم. قرض میگرفتم، کار میکردم و بعد هم سر موعد پول را پس میدادم و دیگر نیاز به اینهمه قشونکشی به بانک نداشت.
مشکلات وامگرفتن از بانکهای ایرانی یکی، دو تا نیست؛ هرکدام به فراخور حال و اوضاعشان در پیچوخم اخذ وامهای بانکی ماندهاند. علیرضای جوان یکی از اینهاست. 25، یا 26 سال دارد و دانشگاه و خدمت را که تمام کرده با ایدهای به قول خودش نو، به راهنمایی یکی از بزرگترهایش، راهی بانک شده و با این گمان که میتواند با قراردادن یک طرح جذاب روی میز رئیس بانک از آنها وام بگیرد و کسبوکار خودش را راهاندازی کند، به اینجا آمده است اما گویا به در بسته خورده است (اینکه چرا به پارکهای علم و فناوری مراجعه نکرده و به مراکز دولتی که وامهای تبصرهای میدهند نرفته، داستانی طولانی دارد که خودش موضوع یک گزارش است). حالا علیرضا میداند که صرف داشتن یک طرح جذاب اهمیت ندارد، بلکه به قول خودش «بانکها تنها به وثیقهها نگاه میکنند، ایده من اصلا برایشان مهم نبود. آنها حرفشان این است که ضامن معتبر و وثیقه برای وام داری یا نه؟».
علیرضا باید شانس بیاورد که یک وثیقه مناسب برای گرفتن وام پیدا کند، در غیر این صورت مطابق چند تجربهای که نگارنده این سطور با آن مواجه بوده، هیچ بعید نیست کسی پیدا شود و طرح را بیآنکه روح علیرضا هم از ماجرا خبردار شود، اجرا کند.
سر گردنه بانک
بانکها در ایران موجودیتی عجیب دارند. هنوز جمله معروف رهبری که سال 97 در دیدار با رئیسجمهوری و اعضای هیئت دولت فرمودند، از یاد نرفته است. آنجا که درباره مشاهده ملکی از املاک یکی از بانکها به اعضای هیئت دولت گفتند و تأکیدشان این بود: «بانکها غلط میکنند با پول مردم بنگاهداری میکنند».
از آن روز به بعد این تصور بود که دیگر بانکها در برخی از حوزهها ورود نخواهند کرد. اما گویا موضوع آنطور که شاهدان و ناظران گمان میکردند، پیش نرفت. حتی تصویری در فضای مجازی از سخنان رئیس مجلس دست به دست شد که درباره ربویبودن نظام بانکی با توجه به میزان سودی که دریافت میکنند، مطرح شد اما چندی بعد آن صحبت کاملا تغییر کرد و قالیباف بر این موضوع تأکید کرد که تمام قراردادهای بانکی در ایران با توجه به وجود شورای فقهی، منطبق بر احکام اسلامی است؛ موضوعی که نقدهایی جدی را حتی در میان روحانیت برانگیخت.
محک این موضوع چندان سخت نیست. کافی است به سایت بانک... مراجعه کنید. بانکی که تسهیلات خرید کالا ارائه میدهد و خودش هم بخش فروش اینترنتی راه انداخته تا مثلا گرهی از کار مردم بگشاید. در این سایت وقتی قرار است میزان وام را انتخاب کنید، در سمت راست میزان وام و مدت بازپرداخت را انتخاب میکنید و در سمت چپ، میزان قسط، مابهالتفاوت خرید نقدی و قسطی (کارمزد) و در نهایت اعتبار کیف پولتان را نمایش میدهد. مثلا اگر قرار باشد 200 میلیون تومان با بازپرداخت دوساله اخذ کنید، باید 10 میلیون و 474 هزار و 661 تومان را در هر ماه به مدت دو سال بپردازید (جمع تمام قسطها 251 میلیون و 391 هزار و 864 تومان) در این صورت شما به اندازه 170 میلیون تومان اعتبار در کیف پولتان خواهید گرفت؛ یعنی همان آغاز 30 میلیون تومان با عنوان مابهالتفاوت خرید نقدی و قسطی (کارمزد) از شما کسر میشود. در این مرحله شما باید 281 میلیون و 391 هزار و 864 تومان برای اخذ 200 میلیون وام بپردازید؛ یعنی حدود 81.5 میلیون تومان سود. اما این گردنه اینجا تمام نمیشود. تازه شما برای خرید فقط از یک سایت میتوانید خرید کنید که آنجا هم کالایی که میخواهید بخرید، از خرید نقدی بازار و حتی از سایتهای مشابه گرانتر است. یزدان رسولی این مسیر را چندی پیش برای خرید یک دستگاه موبایل آیفون 13، با قیمت 39میلیونو 500 هزار تومان، طی کرده است. او میگفت: روزی که میخواستم گوشی بخرم، قیمت
39میلیونو 500 هزار تومان بود و روزی که پس از طی هزار مرحله اعم از اعتبارسنجی و... میتوانستم در سایت خرید کنم، قیمت گوشی به 54 میلیون تومان رسید.
یزدان میگفت: جالب این است که اگر من پول نقد داشتم، در همان روز که وام به من تعلق گرفت، میتوانستم گوشی را به قیمت 49 میلیون تومان بخرم؛ یعنی علاوه بر اینکه سود وام را از من میگیرند، کالایی که به من میفروشند هم از بازار گرانتر است یعنی بانک محترم چند بار از من سود میگیرد.
یزدان که عصبانی هم شده بود، میگفت: شما ممکن است بگویید من کار غیرضروری انجام دادهام اما من هم دوست داشتم مثل بقیه یک گوشی بهروز دستم باشد و اگر میداشتم اصلا این مسیر را نمیرفتم. اما سؤال من این است اگر کسی باشد که بخواهد برای جهیزیه دخترش خرید کند، او هم باید همینقدر مورد سوءاستفاده قرار بگیرد؟ موضوع وام و تسهیلات بانکی که قرار است باری از دوش مردم بردارد، با این شیوه، خودش به باری تبدیل شده که هزینه خانوادهها را بهجد افزایش میدهد. تسهیلات در دنیا امری مرسوم است اما به نظر در این مُلک تسهیلات خودش به دشواریات تبدیل شده است.