تراژدی کشاورزی در سوریه، بنبست اکولوژی و اقتصاد
تراژدی کشاورزی در سوریه، بنبست اکولوژی و اقتصاد/ ایدئولوژی حزب بعث از دهه 1960 تا 1980 تلفیقی از آموزههای سوسیالیسم -پان عربیسم بود.
اخبار سبز کشاورزی؛ حسین شیرزاد، تحلیل گر و دکترای توسعه کشاورزی | در ابتدا اتحاد راهبردی میان دهقانان خرده پا و حزب بعث انکار ناپذیر بود. در این میان، دولت حافظ اسد طی دوران ریاست جمهوریاش در سالهای (1971-2000) سیاستهایی را برای افزایش حداکثری تولیدات کشاورزی، از جمله طرحهای توزیع مجدد زمین(اصلاحات ارضی بزرگ مقیاس) و توسعه شبکههای آبیاری، سیستمهای سهمیه بندی نهاده و یارانههای سوخت برای جلب حمایت روستاییان آغاز کرد.
ما با بدتر شدن وضعیت اقتصادی داخلی در دهههای 1990 تا 2000 و افول آموزههای حزبی، دولت مبنای ایدئولوژیک خود را مطابق با واقعیات تعدیل و تنظیم کرد تا بر افزایش بازده اقتصادی عمدتاً به نفع مراکز شهری تمرکز کند، گفتمان پیرامون این پروژه ها استقلال آب و غذا را با قدرت و مشروعیت سیاسی مخلوط کرد تا در راستای این الزامات ایدئولوژیک، پروژههای بزرگ و تهاجمی آبیاری و اصلاحات کشاورزی جدیدی در دستور کار قرار گیرد و پروژههای کوچک و زیر ساختهای متوسط، چاه ها و سیستم آبیاری نیز براساس میزان وفاداری به حکومت، میان نخبگان روستایی طراحی و بازتوزیع می شد.
در نتیجه سیاستهای جدید، منابع آبی کشور در معرض مدیریت ضعیف و تحت فشار قرار گرفت، و اعطای یارانه به سوخت، آب، غذا و سایر «محصولات استراتژیک» که برای امنیت ملی حیاتی به شمار میرفت، با شدت ادامه داشت.
بیتوجهی به شکنندگی اکوسیستمهای مرتعی
بهرهبرداری از دشتهای سوریه که حدود ۵۵ درصد سطح این کشور را تشکیل میدهند، در اولویت کشت و صنعتهای بزرگ قرار گرفت. ازسال ۱۹۵۸، که دولت سوریه دشتهای وسیع این کشور را ملی اعلام کرد ، دشت ها عملاً به منطقهای آزاد برای بهرهبرداری بیرویه منابع آبی-خاکی و چرای بیرویه دام مبدل شد؛ اما دولت نسبت به شکنندگی اکوسیستمهای مرتعی بیتفاوت بود.
برنامهای معیوب برای خودکفایی در کشاورزی
در اوایل دهه هفتاد میلادی دولت مرتکب اشتباه بزرگ دیگری شد و برنامهای معیوب را برای خودکفایی در کشاورزی به راه انداخت. ظاهراً هیچکس به این موضوع فکر نکرده بود که آیا سوریه آبهای سطحی، زیرزمینی و بارش باران کافی را برای آبیاری آن محصولات زراعی در اختیار دارد یا خیر؟
در این میانه کشاورزان با حفر چاه و استفاده شدید از ذخیره آبهای زیرزمینی به کمبود آب دامن زدند و دولت محصولات پرمصرف مانند پنبه را در اولویت کشت قرار داد و طرحهای بلندپروازانه ای را از جمله ساخت سد بزرگ طاقبه بر فرات آغاز نمود.
ساخت این سد سبب شد تا در سال 1973 حدود 60 هزار نفر از ساکنان 43 روستایی که توسط مخزن این سد زیر آب رفته بود، مجبور به تخلیه سکونتگاههای خویش شدند. این معضل تا سال 2010 هم ادامه یافت و اکثریت آنها حاشیه نشین کلان شهرها شده و هرگز به طور کامل در اقتصاد کشاورزی کشور ادغام نشدند.
بیشتر بخوانید: برنامه هفتم توسعه و حل قضایای پارادوکسیکال در کشاورزی ایران
از سویی بهدنبال پروژه عربیسازی سرحدات شمال شرق کشور در راستای آرمانهای بعثی، طرح احاطه عربی به اسکان اجباری برخی از کشاورزان عرب آواره از منطقه فرات در استانهای کردنشین شمال شرق منجر شد - که بعداً به طور یکجانبه تشکیل یک منطقه خودمختار و جمهوری کردستان غربی، روجاوا را در سال 2012 اعلان نمودند.
امنیت آبی سوریه با بهرهبرداری از منابع محدود زمین و آب به خطر انداخت
ناگفته پیداست که کردهای سوری ساکن در استان حسکه که قبلاً از حقوق شهروندی محروم شده بودند، از دستاوردهای «انقلاب ارضی» از طریق اصلاحات متوالی در زمینه مالکیت زمین نیز که بین دهههای 1960 تا 2000 اعمال شد، محروم بودند. اجزای تشکیل دهنده این سیاستها امنیت آبی سوریه را با بهره برداری از منابع محدود زمین و آب، بدون توجه به پایداری منابع پایه به خطر انداخت. یکی از پیامدهای مهم این سیاستهای ناپایدار، کاهش منابع آبهای زیرزمینی بود.
توسعه نهادی و همکاری با نهادهای بین المللی پژوهشی
حزب بعث در سوریه با شعار «بهبود تولید محصولات کشاورزی برای تضمین خودکفایی، پیش نیاز یک کشور قدرتمند و مستقل»، به قدرت رسید. ایدهی افزایش بهرهوری حداکثری از منابع پایه ملی از شوروی اقتباس شد و بدون هیچ نگاهِ انتقادی در دستور کار دولت قرار گرفت.
به واسطه این سیاست، رابطهی سنتی بین منابع طبیعی و کاربران بومی آن دچار اختلال شد و دانشِ سنتی بومیان که ساکنانِ باستانی منطقه بودند به کنار گذارده شد. برای این منظور، رهبران سوریه مؤسسات قدرتمندی را ایجاد کردند که وظیفه آنها نوسازی بخش کشاورزی بود.
اولین برنامه علمی اصلاح نباتات کشور در دهه 1960 با تأسیس اداره تحقیقات کشاورزی و علمی (DASR) زیر نظر وزارت کشاورزی و سایر برنامههای دولتی مانند بانک بذر وزارت کشاورزی و اصلاحات کشاورزی سوریه (SMAAR) که توسط دولت اداره می شود، آغاز شد.
تاسیس ایکاردا
مراکز تحقیقاتی مستقلی نیز به سوریه دعوت شدند تا انواع دانههای پرمحصول را توسعه دهند. مرکز عربی برای مطالعه مناطق خشک و زمینهای خشک (ACSAD) - که در سال 1968 در دمشق تأسیس شد - و مرکز بینالمللی تحقیقات کشاورزی در مناطق خشک (ICARDA) که در سال 1977 در لبنان تاسیس شد اما در طول جنگ داخلی لبنان به سوریه نقل مکان کرد. ایکاردا(ICARDA ) وابسته به سازمان ملل موظف شد انواع مهم محصولات غذایی مانند جو و عدس را برای کشورهای در حال توسعه و گونههای گندم را برای خاورمیانه و شمال آفریقا توسعه دهد.
بیشتر بخوانید: کشاورزی برزیل و تجربه چهار دهه آگرو-نئولیبرالیسم
این مرکز به عنوان یکی از 15 مرکز تحقیقات کشاورزی برتر در سراسر جهان، یکی از افتخارات حکومت اسد بود که 1000 هکتار زمین در نزدیکی شهر تل هادیه در حومه حلب را در اختیار داشت. در عوض، انتظار می رفت که ایکاردا انواع بذور اصلاحی بهبود یافته را که به خوبی با شرایط سوریه سازگار است، توسعه دهد.
بر اساس اسناد منتشره، میزان همکاری ها برای چند دهه اول، بین سالهای 1977 تا 2000 مشارکتها بسیار موفق ارزیابی می شود. به طوری که تا سال 2011، اداره تحقیقات کشاورزی و علمی (DASR) سوریه بیش از 18 گونه گندم را تأیید و منتشر کرد که بسیاری از آنها با مشارکت ICARDA و ACSAD توسعه یافتهاند. این گونهها که تا سال 2011 توسعه یافتند، نامهایی دارند که زادگاه آنها را تداعی میکند مانند( چم، بوهوت، دوما ) و امروزه هنوز به طور گسترده توسط کشاورزان سوری استفاده میشود.
اما سیاست دولت به نوعی این بود که مناطق خشک و نیمه خشک را فراموش کند و هر آنچه را که نیاز دارد در مناطق مرطوب سوریه تولید نماید. این انحراف در سیاستگذاری؛ طی سالهای بعد تحت تأثیر رقابت بین مراکز تحقیقاتی مختلف و همچنین شکاف فزاینده بین مقامات دولتی متمرکز بر بهبود بازده در راستای سیاست ملی خودکفایی و کارشناسان مستقل با علایق تحقیقاتی و اجرایی بسیار متفاوت قرار گرفت.
هنگامی که یک رقم جدید منتشر میشد، بذرها توسط سازمان عمومی تکثیر بذر (GOSM)،- یک سازمان دولتی که در سال 1976 به عنوان تنها تامین کننده بذرهای تایید شده تاسیس شد-، بین کشاورزان توزیع می گشت.
از سال 1994 تا 1999، گندم 94 درصد از تقریباً 170000 تن بذر محصولات کشاورزی (GOSM) توزیع شده در هر سال را به خود اختصاص داده است و در اوایل دهه 2000، این سازمان ادعا کرد که سالانه 300000 تن بذر گندم گواهی شده را به کشاورزان سوری ارائه می کند با حمایت حافظ اسد، شبکه وسیعی از مراکز کشاورزی در سراسر سوریه توزیع بذر را مدیریت میکرد و در عین حال روشهای جدید کشاورزی، آبیاری، کودها و آفتکشها را نیز ترویج مینمود.
بیشتر بخوانید: تحلیل روند تغییرات در تجارت جهانی کشاورزی
از دهه 1980 به بعد، این استراتژی تهاجمی دولت منجر به نوسازی سریع کشاورزی شد که با پذیرش انبوه ماشین آلات از اروپای شرقی و مجموعه ای ازکودها تکمیل گردید.
سازمان عمومی تکثیر بذر(GOSM)، نیز وظیفه مدیریت شبکه گسترده ای از سیلوهای غلات را در قامشلی، در استان حسکه، شمال شرقی سوریه به عهده گرفت. ارقام بذور اصلاح شده با قیمت یارانه ای فروخته می شد تا کشاورزان تشویق شوند که ذخایر خود را به طور مکرر تجدید کنند.
به تدریج کشاورزان تحت فشار خشکسالی و شکست محصول و وسوسه وعده تولید بیشتر، بذرهای بومی خود را رها کردند. نسبت مزارع گندم سوریه که با ارقام مدرن کاشته شده بودند، از هشت درصد در سال 1973 به 55 درصد در سال 1977 و 100 درصد در اواخر دهه 1990 افزایش یافت. موفقیت خیره کننده بود.
در ابتدا، تحولات کشاورزی سوریه مورد تشویق دانشمندان و سیاستگذاران قرار گرفت که عمدتاً نگران افزایش امنیت غذایی در جهانی بودند که با رشد سرسام آور جمعیت و قحطیهای فاجعه بار مستمر رورو می گشت. در مدت کوتاهی کشور در گندم به خودکفایی رسیده و در سالهای خوب مازادی برای صادرات تولید میکرد.
این رشد سریع در بهرهوری دارای اشکالات زیادی بود
به نظر میآمد آگاهی و پذیرش انواع گندم مدرن و فناوریهای مرتبط با آن [در سوریه] به طرز چشمگیری افزایش یافته است. از آفتکشها و سموم شیمیایی برای بهبود میزان بقای بذرها استفاده میگردید. اما این رشد سریع در بهرهوری دارای اشکالات زیادی بود. این امر وابستگی به یک سیستم لجستیک منظم و زنجیره تامین کشاورزی متمرکز را افزایش داد که نه برای حمایت از انعطاف پذیری تولید برای کشاورزان کوچک و متوسط، بلکه فقط برای افزایش عملکرد طراحی شده بود.
ضایعات پس از برداشت زیاد بود و توان سیلویی محدود و منابع آبی- خاکی با کاهش آب زیر زمینی و فرسایش شدید دشت ها خودنمایی می کرد. از طرفی تامین مالی زنجیره ارزش نیز ناقص بود.
توالی خشکسالیها
در سال 2003، قبل از شروع خشکسالی، کشاورزی 25 درصد از تولید ناخالص داخلی سوریه را تشکیل می داد. از منظر هواشناسی کشاورزی،تقریباً تمام بارندگیها در سوریه در طول فصل زمستان رخ میدهد و این بارندگی نوسانات سالیانه زیادی را هم نشان میدهد. در سوریه، باران در امتداد سواحل دریای مدیترانه و در شمال و شمال شرق، در پسکرانه منطقه کشاورزی هلال حاصل خیز میبارد.
کشاورزان به شدت به بارندگی سالانه وابسته هستند، زیرا دو سوم زمینهای زیر کشت در سوریه دیم است، اما بقیه زارعین به آبیاری و آبهای زیرزمینی وابسته میباشند. مزارعی که دسترسی به کانالهای آبیاری مرتبط با سرشاخههای رودخانه را نداشتند، بیش از 60 درصد از کل آب مورد استفاده شان برای آبیاری را پمپاژ میکردند.
از نگاهی تاریخی، سوریه در قرن بیست و یکم دو خشکسالی شدید را تجربه کرد که منجر به افزایش دما و کاهش بارندگی شد. تجزیه و تحلیل آمارها نشان می دهد که اثرات زیست محیطی خشکسالی (1998-2001) معروف به خشکسالی اول، شدیدتر از خشکسالی (2006-2010) موسوم به خشکسالی دوم بود.
در طول خشکسالی اول، دما به طور متوسط سالانه 5.07 درصد افزایش یافت که بر سطح رطوبت خاک تأثیر گذاشت. اما در طول خشکسالی دوم منطقه کشت تنها 3.93 درصد افزایش دما نسبت به سالهای قبل از خشکسالی داشته است. البته در اسناد منتشره، اختلاف مشابهی هم هنگام مقایسه تنوع و میانگین سطوح بارندگی بین دو خشکسالی منعکس می شود. بنابراین تأثیر بزرگتر خشکسالی دوم بر ناامنی غذایی و آبی را باید تابعی از عوامل سیاسی و اقتصادی ردیابی کرد.
پیامدهای تغییر سیاستهای اقتصادی
در سوریه، کاهش آبهای زیرزمینی و شور شدن زمین بیش از یک دهه قبل از خشکسالی سالهای ( 2007-2009 ) قابل توجه بود. عمده دلایل پشت این تخریب محیطی، توصیههای بدون پشتوانه علمی-تجربی اقتصاد نئولیبرالی از سال 2000 است که باعث شیوع نوعی سرمایه داری بوروکراتیک، سرمایهگذاری ناکافی در زیرساختهای کشاورزی-روستایی، همراه با حاکمیت بد زیست محیطی و بهرهبرداری بیش از حد از منابع آب میگردید. پس از آنکه بشار اسد در سال 2000 جانشین پدر شد، به توصیه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، تعهد خود به سیاستهای نئولیبرالی را افزایش داد و از «اقتصاد بازار اجتماعی » رونمایی کرد.
این چرخش سیاسی، پیامدهای شدیدی برای تابآوری اقتصادی و اجتماعی روستاییان و بخش کشاورزی سوریه داشت. ایدئولوژی جدید با الهام از مدل(لودویگ ارهارد وزیر اقتصاد آلمان) -در گذار از مدل دولت تنظیم گر ملی سوسیالیست به اقتصاد بازار و بهبودی پس از جنگ آلمان (1949-1963)-، خصوصیسازی، عقبنشینی دولت رفاه و توسعه اقتصاد خدمات شهری در دستور کار قرار گرفت. بشار، بسیار از قراردادهای اجتماعی روستایی در دوران بعث را ملغی و بی اثر ساخت و پیوند دولت با نخبگان روستایی و تجار کشاورزی را سست نمود.
او با کاهش یارانه سوخت و مواد غذایی که بسیاری از مردم سوریه به آن وابسته شده بودند، به سمت آزادسازی اقتصاد روی آورد. طرفه اینکه در دشتهای شرقی سوریه، در شرق رود فُرات به موازات تخلیهی سفرههای زیرزمینی، هر سال چاههای عمیقتری تا عمق حتی 220 متر حفر میشد و سوخت بیشتری برای پمپاژ آب مورد نیاز بود. گذار نابرابر از سوسیالیسم بعثی به اقتصاد بازار اجتماعی آسیب پذیری شمال شرق سوریه را با مظاهر متنوع فقر شکل داد.
میراث زیرساختهای بعثی همراه با ناکارآمدی اداری منجر به شکست طرحهای آبیاری، حفر غیرقانونی و گسترده چاهها، مصرف بیش از حد آبهای زیرزمینی و تخریب خاک شد. او فراموش کرده بود که میراث تاریخی حزب بعث، جمعیت روستایی شمال شرق را به شدت به یارانه ها، برنامههای دولتی اعطای زمین و برنامههای خرید غذا وابسته کرده است، اما دولت اسد، مصمم بود تا اولویتها را در دوران نئولیبرال تغییر دهد و پس از سال 2005 بهطور ناگهانی این سیاست ها را در بدترین زمان ممکن در میانه خشکسالی اجرا کرد. به تدریج با فرسایش خاک، بحرانهای محیط زیستی، فرونشست اراضی، بهره برداری از آبهای زیرزمینی به طور فزایندهای محدود شد، زیرا مشخص بود که منابع بیش از حد مورد بهرهبرداری قرار میگیرند.
بیشتر بخوانید: رویای ارگانیک، یک درام تراژیک سریلانکایی
در ابتدا دولت تلاش کرد تا با تصویب قانونی در سال 2005 که مطابق با آن حفر چاه نیاز به اخذ مجوز داشت، سرعت کاهش آبهای زیرزمینی را متوقف کند، اما این قانون اجرا نشد. به تدریج بهره برداری بیش از حد از آبهای زیرزمینی عامل خشک شدن رودخانه خابور در شمال شرق سوریه گردید.
در سال 2009، سازمان ملل گزارش داد که 60 تا 70 درصد روستاها در استان حسکه و در جوار رودخانه خابور به طور کامل از بین رفتند. کاهش عرضه آبهای زیرزمینی به طور چشمگیری آسیب پذیری کشاورزی سوریه را در برابر تواتر چرخههای خشکسالی (drought cycle) افزایش داد؛ به گونه ای که هنگامی که خشکسالی شدید در سال 2006-2007 آغاز شد، دشتهای شمال شرق سوریه، که دیر زمانی نیروگاه کشاورزی این کشور و محل تعیین سالیانه سرنوشت برداشت گندم سوریه محسوب می شد، در تشنگی می سوخت.
در سال ۲۰۰۸، سوریه که تا پیش از آن به استقلال غذایی شهرت داشت و حتی صادر کنندهی غذا نیز بود، وادار شد برای اولین بار دست به دامان کمکهای اضطراری بینالمللی غذا شود
در مدت کوتاهی سیستم کشاورزی در منطقه موسوم به سبد نان در شمال شرقی کشور(استان الحسکه) که معمولاً بیش از دو سوم محصول کشور را تولید می کرد، به سادگی سقوط کرد. سال 2008، خشک ترین زمستان در تاریخ سوریه بود، تولید گندم به شدت پایین آمده و سهم کشاورزی در تولید ناخالص داخلی به 17 درصد کاهش یافت. تولید کشاورزان و دامداران کوچک و متوسط به نازل ترین حد ممکن رسید و تقریباً تمام گلههای دام آنها تلف شد. کشاورزان در بازه زمانی (از ماه مه 2008 تا ماه مه 2009 ) که دولت یارانه سوخت را حذف کرد، فشارهای بیشتری را تجربه کردند که باعث شد هزینههای پمپاژ آب جهت آبیاری مزارع بیش از سه برابر گرانتر شود.
این فشارها حساسیت کشاورزان را به خشکسالی هواشناسی به ویژه در مناطقی که به آبیاری با پمپ دیزل متکی بودند، در دوره بعدی افزایش داد، گزارش شده است که در سال 2010، شیوع زنگ زرد نیز منجر به غیرقابل برداشت شدن 300000 هکتار از گندم شد . حال دیگر برای اولین بار از زمان اعلام خودکفایی گندم در اواسط دهه 1990، سوریه مجبور به واردات بیش از 3 میلیون تن گندم گردید.
در سال ۲۰۰۸، سوریه که تا پیش از آن به استقلال غذایی شهرت داشت و حتی صادر کنندهی غذا نیز بود، وادار شد برای اولین بار دست به دامان کمکهای اضطراری بینالمللی غذا شود. در سال 2009 امتداد خشکسالی عامل اصلی افزایش بی سابقه قیمت مواد غذایی سوریه شد.
چنانکه در سال2010، قیمت گندم، برنج و میوه بیش از دو برابر شد، قیمت خوراک دام به میزان سه چهارم افزایش یافت و خشکسالی تقریباً باقیمانده گله ها را از بین برد. متعاقب آن افزایش چشمگیری در بیماریهای مرتبط با تغذیه در میان کودکان در استانهای شمال شرقی کشور مشاهده شد حتی ثبت نام در مدارس تا 80 درصد کاهش یافت، زیرا بسیاری از خانواده ها منطقه را ترک کردند. کاهش یارانه ها با وجود خشکسالی و فقر مردم ادامه یافت و زندگی افراد آسیب دیده را بی ثبات تر کرد.
نگاه جامعه شناختی به تحولات اقلیمی سوریه
از منظر جامعه شناختی،جامعه سوریه جامعه ای فقیر و روستایی بود. بیش از ۴۶ درصد از مردم سوریه برای زندگی وابسته به کشاورزی بودند. در سال ۲۰۱۱، یعنی قبل از آغاز آشوبها، ۹ میلیون نفر از جمعیت سوریه را مردم روستایی تشکیل میدادند که برابر با ۴۵ درصد از جمعیت کل سوریه به شمار می رفتند.
مطالعات تطبیقی حکایت از آن دارد که جوامعی که عمدتاً شهری هستند به اندازه جوامع روستایی تحت اثرات منفی تغییرات اقلیمی قرار نمیگیرند، چون در چنین جوامعی اغلب ساکنان، تنها به آب آشامیدنی احتیاج دارند و بنابراین خشکسالی نمیتواند ساخت اقتصادی-اجتماعی کشور را زیر و زبر کند، اما در سوریه، 92 درصد از منابع آب صرف مقاصد کشاورزی میشد و بنابراین کمبود آب یک تراژدی انسانی بود.
اتکای شدید روستاییان سوریه به درآمد سالانه تولیدات کشاورزی باعث شد که نتواننددر برابر خشکسالی شدید و طولانی مدت دوام بیاورند و مهاجرت دسته جمعی خانوادههای کشاورز روستایی به مناطق شهری رخ داد. بر اساس گزارشهای موسسات بین المللی، خشکسالی دوم معیشت بیش از 50 درصد کشاورزان را در سراسر کشور از بین برد که از این تعداد نزدیک به 500 هزار نفر در حسکه، 155 هزار نفر در رقه و 41 هزار نفر در دیرالزور زندگی می کردند.
با این حال، خشکسالی دوم، الگوهای متفاوتی از مهاجرت را در تاریخ سوریه رقم زد، چنانکه در گذشته، اعضای خانواده بصورت انفرادی زادگاه خود را ترک میکردند تا در جای دیگری شغل پیدا کنند، در حالی که بخش عمدهای از خانواده پشت سر در دهات میماندند، اما با خشکسالی دوم، ناگهان مهاجرت، با تخلیه سکونتگاههای روستایی، تمام خانواده و عشیره را درگیر می نمود که در مجموع بین 370000 تا 460000 نفر تخمین زده می شود.
طبق آمار منابع محلی، تقریباً 38 درصد از جمعیت تا سال 2010 مهاجرت کرده بودند. به اعتقاد منابع سازمان ملل، تخمین زده می شود تعداد افرادی که در داخل کشور به دلیل خشکسالی آواره شده اند به 1.5 میلیون نفر میرسید.
بیشتر آنها به مناطق حاشیه ای شهرهای سوریه مهاجرت کردند، که قبلاً تحت تأثیر رشد جمعیت (حدود 2.5 درصد در سال) و هجوم تخمینی 1.2 تا 1.5 میلیون پناهنده عراقی بین سالهای 2003 و 2007 قرار گرفته بود.چنانکه تا سال 2010، آوارگان داخلی (آوارگان اقلیمی) و پناهندگان عراقی تقریباً 20 درصد از جمعیت شهری سوریه را تشکیل می دادند. کل جمعیت شهری سوریه در سال 2002،حدود 8.9 میلیون نفر بود، اما در پایان سال 2010، به 13.8 میلیون نفر افزایش یافت که تنها طی 8 سال بیش از 50 درصد افزایش یافته بود،که نرخی بسیار بیشتر از کل نرخ رشد جمعیت سوریه به شمار می رفت.
شوک جمعیتی به مناطق شهری سوریه فشار بر منابع آن را بیشتر افزایش داد و تقریبا مواد خوراکی بیش از 71 درصد گران شد.
از آنجایی که بازده محصولات نیز تا دو سوم کاهش یافته بود، کشور مجبور شد با ذخایر ارزی محدود، واردات مقادیر زیادی غلات را آغاز کند. بر اساس آمارهای ملی حدود 1.5 میلیون کارگر روستایی برای کار به شهرهایی رفتند که توان جذب این سرریز را نداشت. مناطق شهری در حال رشد اما فاقد چشم انداز سوریه، که با سکونتگاههای غیرقانونی، کاهش قدرت خرید، خشم، شکاف میان استانداردهای زندگی شهری و روستایی، ازدحام بیش از حد، زیرساختهای ضعیف، بیکاری، دزدی، مواد مخدر، ناامیدی و جنایت آشفته شده بودند، تأثیرات این کاستی ها که با افزایش ناامنی غذایی تقویت می شد، توسط دولت اسد نادیده گرفته شد و همه چیز آماده بود تا شهرها به قلب ناآرامیهای در حال غلیان تبدیل شوند.
به باور من، گسترش مهاجرت ها در پاسخ به خشکسالی شدید و طولانی، عواملی مثل بیکاری، فساد و نابرابری افسارگسیخته را که اغلب به عنوان کمک کننده به ناآرامی ذکر می شوند، تشدید کرد. تغییرات اقلیمی سبب شدند که کشاورزان از سرزمینهای خود به زاغههای اطراف شهرها هجوم بیاورند و فقر شدیدی را تجربه کنند. این فقر در پیدایش داعش و ظهورخشونتهای افراطی مؤثر بود.
در یک گزارش آمده وقتی پناهندگان اقتصادی و زیستمحیطیِ سوری از روستاها به شهرها هجوم آوردند، دریافتند باید بر سر آب، غذا و کار با ساکنین قبلی و پناهندگان دیگر رقابت کنند و کشاورزانی که درگذشته زندگی پررونقی داشتند مجبور شدند به مشاغلی نظیر دورهگردی یا رفتگری روی بیاورند. در دوره استیصال، دشمنی، میان گروههایی که برای بقا باید با یکدیگر میجنگیدند، شدت یافت. ادبیات تعارضات اقلیمی از این ایده حمایت می کند که تغییرات سریع جمعیتی بی ثباتی را تشویق می نمایند. اما در باب اینکه آیا این پدیده یک عامل اصلی بوده است؟ نمیتوان دقیقا اظهار نظر نمود.
خشکسالی منجر به عواقب مخرب و خطر فروپاشی اخلاقی میشود
اما خشکسالی میتواند منجر به عواقب مخرب و خطر فروپاشی اخلاقی شود که با آسیبپذیری حادی که از قبل وجود داشت، که ناشی از سیاستهای ضعیف و شیوههای استفاده ناپایدار از زمین مانند چرای بیش از حد دامها در دشتها و مراتع، تخریب اکولوژیک، گسترش بیابان، اتخاذ سیاستهای ناپایایدار طی 48 سال اخیر در مورد سوریه بود، با واکنش آهسته و ناکارآمد دولت تداوم یافت.در واقع دیالکتیک سیاستهای کشاورزی و زیستمحیطی بیثبات، در تعامل با فقر و تشدید ناآرامیهای سیاسی نقش یک کاتالیزور را ایفا کرد.
هیبرید بحرانهای اقلیمی و گسلهای اجتماعی
ظهورخشکسالی 2007-2010 در منطقه کشاورزی شمال شرقی سوریه، دیرالزور در رودخانه فرات و قامیشلی در نزدیکی مرز ترکیه، حتی حلب، و رقه در طول 80 سال گذشته، پدیده تازه ای نبود. چون بارها در اواخر دهه 1950، 1980 و 1990 نیز رخ داده بود. اما چرا اثرات خشکسالی اخیر و کاهش تابآوری اکوسیستم بسیار چشمگیرتر بوده است؟ به نظر می رسد سه دلیل عمده از بقیه دلایل متقن تر باشند. اول آنکه تقاضای اخیر برای بهره برداری از منابع موجود به طور نامتناسبی بیشتر از دهه 1950 بود.
علاوه بر فشار بر منابع پایه و کاهش تولید کشاورزی، کل جمعیت سوریه نیز از 4 میلیون نفر در دهه 1950 به 22 میلیون نفر افزایش یافته بود، ثانیا کاهش در عرضه آب زیرزمینی و تداوم خشکسالی، ذخایرآبی را کاهش داد و چون خشکسالی اخیر اندکی پس از خشکسالی دهه 1990 رخ میداد، پس پیامدهای آن نیز شدیدتر بود، به عبارت دیگر یقینا سوریه در دهه اول قرن بیست و یکم نسبت به دهه 1950 بسیار آسیب پذیرتر از خشکسالی شدید بود، و دشت ها هرگز به طور کامل از خشکسالی اواخر دهه 1990 بهبود نیافته بودند.
این دشتها بدون تنفس دوباره به دامن خشکسالی شدید سقوط کردند و سوم آنکه، همواره این منطقه از سال 1998 تا2009 گرفتارخشکسالی متوسط تا شدید بوده است، به طوری که 7 سال از 11 سال، بارندگی این منطقه کمتر از نرمال 1901-2008 بوده و تنها سه مورد از چهار خشکسالی شدید چند ساله در 25 سال گذشته در این دشت ها با افتِ ناگهانی و شدید باروری خاک و افزایشِ تواترِ طوفانهای غبار(ریزگردها) رخ داده است. این سال ها مقارن با سال هایی بود که در طی آن مهاجرت عراقی ها بیشترین افزایش خود را داشت. کاهش بارندگی همراه با افزایش دما منجر به بیابان زایی و ویران شدن زمینهای کشاورزی به ویژه در شرق سوریه شد
در کنار آن 800 هزار نفر درآمد خود را از دست دادند و 85 درصد دامهای کشور تلف شدند. علاوه بر کمبود آب در مناطق روستایی، گسلهای قومی و تنش بین ترکمن ها،کردها، عرب ها، علوی ها و سنی ها مداوما افزایش می یافت.
وابستگی به رودخانههای فرات و دجله
کشاورزی در سوریه نه تنها به بارشی که در داخل سوریه میبارد و نه فقط به آبهای زیرزمینی محلی، بلکه به آب رودخانههای فرات و دجله و شاخههای متعدد آنها نیز بستگی دارد. این رودخانهها مدتهاست که آب منطقه را از طریق بارش در سرچشمههای خود در کوههای شرق ترکیه تامین میکنند.
علیرغم کنترل ترکیه بر جریانهای آب فرات و دجله از طریق قرار دادن سدهای بالادست خود، سوریه و ترکیه در سالهای اخیر با یکدیگر همکاری نیز کرده اند و ترکیه جریان آب به سوریه را طی خشکسالی اخیر افزایش داده بود.
اما تردیدی نیست که سیاست ترکیه در تغییر مسیر آب فرات بهطور یکجانبه، دلیل اصلی سقوط کشاورزی و متعاقب آن بیثباتی تولید کشاورزی سوریه در سال 2011 بود. البته تغییرپذیری بارش طبیعی زمستان تا زمستان در غرب ترکیه عمدتاً به دلیل تأثیر نوسانات اقیانوس اطلس شمالی (NAO) است.
با این حال، برای شرق ترکیه و در سوریه و سایر کشورهای مدیترانه، نفوذ این جریان ضعیف است. اما اینکه مناطق همسایه جنوب شرقی ترکیه و شمال عراق نیز خشکسالی اخیر را تجربه کرده اند، شاید این سوال پیش بیاید که چرا اثرات آن در سوریه تا این حد شدید بوده است.
سوریه با توجه به وابستگی شدیدتر به بارندگی سالانه و کاهش آبهای زیرزمینی برای کشاورزی، در برابر خشکسالی بسیار آسیب پذیرتر بود. کمبود آب در سوریه بسیار شدیدتر از ترکیه یا عراق بوده است، به طوری که در سال 2011 کل برداشت سالانه آب سوریه به عنوان درصد منابع آب تجدیدپذیر داخلی به 160 درصد عراق 80 درصد و ترکیه حدود 20 درصد رسیده بود، علاوه بر این، تنوع جغرافیایی و سرمایه گذاری ترکیه در آبیاری منطقه جنوب شرقی به این کشوراجازه می داد تا خشکسالی را بهتر مهار کند، از سویی جمعیت شمال غرب عراق نیز نسبت به همتایان خود در شمال شرق سوریه بسیار کمتر به کشاورزی وابسته هستند.
هیدروهژمونی به نام ترکیه
ترکیه و سوریه در مجاورت زونهای کشاورزیمرز مشترک شان به دلیل شرایط جغرافیایی، اقلیمی یا الگوی کشت کشاورزی بطور معنی داری از هم جدا و منفک نیستند. شرایط آب و هوایی متداول نیمه خشک است که با دامنه بارش به طور متوسط بین 200-350 میلی متر در سال بین نوامبر و آوریل، با تغییرات سالانه و نوسانت قابل تشخیص، معین می شود.
از خصوصیتهای کلیدی و ساختاری اقلیمهای این نوع مناطق (که اکوسیستم نیمهخشک و شکنندهای دارند) این است که میزانِ رطوبت و بارشِ باران در آنها به صورت دورهای( periodic ) گاه پنج تا هفت سال تغییر میکند؛ از نظر تاریخی علیرغم پویاییهای ناپایدار ژئوپلیتیکی و فصلی در منطقه، زمینهای درون و اطراف رودخانههای فرات و دجله، بخشی از هلال حاصلخیز باستانی اند که 12000 سال پیش اولین خاستگاه زراعت بشر بود و آب و مواد آلی مغذی کافی برای کشاورزی پایدار را فراهم میکرد.
در طول فصل بارندگی، محصولات اصلی دیم زمستانه در سوریه و ترکیه غلات (گندم و جو) هستند وحدود نیمی از تولید غلات سوریه به طور سنتی در این منطقه مرزی کشت می شد. در طول تابستان، پنبه و تا حدی میوه ها و سبزیجات به آب آبیاری وابسته هستند. پنبه همچنان مهمترین محصول نقدی سوریه است که صنعت نساجی داخلی و همچنین بازار صادرات را تامین می کند.
گزارشها نشان میدهد می دهد که عملکرد گندم (نماینده محصولات دیم سوریه) در سال 2011 دارای ارزش متوسط بود و تنها در طول سالهای بعد به طور متوسط در نوسان بود. در مقابل، پنبه، که نشان دهنده محصولات آبیاری محلی وابسته به جریان فرات است، از سال 2011 کاهش شدید تولید داشته است و تقریباً در سال 2016 به طور کامل از بین رفت. هیدرولوژی فرات و سه شاخه اصلی آن - ساجور، بلیخ و خابور - از بارش یا آبهای زیرزمینی در کوههای شرق ترکیه سرچشمه می گیرند.
این رودخانه ها حدود 90 درصد از جریان یکپارچه فرات را تشکیل می دهند و منابع اصلی آب آبیاری شمال شرق سوریه را تامین می کنند. بیش از 70 درصد از آب این رودخانه برای آبیاری مزارع استفاده می شود در حالی که مابقی به انرژی برق آبی و آب آشامیدنی تخصیص می یابد.
از آنجایی که 60 درصد از منابع آبی سوریه در خارج از مرزهایش، به ویژه در حوزه فرات سرچشمه می گیرد، همواره از آسیب پذیری خود در برابر استخراجهای بالادست آگاه بوده است و طی سالها، مجموعه ای از توافقنامهها را با ترکیه برای اطمینان از دسترسی به آبهای حوضه، که برای آبیاری مزارع حیاتی است، دنبال کرده است.
در این میان، اولین توافقنامه موقت بین ترکیه و سوریه که در سال 1987 به امضا رسید، بیان می کند که سالانه 16000 میلیون متر مکعب آب در سراسر مرز باید رها شود. همچنین توافق نامه تکمیلی 2009 به طرحهای مشترک هیدرولوژیکی، از جمله ساخت ایستگاههای پمپاژ آب و سدهای مشترک، و همچنین توسعه یک سیاست مشترک آب می پردازد. در این رابطه، گزارشهای قبل از سال 1938 جریان طبیعی سالانه فرات را در ایستگاه هیدرومتری نزدیک شهر جرابلس استان حلب (واقع در مرز سوریه و ترکیه) حدود 1200 متر مکعب بر ثانیه اندازه گیری کردند.
طرفه اینکه سالهایی با جریانهای سالانه کم در اوایل دهه 1970 و اوایل دهه 1990 را میتوان به انحرافاتی نسبت داد که هنگام پر شدن مخازن آب جدید در ترکیه (کبان و آتاتورک) رخ داد و نشاندهنده کاهش متوسط دبی سالانه حدود 500 متر مکعب بر ثانیه است.
در سال 2010 تا حدودی، به دلیل تنوع آب و هوا و دورههای خشکسالی متغیر است. با این حال، آنچه سهم مهم تری در کاهش جریان دارد، مربوط به پروژه بلندپروازانه آناتولی جنوب شرقی ترکیه (GAP) است. پروژه گاپ؛ با احداث 22 سد بزرگ و 19 نیروگاه برق آبی بر روی بالا دست، رودخانه ها در حوضه فرات و دجله که توسط زیرساختی عظیم برای ذخیره آب طراحی شده و در طول سالهای گذشته تاثیرات مخربی بر کشاورزی سوریه گذارده است.
این پروژه به تدریج در اواخر دهه 1990 با هدف تامین آبیاری 1800 کیلومتر مربع از اراضی پاین دست گسترش یافت. ترکیه در فرات و شاخههای آن، 14 سد مخزنی با حداکثر ظرفیت ذخیره سازی بیش از 144 × 10 9 متر مکعب، به طور قابل توجهی بر رژیم جریان طبیعی در رودخانه در طول دهههای اخیر تأثیر گذاشته است.
در نتیجه توسعه شتابان کشاورزی در جنوب ترکیه، آب سطحی و زیرسطحی حاوی آفتکشها و کودهایی است که پس از ترک مزارع آبی، به نام جریان برگشتی، کیفیت آب را در پایین دست کاهش میدهند. گزارش ها ازافزایش تدریجی سطح شوری آب، هنگام ورود آب به سوریه خبر می دهند.
اگرچه آبدهی کلی سه شاخه اصلی، ساجور، بلیخ و خابور، تنها 8 درصد از فرات بود، اما جریان آنها نیز در طول این سالها به طور چشمگیری کاهش یافته است. بنابراین حکمرانی نامتوازن آب در ترکیه و تغییر اقلیم بدون شک بر الگوهای بارش در منطقه مدیترانه که سوریه در آن واقع شده است تأثیر گذاشته است.
با این حال، پردازش تصاویر فضایی نشان میدهد که کاهش چشمگیر محصولات کشاورزی و متعاقب آن رها شدن مزارع که در سال 2010 سوریه رخ داد، ناشی از کاهش آب آبیاری موجود است که در نتیجه انحرافات قابل توجه در حوزه فرات توسط ترکیه آغاز شد. این وضعیت به احتمال زیاد با نقض تعهدات دولت ترکیه مبنی بر اجازه حداقل جریان در فرات در مرز سوریه، زمانی که ترکیه استراتژی جاه طلبانه توسعه مخازن خود را دنبال می کرد، به وجود آمد.
شروع ناآرامی ها و جنگ داخلی
اولین تظاهرات در مناطق روستایی شهر درعا و در شمال شرقی سوریه به مثابه مرکز قدرت داعش آغاز شد و قبیلههای بادیهنشین ساکن دشتهای سوریه نقشی اساسی بازی کردند . در واقع بنیادگرایی افراطی سلفیِ سنیِ بنیادگرا در شمال و شرق سوریه از قلب خشکسالی و تغییرات اقلیمی بیرون آمد.
شهرهای بزرگ سنینشین، نظیر حما و حمص با زاغههای پرجمعیت و لبریز از مهاجران مناطق روستایی احاطه شدند. این زاغهها و مناطق حاشیهنشین یکی دیگر از مراکز اصلی اعتراضات گشتند. این که ناآرامیها از نواحی شهری کوچک و نه در مراکز شهری اصلی مانند دمشق یا حلب شروع شد، امری تصادفی نیست .
خشکسالی طولانیمدت و ظهور بحران آب پتانسیلی برای دخالتهای ژئوپولیتیک کشورهای دیگر، نوسانات شدید اقتصادی و حتی شورشهای مدنی سیاسی گشت و مدیریت ناپایدار آب در ترکیه( پروژه گاپ) شرایط نامطلوب را در سوریه تشدید نمود. در اوایل سال 2012، گروههای شورشی کنترل منابع آبی در بسیاری از نقاط سوریه و از جمله دمشق را به دست گرفتند و از آن به عنوان یک سلاح در برابر وفاداران به حکومت استفاده کردند.
فارغ از نقش عوامل و تحریکات خارجی در شروع بحران در این کشور، فروپاشی کشاورزی سوریه باعث مهاجرت گسترده روستا به شهر، جنبش مخرب گسلهای قومی-فرهنگی، آشفتگی اقتصادی و بی ثباتی مدنی شد.
شکست دولت سوریه در یافتن راهکاری برای جلوگیری از این روند تخریبی، در نهایت به آشوب اجتماعی و جنگ داخلی انجامید. بنابراین جدای از مداخله قدرت ای جهانی، بخشی از اقبال مردم سوریه به داعش و جبهةالنصرة (وابسته به القاعده) را باید از این منظر فهم کرد. حتی کردهای شمال شرقی سوریه نیز که از کمبود آب رنج میبردند بهجای داعش جذب گونهای سوسیالیسمِ آنارشیستی شدند.
دلیل اصلی شکست گسترده کشاورزی در سوریه از سال 2010 تا 2011 مربوط به تخلیهی منابع آب، خشکسالی شدید بین سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۱۰، سیاستهای نادرست کشاورزی، همچنین تجمع مخازن آب در حوضه فرات بالایی است که به ترکیه اجازه داد تا بهره برداری خود را گسترش دهد و جریان تاریخی آب به سمت سوریه را منحرف کند. کاهش در دسترس بودن آب سطحی و زیرزمینی فرامرزی یک پدیده مخرب برای اقتصاد روستایی سوریه بود. الگوهای نئولیبرالیستی تحمیلی، جنگ، شکاف نابرابری ها، الگوهای ناامنی انسانی و تخریب اکولوژی شکننده دشتهای سوریه را تشدید کرد.
به تدریج با شدت گرفتن جنگ، نیروی کار شاغل در این حوزه، مجبور به مهاجرت و در برخی از موارد مداخله در امور نظامیگردید. علاوه بر آن، مشکلات در تأمین نیازهای اولیه کشاورزی، برداشت محصولات، بازاریابی و در برخی از موارد از بین رفتن زمینهای کشاورزی در اثر جنگ، کشاورزی سوریه را از بین برد. چنانکه اندازه این بخش از سال 2011 تاکنون بیش از 42 درصد کاهش یافته است.
آسیبهای ناشی از حملات هوایی قدرتهای خارجی و داعش و دیگر گروههای افراطی سنی به زیرساختهای تصفیه آب و فاضلاب، همراه با عدم نگهداری تاسیسات حیاتی، منجر به کاهش 50 درصدی دسترسی به آب سالم شده است.
فرجام یک تراژدی
تا قبل از سال 2005 میوه و دانههای خوراکی بویژه گندم که در شمال شرقی سوریه و در شهرهای حسکه و قامشلی کشت میشد، از مهمترین محصولات کشاورزی این کشور به شمار می رفت. این دو شهر به همراه مناطقی از جنوب سوریه و منطقه فرات دارای جایگاه اول از نظر کیفیت و حجم تولید گندم بودند. در تولید پنبه نیز سوریه جایگاهی در خور توجهی داشت. این کشور تنها کشور عربی صادرکننده پنبه به کشورهای عربی و سایر کشورهای جهان بود و پنبه این کشور از مرغوبترین پنبههای جهان محسوب میشد.
در ردهبندی جهانی نیز سوریه دارای رتبه دهم دنیا در کشت و تولید و رتبه ششم دنیا در صادرات این محصول بشمار می رفت. طرفه اینکه سوریه زمانی از مهمترین مراکز تحقیقات کشاورزی جهان و یکی از بزرگترین بانکهای بذر در جهان و میزبان هزاران غلات بومی و گیاهان وحشی بود. اما جنگ این منابع را پراکنده کرد و بذرهایی که تقریباً 10 سال پیش نجات یافتند و از آن زمان به طور مکرر تکثیر شدند، اکنون در حال فرسوده شدن هستند.
مؤسسات بدلیل مهاجرت وسیع متخصصین، و فقدان مسئولین رشد و توزیع آنها فاقد تخصص و ابزار لازم برای انجام مأموریت خود هستند. در عین حال، آب و هوا در حال تغییر است و گونه هایی که دهه ها پیش توسعه یافته اند، دیگر نمی توانند نیازهای کشاورزان را که برای سازگاری با تغییرات سریع الگوهای آب و هوا و بارندگی تلاش می کنند، برآورده کنند.
تا زمان وقوع تعارضات در سوریه در سال 2011، ایکاردا، چندین پردیس آزمایشی را در سراسر سوریه ایجادکرده بود و دفتر مرکزی آن در تل هادیه در نزدیکی حلب میزبان حدود 1000 کارمند از جمله بسیاری از محققان بین المللی بود.
این مجموعه یکی از مهمترین مجموعههای بذر در جهان را نگهداری می نمود و حدود 150000 نمونه از خاورمیانه-مدیترانه را در خود جای داده بود که بسیاری از آنها از سوریه بودند، اما همچنین بذرهایی که از کشورهای درگیر جنگ مانند افغانستان و عراق نجات یافته بودند. در سال 2012، به هرج و مرج فرو رفت، ایکاردا، کارکنان بین المللی خود را از سوریه خارج کرد. اما در طول سالهای اول جنگ، بانک بذر آن در تل هادیا با ژنراتورهایی که خزانههای یخچالی آن را در دمای -20 درجه سانتیگراد نگه میداشتند، به کار خود ادامه داد.
بذرها باقی ماندند و تا زمانی که ممکن بود، کارمندان سوری به کار این مرکز ادامه دادند. آنها هر روز راه خود را به سمت بانک بذر که تا سال 2015 در منطقه ای تحت کنترل جناحهای مخالف تندروی مختلف از جمله جبهه النصره و احرار الشام قرار داشت، ادامه می دادند.
بنابراین هنگامی که ICARDA سرانجام در سال 2015 سوریه را ترک کرد، ده ها هزار دانه جمع آوری شده در طی 40 سال تحقیق به طور کامل از بین نرفتند. اما آنچه از دست رفت، مرگ بسیاری از متخصصین کشاورزی، دهه ها دانش تخصصی و مشارکت نزدیک بین مرکز تحقیقات بین المللی و کارشناسان سوری بود که ستون فقرات موسسات کشاورزی بسیار قدرتمند و متمرکز را در کل خاورمیانه تشکیل می دادند.