وقایع اتفاقیه روستایی و کشاورزی در ایران معاصر (2)
دوران پهلوی اول حدفاصل میان جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم را دربرمیگیرد. اساس اقتصاد ایران را در این دوران، اقتصاد روستایی تشکیل میداد.
اخبار سبز کشاورزی؛ دکتر حسین شیرزاد؛ تحلیلگر و کارشناس بخش کشاورزی؛ اکثریت تام کشاورزان فاقد زمین بودند و از محصولی که بهدست میآوردند؛ یک دوم تا چهارپنجم به آنان تعلق میگرفت و بقیه را مالکین تصاحب میکردند.
بهعلاوه کشاورزان مجبور بودند که به مالک زمین بیگاری نیز بدهد و عوارض جنسی نظیر مرغ، گوسفند، تخممرغ، روغن، هیزم و غیره را رایگان برای مالک فراهم کند.
کشاورزان از موسسات بهداشتی و فرهنگی محروم بودند و به حالت نیمهگرسنه به حیات خود ادامه میدادند. در جنوب و جنوبشرقی ایران، وضع زارعین به مراتب دشوارتر بود.
در سواحل خلیجفارس و بلوچستان و سایر نواحی جنوبی کشور، بسیاری از کشاورزان چند ماه از سال را با خوردن آرد هسته خرما، ملخ خشک شده و علف سدجوع میکردند.
حکومت رضاخان و وضع دهقانان
حکومت رضاخان در وضع دهقانان، چگونگی استثمار آنها و مناسبات ارباب رعیتی کوچکترین بهبودی ایجاد نکرد. برعکس ورود سرمایههای بازرگانی و انتفاعی به دهات به استثمار و بهرهکشی به حد قابلتوجهی افزود. چنین و بدتر از این بود وضع دهقانانی که بیش از 75 درصد اهالی کشور را تشکیل میدادند.
بیشتر بخوانید: وقایع اتفاقیه روستایی و کشاورزی در ایران معاصر (1)
تصمیم بازسازی نظام اقتصادی برپایه تشکیل دولت مطلقه چنان وضعیتی بهوجود آورد که سرکنسول انگلیس در مشهد از بندگی و خدمتگزاری دهقانان شرق کشور ابراز تأسف کرد و درباره ژاندارمهای محلی که به شکار مردم روستا میپرداختند، اظهارنظر کرد که تبعیت از آنها حیرتانگیز بود و… شاید مأیوسکنندهترین ویژگی اوضاع باشد، زیرا تا زمانیکه این کشاورز مظلوم ایرانی یاد نگیرد برای حقوق خود ایستادگی کند، به نظر میرسد که هیچ چیزی برای کنترل نادرستی رفتار و یا حرص از مقامات رسمی وجود ندارد.
اوضاع بد معیشتی دوران پهلوی اول
در سال 1312 کنسول انگلیس در شیراز شرایط رو به وخامت مناطق روستایی را در فارس تحت فشار سیاستهای اقتصادی رژیم و رکود بینالمللی بسیار غمانگیز توصیف کرد. اوضاع بد معیشتی دوران پهلوی اول، زندگی کشاورزان را هم تحتتأثیر قرار داده بود؛ بهطوری که تاریخنگاران معتقدند این قشر مولد در این دوره غالبا گرسنه بودند.
جان فوران، مورخ آمریکایی، درمورد سطح زندگی و معیشت این گروه که اکثریت ایرانیان را شامل شده و ۵/ ۶۹ درصد از کل جمعیت ایران بوده است، مینویسد: سطح زندگی دهقانان ایرانی رضایتبخش نبود. به اعتقاد بسیاری از ناظران در اواخر سلطنت رضاشاه این وضع بدتر شد… رژیم غذایی در یک خانواده معمولی دهقانی به این شرح بود: «صبحانه: نان و چای ناهار: نان و ماست و شام: نان و ماست و چای».
بر همین اساس «نیکی کدی»، مورخ دیگر، نتیجه میگیرد: «دهقان غالباً گرسنگی میکشید.». روستاییان در فقر به سر میبردند و اغلب به دلیل کمبود بهداشت، گرفتار بیماریهای متعدد میشدند و چون اغلب از پرداخت هزینه درمان نیز ناتوان بودند، کودکانشان را در برابر چشمشان از دست میدادند.
نظم نوین رضاشاهی، نیازهای بزرگ و نوینی را پدید آورد، در حالی که هزینه سنگین برنامههای اقتصادی، منابعی را جهت خدمات رفاهی و تامینی برای جمعیت عظیم روستایی کشور باقی نگذارد، بهگونهای که «میلسپو» طی شکواییهای مینویسد: …به راستی شاه این پولها را از کجا میآورد؟… ثروت خصوصیاش را از فروش محصول زمینهای کشاورزی که مصادره کرده بود، از سهامی که در برخی شرکتهای خصوصی داشت، از هدایا و رشوههایی که میگرفت، از باجهایی که رؤسای عشایر پرداخت میکردند و از سهمی که از فساد مالی دیگران میگرفت جمع کرده و کلا مملکت را دوشید. کشاورزان، عشایر و کارگران را له کرد و باجهای سنگینی از زمینداران گرفت. اگرچه فعالیتهای او قشر جدیدی از سرمایهداران- یعنی تجار، انحصارطلبان، پیمانکاران، و سوگلیهای سیاستمداران- را ثروتمند کرد، تورم، مالیاتهای سنگین، و سایر چیزها سطح زندگی تودههای مردم روستایی را به شدت کاهش داده است».
فلاکت رعایا
در اوایل تشکیل دولت، عبدالحسین خان تیمورتاش، وزیر دربار با موافقت رضاشاه، متحدالمآلی مشتمل بر 10ماده خطاب به حکام نواحی مختلف ایران صادر کرد و از آنان خواست که از صنایع و معادن و ظرفیتهای مربوطه و استعداد تولید ابریشم و تریاک و حشمداری و تاسیسات آبداری و آبیاری و تعداد خالصهجات دولتی و انواع تولیدات زراعی حوزه ماموریت خود گزارش دقیقی تهیه نموده و به دربار اعلام دارند.
برخی از این حکام علاوهبر آنچه وزیر دربار خواسته بود، گزارشهای تکاندهندهای از فلاکت رعایای حوزه ماموریت خود بهدست داده و اصلاح وضع آنان را مقدم بر هر کار دیگری اعلام کردند.
مثلا حاکم کرمان در باره وضعیت رعایا و فلاحین محالات خمسه کرمان یعنی جیرفت و رودبار و جبال بارز و مهنی و اسفندقه نوشته بود که «وضعیت زندگانی رعایا و فلاحین خمسه مثل سایر نقاط کرمان خیلی رقتآور است.
در جبال بارز و ساردویه چون خود رعایا دارای املاکی هستند، وضعیت آنها بالنسبه بهتر است، لیکن در جیرفت که رعایا کمتر دارای املاکی هستند و عموم املاک متعلق به اعیان و متنفذین کرمان و خوانین رودبار با روسای جبال بارز است، بیاندازه رعایا مفلوک و بیچیز و پریشان هستند. معامله ارباب با رعایا عینا مثل همان معامله است که اهالی روم قبل از آزادی بندگان با بندگان خویش مینمودند. رعیت مجبور است که تمام کارهای مالک را مجانا و بلااجرت انجام دهد. حصه رعایا از حاصل به حدی کم و ناقابل است که تمام محصول را که برداشت مینماید، کفاف مخارج چهارماهه آنها را نمینماید. در اغلب فصول سال رعایا علفهای خودرو که در آنجا زیاد است، پخته و با دوغ میخورند و به این واسطه رعایا هیچ علاقه به آبادی ندارند».
او در ادامه گزارش قلم را از این هم فراتر برده و تمامی رعایای کل ولایت کرمان را مصداق چنین فلاکتی میخواند.
به گزارش او وضعیت رعایا و فلاحتی کرمان خیلی رقتآور است و اغلب به حدی فقیر و پریشان هستند که جز اشخاصی که از نزدیک آنها را دیدهاند، نمیتوانند درجه فقر و پریشانی آنها را احساس نمایند. میتوان گفت که تقریبا عور و لخت هستند و غذای آنها در غالب قسمتهای سال، علف صحرائی است؛ زیرا اغلب املاک این ایالت متعلق به متنفذین و خوانین و روسای ایلات است که با زور، اراضی و املاک دیگران را مالک شده و حتی از دادن قوت لایموتی به رعایا مضایقه مینمایند.
در موقع برداشت خرمن با آنکه حصه زارع خیلی کم و ناقابل است، همان مقدار قلیل را نیز به اسم طلب و تقاوی ضبط نموده و هنوز غله به انبار نرفته است که باز رعیت بیچاره مجبور است که دست گدایی برای قرض به طرف ارباب دراز نماید و ارباب هم دست رد بر سینه اش گذارد.
غالب رعایا چون از فرط استیصال، مقداری جو و ارزن از ارباب قرض کرده، مدیون او هستند، اکنون آزادی نقل و انتقال را نیز ندارند و ناچار هستند که با تمام مظالم ارباب بسازند. سابق بر این، تعدیات خیلی زیادی از قبیل حبس و زجر و شکنجه به آنها مینمودهاند، ولی در سنوات اخیر در نتیجه بسط نفوذ دولت و کم شدن نفوذ خوانین و روسای ایلات، قسمت زجر و شکنجه و هزار تعدی دیگر که انسان حساس تحمل شنیدن آن را ندارد، از بین رفته، اما قسمت کارهای قلان و تحمیل مخارج ارباب و مباشر و نماینده ارباب به رعایا و اجحاف در حصه رعیت از محصول هنوز به حال خود باقی است. چیزی که هنوز تا درجهای به نفوذ خوانین و متنفذین کمک مینماید، این است که برخی از مامورین دولت از روی یک اغراض خیلی پستی با آنها سازش مینمایند و آنها هم از این مسئله استفاده کرده به مردم میفهمانند که در هر دوره و هر پیشامدی، ما مصدر کار هستیم… یکی از لطمات بزرگ اجحافات ملاکین به مملکت این است که به واسطه اجحاف زیاد بر رعایا، آنها هم ابدا به آبادی و ازدیاد محصول علاقه ندارند.
به نوشته سرمقاله نویس روزنامه اطلاعات: "در راه مبارزه و جلوگیری از بیماریهای نظیر مالاریا و بیماریهای واگیر و مهلک، موفقیت بزرگی نصیب انسان امروز شده است که واقعا حیرت انگیز است، اما ما از همه این پیروزیهای علمی چه استفاده کردهایم؟ هیچ… تازه این بنگاههای ناقصی هم که داریم فقط در شهرهاست و در دهستانها و روستاها ابدا از این موسسات وجود ندارد. در دویست پارچه آبادی که گردش کنید، اغلب یک نفر پزشک و داروساز نخواهید یافت. اخیرا در شمال در املاک اختصاصی بیمارستانهای کوچکی ساخته بودند، ولی این بیمارستانها هم بهطوری که شنیدهایم، نه دوا داشت و نه پزشک و نه کسی به آنها مراجعه میکرد. فقط ظاهر آنها را سر و صورتی میدادند آن هم برای نمایش دادند، ولی در باطن این بنگاهها هیچگونه فایده عملی نداشتند. وضع دهکدهها و روستاهای ما از لحاظ بهداشت به هیچوجه خوب نیست و تلفات روستاییان بهویژه کودکان آنها زیاد است و بنابر همین حقایق تلخ، مرگ و میرکودکان در سالهای سلطنت رضاشاه بین 70 تا 80 درصد بود و پنج بیماری یا بلای مالاریا و سیفلیس و تریاک و تیفوئید با انواع تبهای شبه تیفوئید و انواع اسهالها همچون داس مرگ، جمعیت ایران را شکار میکرد.
رئیس هیئت تفتیش مالی کرمان که یکی از نویسندگان همین گزارش است، برای خروج از چنین وضعی پیشنهاد میکند که اولا برای رفاه حال رعایا تنها اقدامی که به نظر هیئت میرسد این است که اول دست ظلم و تعدی ملاکین را از سر آنها کوتاه نمایند.
به این معنی که آنها را مجبور به کارهای قلان ننمایند و تحمیلات مخارج ورود ارباب یا مباشران به محل و گرفتن مرغ و جوجه و امثال آن را ازگردن اهالی بردارند و همان معاملهای را که انسان با یک فعله یا کارگر دیگر مینماید با آنها نیز بنمایند. بین رعیت و یک نفر فعله چه تفاوتی است؟ فعله مزد میگیرد و کار میکند و رعیت نیز حصهای از زراعت درمقابل زحمت خود برمیدارد.
دیگر چه معنی دارد که این همه تحمیلات بیجا بر آنها وارد آورند. باید خودش علف بخورد و به مباشر یا ارباب و نماینده ارباب، جوجه و تخم مرغ و غیره بدهد و با پای برهنه بدون مزد قاصدی کرده یا هیزم و علف و سایر چیزها بدون اجرت برای ارباب و بستگان ارباب بیاورد. ثانیا باید قانونی وضع شود که حقوق رعایا و مالک را عادلانه معین نماید که نه رعیت بتواند به حقوق مالک اجحاف نماید و نه مالک بیجا به رعایا ظلم و تعدی کند. بهرهای که فعلا در این حدود به رعایا میدهند خیلی کم و ناقابل است. مثلا در قسمتهایی که بیل و کلنگ و غیره با رعیت است، سه ربع محصول متعلق به ارباب است و یک ربع به رعایا میرسد.
در قسمتهایی که بیل و کلنگ و گاوآهن و غیره با ارباب است، صدی سه به رعیت داده میشود. بدیهی است که این مقدار خیلی کم است و همین مسئله یکی از وسائل مهم خرابی مملکت است؛ زیرا رعیتی که شکماش از نان جو و ارزن سیر نیست، چه علاقه به آبادی دارد.
تصور میرود که قانونی وضع شود که بذر و مخارج و غیره عموما به عهده مالک باشد و محصول بالمناصفه تقسیم گردد. توصیهها و گزارشهای این گروه از ماموران دولت آشکار میدارد که یکی از سرچشمههای گریز ناپذیر و بیهمتا و اجتناب ناپذیر انکشاف و پیشرفت عمومی ایران حتی پیش از انقلاب مشروطیت رهایی بزرگترین طبقه اجتماعی کشور یعنی رعایا و دهقانان از استثمار قرون وسطائی ملاکان و ایلخانان و کلانتران و مستاجران وتبدیل آنان به طبقات میانه و یا پیوستنشان به این طبقات بوده است و سرچشمه دیگر نیز بیتردید استقرار حکومت دموکراتیک به رهبری بورژوازی ملی ایران و متحدان آن بود که به حکم تاریخ درمسیر بالندگی قرار گرفته بودند.
چنین وضعیتی برابر با همان نظریهای بود که پیشهوری در یکی از مقالات خود در روزنامه حقیقت نوشته بود: "همه میدانند که در این دوره اوضاع اقتصادی ایران مقتضی یک جریان بزرگ ملی و بورژاوزی است اما آنچه که پیش آمد، درست در نقطه مقابل این مرحله قرار داشت زیرا رضاخان با کمک و مساعدت طبقه فوقانی بورژوازی تجارتی، اساس رژیم ملاکی و فئودالی را محکم کرد و این مسئله به آسانی صورت گرفت، زیراکه در مدت 10 تا 20 سال اخیر در ایران، بورژوازی فوقانی تجاری با شدت تمام سرمایه خود را در خریدن املاک صرف نموده و به کار انداخته … بدین ترتیب طبقه اعلای بورژوازی ایران خود به حفظ ملاکیت و رژیم مسلوب الاختیار بودن حقوق سیاسی که استثمار بیرحمانه دهاقین را تامین میکند، علاقهمند است».
از نگاه کمونیستهای ایرانی، شاخصترین معیار عقبماندگی جامعه روستایی و نظام کشاورزی ایران، دوام و ثبات بزرگ مالکی و محرومیت وسیع رعایا و دهقانان از تملک ارضی و تشدید مناسبات ارباب و رعیتی از طریق تملکات ارضی گسترده و بی پایان شخص رضاشاه و بسیاری از امرا و افسران ارشد سازمان های نظامی و انتظامی و افزایش تعداد بورژوا- ملاکان بود.
در سلطنت رضاشاه برخی از زمینداران و ملاکان بزرگ یا منقرض شدند و یا املاک خودرا از دست دادند اما مالکان جدیدی جای آنها را گرفتند و به همین سبب مساحت املاک بزرگ مالکی کاهش نیافت و حتی بیشتر شد . بنظر برخی متخصصان مجموعهای از قحطی، وبا، مالاریا، دنیاگیری ۱۹۱۸ آنفلوانزای اسپانیایی، و اعتیاد فراگیر به تریاک سبب نرخ غیرعادی مرگ و میر در ایران شده بود.
در این میان، خشکسالی، قحطی، آفات، بیماری ها و حوادث غیر مترقبه همواره همزاد جامعه دهقانی ایران در این مقطع تاریخی بوده است و پیوسته سیطره خود را بهواسطه فراوانی و تنوع انواع ریسک بر جامعه کشاورزی تحمیل نموده است. مجموعهای از خشکسالیها که از سال ۱۹۱۶ میلادی شروع شدند، ذخیره محصولات کشاورزی را بیش از پیش خالی کردند.
در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۱۸ میلادی، خشکسالی در همه جای کشور گسترده شده بود کوشش در ادامه می نویسد: شرایط آشفته ارزاق در سالهای گذشته، و شرایط اسفناک آن در دوران قحطی سال های 1917 تا 1919 همه را به این نتیجه رسانده بود که تولید غله در ایران کفاف مصرف داخلی را نمی دهد بدیهی است که خشکسالی و قحطی در هر کشوری ممکن است رخ دهد، و اگر ایران در گذشته دچار این بلایا شده، به این دلیل نیست که نمی تواند برای برآوردن نیازهای داخلی اش گندم کافی تولید کند در مذاکرات مجلس ۵ آبان ۱۳۱۱ نشست ۱۱۲ آمده: "رئیس اداره کل فلاحت و صناعت (آقای فرخ) - در بودجه اداره فلاحت برای دفع آفات حیوانی یک مبلغی منظور شده بود که در موقع عادی البته کافی بود ولی امسال به واسطه اینکه امراض مختلفه حیوانی از نقاط دیگر سرایت کرده بود و بعضی نقاط را گرفت اعتبارات ما کم آمد لهذا ده هزار تومان یعنی صد هزار ریال از اعتبارات دیگر تمنا شده است که انتقال داده شود.
در بودجه سال ۱۳۱۱ اداره کل فلاحت برای کلیه مصارف مربوطه به دفع آفات حیوانی که مطابق معمول و به طور عادی پیش آمد نماید مبلغ (۶۶۰۰۰۰ ریال) منظور و تصور میرفت که مبلغ مزبور احتیاجات دفع آفات حیوانی را کاملاً تأمین خواهند نمود ولی برخلاف انتظار امراض ساریه طاعون گاوی و سیاه زخم گوسفند و شاربن سمبتوماتیک و غیره به قسمی در حیوانات نواحی مختلفه خراسان و مازندران و آذربایجان و همدان و سایر نقاط دیگر بروز نموده که مجبور شد علاوه بر دو نفر دکتر متخصص و ۲۸ نفر واکسیناتورهایی که در استخدام اداره کل فلاحت هستند یک عده از دکترها و متخصصین وزارت جنگ را نیز به نواحی مزبور اعزام دارد تا از امراض مذکور جلوگیری نماید علی هذا اعتباری که برای قسمت مخارج مربوطه به دفع آفات حیوانی به شرح فوق منظور شده بود به مصرف رسیده و جز مبلغ مختصری باقی نمانده است برای اینکه فقدان اعتبار امور دفع آفات را دچار وقفه ننموده و خسارت جبران ناپذیری بر رعایا و صاحبان اغناء و احشاء حتی المقدور وارد نکرده و از طرفی از مبلغ (۵۰۰۰۰۰) ریالی که از قسمت فصل ۱۴ ماده ۴ بودجه مملکتی برای عمل معادن قراچه داغ منظور گردیده مبلغ کافی اعتبار باقی است که به مصرف نرسیده ماده واحده ذیل را به قید یک فوریت برای ترمیم اعتبار دفع آفات حیوانی از اعتبار فوق پیشنهاد و تقاضای تصویب آن را مینماید.
بیشتر این قبیل امراض حیوانی از خارج به ایران سرایت میکند از قبیل طاعون و پست پوین و شاربن سمپتو ماتیک و سایر اقسام شاربن اینها اغلب از سایر ممالک و نقاط خارج به ایران سرایت میکند.
"روحی"، یکی دیگر از نمایندگان در این رابط می گوید:"موضوع دفع آفات حیوانی هم یکی از امراض مزمن ساری این مملکت است که غالب نقاط این مملکت در اوقات مختلفه مبتلا هستند ولی به طوری که بنده اطلاع دارم اداره فلاحت در چند سال قبل یک موسسه خیلی منظم و مرتبی ایجاد کرده بود بنام دفع آفات حیوانی و در آن جا واکسن درست میکردند و یک عده بیتار مخصوص استخدام شده بود و در مازندران و جاهای دیگر عمل کرده بودند و نتایح خیلی مستحسنی هم گرفته شده بود ولی امسال بدبختانه در اغلب از نقاط و قسمت مهم این مملکت در همدان بی شکوه و یک قسمت از دهات قزوین دچار مرض گاو میری شده باشد درجه و کوچکترین عمل از طرف اداره فلاحت به منصه ظهور پیوست و یک قدم کوچک هم برنداشتند حتی دو گاو هم تزریق نشد و من تعجب میکنم یک اداره که حقیقتاً موظف است که این مسئله را پشرفت بدهد یعنی فلاحت مملکتی را و لااقل وسائلی که برای این فلاحت کار میکنند صیانت و نگهداری کنند این غفلت از چه بود و چرا قبلاً پیش بینی نکرده بودند چه در بودجه شان و چه جای دیگر در صورتی که باید متوجه باشند که مرض گاو میری یک مرض خطرناکی است و ممکن است در این مملکت هر روز از گوشه به گوشه این مملکت سرایت کند و یک مشت وسائل تولید فلاحت را از میان ببرد که آن گاو باشد… در مسئله فلاحت و گاو میری نباید سهل انگاری کنند این یک ترتیبی است که امسال زیان زیادی به مملکت وارد آورده است".
ملک مدنی؛ یکی دیگر از نمایندگان می گوید: "موضوع مرض گاو میری یک چیزی است که تقریباً آنچه بنده به خاطر دارم از اواخر جنگ بین المللی که یک دسته از مهاجرین به ایران آمدند این مرض را هم به ایران آوردند و این مرض یکی از مخاطرات بزرگ عوامل فلاحتی ما شده است و همیشه یک سال دو سال این مرض تخفیف پیدا میکند مجدداً باز از یک نقاطی شروع میکند الان به طوری که بنده اطلاع دارم در قسمت غرب باز شروع کرده است و خیلی هم تلفات سنگینی به بار آورده است. بنده میخواستم عرض کنم که مسئله فلاحت همان طور که سابقاً هم خدمت تان عرض کردم یکی از مسائلی است که به عقیده بنده باید مورد توجه کامل دولت واقع شود اصول فلاحت قدیمی هم که ما داشتیم که اکثراً مورد تنقیذ واقع می شده آن هم دارد متزلزل میشود برای خاطر اینکه اگر مراجعه کنید و احصائیه گاوبندی و دهات را در نظر بگیرید آن نسق بندی معمولی قدیم در کار نیست و کمتر شده است، یعنی از بین رفته یک دهی هم که شصت جفت گاوبندی داشته است امروز به سختی اداره میشود".
رئیس کل صناعت و فلاحت فرخ در مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۸ تیر ۱۳۱۱ نشست ۹۶ می گوید: دفع آفات در ایران خیلی چیز جدیدی است. ما در اواخر متوجه شدیم که وسائلی در دنیا هست برای اینکه آفات را از نباتات و از محصول و حیوانات دفع کنند و البته در این قسمت هم خیلی مبتدی هستیم و یک چند نفر متخصصی هم آوردهایم از ایرانیها هم تحصیل کردهاند لوازمش را هم با کمال زحمت تهیه کردهایم و این فرمایش را هم که فرمودند الاهم فالاهم اداره فلاحت کاملا این را در نظر گرفته است زیرا آفاتی که در مازندران پیدا شده است متأسفانه آفتی است که بهواسطه یک پیوندی که از ایتالیا حمل کردهاند به مشهد سر در اثر بیاحتیاطی و بیمبالاتی این سهچهار ساله اغلب نقاط مازندران را فراگرفته و بهکلی مرکبات مازندران را فاسد کرده و حتی بدبختانه ممکن است به قسمتهای جنگلی هم سرایت کند و یکی از قسمتهای فوقالعاده مهم است که اداره فلاحت وظیفهدار است در کمال جدیت این را جلوگیری کند و حتی سمپاش که باصطلاح پولوزیرا توریک مقداری با کمال عجله از اروپا خواستیم و اینجا رسیده است متخصصین هم فرستادیم و مشغول هستند و یک حشره هم هست مثل کفشدوز که آنها را میخورد یعنی آن آفت را یک استاسیون هائی تهیه کردیم از اروپا و مراکش خواستهایم و مشغول تهیه هستیم که این آفت را بخورد و این اعتبار را ما خواستیم برای اینکه این کار را انجام بدهیم زیرا نهایت ضرورت را دارد و آفت کرمان بنده تصدیق دارم و حتی این قضیه در قزوین و سمنان و دامغان هم هست یعنی موضوع پسته و ما تحت مطالعه قرار دادهایم و همین قدر که از این قسمت خلاص شویم البته در آن قسمت های دیگر هم اقدامات مقتضیه خواهیم کرد.
موید احمدی، یکی از نمایندگان: مخصوصا بنده خواستم تذکر بدهم به آقای رئیس صناعت و فلاحت که در رفسنجان کرمان قسمت پستهاش خیلی مهم است و یکی از صادرات بسیار خوب است که در محل تجار خارجی پول میدهند و در همانجا میخرند و حمل میکنند و البته بعرض آقا رسیده و دوسیه را مطالبه کردهاند که امسال دچار آفت خیلی سخت شده است و مشمول خرابی است و این دو ضرر دارد هم برعیت و ملک ضرر وارد میآید و هم بدولت وارد میآید از حیث اینکه مالیاتش را نمیگیرد. مالیات از روی صد سه و نیم عایدات است. عایدات که کم شد مالیات دولت هم بالطبع کم میشود و ضرر عمدهاش هم این است که یک ضرر عمده به صادرات مملکت میخورد. محصول پسته از محصولات بسیارخوبست و گرانقیمت و مشتری دارد و بازاردار است و حمل بآمریکا میکنند بقیمت خیلی گزاف هم میخرند و حمل میکنند و وقتی که بنا شد این محصول از بین برود ضرر عمده به صادرات مملکت وارد میشود. بنده از موقع استفاده کردم به آقای رئیس صناعت و فلاحت تذکر بدهم و این موضوع را از نظر اهمیتی که دارد در نظر بگیرند و یک چند نفر از مأمورین دفع آفات و از متخصصین را به محل کرمان یعنی خصوصا رفسنجان بفرستند که جلوگیری از این بلای مبرم بکنند.
پاستورلوز یکی از خطرناکترین بیماریهای دامی در ایران است که اولین مورد در سال 1316 شمسی از استان های تهران، گیلان، مازندران و آذربایجان غربی و خوزستان گزارش شده است. در ضمن از خراسان از جاجرم گزارشاتی در این مورد وجود دارد. سیاه زخم نیز همواره در ایران واجد اهمیت خاصی بوده و موجب تلفات در گاوها میگردد. از این بیماری اولین بار در سال 1316 از استان های تهران، مازندران، گیلان، آذربایجان، خراسان و خوزستان گزارش شده است
شرایط آب و هوایی استان اصفهان موجب فراهم آمدن شرایط رشد و نمو آفت سن و وارد آمدن خسارت های فراوان به محصول گندم و جو اســتان و بروز قحطی در دوره پهلوی گردید. در سال 1316، سن محصولات کشاورزی روستای ارمنی نشین کتک چهارمحال را تباه کرد. این مسئله موجب کمبود نان و قحطی در آنجا گردید، تا جایی که کدخدا در نامههای به مسئولان نوشت:"نظر به اینکه ما خودمان از گرسنگی تلف میشویم و مسئولیت تالیف نفوس رعیت به عهده حکومت محلی است، اقدامی بفرمایید که اداره مالیه اجازه دهند آنچه گندم مازاد مخارج شخصی مالک باشد به رعایا بدهندکه از گرسنگی تلف نشویم در سال 1319 نیز آفت سن به کشت گندم و جو شهرستانهای نجف آباد، شهرضا، فلاورجان، اردستان و نایین آسیب فراوان زد و روســتاها با قحطی و کمبود شــدید نان مواجه شدند شرایط به اندازه ای بحرانی شد که فرماندار استان اصفهان شرحی برای وزیر کشور نوشت و درخواست کرد کمبود گندم مورد نیاز استان اصفهان، که حدود 15 هزار تن بود، از اســتان های دیگر تأمین شود. در همین سال، تهاجم سن و از بین رفتن گندم روستاهای خورزوق، شهرستان جی، اصفهانک، سودرجان لنجان، برزان و کوجان سده، سهلوان فلاورجــان و کردآباد کوهپایه موجب نگرانی کدخدایان این مناطق از بروز قحطی و مرگ و میر اهالی شد، تا جایی که از فرماندار استان اصفهان درخواست نمودند به منظور تأمین نان اهالی و بذر کشت پاییز کشاورزان، مجوز حمل گندم را از سایر شهرستانها صادر کند. سنزدگی روستاهای زردنجان جی، کلب علی فریدن، سیان شهرضا، فتح آباد لنجان و بلوک گرکن لنجان سبب ویرانی محصولات شد. کدخدایان در نامه خود نوشتند اگر دولت کمک نکند، مزارع بدون کشت میماند و کشاورزان به علت نداشتن نان و بذر متواری خواهند شد.
کدخدای گرکن تهدید نمود:"چنانچه توجهی بدان نفرمایند ناچار اید برای رسیدگی به مقامات عالیه مربوطه شکایت نماییم. ملخ دریایی از دیرزمان یکی از بزرگترین آفتهای محصولات کشــاورزی بوده اســت. معمولا پرواز ملخ هــا پس از هر بارندگی در فصل بهار تا چند روز یا در مواقعی که هوا ابری اســت، انجام میگیرد. تخم ریزی ملخ دریایی با باران های موســمی، سرما و جریان باد ارتباط دارد. سال ۱۳۰۸ به مردم و زمینهای کشاورزی کشور در زیر آفت ملخ آسیبهای بسیار وارد شد.
از سوی دولت برای از میان برداشتن ملخ کارشناسان خارجی را فراخواند. زمینها سمپاشی شدند و در بیشتر با کندن جاهها و آتش زدن ملخها با بنزین و نفت ملخها را از بین بردند. کیلومترها ملخ مرده در زیر سبزهها و تولیدهای کشاورزی دیده میشود.
ملخ از هندوستان به ایران هجوم آورد نخست منطقه دزدآب (زاهدان) و سیستان و سپس قائنات را آلوده کرد و با شتاب در درازای چند روز خراسان زلزله زده را فراگرفت. این ملخهای زرد رنگ که به آنها ملخ ایتالیایی نام دادهاند، در دستههای سامان یافتهای در بیشتر شهرها و دهات زمین و آسمان را سیاه کرده و به سوی ترکمنستان میرفت.
همین که ملخ روی زمین بنشیند در کوتاه زمان دو تا سه روز تخم ریزی مینماید و نیش خود را در زمین به اندازه یک نیم کره فرو میبرد و یک کپسول لعاب در زمین میگذارد. این کپسول که دربرگیرنده تخمهای ریز شبیه به برنج است کم کم بزرگ شده و جلد خود را شکافته و از هر کپسول یعنی از هر ملخ بیش از پانصد ملخ سیاه به اندازه مورچههای درشت سیاه بیرون میریزند و پس از یک تا دو هفته دگرگون میشوند و زرد رنگ و آغاز به جستن و خوردن فرآوردههای کشاورزی میکنند. دشمن ملخ سار است. بیشترین شدت تخم ریزی این حشره در استان اصفهان در نیمه دوم اردیبهشت است.
در دوره مورد بحث ما، ناحیه نزدیک بین پل شهرستان و پل خواجو یکی از محل های مناسب رشد و نمو دسته های ملخ بود ملخ نیز مانند آفت سن به صورت دورهای به مزارع کشــور و استان اصفهان وارد میشد و علاوه بر خسارت اقتصادی، موجب کمبود غلات و قحطی میگردید. از این رو، دولت در سال 1309 بخشنامه دفع ملخ را تصویب کرد در این بخشنامه آمده بود که کدخدایان و مالکان موظف اند به محض اطلاع از وجود ملخ در روستاها به مأموران یا وزارت اقتصاد ملی گزارش دهند و مأمورانی که در اجرای این وظیفه مســامحه کنند، تحت تعقیب محاکم قضایی قرار میگیرند. خشکسالی یکی از مهمترین بحرانهای طبیعی نواحی مرکزی فلات ایران از جمله یزد و اصفهان در دوره پهلوی اول محسوب میشد. لمبتون، خاطرنشان میسازد که اغلب، پس از خشکسالیها دیده میشود که تجار و محتکران، زمینهای دهقانی را غصب میکنند : «مهاجرت دهقانان از روستاها به شهرها این نکته را به اثبات میرساند که مالکین خردهپا در بسیاری از نواحی و در شرایط امروزی نمیتوانند از لحاظ مالی و وسائل دیگر، خود را تأمین کنند، این امر تأکید میکند که طی اوقات اخیر روزبهروز بیشتر دهقانان از روستا به شهرها مهاجرت میکنند.
روزنامه مردم مورخه 23 آبان ماه 1327 نوشت: در زندگی این دهقانان، در نتیجه خشکسالیهای ادواری یا هجوم آفات کشاورزی، تغییراتی مشاهده میشود، آنها دسته دسته اراضی خود را به بزرگ مالکان میفرشند.». در سال 1316ش، بنا بر ارزیابی کدخدای مهاباد اردســتان، بر اثر خشکســالی تعداد فراوانی از احشام آنجا از جمله 6020 رأس گوسفند، 6800 رأس بز، 600 شتر تلف شدند.
گزارشــی هم کدخدایان فریدن و نجف آباد در ســال 1319ش در مورد یخبندان و ســرمازدگی و از بین رفتــن محصول غلات و میوه ها داده اند. در سال ۱۹۲۳م و بعد در سال ۱۹۲۹م گلههای ملخ به شکل ابرسیاهی بالای مزارع پرواز کرده و همه چیز را در راه خود نابود میکردند.
در مزارع پنبهکاری ایران مخصوصا در مزارع جنوب کشور سالهای دراز آفات و حشرات مختلف پنبه در حدود ۹۰ درصد حاصل پنبه را نابود و مزارع پنبهکاری را ویران میکردند. 12 فروردین سال 1308 زلزله شدیدی در کیفان، شیروان و شهر کهنه قوچان از توابع بجنورد در استان خراسان به وقوع پیوست. بر اثر این زلزله کیفان و شیروان بهکلی نابود شدند و هزاران نفر جان خود را از دست دادند. در این زلزله، بیش از 3هزار نفر کشته شدند و آمار زخمیهای این زلزله تا 10هزار نفر هم گزارش شده است. اما در این سال، فقط زلزله، خسارتساز نبود؛ سیل نیز به چند نقطه از ایران خساراتی وارد کرد. در تبریز بهدلیل باریدن تگرگ شدید، سیل مهیبی به راه افتاد و خسارتهای زیادی به خانهها وارد کرد. پس از زلزله، ســیل دومین حادثه طبیعی اســت که در اصفهان خســارت های فیزیکی فراوانی به بار می آورد. براساس گزارش های موجود از کدخداهای استان اصفهان، در دوره پهلوی جاری شدن سیل میآورد. موجب خســارت های فراوانی میگردیده است، از جمله مرگ و میر اهالی، تخریب خانه ها، تلف شدن دام ها و چهارپایان باربر، از بین رفتن غلات و درختان، ویرانی و مســدود شدن قنات ها.
سیل بزرگی در ســال 1314 در روستای کچو مثقال اردســتان جاری شد که دلیل آن تخریب و فرسودگی تدریجی آب ِ بند روی رودخانه محلی بود. در حقیقت ســهل انگاری کدخدا در تعمیر آن باعث شــد این روســتا و تمامی روســتاهای مجاور رودخانه خســارت های فراوانی ببینند. بیماریهای واگیر همه گیریهای بومی مانند تیفوئید (حصبه)، ملاریا، آبله و وبا به طور ادواری در بین روستاهای کشور شیوع مییافت در سال 1315، کدخدای روستای طاقانک دستورات پزشک را در مورد خشکاندن باتلاق روستا که محل رشد و نمو پشه مالاریا بود، نظارت بر بهداشت محیط و جلوگیری از شست وشوی اجساد اموات در آب حمام اجرا نمیکرد. همچنین بر اثر بی توجهی و اهمال کدخدای روستای فرادنبه چهار محال و بختیاری در سال 1319 ، باتلاق آنجا که به دستور پزشــک سه سال قبل خشکانده شــده بود، مجدداً محل تجمع فاضلاب خانه های روستا و در نتیجه رشــد و نمو پشه مالاریا شده بود.
بخشدار به کدخدا دستور داد هرچه سریعتر باتلاق را خشک کند و نهایت مراقبت را به عمل آورد تا مجدداً آب در آن جمع نشــود. در غیر این صورت، تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. در ســال 1320 نیز کدخدای مبارکه به دلیل تکمیل نکردن ساختمان غسال خانه و شستشوی اموات در جوی آب آشامیدنی، به منظور بازجویی در مورد این سهل انگاری به فرمانداری احضار شد. با آنکه وزارت بهداری بارها به کدخداهای استان اصفهان تأکید کرده بود که با پزشکان و مأموران بهداری همکاری کنند.
برخی کدخداها، مانند کدخدایان ماربین و نهر خلج فریدن در دی ماه ســال 1320 ، در جداسازی افراد مبتلا به تیفوئید و ســرخجه از افراد سالم از دستورهای پزشکان ســرپیچی مینمودند. بعضی از کدخداها، از جمله کدخدای گهرو در سال 1317 و سال 1322 و کدخدای شوراب و سورشجان چهارمحال در ســال 1320، با گزارش دیرهنگام بیماری های آبله، مالاریا و سرخک باعث افزایش تلفات و انتشــار بیشتر بیماری شــدند. بازرس بانک کشاورزی پس از آگاهی از مرگ هشت کودک و شیوع بیماری مسری، کدخدای شوراب را ملزم کرد این موضوع را به بخشداری گزارش دهد و خواهان اعزام پزشک شود.
فرماندار استان اصفهان از بخشدار چهارمحال خواست کدخدای شوراب را بازخواست کند. البته برخی از کدخداها پس از بروز بیماری در روستا، وضعیت را فوراً به بخشداری اطلاع میدادند، مانند گزارش انتشار بیماری مالاریا توسط کدخدای جشوقان کوهپایه در سال 1318ش همچنین کدخدای وانان چهارمحال در بهمن ماه سال 1321 با ابراز نگرانی از شیوع آبله و احتمال مرگ و میر کودکان از بخشــداری روستا درخواست اعزام پزشک نمود.