کارآفرینانی که حیف و میل میشوند…!
مرحوم حبیبالله بصیری، نمادی از کملطفی بخش دولتی با کارآفرینان بود همین چند ماه قبل بود که با او صحبت میکردم؛ با صدایی که ناامیدی و خستگی
مرحوم حبیبالله بصیری، نمادی از کملطفی بخش دولتی با کارآفرینان بود
اخبار سبز کشاورزی ؛ همین چند ماه قبل بود که با او صحبت میکردم؛
با صدایی که ناامیدی و خستگی او از پشت تلفن کاملاً مشخص بود، میگفت:
«من بیش از 13 سال دنبال احداث باغ گیاهشناسی دویدهام
و ماموران و مدیران رانتخوار دولتی
همه جوره مرا اذیت کردهاند
و به دلایل مختلف مرا از اجرای طرح نوآورانهای
که برای احداث باغ گیاهشناسی داشتم، بازداشتهاند
و الان دیگر پیر و ناتوان شده
و اگر مجوز هم بدهند توان انجام کاری برایم نمانده است !»
سرانجام حبیبالله بصیری، بعد سالها درگیری با بوروکراسی اداری که مانند تارهای عنکبوت این کارآفرین دلسوز را در خود گرفتار کرده بود، در شهریور ماه 1402 دست از جهان فرو شست.
خدا میداند چه عده از کارآفرینان و دلسوزانی مانند حبیبالله بصیری در بوروکراسی بیمار و حال بههمزن اداری گیر میافتند و رویاهای زیبا و ارزشمندشان را به علت سنگاندازیهای عدهای، با خود به گور میبرند.
بوروکراسی اداری که نهتنها دست افرادی کارآفرین مانند حبیبالله بصیری را نمیگیرد، بلکه از هر دری وارد میشود که چوب لای چرخشان بگذارد تا عطای کارآفرینی، نوآوری، تولید، شکوفایی و پیشرفت مملکت را به لقای آن ببخشند و …!
آن هم در شرایطی که کشور به این افراد و سرمایهگذاران خلاق نوآور و ریسکپذیر نیاز حیاتی دارد.
حبیبالله بصیری، مردی که سرمایه و چند دهه تجربه علمی و کاری خود در کشورهای صاحب علم و فناوری را بر دوش گرفته و کعبه آمال خود را در خدمت به وطن دیده و راهی کشور خود؛ یعنی همان جایی که ریشه دارد و میشود.
تا به مملکت خود خدمت کند؛ اما صد حیف که بیش از سیزده سال در پیچوخمهای ادارات مختلف، چنان او را بردند و آوردند تا از غصه دق مرگ شد!
حبیبالله بصیری یکی از نمونه افراد نوآور و دلسوز وطن بود که با هدف ایجاد یک باغ گیاهشناسی و قصد گردآوری انواع درختان از نقاط مختلف دنیا در این باغ، انگیزههای علمی، تحقیقاتی، ترویجی و اقتصادی داشت اما برخی با بیمهری تمام کاری کردند که آرزویش را با خود به گور برد.
این مرد بزرگ، مجله «دام و کشت و صنعت» را سنگ صبور خود میدانست و وقتی از همه جا دل خسته و رنجور میشد، با مجله دام و کشت و صنعت درد دل میگفت.
گاهی که مطالب تندی از شدت دلخوری و عصبانیت مینوشت و مجبور میشدیم آن را کمی ملایمتر کنیم، از خود ما هم گلایهمند میشد! اما رشته الفتش با «دام و کشت و صنعت» پاره نمیشد و دوباره مجله را از آن خود و خود را متعلق به مجله میدانست و دوباره مطلبی مینوشت یا تماسی میگرفت و درد دل میکرد.
خاطرم میآید یکی از مطالبی که برای تحریریه مجله فرستاده بود، در واقع بثالشکوایی بود که با برخی ادارات دولتی اصفهان از جمله استانداری، سازمان جهادکشاورزی و … کرده بود که حالا دیگر همه او را میشناختند.
شرح کوتاهی بر آن نامه نوشتم و با تیتر «فریادهای یک کارآفرین» و به نام خودش در شماره 264 مجله منتشر کردیم.
چند سال بعد(کمتر از یک سال قبل از وفاتش) کتابی چاپ کرد که نام آن را «فریادهای یک کارآفرین» نهاده بود و علاوهبر خاطرات کودکی، نوجوانی، تحصیلات، برنامههای کاری، اجرایی و مدیریتی خود، فصل مفصلی را هم به موضوع باغ گیاهشناسی و پیگیریها و نامهنگاریهای چندسالهاش برای دریافت مجوز احداث این باغ اختصاص داده بود.
برخی از مطالبی را که در طول سالها در مجله منتشر شده بود نیز در این کتاب آورد و در جایجای کتاب هم به اقتضای مطالب از مجله «دام و کشت و صنعت» نام برد.
حبیبالله بصیری یک باغ ملی گیاهشناسی را در رویاهای شیرین خود ساخته بود و میخواست آن را در اصفهان احداث و درختانی از سراسر دنیا و متعلق به اقلیمهای مختلف در آن پرورش دهد تا زمینهای برای کارهای تحقیقاتی، علمی، اقتصادی و گردشگری باشد. او از آن دست آدمهایی نبود که کوتاه بیاید و هرچند که موفق نشد این باغ را بسازد، اما تا آخر عمر کوتاه نیامد و این موضوع را پیگیری و مطالبه کرد تا شاید دستکم، تشت رسوایی برخی آدمهای فاسد را که مانند موریانه درونسیستم اداری نفوذ کردهاند به زمین بزند. در زمین ملکیاش تاسیساتی مانند گلخانه، دیوارکشی و … نیز انجام داده بود که متاسفانه در چند نوبت سازمان جهادکشاورزی آن را تخریب کرده بود که شرح آن در شمارههای گذشته مجله موجود است.
در جایی از کتاب «فریادهای یک کارآفرین» مینویسد: «با این حال هنوز بودند مردمانی که از رانت و فساد تور میبافند تا شاهماهی راه دریا را گم کند.» کتابی که اگر دستاندرکاران حوصله خواندن آن را ندارند، در حداقل مرور اجمالی آن را به مدیران و دستاندرکاران توصیه میکنیم؛ شاید از تکرار سرگذشت بصیریهای دیگری جلوگیری شود.
مردم ولینعمتند یا عمله؟ !
در چند نوبت هم شمارههایی از مجله را برای ارگانها و دستگاههایی که این مشکلات را برای او ایجاد کرده بودند فرستادیم اما حتی دریغ از یک خط جوابیه و توضیح! لابد جایگاه خود را بالاتر از آن میدانند که بخواهند پاسخ دهند.
در جامعهای که رهبران آن با افتخار خود را خادم مردم و مردم را ولینعمت خود میدانند، اما گویا عدهای نگاه دیگری به این جماعت دارند و ملت را رعیت، عمله و اکره خودشان میدانند و … .
آینده را دریابید
به هر حال حبیبالله بصیری از ایرانیانی بود که امکان زندگی راحت و بدون دغدغه در بسیاری از کشورها برایش فراهم بود و با توجه به تجربه و توان مالی که داشت، بسیاری از کشورها برایش فرش قرمز پهن میکردند اما او عاشق ایران و آبادانی این دیار بود و به دیگر فرصتها پشت پا زد تا به سرزمین خودش خدمت کند، اما این فرصت از او و کشور به دلیل برخی تنگنظریها گرفته شد و باید امیدوار باشیم که بصیریهای دیگری تکرار و تکرار نشوند.
ماهنامه دام و کشت و صنعت - شماره ۲۷۸ - شهریور ۱۴۰۲