جلیلی؛ مهندس انتقال آب یا منجی گلستانکننده دشتها؟
کاندیدای ریاستجمهوری در آستانه انتخابات دوچهرهای میشود. یک چهره خود واقعیاش است؛ آنچه بدان باور دارد و ارزشها و مطلوباش است برای ایجاد تغییر. چهره دیگرش چیزی است که مخاطباش از او میخواهد تا مجاب شود ناماش را بر روی برگه رأی بنویسد.
اخبار سبز کشاورزی؛ این دوچهرهبودن لزوماً منفی نیست؛ اقتضای دموکراسی است؛ امکانی است برای تغییر سیاستمداران و برههای که جامعه عاملیت جدیدی پیدا میکند تا آنها را بهسمت خودش، لااقل در وعده و وعید، بکشاند و بعداً نیز به آن وعده طرحشده رجوع کند و براساساش مطالبهگری کند.
از این منظر میخواهم ببینم سعید جلیلی چطور میان این دو چهره حرکت کرد و درباره زایندهرود –و بهنوعی آب و کشاورزی- موضع گرفت؟ در یک دهه اخیر اولین و بزرگترین انتظاری که اصفهان از رئیسجمهور داشته، زایندهرود بوده و کاندیدا نیز باید با دست پر دراینباره بیاید تا مخاطب را راضی کند. به همین جهت فردی چون جلیلی و تیماش، با آمادگی قبلی به این میدان آمده و باید حرفهایش را جدی گرفت.
قاب اول
جلیلی را در ماشینی میبینیم که همصحبت با یکی از کارشناسان آب حامیاش –و از قضا نماینده شهر اصفهان- است تا از او ایده بگیرد و مجهز به ارائه وعدههایی جذاب شود؛ همانطور که آن کارشناس میگوید: «کلیدواژهها را به او بگوید.» شاید جلیلی این میزان جدیت «زایندهرود» در اصفهان را درک نکرده باشد و خبر نداشته باشد که مخاطباش حتی حرفزدن غیررسمی در ماشین درباره زایندهرود را هم دنبال میکند و این صحبت وایرال میشود.
بههمیندلیل در اینجا جلیلی خودش است. در نقش متخصصی که خود را به اندازهای مطلع میداند که بهسختی حاضر است مخاطب کارشناس دیگری قرار گیرد. در این صحنه جلیلی باحوصله گوش نمیدهد و دائماً حواساش به محیط پرت میشود؛ البته میتوان به کاندیداهای ریاستجمهوری که طی دو سه هفته قرار است نقشی که بر دوششان گذاشته شده را بازی کنند و شبانهروزی بهدنبال رأی از این گوشه به آن گوشه کشور برود، حق داد که بخواهند از فرصتهای کوچک میان برنامهها برای استراحت استفاده کنند.
اما در این میان سکوت جلیلی چند بار شکسته میشود تا سخن کارشناس مقابل را قطع کند. وقتی حرف از فرونشست زمین در اصفهان میشود، بلافاصله میگوید جاهای دیگر در کشور هم فرونشست دارند.
وقتی بحث انتقال آب میشود، میگوید مردم اصفهان که برای خوزستان خون دادهاند، نباید حاضر باشند خوزستان تشنه بماند. وقتی بحث بینظمی در برداشت آب بهویژه در بالادست حوضه میشود، میگوید در همین اصفهان هم به نام کشاورزی آب را برای ویلا و استخر استفاده میکنند و نهایتاً درباره صنایع میگوید خودشان باید آب را از دریا بیاورند.
اگرچه این مواضع وقتی از زبان یک کارشناس مطرح میشود میتواند قابل دفاع باشد، اما وقتی یک سیاستگذار در ابتدا چنین موضع میگیرد، راه را بر طرح نظرات از منظرهای مختلف، ارائه دیدگاههای کارشناسی مختلف و مطالبهگری کنشگران و عموم جامعه میبندند. این شیوه پاسخدادن، استراتژیای است برای نشنیدن از طرف سیاستگذاری که خود را مرکز حقیقت میداند.
چنین موضعی که اتفاقاً هم به حذف صداهای فرودستان و هم کارشناسان میانجامد، بزرگترین خطر برای محیطزیست و منابع آب است. وضعیت موجود نیز حاصل تصمیمات عالمپندارانه متخصصانی در جلسات بسته نخبگی بوده است. در این رویکرد، مطالبهگری به زیادهخواهی تفسیر میشود و صداهای «حاشیهای» مخل تخصصگرایی -که در تملک خودش است- کنار گذاشته میشود.
این رویکرد در تقابل با شهروند اصفهانی مطالبهگر و در موقعیتهای دیگر در برابر شهروند خوزستانی، چهارمحالوبختیاری و سایر مناطق کشور بازتولید میشود. درحالیکه طی سالهای اخیر، مطالبهگران محیطزیست و کشاورزی، این جسارت و وجاحت را پیدا کردهاند که در برابر سیستم دولتی بایستند و آنچه را حق خودشان میدانند فریاد بزنند و جنبش کشاورزان و جنبش محیطزیستی را به عنصری تأثیرگذار بر حکمرانی آب و محیطزیست تبدیل کنند.
در چنین بستری باید از سیاستگذار دموکرات در برابر متخصص صلب و خودرأی دفاع کرد. این تصور که رئیسجمهور بر حیطههای مختلف احاطه دارد، توهم است. حتی یک دولت هم با تمامی دستگاه بروکراتیکاش نمیتواند بر منظرهای مختلفی که نسبت به یک مسئله وجود دارد، احاطه داشته باشد.
منظر یک عشایر مخالف انتقال آب، شهروند بازنشستهای که نشاط و سلامتیاش را از راهرفتن در کنار زایندهرود به دست میآورد، خانوادهای که سرمایهاش را با ترکخوردن دیوار خانهاش از دست رفته میبیند و نگران زیست فرزنداناش در آینده این شهر است و خانواده کشاورزی که با محدود شدن کشتوکارش، سرمایه و درآمدش کوچک و کوچکتر شده، منظرهایی نیستند که یک سیاستمدار مرکزنشین خودمتخصصپندار، بتواند به مسئله داشته باشد.
قاب دوم
جلیلی به «نقشجهان» میرود تا برای شهروندان اصفهانی سخنرانی کند. اینجا چهره جلیلی چیزی است که مخاطب او را به آن وا میدارد.
بااینوجود اینجا نیز اگرچه جلیلی پا بر روی مواضع کارشناسی خودش که دقایقی قبل بیان کرده میگذارد، اما مشخص است که از انتظار مخاطب اصفهانی نیز شناخت درستی ندارد.
جلیلیِ مخالف خشککردن خوزستان، کاغذ را بر میدارد، از روی آن روخوانی میکند و میگوید: «اینجاست که باید وقتی ملتی اینگونه آماده است برای نقشآفرینی نهتنها مشکل حقابههای قانونی را حل کند، بلکه به فکر تأمین منابع آبی جدید باشد، بلکه بداند امروز چه کارهای جدیدی را انجام دهد. انتقالهای بین حوضهای؛ تا بتواند مشکل آب انشاءالله برای همیشه حل شود.»
اما جلیلی خبر ندارد آنچه مشاوراناش از او برای وعده انتقال آب خواستهاند تا بگوید امروز دیگر همچون چند دهه قبل چندان فریبا نیست، نه میتواند حمایت کارشناسان را جلب کند، نه بودجهای برای آن وجود دارد و نه از آن مهمتر، حمایت اجتماعی را به همراه داشته باشد.
انتقال آب وعدهای است که شهروندان اصفهانی در چند دهه اخیر دائماً شنیدهاند، معطلاش ماندهاند، ولی خود اکنون به خوبی از نشدنیبودن آن و دور از دسترس بودناش اطمینان پیدا کردهاند. این ابتکار علاوهبراینکه در اصفهان کمتر از قبل جذابیت دارد، مخالفتها و اعتراضات جدی اسرتانهای چهارمحال و بختیاری، خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد و حتی شهرستانهای اصفهان در حوضه کارون را نیز به همراه دارد.
جلیلی در کنار وعده انتقال آب، در بخشهای مختلفی از صحبت دوباره به خودش نزدیک میشود و شروع به ارائه رویکردش درباره زایندهرود با استفاده از کلیدواژه «جهش» و «نقشآفرینی» میکند. دوباره جلیلی واقعیای حاضر میشود که باید از او بهگونهای دیگر ترسید و رویکردی را ارائه میکند که بسیار گنگ، تخریبگر و غیرعلمی است. ایدههایی که در دو دهه اول انقلاب امتحان خویش را پس داده و هزینههایش را بر دوش زایندهرود، اصفهان و ایران گذاشتهاند.
تمرکز اصلی صحبت جلیلی این است که آب باید برای مصارف درست، واقعی و اولویتدار تأمین شود؛ معتقد است این خواسته مردم اصفهان است و آن را نگاه عمیق تمدنی میداند. اما اتفاقاً این موضوع نه خواسته مردم اصفهان است، نه خواسته کارشناسان. نهتنها نگاه عمیق تمدنی نیست، بلکه خطرات عمیق تمدنی برای ایران دارد. آنچه جنبشهای مربوط به زایندهرود در یک دهه اخیر در حکمرانی آب جا انداخت، این است که آب باید در اختیار جایی باشد که نسبت به آن حق دارد و نه آن جایی که از نظر دولتمردان اولویت دارد و درست است.
شهروند از حق دفاع میکند و دولتمرد تکالیف را بر مبنای اولویتهای مدنظرش تعیین میکند. رویکرد به تأمین آب تقاضاهای «درست» و «اولویتدار» در دهههای گذشته، همان چیزی است که امروز مصارفی را وبال گردن زایندهرود کرده است. مسئله الان این نیست که بگوییم باید به کشاورزی آب داد؛ مسأله این است که در میان کشاورزان موجود، کدام گروه حق بیشتری دارند که آب دریافت بکنند؟
در سطحی کلانتر، ایران در شرایطی نیست که بتواند تحمل ایدهپردازی برای قرار دادن بار توسعه بر دوش آب را داشته باشد. اتفاقاً مسئله امروز این است که چطور میشود وابستگی توسعه را به آب کم کرد؟ آبی که به اندازهای که توهماش را داشتیم وجود ندارد. البته جلیلی برای اینجا نیز ایدهاش را میگوید؛ افزایش راندمان! این بخش غیرعلمی دیگری در حرفهای او است. سالهاست که متخصصان آب نشان دادهاند تصوری که از کاهش مصرف آب با افزایش راندمان ایجاد میشود، تصویری خیالی و اشتباه است و تنها به خالیترشدن آبخوانها از طریق کاهش بازگشت مصارف کشاورزی به آن منجر میشود.
سروش طالبی، پژوهشگر حوزه آب