تاریخ معاصر سویا
منشا تاریخی اهلی شدن سویا (Glycine max) به فلات "یوننان-گوئیژو" چین در قرن یازدهم قبل از میلاد بازمیگردد. اصحاب دایره المعارف بزرگ شوروی هم ادعا می کنند
(بخش اول)
منشا تاریخی اهلی شدن سویا (Glycine max) به فلات "یوننان-گوئیژو" چین در قرن یازدهم قبل از میلاد بازمیگردد. اصحاب دایره المعارف بزرگ شوروی هم ادعا می کنند که کشت سویا در حدود 5000 سال پیش در چین آغاز شده است.
اخبار سبز کشاورزی ؛ حسین شیرزاد، تحلیلگر و دکترای توسعه کشاورزی | اولین گزارش مکتوب کشت سویا در سال 2838 قبل از میلاد در "Materia Medica" ظاهر شد. بعدها، کشت سویا به ژاپن، کره و سراسر آسیای جنوب شرقی گسترش یافت.
سویا به طور گسترده در چین و حوضه رودخانه یانگ تسه و جنوب غربی چین بیشتر کشت میشد و هنوز هم کیفیت سویا در شمال شرقی چین بهترین است. سویا در زندگی و فرهنگ چینی، مفهومی مرکزی است و در گزارههای زبان چینی این مفهوم بخوبی منعکس شده است.
از منظر آگرواکولوژیک، خاستگاه سویا در شمال چین نهفته است، جاییکه 6000 سال پیش، کشاورزان شروع به اهلی کردن این گیاه کردند.
سه و نیم هزار سال پیش، در زمان سلسله چانگ، سویا برای اولین بار در سوابق مکتوب بهعنوان علوفه برای حیوانات و یک عنصر در «فرنی» برای غذای انسان ظاهر شد.
بیشتر بخوانید: مراکش و استفاده از قدرت نرم ژئوپلیتیک کود
مسیر سویای وحشی برای اهلی شدن مسیری مناقشه برانگیز است که با ادعاهای ملی گرایانه «چین و کره» گره خورده است.
در منطقهای که شمال شرقی چین با شبه جزیره کره تلاقی میکند، حدود سه تا پنج هزار سال پیش یک گیاه دوقلوی بوتهای و دوقلویی که اکنون آن را «گلایسین مکس» مینامیم به دلیل توانایی خود در بهبود خاک مورد توجه قرار گرفت.
سویا در فرهنگهای آسیایی با زبان، سلامت و تخیل عجین شده است
در سه گانه اصلی رژیمهای غذایی محلی - سویا، ارزن، گندم- لوبیای زرد به عنوان کود، پروتئین، سس، شیر و غلات دارای کاربردهای جادویی بود. اصولا، برای فرهنگهای آسیایی، سویا با زبان، سلامت و تخیل عجین شده است.
در شعر کلاسیک چینی (1046-761 پیش از میلاد)، لوبیا موضوع چندین شعر معروف است. در قرنهای بعد، تعداد انگشت شماری قصیده برای توفو و همچنین رسالههای دارویی در مورد فضیلتهای «فرنی سویا»، خمیر تخمیر شده لوبیا و سسهای مشتقات آن نوشته شد.
سویا نشان دهنده تمدن چین
سس سویا بهعنوان غذایی بود که نشان دهنده تمدن چین محسوب میشد و در آن زمان ارزش اقتصادی مهمی داشت. بنابراین سویا بسیار بیشتر از یک محصول کشاورزی، واجد خصوصیاتی چند بعدی است که مشتقات آن نیازهای پروتئینی یک رژیم غذایی بدون گوشت را تامین می کند.
از طرفی، این محصول یکی از مهمترین کالاهای جهان و تجسم کشاورزی صنعتی مکانیزه است. کلمه "سویا" از زبان هلندی می آید، که این کلمه از "shoyu"، ژاپنی برای سس سویا گرفته شده است.
از زمان های قدیم، چین پیشتازترین کشور تولید کننده سویا در جهان بوده است. به هرحال از نیمه قرن نوزدهم در کمتر از یک قرن، سویا به یکی از محصولات غالب جهان تبدیل شد و اقتصاد و اکولوژی را در سراسر جهان متحول کرد.
امروزه سویا به سرعت در قاره آمریکا گسترش یافته است و برای بسیاری مانند یک محصول جدید احساس میشود، اما سویای جهانی امروزی از طریق هزاران سال کشت و فرآوری در آسیای شرقی ایجاد شده است.
امروزه سویا یکی از بازیگران اصلی در پشت پرده تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی، کشاورزی و صنعتی در چندین منطقه به شمار میرود
نسلهای زیادی از کشاورزان لوبیا وحشی را اهلی کردند و گونههایی را توسعه دادند که برای شرایط و کاربردهای خاص مناسب است. آنها همچنین تکنیکهایی را برای تبدیل دانههای سویا به محصولات غذایی مانند روغن پخت و پز، انواع چاشنی ها و غذا هایی نظیر توفو ایجاد کردند.
امروزه سویا یکی از بازیگران اصلی در پشت پرده تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی و کشاورزی صنعتی در چندین منطقه جهان از جمله کشورهای آفریقایی، مخروط جنوبی آمریکای لاتین، شمال اروپا و ایالات متحده به شمار می رود.
بیشتر بخوانید: آگرو پولی، هژمونی شرکتها بر زنجیره غذایی جهانی
علیرغم پتانسیل این محصول به عنوان منبع ارزان پروتئین گیاهی برای مصارف انسانی، بیشتر تولیدات صنعتی سویا به تاسیس مجتمع صنعتی گوشت جهانی بهعنوان خوراک دام دامن زده است.
بنابراین، به طور متناقض، هنوز هم برای عموم مردم یک محصول نسبتاً «ناشناس» است، اگرچه بازده جهانی آن همچنان با نرخ های خیرهکنندهای در حال افزایش است و گردش عظیم مالی تجارت کشاورزی را پوشش میدهد و به بهای نابودی کشاورزی سنتی است؛ اما درهم تنیدگیهای اجتماعی-اکولوژیکی و اقتصادی فراملیتی که مشخصه گسترش جهانی این کالا است، توجه متخصصین زیادی را به خود جلب کرده است زیرا محققان در سراسر جهان شروع به پردهبرداری از محرکهای تاریخی اصلی در پس ظهور سویا در زنجیره غذایی جهانی کردهاند.
در این سلسله از یادداشتها سعی خواهیم کرد تا به واکاوی دلایل، نشانهها و عوامل جهانشمول گشتن این گیاه رازآلود بپردازیم .
نقش منچوری در تاریخ سویا
اگرچه منچوری از اوایل دهه 1900 مرکز اصلی تولید سویا بوده است، اما تولید آن هرگز از تولید چین فراتر نرفت، نقش منچوری به عنوان تولیدکننده، صادرکننده و پردازنده را فقط میتوان در زمینه بزرگتر تاریخ پر فراز و نشیب آن به عنوان یک کشور درک کرد.
منچوری نامی است که غربیها به سه استان شمال شرقی چین امروزی هیلونگ کیانگ در شمال، کیرین (چی-لین) در مرکز، و لیائونینگ (تا سال 1928 فنگ-تیان) دادهاند، از نگاه حاکمان چین طی سالهای 1644 تا 1912، منچوری بهعنوان سرزمینی وسیع در خارج از دیوار بزرگ تلقی میشد که در آن بربرهای عشایری، تونگوها در شمال، مغولها در غرب، و مانچوسها در جنوب شرقی ساکن شده بود.
منچوری با دشتهای وسیع و حاصلخیز، رودخانههای پر آب( (Sungari و Liao))، آب و هوای خوب و بارندگی فراوان، از بهترین اراضی کشاورزی در چین محسوب شده و برای پرورش سویا بسیار عالی است.
مساحت کل آن به اندازه مجموع فرانسه و اسپانیا است. در آغاز قرن هفدهم، مانچوهای سلحشور و باهوش، از هرج و مرج سلسله متزلزل «مینگ» استفاده کردند و به چین حمله کردند و عملاً منچوری را از جمعیت آن خالی کردند.
منچوها سلسله «چینگ» را تأسیس کردند که تا سال 1912 به مدت 268 سال بر چین حکومت راندند. در اولین دورهای که برای آن اسناد و سوابق تاریخی وجود دارد سالهای (1909-1913)، تخمین زده شده؛ چین بهطورخاص (بدون احتساب منچوری) 71.5 درصد از دانههای سویای جهان را تولید میکرد.
بیشتر بخوانید: خوانش نئومالتوسی تغییر اقلیم و شوکهای هیدرولوژیکی محرک بیثباتی
برای قرنها منچوری و شمال چین دانههای سویا را با قایق به بنادر جنوبی چین می.فرستادند و در اواخر دهه 1800 صادرات سویا از منچوری به ژاپن به سرعت افزایش یافت، بهویژه پس از اینکه چین امتیازات تجاری ویژهای را در پایان جنگ چین و ژاپن در سال 1895 به ژاپن داد.
هلندیها هم از قرن هفدهم تا نوزدهم در ژاپن و سراسر آسیای شرقی به تجارت لوبیای زرد یا سویا اشتهار داشتند. سویا از نیمه قرن 18 زمان زیادی طول کشید تا به آمریکای شمالی و اروپا برسد. بتدریج، علاقه به سویا در پایان قرن نوزدهم شروع به رشد کرد، اما این به معنای رونق تولید غذاهای آسیایی "توفو یا میسو" در غرب نبود. چون طعم توفو و سایر غذاهای مشتق از سویا را که آسیایی ها در تهیه غذا از دانه آن استفاده میکردند، برای اروپاییها ناخوشایند بود.
چگونه سویا غرب را فتح کرد
سویا در اوایل دهه 1700 به دنیای غرب رسید و برای اولین بار در سال 1804 در آمریکای شمالی کشت شد. به نظر میرسد بنجامین فرانکلین در آن زمان در معرفی سویا از فرانسه به فیلادلفیا نقش داشته است.
سویا در سال 1765 ، ساموئل بوون، ملوان سابق شرکت هند شرقی برای اولینبار دانه سویا را در مستعمره بریتانیا در جورجیا آمریکای شمالی به نام ماشک چینی معرفی کرد.
اولین محصول در جزیره اسکیداوی، جورجیا، توسط "هنری یونگ"، که بوون به او بذر داده بود، کشت شد. بوون، متعاقباً سویا را در نزدیکی ساوانا پرورش داد و سس سویا را به انگلستان صادر کرد.
اولین مرجع آزمایش دانه سویا در یک مدرسه کشاورزی در ایالات متحده در گزارشی در سال 1879 از کالج کشاورزی راتگرز در نیوجرسی رخ داد. بیشتر تولید اولیه سویا در ایالات متحده به عنوان علوفه به جای برداشت برای بذر بود.
تعدادی از واریتهها در طول دهه 1800 در ایالات متحده رشد و ارزیابی شدند. استفاده اولیه از این محصول برای علوفه، یونجه و کود سبز بود. در دهه 1880، دانشمندان فرانسوی دریافتند که سویا عملاً نشاسته ندارد، بنابراین استفاده از آن در رژیم غذایی دیابتیها آغاز شد، بعداً محتوای پروتئین بالای آن مشخص شد.
بیشتر بخوانید: روند تجدید ساختارها در صنعت کشاورزی
یکی از جاذبههای نمایشگاه جهانی وین در سال 1873، نمایشگاه امپراتوری ژاپن بود. این نمایشگاه شامل گیاهان ژاپنی، از جمله گیاهان خانواده سویا بود.
سویا برای قرنها بخشی از فرهنگ غذایی ژاپن و سایر فرهنگهای آسیای شرقی بوده است. این گیاه عجیب توجه گیاهشناس اتریشی "فردریش هابرلند" (متولد 1826 در براتیسلاوا، درگذشت 1878 در وین) را به خود جلب کرد و به عنوان یک دانشمند کشاورزی، او در مورد پتانسیل این محصول بیگانه، برای کشت خانگی کنجکاو شد.
بنابراین، او نمونه بذرها را خریداری کرد که بیشتر آنها از چین بود تا آزمونهای کشت را در مناطق مختلف سلطنت "اتریش-مجارستان" انجام دهد. سالها بعد هابرلند، در کتاب خود با اشتیاق معرفی گیاه سویا را در کشاورزی ترویج کرد.
او معتقد بود که سویا به دلیل سازگاری بالا با شرایط مختلف آب و هوایی و خاک میتواند با موفقیت در اروپای مرکزی کشت شود. علاوهبر این، هابرلند ارزش غذایی استثنایی سویا، بهویژه محتوای پروتئین و چربی بالای آن را می ستود.
او به شدت بر اهمیت دوگانه سویا برای «غذا و رفاه عمومی مردم» تاکید داشت. چون سویا هم به طور مستقیم به عنوان غذای انسان و هم به طور غیرمستقیم به عنوان خوراک حیوانات قابل استفاده بود.
هابرلند میخواست انتقال یک عنصر جداییناپذیر از فرهنگ غذایی شرقی به غرب را امکان پذیر نماید. با این حال، نگره او با یک دیدگاه اروپامحور شکل میگرفت.
چنانکه بهجای اتخاذ سبکهای آشپزی آسیایی زمانبر، او آسیاب کردن لوبیا و افزودن وعده غذایی بهدستآمده را به مواد دیگر مطابق با قراردادهای آشپزی اروپایی پیشنهاد کرد. به طور خلاصه او اعتقاد داشت، -عنصر "شرقی" باید در فرهنگ غذایی "غربی" ادغام شود - و بنابراین، تابع آن باشد. البته "هابرلند"، اولین دانشمند غربی نبود که با لوبیاهای خاور دور سروکار داشت.
چنانکه قبل از وی تلاشهایی در تاریخ، قابل جستجو است؛ با این حال، سویا تا قبل از اواخر قرن نوزدهم وارد فرهنگ غذایی اروپایی نشد. یکی از این دلایل، شکست تلاشها برای کشت واریتههای دیررس سویا در مزارع اروپایی بود چون بیشتر مزارع سویا قربانی یخبندانهای پاییزی میشدند.
دلیل دیگر پذیرش موفقیت آمیز محصولات با منشاء آمریکایی مانند ذرت و سیب زمینی بود که رژیم غذایی اروپایی را بهبود بخشید. بنابراین، هابرلند سویا را در اواخر قرن نوزدهم در اروپا کشف نکرد، بلکه با ریز بینی و هوشمندی" دوباره کشف" بطور دقیق تر، او مناسب بودن گونه های زودرس سویا را با شرایط محیطی کشاورزی اروپای مرکزی و همچنین ارزش غذایی بالای لوبیا را برای تغذیه انسان تشخیص داد.
اما مهمتر از همه، او به طور مؤثر یافته های خود را از طریق نوشته ها و سخنرانی های خود در جامعه علمی و فراتر از آن افکار عمومی اروپا منتشر کرد. اگرچه هابرلند در سال 1878 درگذشت، اما دیدگاه او قبلاً طرفدارانی را از دانشگاه و جامعه مدنی جذب کرده بود. اما سئوال مهم این است که چرا چشم انداز هابرلند در اروپای هابسبورگ قرن نوزدهم جذابیت قابل توجهی پیدا کرد؟
شاید دلیل متقن این باشد که پس از اینکه جوامع کشاورزی اروپا قرن ها در «تله مالتوسی» قحطی های دوره ای گرفتار می شدند، دو راه برای خروج از این دام پیدا کردند:
اول، بهبود جریان مواد مغذی در سیستم کشاورزی سنتی با استفاده از محصولات تثبیت کننده نیتروژن مانند شبدر… و بهره برداری از کود اضافی از طویله دامی که باعث افزایش بهره وری زمین های کشاورزی شد.
دوم، اینکه دسترسی به زغالسنگ، انرژی کافی و فناوری لازم را برای کشورهای اروپایی فراهم کرد که برای به دست آوردن مواد غذایی اضافی از مستعمرات خارجی برای جمعیتهای داخلی خود که به سرعت رشد میکردند، غذای کافی فراهم آورند.
بیشتر بخوانید: ادغام عمودی و مرغداری قراردادی در توسعه صنعت طیور
بنابراین تهیه غذای ارزان در مقیاس جهانی توسط "دولت-ملت" های نوظهور اروپایی به عنوان یک قرارداد اجتماعی درآمد و دولت، مسئول "تغذیه عمومی" شد. تغذیه کشورهای صنعتی در اروپا نه تنها مفهومی کمی، بلکه یکی از مسائل کیفی نیز بود. به گفته شیمیدان آلمانی "یوستوس فون لیبیگ"، پروتئین به عنوان نوعی "سوخت تجسم یافته" منبع اصلی انرژی برای قدرت عضلانی است. البته متخصصان تغذیه در مورد منابع کافی پروتئین با هم اختلاف داشتند.
در حالی که روشنفکران گیاهخوار، پروتئین را از گیاهان حبوبات ترجیح می دادند، متخصصان دیگر استدلال می کردند که پروتئین حیوانی از گوشت به طور موثر به بدن سوخت می دهد. حتی در بحثهای رایج، رژیمهای غذایی غنی از گوشت مبحث پروتئین حیوانی با ارزشهایی مانند «قدرت» ، «ثروت» و نژاد سفید مرتبط شدند. دیدگاه هابرلند از ادغام سویا در فرهنگ های غذایی اروپا با این بحث ها مطابقت داشت.
سویا؛ منطق کشاورزی زراعی و دامپروری را به عنوان یک گیاه تثبیت کننده نیتروژن و خوراکی غنی از پروتئین، و همچنین تغذیه انسان به صورت مستقیم یا (از طریق خوراک دام) به عنوان منبع غیر مستقیم پروتئین گیاهی ارزان در برابر این پسزمینه، بهبود می بخشید.
دیدگاه هابرلند با گفتمانهای قدرتمند دوران زندگیاش و پس از آن سازگار بود.با این حال، دیدگاه او در مورد سویا به عنوان عنصری از فرهنگ غذایی به طور همزمان با ترجیح در حال ظهور برای پروتئین حیوانی در تضاد بود. تا اواسط قرن نوزدهم، رژیم های غذایی غنی از گوشت عمدتاً به طبقه اشراف و بورژوازی محدود می شد.
در جریان صنعتی شدن، کاهش قیمت مواد غذایی و افزایش قدرت خرید، خانوادههای طبقه کارگر را قادر ساخت که نه تنها مواد غذایی بیشتری بخرند بلکه تغییر از یک رژیم غذایی ارزان قیمت گیاهی و غنی از کربوهیدرات به یک رژیم غذایی گرانتر - اما معتبرتر - مبتنی بر گوشت حیوانی غنی از پروتئین موفقیت بزرگی بود طرفه اینکه خوردن گوشت؛ نمایانگر تصوير " مرد كارگر سفيدپوست و مرفه اروپایی" شد. در این گفتمان هژمونیک، جای زیادی برای مصرف مستقیم سویا وجود نداشت.
علیرغم موفقیت محدود دیدگاه هابرلند در سال 1908 اولین کشتی حاوی دانه سویا به غرب توسط شرکتهای ژاپنی از منچوری به انگلستان ارسال شد. در طول دو دهه بعد، صادرات سویا و روغن سویا از منچوری به اروپا به سرعت افزایش یافت و در دوران قبل از جنگ، از سال 1914 تا 1945 تقاضای مجددی برای منابع ارزان پروتئین ایجاد و تضمین امنیت غذایی ملی به هدف اصلی دولت های سوسیالیست مداخله گر تبدیل شد، دانه های سویا در سال 1908 به دلیل رشد بازار محصولات روغنی وارد تجارت جهانی شد.
در سال 1917، وزارت کشاورزی ایالات متحده "کاوشگران گیاهی" از جمله دانشمند چینی-آمریکایی یامی کین " Yamei Kin " را در جستجوی سویای مناسب برای مزارع آمریکایی در مقیاس صنعتی به آسیا فرستاد. اوایل دهه 1930، آمریکا به عنوان یک تولید کننده عمده سویا ظاهر شد و از میزان تولید ژاپن در سال 1931، کره در سال 1934 و تقریباً از منچوری در سال 1941 گذشت.
پس از آن، واردات سویا در اروپا و تولید در ایالات متحده، به ویژه در طول جنگ جهانی اول و دوم، به شدت گسترش یافت. استفاده از روغن سویا در آشپزی باعث آزاد شدن سایر روغن های استوایی غنی از گلیسیرین برای ساخت سلاح و مواد منفجره شد.
جیره غذایی ارتش امپراتوری ژاپن
در دهه های پایانی قرن نوزدهم، روسیه و ژاپن به منچوری به عنوان میدانی پربار برای توسعه امپریالیستی خویش می نگریستند. ژاپن با جمعیت زیاد و منابع محدود خود، منچوری را منبع فراوانی از مواد غذایی اساسی می دانست. جنگ چین و ژاپن در سالهای 1894-1895 زمانی آغاز شدکه ژاپن به جنوب منچوری حمله کرد.
سرانجام انعقاد پیمانی که به جنگ پایان داد، شبه جزیره حیاتی لیائوتنگ در جنوب منچوری و تایوان را به ژاپن واگذار کرد. پس از این جنگ و امتیازات تجاری ویژه چین به ژاپن، کشاورزی منچوری رونق گرفت و ژاپن به بازار اصلی صادرات سویای منچوری تبدیل شد.
در اواخر دهه 1920، توسعه طلبان ژاپنی تمایل به کنترل بیشتر منچوری به عنوان کلید امپراتوری جدیدی را داشتند. پس از جنگ دوم منچوری در 18 سپتامبر 1931، ژاپن به سرعت کنترل منچوری را به دست گرفت. شش ماه پس از تهاجم کامل ارتش امپراتوری ژاپن، یک دولت دست نشانده به نام Manchukuo)مانچوکو ) در مارس 1932 تأسیس شد و منچوری به انبار غله برنج و سویا برای تامین غذای ژاپنی ها تبدیل گردید. در سال 1935، ارتش طرحی مفصل برای استفاده از محصولات غذایی منچوری چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ منتشر کرد. طبق این طرح، سربازان در سرزمین اصلی باید به مصرف کنندگان مکرر غذاهای منچوری تبدیل می شدند.
آنها "توفو و ناتوی" تهیه شده از سویای تصفیه شده منچوری (改良大豆)، فرنی مخلوط با سویا، ذرت و برنج، و شیرینی و رشته فرنگی ساخته شده از سورگوم و سویا را می خوردند. برای آشنایی افسران لجستیک داخلی با غذاهای منچوری، انبار اصلی جیره غذایی ارتش دستور العمل ها و غذاهای جانبی توصیه شده از بیست غذای اصلی به سبک منچوری را ارائه کرد. در ژوئیه 1937، جنگ دوم چین و ژاپن آغاز شد. با تداوم جنگ، تلاشهای جنگی در جبهه داخلی شروع به تغییر الگوی غذایی مردم کرد.
در مواجهه با کمبود مواد غذایی - به ویژه برنج - مردم تشویق شدند که به جای آن از مواد اولیه جایگزین ویژه زمان جنگ استفاده کنند. در میان گزینه های توصیه شده، سویای منچوری به عنوان یک انتخاب مغذی، مقرون به صرفه و میهن پرستانه بود بنابراین در رتبه اول قرار گرفت.
از نیمه قرن هجدهم تولید کنندگان اروپایی بطور مستمر در جستجوی انواع دانه های روغنی گیاهی و چربی های حیوانی بودند. از آنجایی که تولیدکنندگانی مانند تولیدکننده مارگارین هلندی Unie و صابون ساز بریتانیایی Lever Brothers (که در سال 1929 به یونیلور ادغام شدند) نتوانستند تولید خود را تنها با استفاده از منابع داخلی گوشت خوک و بذر کتان ادامه دهند، آنها به دنبال هسته خرما از گینه و سیرالئون، نارگیل از کشور هند و بادام زمینی از سنگال بودند.
از دهه 1880 به بعد، تولیدکنندگان اروپایی از دانه های پنبه آمریکایی و مصری هم استفاده میکردند، با توجه به اینکه چربی ها و روغن های آلی در تولید طیف وسیعی از محصولات مصرفی کم و بیش قابل تعویض بودند، مهمتر از ویژگی های شیمیایی آنها اغلب قیمت آنها بود و بنابراین تاسیسات کارخانه های روغن کشی اروپا برای فرآوری طیف وسیعی از محصولات روغنی راه اندازی شد.
در حالی که به نظر می رسید، قیمت مهمترین عامل برای مشتریان چربی و روغن باشد، محصولاتی مانند کوپرا، هسته خرما، بادام زمینی، دانه کنجد، دانه کتان و پنبه دانه از نظر بازده روغن بسیار متفاوت بودند. منابع سنتی روغن نباتی مانند کوپرا بازده روغنی بین 60 تا 75 درصد وزنی داشتند، دانه های خشخاش و بادام زمینی تقریباً دارای 50 درصد روغن بودند و گونه های معاصر سویا تنها 13 تا 21 درصد روغن تولید می کردند.
اما این رقم به صورت رقابتی با پنبه دانه (حدود 17 درصد) و بذر کتان (16 تا 30 درصد) مقایسه می شد. دانه های پنبه و کتان و همچنین دانه های سویا در اروپا مورد علاقه بودند، زیرا قیمت آنها مقرون به صرفه ترین بود، حتی اگر عملکرد آنها نسبتاً پایین بود. سیاست واردات مواد خام از خارج و تولید در داخل نمونه ای از امپریالیسم متأخر و ساختارهای اقتصادی جهان در آن زمان بود. برای حفاظت از صنایع داخلی، کشورهای متروپل معمولاً برای واردات محصولات فرآوری شده مانند روغنها و چربیهای ارگانیک عوارض بالایی قائل میشوند. بقایای فرآیند آسیاب، هم اغلب به عنوان خوراک و کود به کشاورزان عرضه می شد. اما در سال 1907، تجارت سویا جهانی شد و اروپا به عنوان مهم ترین مقصد لوبیای منچوری در خارج از آسیا ظاهر شد. تا آن زمان، سویا یک محصول آشنا در اروپا نبود.
این جستجوی بیوقفه غرب صنعتی برای یافتن روغنهای گیاهی ارزانتر بود که سویای منچوری را در کانون توجه تجارت جهانی قرار داد. در سال 1919 محققانی مانند "مورس و هندریک" نوشتند که سویا تنها به میزان محدودی در اروپا کشت شده است و آلمان، اتحاد جماهیر شوروی، فرانسه و ایتالیا بیشترین علاقه را نشان دادهاند.
البته دلایل مختلفی وجود دارد که اروپا هرگز به تولیدکننده عمده سویا تبدیل نشده است:
(1) آب و هوا نسبتاً نامطلوب است که در بسیاری از مناطق با بهار خنک و خشکسالی در اوایل تابستان همراه است.
(2) بیشتر اروپا بسیار دور از شمال واقع شده است. خطی با عرض جغرافیایی 40 درجه شمالی که از مرکز کمربند سویای ایالات متحده در ایلینوی، ایندیانا و آیووا می گذرد، همچنین از وسط اسپانیا، جنوب ایتالیا و شمال یونان می گذرد. پاریس و جنوب آلمان در همان عرض جغرافیایی مرز ایالات متحده و کانادا و شمال منچوری قرار دارند. بنابراین در کشورهای اروپای شمالی فقط گونه های بسیار زودرس سویا بالغ می شوند.
(3) به دلیل تراکم بالای جمعیت در اروپا، زمین کمیاب و گران است و بیشتر مزارع کوچک و نسبتاً غیر مکانیزه هستند. بنابراین در دهه 1980، سویای کشت شده در مزارع عظیم مکانیزه آمریکا را میتوان با هزینه کمتری نسبت به کشت در اروپا وارد کرد.
در دهه 1920 سویا عمدتاً به عنوان یک محصول علوفه ای کشت میشد. با این حال، تولید تا سال 1935 ناچیز بود، زمانی که آلمانی ها برنامه تشویق کاشت سویا در مقیاس بزرگ در کشورهای دانوبی، به ویژه در رومانی و بلغارستان، را با توزیع بذر و تضمین یک محصول خاص و بسیار مطلوب آغاز کردند. تولید سویا در رومانی از حدود (680 تن) در سال 1934 به بیش از (82000 تن) در سال های 1939 و 1940 افزایش یافت. تولید در بلغارستان هم از حدود (9500 تن) در سال 1935 تا اوج حدود (68000 تن) در سال 1941.
تولید مجارستان به اوج (27200 تن) در سال 1941 رسید. اما تولید سویا در اتحاد جماهیر شوروی از زمانی که برای اولین بار در سال 1928 گزارش شد، قابل توجه بوده است افزایش عمده در اوایل دهه 1950 شروع شد و پس از سال 1970 با نوسانات شدید روبرو شد. در سال 1979 اتحاد جماهیر شوروی ششمین کشور بزرگ تولیدکننده سویا در جهان بود.
کشورهای حوزه دانوب، پس از جهش تولید خود در اواخر دهه 1930، مقدار کمی سویا تولید کردند تا اینکه تولید رومانی در سال 1966 دوباره شروع به رشد کرد و به دنبال آن بلغارستان، یوگسلاوی و مجارستان، همه در سال 1974 در زمره تولیدکنندگان سویا قرار گرفتند.
از اواسط دهه 1950، اروپا بار دیگر مانند دهه 1930 واردکننده عمده سویا شد. در سال 1935، چهار واردکننده عمده سویا در اروپا، به ترتیب نزولی، آلمان، دانمارک، بریتانیا و هلند بودند. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، آلمان مقادیر قابل توجهی سویا را از بالکان و مقداری از طریق راه آهن از منچوری وارد کرد.
اما منبع دوم با حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی در سال 1941 قطع شد. پس از آن واردات آلمان از آسیا کاهش یافت زیرا این کشور که برای جنگ آماده می شد، با شروع کشت سویا در کشورهای دانوبی (بالکان) به دنبال خودکفایی بیشتر در روغن و پروتئین بود و هامبورگ و مناطق اطراف آن به زودی به مرکز اصلی پردازش دانه های روغنی اروپا تبدیل شدند، تا سال 1979، تنها تولیدکنندگان سویا در اروپای غربی اسپانیا (29000 تن) و فرانسه (18000 تن) بودند.
ارقام تولید برای اسپانیا برای اولین بار در سال 1971 و برای فرانسه در سال 1974 ثبت شد. میزان تولید هر دو هنوز بسیار پایین، اما در حال افزایش هستند. در اروپای قرن بیست و یکم، روغن نباتی برای تولید محصولات متنوع، عمدتاً مارگارین، شورتنینگ و صابون، تقاضای زیادی دارد. البته نیاز به این محصولات از اواخر قرن نوزدهم به شدت افزایش یافته بود، زیرا پیشرفت های فنی امکان استفاده صنعتی گسترده از روغن نباتی را با هزینه کمتر فراهم کرد. علاوه بر این، بهبود شرایط زندگی و انتظارات بالاتر برای بهداشت شخصی منجر به مصرف بیشتر چربی در رژیم غذایی انسان و فروش بیشتر صابون شد.
همچنین چربی ها و روغن ها در محصولاتی که به تازگی از طریق آخرین فناوری ها و فرآیندهای شیمیایی اختراع شده اند، مانند جوهر، چسب، مشمع کف اتاق، لباس های ضد آب و دینامیت استفاده می شدند. در همین حال، تکنیکهای قدیمی برای ساختن شمعها و لامپهای نفتی سبب شد تا هنوز در مناطقی که برق به آن حوالی نرسیده بود، بر چربیها، روغنها و مومها تکیه شود.
شرکت میتسویی بوسان و تجارت سویای منچوری
در اوایل قرن بیستم، سویا تقریباً به طور انحصاری در شمال شرقی چین ( منچوری)، کشت می شد و شمال شرقی چین، به عنوان منطقه اصلی رشد محصول تا جنگ جهانی دوم بود. اما کالایی شدن جهانی سویاا نتیجه رقابت های امپراتوری پیچیده بین چین، ژاپن و روسیه در شمال شرقی چین و همچنین افزایش سریع مصرف روغن نباتی در اروپا بود.
آلمان، جایی بودکه بیشترین سویا در دوره بین دو جنگ به آنجا حمل می شد در دهه 1920، کارخانههای روغنسازی آلمانی، سویا را در مقادیر زیادی فرآوری میکردند و روغن را از «کیک سویا» که به خوراک دام تبدیل میشد، جدا میکردند. شرکت تجاری ژاپنی میتسویی بوسان با مشاهده فرصتی در بازار روغن نباتی، از یک تولیدکننده لیورپولی درخواست کرد تا سویا را امتحان کند.
یک دسته نمونه 100 تنی دانه سویا در ماه می سال 1907 ارسال شد و در ماه اوت به لیورپول رسید. اینکه آیا دانه های سویا در شرایط رطوبتی بر فراز اقیانوس هند از حمل و نقل سالم می مانند یا خیر، یک نگرانی بزرگ بود، زیرا یک محموله قبلی از سال 1905 تا 1906 به دلیل بسته بندی بد شکست خورده بود.
با این حال، محموله مه 1907 امکان پذیری و همچنین قابلیت استفاده خود را ثابت کرد. کارخانه لیورپول بلافاصله بیش از 1000 تن دانه سویا را به میتسوی بوسان سفارش داد و در ماه بعد میزان بیشتری از آن را سفارش داد 7 سال بعد، زمانی که قیمت بذر پنبه به دلیل برداشت ضعیف در ایالات متحده افزایش یافت، میتسوی بوسان 1.2 میلیون تن سویا در نوامبر و 260000 تن دیگر در 5 دسامبر به تولیدکنندگان مختلف در اروپا صادر کرد. موفقیت میتسویی بلافاصله باعث رقابت شدید با شرکت های تجاری اروپایی شد. تنها در دو سال اول (1907-1908)، حدود 1 میلیون تن سویای کامل هر سال به بریتانیای کبیر می رسید.
به عبارت دیگر، طی صادرات سویا به اروپا، سویای منچوری به تنهایی تقریباً به طور کامل نیاز بریتانیا به روغنهای گیاهی را تامین میکرد. اکونومیست - یکی از اولین نشریاتی که در مورد تجارت تازه تاسیس سویا گزارش داد - از این فرض حمایت می کند. طبق مقاله 1909 آن، بسیاری از کارخانه های بزرگ بریتانیایی تمام ظرفیت خود را به خرد کردن دانه سویا اختصاص داده بودند.
در سالهای قبل از جنگ جهانی اول، آمارهای تجاری صادرات سالانه حدود 300000 تن سویا را تنها از منچوری به اروپا گزارش کردند. "میتسویی بوسان" جایگاه خود را به عنوان موفق ترین شرکت در رقابت تجارت سویا حفظ کرد و حدود دو سوم کل دانه های سویا ارسال شده به اروپا را اداره می کرد.
تجارت سویای منچوری در پایان دهه 1920 به اوج خود رسید اما در دهه 1930 و پس از آن کاهش یافت. بیثباتی بازار بین المللی ناشی از رکود بزرگ یکی از دلایل آن بود، اما محققان مختلف نیز سقوط ناگهانی تجارت سویای منچوری را به عوامل دیگری نسبت می دهند. اول، تسلط ژاپن بر منچوری و تأسیس یک دولت دست نشانده به نام " Manchukuo" بر تولید و تجارت سویا تأثیر منفی گذاشت.
در واقع عملیات نظامی ژاپن تولید سویا را مختل کرد، تجدید ساختار اقتصادی آن باعث از هم گسیختگی مالی شد و محدودیتهای مهاجرت چینی ها از جنوب منجر به کمبود نیروی کار کشاورزی شد. دولت "مانچوکو"، تحت کنترل ارتش ژاپن، صنعتی شدن را بر توسعه کشاورزی و تولید سورگوم و ارزن برای تغذیه امپراتوری ژاپن، نسبت به تجارت سویا با جهان ترجیح داد.
تسلط نظامی ژاپن همچنین باعث تحریم تجارت چین با مانچوکو شد و صادرات سویا به چین را تا اواسط دهه 1930 به نصف کاهش داد، که به نوبه خود باعث کاهش کشت کلی سویا در منطقه شد. دوم، کشت گسترده و متناوب سویا در دهههای قبل، خاک جنوب منچوری را از مواد مغذی تهی کرد ومنجر به کاهش بهرهوری تولید سویا شد. آلمان نازی عواقب کاهش بازده را بسیار احساس کرد.
تحولات سیاسی در شرق دور در دهه 1930 در ابتدا روابط اقتصادی بین آلمان نازی و مانچوکو و واردات سویا را کند کرد. با این حال، آلمان نازی از نظر تامین چربی بسیار ضعیف بود و شروع به واردات سویا در ازای تامین منابع برای صنعتی شدن مانچوکو کرد.
در سال 1936 آلمان یک قرارداد تجاری با مانچوکو به منظور تضمین عرضه ماشین آلات صنعتی خود امضا کرد و این قرارداد را در سال 1937 و دوباره در 1938 تمدید نمود. با این حال، دولت مانچوکو نتوانست تعهدات سویا خود را به دلیل کاهش تولید محصول انجام دهد.
خروج سویا از منچوری
همکاری بین امپراتوری ژاپن و بریتانیا در دو دهه ابتدایی قرن بیستم مهاجرت سویا به خارج از منچوری را تسهیل کرد اما هنگامی که دو امپراتوری در طول جنگ جهانی دوم از همکاران به رقبا تبدیل شدند، امپراتوری بریتانیا مجبور شد به تنهایی کشت سویا را در مصر تجربه کند تا تقاضای صنعت خرد کردن روغن نباتی خود را برای تولید صابون و مواد شوینده برآورده کند.
طی این فرآیند مهاجرت جهانی، سویا از یک ماده غذایی با مصرف انسانی در منچوری که عمدتاً به دلیل محتوای پروتئین آن مصرف میشد، به یک ماده خام صنعتی در مصر که عمدتاً برای محتوای روغن آن استفاده میشود، تبدیل شد. هنوز هم در مصر سویا مانند دانه های پنبه، به عنوان دانه های روغنی غیر خوراکی طبقه بندی می شود. از آغاز قرن بیستم، دانشمندان گیاهشناسی، کشاورزی و تغذیه، و همچنین اقتصاددانان، سویا را «محصولی با نوید برای آینده» میدانستند.
سالهای (1931-1941) با افزایش تولید سویا در ایالات متحده و کاهش صادرات از منچوری به اروپا همراه بود. ایالات متحده دارای مناطق وسیع و مسطح در دره می سی سی پی و بخش های شرقی و جنوب شرقی کشور بود که به خوبی با آب و هوا، خاک و توپوگرافی برای تولید سویا سازگاری نشان می داد. ترکیبی از بارانهای تابستانی غالب و تابستانهای گرم برای رشد سویا بسیار مناسب است و به محصول اجازه میدهد بدون آبیاری رشد کند.
از سوی دیگر جذابیت اولیه سویا برای کشاورزان سه مورد بود: به آنها اجازه می داد در مزارع خود خوراک دام با پروتئین بالا پرورش دهند. در تناوب زراعی بهعنوان حبوبات به خوبی عمل کرد و خاک را با نیتروژن غنی کرد و در خاکهای اسیدی و در زمان خشکسالی به خوبی به رشد خود ادامه می داد. علاوه بر این، مجموعه ای از شرایط در حال تغییر در آمریکا نیز به گسترش تولید سویا کمک کرده است.
بین سالهای 1929 و 1939 تولید سویا به میزان قابل توجهی 970 درصد یا تقریباً 10 برابر افزایش یافت که عمدتاً پس از سال 1935 به دلیل رشد سریع صنعت فرآوری سویا (ساخت روغن و کنجاله) بود.
آغاز جنگ جهانی دوم در سال 1940 تجارت سویا را بین منچوری و اروپا مختل کرد و تا سال 1941 تقریباً به صفر رسید و پس از جنگ هرگز از سر گرفته نشد. به دلیل افزایش تولید ایالات متحده و کاهش تجارت با اروپا، تولید سویای منچوری تا سال 1940 به کمتر از 60 درصد از اوج خود در سال 1930 کاهش یافت و سهم منچوری از تولید جهانی از اوج خود یعنی 42.5 درصد به 25.5 درصد کاهش یافت.
از سال 1940 به دلیل نیاز زمان جنگ به منابع داخلی چربی، روغن و کنجاله، ایالات متحده، تولید سویای خود را بین سال های 1941 و 1942 دو برابر کرد و در عرض یک سال از منچوری و چین گذشت و به کشور پیشرو در تولید سویا در جهان تبدیل شد که از آن زمان تاکنون حفظ شده است، به جز سال 1947 که چین آن را به مدت یک سال پس گرفت.
در دوره کوتاه 1930-1942، سهم آمریکا از تولید جهانی از 3 درصد به 46.5 درصد افزایش یافت. سهم منچوری و چین از تولید جهانی سویا به کاهش مداوم خود از سال 1930 ادامه داد تا اینکه در سال 1954 آمار تولید دو کشور ادغام شد( منچوری تا سال 1954 بخشی از چین نبود). در طول جنگ، حتی در میان محققان کشاورزی، از سویا به عنوان «لوبیای معجزهآسا»، «لوبیای شگفتانگیز» یا «لوبیای سیندرلا» یاد میشد.
سویا و جنگ های جهانی
در بحبوبه بالا گرفتن تعارضات بین المللی، در حالی که اروپاییان برای یک «جنگ کامل» بسیج می شدند، متخصصان تغذیه با همکاری سازمانهای دولتی و شرکتهای مواد غذایی، آرد سویا را به عنوان نسخه ارزان قیمتی از مواد غذایی کمیاب معرفی کردند.
جنگ جهانی دوم، استفادههای جدیدی از سویا را به ارمغان آورد، مانند بیسکویتهای تهیه شده از سویا، گندم و آرد جو دوسر که بخش مهمی از جیرههای K نظامی بودند. .به ویژه آلمان که به شدت درگیر جنگ جهانی و تحت تأثیر بحران اقتصادی جهانی قرار داشت، تلاش هایی را برای بهره برداری از پتانسیل غذایی سویا انجام داد.
آلمان نازی کشت سویا را در اروپای جنوب شرقی اجباری کرد و جیرههای حاوی سویا را بین سربازان خود توزیع نمود. متفقین غربی اصطلاح "لوبیا نازی" را ابداع کردند. در دوره بین دو جنگ جهانی، آلمان به بزرگترین واردکننده سویای منچوری تبدیل شد. بی تردید در این دوران پریشانی سیاسی و اقتصادی نیز، تلاش ها برای ادغام سویا در فرهنگ غذایی اروپایی در درازمدت شکست خورد. بنابراین، در بین ذائقه طبقه متوسط ، حداقل در زمانهای فراوانی - که قرار بود در «سالهای معجزهآمیز» پس از جنگ اتفاق بیفتد، اروپاییان نسبت به خوردن سویا بیمیل بودند.
در دوران اوج جامعه رفاه، مصرف گوشت به عنوان نشانه سبک زندگی طبقه متوسط، بینش تازه ای بود. لذا چندین دهه طول کشید تا این دیدگاه در مواجهه با «محدودیتهای رشد» اکولوژیکی جهانی بازبینی شود. به اعتقاد محققین، پذیرش سویا توسط آلمان و ایالات متحده ارتباط نزدیکی با تغییرات اقتصادی و سیاسی جهانی، مانند دو جنگ جهانی و رکود بزرگ دارد.
جذب سویا برای ذینفعان در دو سوی اقیانوس اطلس با نیاز به جایگزین های ارزان برای کره و گوشت خوک و تمایل به مصرف مقادیر بیشتر گوشت توسط طبقه متوسط و رشد جمعیت شهرنشین و افزایش درآمد بوروکراتها و تمایل کشاورزان به استفاده از سویا در جیره طیور و خوک مرتبط بود که منجر به تبدیل سویا به منبعی ارزان برای چربی و علوفه شد. امافقط گاهی اوقات از آن به عنوان غذای شهروندان نیز استفاده می شد. تجارت سویای منچوری در طول دهه 1930 و در طول جنگ جهانی دوم به کاهش ادامه داد.
درست قبل از جنگ جهانی دوم، اکثریت محموله های تجاری بزرگ سویا در تجارت جهانی از منچوری، یا به ژاپن نزدیک یا در سواحل چین، از سنگاپور، از طریق تنگه مالاکا، دریای سرخ و کانال سوئز عبور می کرد تا از طریق دریای مدیترانه، از تنگه جبل الطارق، از طریق کانال سوئز و به بنادر انگلستان (لندن)، هلند، (آمستردام)، و شمال آلمان (هامبورگ) برسد.
این سفر بسیار طولانی بود و در عبور از مناطق استوایی، تا حدی به دانه های سویا آسیب می رسید تا آن زمان جریان کمی دانه سویا از ایالات متحده مستقیماً به شمال اروپا می رفت،که سفری بسیار کوتاه تر و خنک تربود. در طول جنگ، مسیرهای تجاری منچوری توسط محاصره اروپاییان قطع شد و در سالهای پس از جنگ، جریان سویا در امتداد هر دو مسیر تجاری اصلی منچوری به دلیل جنگ انقلابیون در چین و جنگ کره به شدت کاهش یافت تا اینکه در اواخر دهه 1940، اکثر دانه های سویا در تجارت جهانی از ایالات متحده به شمال اروپا سرازیر شد.
در دوره 49-1946، ایالات متحده 2.5 برابر چین و منچوری سویا صادر کرد و پس از آن، این نسبت به طور پیوسته افزایش یافت. یک عامل اصلی در گسترش تولید سویا در طول دهه 1940 و پس از آن در آمریکا، توسعه واریته های بهبود یافته سویا با استفاده از تکنیک های جدید اصلاح نژاد هیبریداسیون بود. در سال 1936، وزارت کشاورزی ایالات متحده آمریکا و ایستگاه های آزمایشی کشاورزی ایالتی مختلف، یک برنامه همکاری را برای بهبود واریته آغاز کردند.
اولین نوع توسعه یافته توسط این برنامه، بر اساس کارهای انجام شده توسط وودورث قبل از سال 1936، لینکلن بود که در سال 1943 منتشر شد. بعدها Hawkeye، Ogden، Clark، Lee، Amsoy، Corsoy، Beeson، Williams و بسیاری دیگر آمدند. قبل از شروع این برنامه، انواع جدیدی ارقام منتخب تولید شده بود. نسخههای منتشر شده از سال 1943 به بعد توسط هیبریداسیون ایجاد شده که بهترین ارزش های ژنتیکی دو والدین را با هم ترکیب میکرد. عامل مهم دیگر در ظهور اولیه سویا در آمریکا؛ کمبود روغن ها و چربی ها بود که در جنگ جهانی دوم ایجاد شد.
شروع جنگ بین ژاپن و ایالات متحده در دسامبر 1941 تقریباً تمام واردات روغن ها، چربی ها و دانه های روغنی آسیای شرقی (سویا یکی از این موارد بود) را که تقریباً 1000 میلیون پوند روغن و چربی در سال یا دو سوم کل واردات سالانه قبل از جنگ بود، قطع کرد.
پس از قضا، این ژاپن بود که سویا را در جهان غرب مطرح کرد، اقدامی که در نهایت به سقوط منچوری به عنوان یک تولیدکننده و صادرکننده عمده کمک کرد. همچنین در زمان جنگ، ایالات متحده به تامین کننده اصلی چربی های خارجی برای متفقین ، انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد.
علاوه بر این، تولید کره حیوانی، در طول جنگ در کشورهای متفق کاهش یافت و آنها مجبور شدند تا مصرف خود را تا حدی با سویا و سایر روغن های گیاهی جایگزین کنند، که بیشتر آنها به شکل مارگارین بودند. بسیاری از تولیدکنندگان و فرآوریکنندگان سویا ابراز نگرانی میکردند که با پایان جنگ، تقاضا برای سویا و محصولات سویا کاهش خواهد یافت.
ترس آنها بیاساس بود، زیرا چهار عامل اصلی جدید در اواخر دهه 1940 و در سراسر دهه 1950 وارد عمل شدند که به افزایش بیشتر تقاضا برای سویای ایالات متحده کمک کردند.