خبر فوری
شناسه خبر: 46856

مقابله با کانالیزه شدن دولت و شورای راهبردی

بزرگ‌ترین مشکل قرار گرفتن در جایگاه‌های ارشد دولتی و اجتماعی قرار گرفتن در برج عاج و دوری از واقعیت‌هاست.

مقابله با کانالیزه شدن دولت و شورای راهبردی

به گزارش اخبار سبز کشاورزی؛ در ادبیات سیاسی گفته می‌شود که اطرافیان، اطلاعات و راهبردهایی را که قرار است در اختیار مقام سیاسی و دولتی قرار گیرد، کانالیزه و هدایت می‌کنند و مقام دولتی و اجتماعی را به نقطه‌ای می‌برند که خود می‌خواهند و در نتیجه آن مقام کاری می‌کند که اطلاعات‌دهندگان به او می‌خواهند.

گاهی خود آن مقام دولتی یا اجتماعی واقعا نمی‌داند که توسط اطرافیان یا همکاران درجه یک خود، کانالیزه یا هدایت‌شده و تصور می‌کند تصمیمی که اتخاذ کرده، از آگاهی‌ها و دانش خودش برداشت کرده و به یقین خود عمل نموده است.

البته در این‌گونه موارد سیاستمدار واقعا به دانش خود عمل کرده، اما این دانش توسط همکاران و اطرافیان و به صورت هدایت‌شده، در اختیار مقام مذکور قرار داده شده و به همین دلیل سیاستمدار در واقع به مسیر یا به سوی نقطه‌ای عزیمت کرده است که ترتیب‌دهندگان و هدایت‌کنندگان اطلاعات می‌خواسته‌اند.

بارزترین مثال در این‌باره در همین دوران معاصر و در عراق رخ داد، روزی صدام‌ حسین چنان بر افکار احمدحسن البکر استیلا پیدا کرد و آنچنان اطلاعات و آگاهی‌هایی که به سوی او می‌رفت را مدیریت کرد که در پایان این دوره مدیریت، با احمدحسن البکر خود از سیاست کنار رفت و چندی بعد خودکشی کرد.

در تمام این مدت صدام ‌حسین مدیریت افکار احمدحسن البکر در دست داشت و اطلاعاتی که به سوی او می‌رفت را کاملا مدیریت روانی می‌کرد تا اینکه در پایان، حسن البکر به این نقطه روانی رسید که راهی جز خودکشی و کنار گذاشتن سیاست برای همیشه، ندارد.

نمی‌توان تردید داشت که حسن البکر جایگاه ارشدتری نسبت به صدام‌حسین در حزب بعث داشت و از همه کسانی که در ساختار دولت بعث عراق نقش داشتند، کارآزموده‌تر و تواناتر بود.

با این حال توسط یک افسر جوان مانند صدام‌حسین که اتفاقا توسط خود احمدحسن البکر به خدمت گرفته شد، مدیریت روانی و هدایت شد و به نقطه مرگ رسید.

جالب است که خود صدام‌حسین، در جریان حمله به کویت، جنگ اول خلیج‌فارس و جنگ دوم خلیج‌فارس که به نابودی حکومتش انجامید توسط افسران و نظامیان اطراف خود کانالیزه و مدیریت روانی شد و به نقطه‌ای رسید که باور کرد می‌تواند کویت را اشغال و ضمیمه عراق کند و در دومین جنگ باور داشت که در جنگ علیه انگلستان و ایالات‌متحده می‌تواند پیروز شود و حکومتش را در بغداد حفظ کند.

باور کردنی نیست که صدام‌حسین با آن همه تجربه‌های میدانی چه در عرصه سیاست‌های ملی، سیاست‌ها و رفتار منطقه‌ای و میان پسرعموهای عرب، چه در عرصه اقتصاد و درآمدهای نفتی و اقتصادی و چه در عرصه‌های نظامی و افعی های میلیتاریستی، دچار هدایت‌شدگی افکار شود و اطرافیان او، چنان افکارش را مدیریت کنند که باور کند اشغال و ضمیمه کردن کشور کویت، کاری آسان و امکان‌پذیر است.

از آن بدتر تجربه دوم صدام‌حسین در جنگ با ایالات‌متحده و انگلستان در جنگ دوم خلیج‌فارس است؛ صدام‌حسین که تجربه شکست و قبول قطعنامه 598 در مقابل ایران را داشت، تجربه شکست مفتضحانه در مقابل ایالات‌متحده و خروج خفت‌بار از کویت را داشت، باز هم هنگامی که در مقابل رفتار خصمانه آمریکا و بریتانیا قرار گرفت، مسیری را ادامه داد که به جنگ دوم خلیج‌فارس و نابودی دولتش ختم شد.

در آن هنگام صدام‌حسین به اطرافیان خود گفته بود که به‌دلیل شجاعت و اخلاص رزمندگان ایرانی در جنگ با ایران شکست خوردیم، ولی سربازان آمریکا نه شجاع هستند و نه اخلاص دارند و از این بابت نابودی‌شان و پیروزی عراق در این جنگ کار چندان دشوار و سختی نخواهد بود.

البته نتیجه هر دو جنگ اکنون مشخص است و نیازی نیست توضیح داده شود که تا چه حد صدام‌حسین و اطرافیانش اشتباه می‌کرده‌اند.

اینکه چرا چنین خطای بزرگی از سوی یک سیاستمدار باهوش و حرفه‌ای سرزده است، البته ممکن است علت‌های گوناگونی بیان شود؛ ولی قدرمسلم آن است که در تمام روزهای زندگی، هم حسن البکر و هم صدام حسین، اطلاعاتی که با علاقه‌مندی‌هایشان همسو بود و بر باورهای آنان صحه می‌گذاشت، را می‌شنیدند و هرکس که اطلاعات مغایر به آنها می‌داد را کنار می‌گذاشتند، از میدان خارج می‌ساختند یا نابود می‌کردند.

در واقع همه اطرافیان این سیاستمداران حرفه‌ای، ندیمه پادشاده بودند و چیزهایی می‌گفتند که پادشاه خوشش بیاید نه بادمجان! یعنی اگر صدام حسین دلش می‌خواست که بر ایالات‌متحده پیروز شود همه اطرافیان او بسیج می شدند تا یه صدام حسین اطمینان دهند که درست فکر می کند (مانند ناصرالدین شاه) و در یک منازعه واقعی ارتش عراق می‌تواند، نیروهای نظامی ائتلاف انگلستان- آمریکا را شکست دهند.

حال اگر در این میان کسی واقع‌نگری به خرج می‌داد و تلاش می‌کرد تا به صدام حسین بفهماند که افکارش نادرست، غیرواقعی و دارای نتایج زیان‌بار است، به سرعت مورد مخالفت، انکار و سرکوب قرار می‌گرفت با او برخوردهای خشونت‌بار انجام می‌شد و سرانجامی جز مرگ نداشت.

این تجربه‌های نه چندان دور، نشان می‌دهد که حتی سیاستمداران باتجربه و کارآزمورده هم می‌توانند کانالیزه و راهبری شوند و به راهی که سرانجامی جز نابودی ندارد، بروند.

این تجربه‌ها البته برای مسعود پزشکیان که اکنون دولت چهاردهم را تاسیس می‌کند و همه کسانی که در فضای سیاسی ایران نقش‌آفرینی می‌کنند باید تجربه‌هایی مهم و قابل توجه باشد، در واقع برخی سیاستمداران این تجربه‌ها را متعلق به دیگران، و خود را از آن مبرا می‌دانند.

اما روانشناسان در این‌باره نکته ظریفی دارند که می‌گویند اگر کسی خود مصداق یک توصیه روان‌پزشکی است ولی آن را به دیگران نسبت می‌دهد، اتفاقا او حال بدتری نسبت به دیگران دارد و باید مورد درمان عمیق‌تر و اورژانسی‌ قرار گیرد.

در دولت چهاردهم که این روزها در موقعیت و فضای جدید قرار گرفته‌اند، ممکن است برخی فعالان سیاسی و طراحان اندیشه‌های افراط‌گرایانه و منازعه‌جویان با ایالات‌متحده آمریکا، اروپا و... و نظریه‌پردازانی که این‌گونه اندیشه‌های افراطی را تایید و تکثیر می‌کنند و از جمله حامیان چنین دیدگاه‌هایی به حساب می‌آیند همواره در معرض این خطر بزرگ قرار دارند که خود کانالیزه شوند و توسط اطرافیان خود، اطلاعاتی همسو با سلیقه خویش- و نه لزوما درست- را دریافت کنند و از شنیدن حقایق باز بمانند و علاوه بر این خود سایر بازیگران، فعالان و مقام‌های ارشدتر از خود را کانالیزه کنند و آنها را به راه‌های انحرافی بکشانند.

اکنون موقعیتی مهم در دست مسعود پزشکیان قرار دارد که به او اجازه می‌دهد علاوه بر آن که برای کنار زدن اطلاعات هدایت شده و جریان یافتن اطلاعات واقعی و درست تلاش کند، مانع از کانالیزه شدن خود، همکارانش و سایر مقامات دولت شود.

دیدگاه تان را بنویسید

چندرسانه‌ای