بخش سی و هفتم: وقایع روستایی و کشاورزی ایران معاصر
ایران در اشغال متفقین، کابینه دولت فروغی و تامین غذای ملی
در این بخش از مجموعه مقالات وقایع روستایی و کشاورزی ایران معاصر به بررسی وضعیت ایران در دوران اشغال متفقین، نقش دولت فروغی وچالش تأمین غذا میپردازیم

در این بخش از مجموعه مقالات وقایع روستایی و کشاورزی ایران معاصر، به بررسی وضعیت ایران در دوران اشغال متفقین، نقش دولت فروغی و چالشهای تأمین غذای ملی میپردازیم.
به گزارش اخبار سبز کشاورزی؛ این دوره، یکی از دشوارترین مقاطع تاریخ ایران به شمار میرود که با بحرانهای اقتصادی و اجتماعی متعددی همراه بود.
کمبود غله و بحران تأمین غذا در سال 1318
در سال 1318، برداشت محصول غله در ایران کافی نبود و به دلیل ضعف زیرساختهای حمل و نقل، امکان انتقال غله از مناطق پر محصول به مناطق قحطیزده وجود نداشت. پایین بودن نرخ خرید دولتی غله، انگیزه کشاورزان برای کشت گندم را کاهش داده بود. در این میان، لجاجت رضا شاه در ادامه سیاست صادرات مواد خام، منجر به صدور حجم قابل توجهی از گندم در ازای واردات سازههای صنعتی شد. این امر، کمبود گندم را تشدید کرد، به طوری که حتی برای ذخیره در سیلوهای تازه احداث نیز گندم کافی وجود نداشت.
حضور نیروهای متفقین در خیابانهای تبریز
ناامنی غذایی مزمن در تاریخ ایران
ایران مدرن، همواره با مسئله ناامنی غذایی دست به گریبان بوده است. قحطی سالهای 1917-1918 در جریان جنگ جهانی اول، خشکسالی و مصادره ذخایر غذایی توسط نیروهای اشغالگر (بریتانیا، عثمانی و روسیه)، منجر به مرگ تقریباً نیمی از جمعیت کشور شد. در سالهای 1942-1943 نیز، در اوج جنگ جهانی دوم، کاهش تولید غلات، گوشت و سبزیجات و مصادره مواد غذایی توسط نیروهای اشغالگر انگلیسی-شوروی، وضعیت وخیمی را رقم زد.
این نیروها، سیستمهای جادهای و ریلی را به تصرف خود درآوردند، شبکههای توزیع مواد غذایی را فلج کردند و کنترل تجارت خارجی ایران را به دست گرفتند. حتی ارسال محمولههای کمکی به اتحاد جماهیر شوروی، بر واردات مواد غذایی اولویت داده شد. در نتیجه، قیمت مواد غذایی نسبت به قبل از جنگ، 555 درصد افزایش یافت و شورشهای نان در سراسر کشور شعلهور شد.
تلاشهای رضا شاه برای ایجاد سیلو و نظارت بر نان
اگرچه رضا شاه در نیمه دوم سلطنت خود، تصمیم به تاسیس هفت سیلوی بزرگ و آسیاب در شهرهای بزرگ ایران گرفت، اما در آستانه جنگ جهانی دوم، تنها سیلوی تهران تکمیل شد. این سیلو نیز تنها قادر به تامین غلات تهران به مدت کمتر از شش ماه بود. با توجه به مصرف ماهانه 10 هزار تن نان در تهران، ذخایر همچنان ناکافی بود.
ادامه بحران در سالهای 1319-1320
کاهش نزولات جوی در سال زراعی 1319-1320 و تداوم پیامدهای کمبودهای سال قبل، وضعیت را وخیمتر کرد. اگرچه پیش از اشغال نیز میزان موجودی و مصرف گندم در ایران نامتوازن بود، اما واردات، کسری آن را جبران میکرد. در خرداد ماه سال 1320، وزیر مالی وقت، طی بخشنامهای، ایجاد اداره کل غله در سازمان اقتصادی را به منظور انتظام و سرعت بخشیدن به جمعآوری گندم و خدمات نان شهرستانها و تهیه و ذخیره آذوقه کشور اعلام کرد.
محمدعلی فروغی که به انگلیس وابسته بود و به اوضاع ایران هم آگاه بود، واسطه شد تا محمدرضا پهلوی بعد از پدرش شاه ایران شود
به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی و نقش فروغی
در این شرایط بحرانی، “فروغی” از رجال متنفذ “دربار پهلوی” با حمایت انگلیسیها، محمدرضای 22 ساله را به جای پدرش به تخت سلطنت نشاند. در آن زمان، کشاورزی ستون فقرات اقتصادی کشور محسوب میشد و 77 درصد نیروی کار را جذب کرده و 53 درصد تولید ناخالص داخلی را تامین میکرد.
عملیات کونتننس: تهاجم متفقین به ایران
با شروع جنگ جهانی دوم، اهمیت استراتژیک ایران برای متفقین آشکار شد. علیرغم اعلام بیطرفی ایران، بریتانیا و شوروی در 25 اوت 1941 حمله مشترکی را به این کشور آغاز کردند. این عملیات نظامی، با نام رمز «عملیات حمایت»، با هدف تأمین امنیت میادین نفتی ایران، تضمین خطوط تدارکاتی متفقین برای شوروی و برکناری رضاشاه انجام شد.
تانکهای انگلیسی در راه فتح تهران
اشغال ایران و پیامدهای آن
تهاجم متفقین به ایران، از 25 اوت تا 17 سپتامبر 1941، سریع و قاطع بود. ارتش ایران، علیرغم مدرنسازی توسط رضاشاه، توان مقابله با قدرت ترکیبی متفقین را نداشت. در عرض چند هفته، کشور عملاً تحت اشغال متفقین قرار گرفت و رضا شاه در 16 سپتامبر 1941 مجبور به کنارهگیری از سلطنت به نفع پسرش شد.
این تهاجم، نقض حاکمیت ایران و آغاز دورهای از سختیهای عظیم برای مردم آن بود. کشور به مناطق نفوذ بریتانیا و شوروی تقسیم شد و دولت مرکزی تنها اقتدار اسمی را حفظ کرد.
کریدور پارس: مسیری حیاتی برای کمک به شوروی
پس از حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی، متفقین نیازمند یک مسیر امن و مطمئن برای ارسال کمکهای نظامی و غذایی به متحد خود بودند. مسیرهای دریایی شمالی پرخطر بودند و راهآهن سراسری سیبری نیز دوردست بود. کریدور پارس، مسیری نسبتاً امنتر و مستقیمتر را ارائه میداد. در مجموع، بیش از 4 میلیون تن بار از طریق این کریدور به شوروی منتقل شد. این اقدام لجستیکی عظیم، اهمیت استراتژیک ایران را به عنوان یک پل ارتباطی برای کمکهای متفقین برجسته کرد.
اشغال ایران و پیامدهای فاجعهبار آن
در 25 شهریور 1320، ایران با جمعیتی حدود 15 میلیون نفر، تحت اشغال نیروهای بیگانه قرار گرفت. این اشغال، پیامدهای ناگواری برای اقتصاد و معیشت مردم ایران به همراه داشت. نیاز نیروهای اشغالگر به گندم و کاهش تولید غلات، منجر به قحطی شدید در بسیاری از مناطق کشور، بهویژه آذربایجان و کرانه دریای خزر شد. تولید گندم و جو 25 درصد، پنبه 39 درصد و توتون و تنباکو 7 درصد کاهش یافت.
«قحطی»، «ناامنی» و «بیماری» پس از اشغال متفقین
محدودیتهای اعمال شده توسط ارتش سرخ
ارتش شوروی، صدور خواروبار از مناطق اشغالی را ممنوع کرد. این ممنوعیت، باعث افزایش سرسامآور قیمت برنج و گندم شد و مناطق مرکزی و جنوبی ایران را با کمبود شدید مواد غذایی مواجه کرد.
متفقین برای خدمات مزدوری و ساخت ابنیه و راهها، دستمزدهای بالاتری پرداخت میکردند. این امر، توازن نظام اشتغال در روستاها را بر هم زد و بسیاری از دهقانان، کار کشاورزی را رها کرده و به کارگری برای متفقین روی آوردند.
وضعیت وخیم مناطق شمالی
مناطق تحت اشغال نیروهای شوروی، شامل استانهای آذربایجان، گیلان، مازندران، کردستان، زنجان و شمال خراسان، از نظر منابع آبی و کشاورزی غنیتر از سایر مناطق ایران بودند. این مناطق، به طور سنتی بخشی از مایحتاج غذایی نواحی مرکزی و جنوبی ایران را تأمین میکردند. محدودیتهای اعمال شده بر تبادل کالا میان این مناطق، تأثیر بسزایی بر کمبود و قحطی نان گذاشت.
ممانعت از همکاری و انبار کردن مواد غذایی
ارتش شوروی از همکاری با مأموران کشوری ایران خودداری میکرد و سراسر کرانه شمالی ایران را زیر فرمانروایی نظامی و سیاسی خود درآورده بود. آنها از ترابری برنج، مرکبات و ماهی به پایتخت و سایر استانها جلوگیری میکردند و مواد غذایی را برای ارتش سرخ یا ارسال به شوروی انبار میکردند.
بحران غلات و احتکار
بحران غلات در ایران از سال 1319 و قبل از اشغال کشور آغاز شده بود. این بحران پس از اشغال، شدت یافت. کیفیت محصولات کشاورزی پایین بود و زارعین با کمبود بذر و ترس از غارت محصول مواجه بودند. با آغاز هجوم متفقین، انگیزه برای احتکار مواد غذایی افزایش یافت.
قحطی در آذربایجان
اوضاع در آذربایجان وخیمتر بود و کمبود نان و گرانی آن، مردم را به شدت خشمگین کرده بود. مردم برای بدست آوردن نان، ساعتها در صف نانواییها منتظر میماندند. برخی از نانواییها، آرد سهمیه خود را در بازار آزاد به قیمت گرانتر میفروختند و باقیمانده آرد را با خاک اره، ذرت، جو و سیب زمینی مخلوط میکردند.
گزارشهای بینالمللی از کمبود مواد غذایی
در دی ماه 1319، وزیر خارجه وقت آمریکا گزارشی دریافت کرد که طبق آن ایران در آستانه کمبود شدید مواد غذایی و نان و گوشت قرار داشت. این گزارش، صادرات مقادیر زیادی غله و گوشت به آلمان و روسیه را عامل این کمبود معرفی میکرد. همچنین، وزیر مختار آمریکا در ایران اشاره کرد که صدور گندم به آلمان در سالهای قبل از جنگ، ذخیره غلات کشور را به شدت کاهش داده و وضعیت وخیم تولید گندم در سال 1319 نیز به این معضل دامن زده است.
اخلال در حمل و نقل ریلی
اشغال راهآهن توسط متفقین، باعث کند شدن سرعت حمل و نقل و ایجاد بینظمی در جابهجایی محصولات کشاورزی و مواد غذایی شد.
فرسایش اقتدار دولت مرکزی
در این دوره، اقتدار دولت مرکزی به شدت تضعیف شد که منجر به تجدید حیات قبیلهگرایی و خودمختاری منطقهای در برخی مناطق شد. حضور نیروهای خارجی، مصادره منابع غذایی و اختلال در الگوهای اقتصادی سنتی، پیامدهای اجتماعی و اقتصادی عمیقی داشت.
در حالی که کریدور پارس به یک شریان حیاتی برای متفقین تبدیل شد، هزینه سنگینی برای مردم ایران داشت. کمبود مواد غذایی شایع شد، تورم افزایش یافت و فقر گسترده منجر به نارضایتی عمومی و حتی قحطی در برخی مناطق شد.
ممنوعیت تولید تریاک و پیامدهای آن
به دستور نیروهای متفقین، دولت در سال 1941 تولید تریاک را در بیست و دو منطقه ممنوع کرد. این ممنوعیت، اگرچه با هدف کاهش اعتیاد انجام شد، اما با شکست مواجه شد. کشاورزان با فروش تریاک خود با قیمتهای بسیار ارزان اعتراض کردند تا دولت مجبور شود دوباره اجازه کشت دهد. قیمتهای ارزان تریاک، تعداد زیادی از ایرانیان را به مصرف آن و در برخی موارد، به راهاندازی کارخانههای کوچک تولید تریاک تحریک کرد.
در این دوره، مصرف شیره (یکی از مشتقات تریاک) در میان طبقه کارگر رواج یافت. شیرهکشخانهها در سراسر شهرها، از جمله تهران، گسترش یافتند.
قحطی و سختی؛ هزینههای انسانی اشغال ایران توسط متفقین
اشغال ایران توسط متفقین پیامدهای ناگواری به همراه داشت که یکی از غمانگیزترین آنها، قحطی و سختیهای گسترده بود. اگرچه منابع دانشگاهی کمی به بررسی دقیق قحطی در ایران در طول اشغال پرداختهاند، شواهد تاریخی و مطالعات جمعیتشناختی نشاندهنده یک دوره رنج و مشقت عظیم است.
برای مثال، مطالعهای جمعیتشناختی در سال 1968 توسط جولیان بایریر در مجله “مطالعات جمعیت” به تحمیل سختیهای ناشی از جنگ بر مردم ایران اشاره میکند. این مطالعه خاطرنشان میکند که سال 1946، اولین سال پس از جنگ جهانی دوم بود که ایران پس از اشغال متفقین، روند بهبودی خود را آغاز کرد.
اگرچه مطالعه بایریر به صراحت به قحطی یا مرگومیر ناشی از گرسنگی اشاره نمیکند، اما «سختیهای اضافی» و بهبودی دیرهنگام، به شدت حاکی از پریشانی شدید اقتصادی و کمبود مواد غذایی است. حضور نیروهای متفقین، که اغلب منابع غذایی محلی را مصادره میکردند، همراه با اختلال در تولید کشاورزی و شبکههای حمل و نقل، آسیبپذیریهای موجود را تشدید کرد. تورم به شدت افزایش یافت، مایحتاج اولیه کمیاب شد و بسیاری از ایرانیان عادی با فقر و گرسنگی شدید روبرو شدند. انحراف منابع و فشار بر زیرساختها به این معنا بود که ظرفیت کشور برای تغذیه جمعیت خود به شدت به خطر افتاده بود. این دوره سختی، زخم عمیقی بر حافظه جمعی مردم ایران بر جای گذاشت و هزینههای انسانی جنگی را که در خاک آنها رخ داده بود اما به انتخاب خودشان نبود، برجسته کرد.
رها کردن کار کشاورزی توسط روستاییان؛ مهاجرت به امید کسب درآمد
ایران در پی برداشت ناموفق محصولات کشاورزی، با کمبود مواد غذایی، سوء تغذیه و فقر گسترده دست و پنجه نرم میکرد و در آشفتگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به سر میبرد. سالهای اول اشغال به طرز مرگباری با مجموعهای از بلایای طبیعی همزمان شد و شبح قحطی را در منطقه به واقعیت تبدیل کرد. در بهار 1319، سیلهای مهمی بسیاری از مناطق روستایی غرب کشور را تحت تأثیر قرار داد، در حالی که هجوم ملخها عملکرد محصولات گندم را در مناطق زاگرسنشین کاهش داد. به همین ترتیب، برداشت و کیفیت جو نیز نسبت به سالهای قبل ضعیفتر بود. علاوه بر این، در طول زمستان 1319-1320، ایران تحت تأثیر سرمای شدید قرار گرفت که باعث افزایش مرگ و میر دامها شد.
نکته دیگر آنکه نیروهای متفقین پس از ورود به ایران، برای تسهیل امدادرسانی به شوروی و ارسال کمکهای تسلیحاتی به این کشور، به احداث و ترمیم زیرساختهای موجود در ایران از جمله راهآهن و جاده نیاز داشتند. به این ترتیب، بسیاری از مردم ایران که از طریق کشاورزی فصلی قادر به تأمین معاش خود نبودند، با رها کردن زمینهای کشاورزیشان در روستاها، به خدمت متفقین، بهخصوص انگلیسیها، درآمدند و در جهت رفع نیازهای آنها تلاش کردند. کشاورزان بابت کار برای متفقین روزانه سه تومان و دو قران مزد میگرفتند که راضی بودند؛ چرا که در همین زمان مجموع درآمد روزانه رعایا پنج تا شش ریال بود، البته به شرطی که محصول کشاورزی دچار خشکسالی و آفت نمیشد.
بیشتر کشاورزان که با این درآمد اندک قادر به تأمین هزینههای زندگی خود نبودند، از کار زراعت دست کشیدند و به شغل عملگی روی آوردند که خود روزی 16 ریال و فرزندانشان که بیشتر از ده سال داشتند، روزی ده ریال اجرت میگرفتند. بنابراین، خروج روستاییان و رها کردن زمینهای کشاورزی، ضربه شدیدی به اقتصاد ایران که مبتنی بر کشاورزی بود وارد کرد و در طول اشغال و سالهای پس از آن، به گسترش قحطی و رشد شدید تورم دامن زد.
تصاحب ساختمانها، ماشینآلات و اراضی زراعی؛ غارت منابع کشاورزی ایران
یکی دیگر از تأثیرات عمده اشغال ایران، حضور تعداد بسیار زیادی از نیروهای متفقین و تقاضاهایی بود که آنها از اقتصادهای محلی برای اسکان، نیروی کار، غذا، حمل و نقل و تولید تجهیزات ضروری نظامی داشتند. دولت شوروی در شهرهای شمالی و دولت انگلستان در نواحی غربی و جنوبی ایران، برخی از ساختمانهای وزارت کشاورزی را اشغال کردند، به طوری که سه ساختمان متعلق به وزارت کشاورزی در محل اهواز نو در فروردین 1322 (مارس 1943) توسط نیروی انگلیس تصاحب گردید، حال آنکه در این خصوص هیچگونه قراردادی ما بین دو دولت ایران و انگلستان بسته نشده بود.
این ساختمانها پیش از اشغال توسط انگلیس، ادارات وزارت کشاورزی و نیز انبار آن بودند و اشغال آنها وزارتخانه را با مشکل کمبود جا مواجه ساخت.
متفقین برای تعمیر ماشینهای جنگی خود جایگاه خاصی نداشتند. بنابراین، مکانهایی را که ماشینآلات کشاورزی در آن نگهداری میشد به زور تصاحب کردند تا ماشینآلات خود را تعمیر نمایند. بدین ترتیب، ماشینها و ادوات کشاورزی ایران در فضای باز قرار گرفت و زیر باران ماند و خراب شد.
همین مسئله موجب شد زمینهایی که هنوز در جنوب ایران زیر کشت میرفت با مشکل تجهیزات کشاورزی مواجه شود. دولت ایران برای حل این مشکل، هیئتی از طرف وزارت کشاورزی به شهرهای شمالی اعزام داشت تا از دولت شوروی بخواهد این مکانها را تخلیه کند. ولی هیئت مزبور با جواب منفی روسها مواجه گشت.
حرکت بعدی شورویها در سال ۱۹۴۵ انجام شد و آن حمله نیروهای کمونیست شوروی به یک مرکز کشاورزی در میانه بود. شورویها در آنجا سربازان ایرانی را خلع سلاح کردند. پس از آن شورویها همین کار را در دیگر نقاط آذربایجان نیز ادامه دادند. در منطقهٔ دریاچه ارومیه، نیروهای پیشهوری که از ارمنیها، آشوریها و کردهای کمونیست تشکیل میشد، در جنگ خود در برابر مقاومت مردم شیعه منطقه موفق نبودند و شوروی گروه نظامی تمریندیدهای را برای سرکوب ایرانیان به ارومیه فرستاد. خرابی و استهلاک شدید ماشینآلات کشاورزی از نتایج اقدام متفقین بود که در آستانۀ فصل برداشت، خسارت شدیدی را متوجه کشاورزان کرد.
برای نمونه، در گرگان، به خاطر این کار متفقین، گاوآهن لازم برای شخمزنی وجود نداشت. بنابراین، محصول کمی کشت شد که طبیعتاً کمبود غله را به دنبال داشت. همچنین اشغال بنگاههای کشاورزی در شاهی (قائمشهر) و بابل که محل نگهداری وسایل کشاورزی نیز بودند و شوروی به هیچ وجه به کارمندان کشاورزی اجازهٔ ورود به آنها را نداد، موجب گردید کشاورزان به خاطر نبود ابزارآلات لازم، موعد مقرر کشت محصول را از دست بدهند.
تصاحب اراضی کشاورزی و ابنیه توسط ارتش شوروی
تصاحب اراضی بهخصوص از طرف شوروی در اراضی شمالی کشور انجام گرفت. شوروی شمال کشور را که یکی از مراکز اصلی تولید گندم و برنج به شمار میرفت، مجزا ساخت و در نتیجه تولیدات این بخش در اختیار انحصاری مقامات شوروی درآمد که البته قسمتی از آن به مصرف خود بخش اشغالی میرسید.
از سوی دیگر ورود ارتش سرخ شوروی با نابودی مزارع و محصولات همراه بود و مانع برداشت محصول گندم شد نیروی نظامی این کشور بسیاری از زمینهای مردم را تصاحب کرد. دولت شوروی، در توجیه این اقدامات خود، مدارکی ارائه داد مبنی بر اینکه اراضی از طرف اهالی به موجب اسنادی به شوروی واگذار شده است. نیروهای متفقین آن بود که برای تأمین غلۀ مورد نیاز خود اقدام به کاشت اراضی کردند. «در خوی، سلماس، مرند، رضاییه، شاهپور و ماکو در روستاها اراضی را شیار و صیفیکاری و زراعت نموده و مالک را مداخله نمیدادند.»
این اقدام آنان سبب شد کشاورزان بیکار شوند و بخشی از آنها برای تأمین معاش خود به شهرها و شغل کارگری روی بیاورند. از جانب دیگر، نیروهای متفقین محصولات کشاورزی را برای مصرف نیروهای خود استفاده میکردند و همین کار آنها موجب کمبود مواد غذایی در ایران شد.
معضل احتکار کالاهای اساسی
اشغال ایران در شهریور 1320 و متعاقب آن فروپاشی دیکتاتوری ، که درست پس از خاتمه فصل برداشت گندم صورت گرفت، باعث شد دولت نتواند از جمع آوری و حمل و نقل گندم طرفی ببندد. کاهش میزان تولید گندم در کشور و قاچاق آن به همسایه، همه و همه دست به دست هم داد تا میل به احتکار گندم را نزد مالکان و دلالان افزایش دهند. «بولارد» نیز به این موضوع اشاره کرده و مینویسد: "قوای متفقین چندی پس از پایان فصل برداشت غله ایران را اشغال کردند و پس از تولید گندم فرصت غنیمت شمردند و از عرضه محصول امتناع کردند.
حکومت جدید نیز به جای افزایش سریع نرخ خرید دولتی گندم، کار را به دفعالوقت گذراند و نتیجه این سهلانگاری بود، که تقریباً فقط مقدار اندکی گندم از مرکز تولید آن – آذربایجان- به تهران رسید". در اسفند 1320ش. قانون منع احتکار به تصویب مجلس رسید. همچنین خرید و فروش آزاد غله و صدور آن و برخی از کالاهای اساسی دیگر ممنوع اعلام شد. «سر ریدر بولارد» با اشاره به این قانون مینویسد:"در مورد لایحه احتکار که دولت به مجلس برد، حرارتی نشان نمیدهند. این شاید به دلیل آن باشد که اکثریت نمایندگان زمین دار و محتکر هستند".
از سوی دیگر بالا رفتن قیمت اجناس عاقبتی جز احتکار در پی نداشت. حتی با وارد کردن کالاها از راه-های مختلف و فراوانی اجناس باز دلالان آنها را احتکار میکردند و مردم با کمبود کالا مواجه می-گشتند. این گرانی ارزاق شامل روغن نیز میشد، به طوری که بهای هر سه کیلو روغن در بازار تهران که سابق بر این از هفتاد ریال بیشتر نمیشد به صد و ده ریال رسید و کمیاب گردید. دیگر عامل گرانی روغن صدور این محصول به خارج، بهخصوص عراق، توسط قاچاقچیان بود. علاوه بر قاچاق روغن، قاچاق گوسفند نیز منجر به افزایش قیمت آن در تهران شد.
ایستگاههای راهآهن از حمل گوسفند که به-وفور هم در بندر شاه و زنجان موجود بود خودداری میکردند و همین امر باعث کمیاب شدن گوشت و افزایش بهای آن گردید. حتی با وجودی که دولت به اندازۀ کافی قند و شکر و پارچه به عاملین توزیع میداد این کالاها نیز نایاب و گران بود. دیگر کالاهای اساسی مانند برنج، حبوبات، سیبزمینی و خرما هم با بیشترین قیمت به فروش میرسید.
بازسازی قدرت از دست رفته بزرگ مالکان
با فروپاشی ساختار سیاسی در شهریور ماه 1320ه . ش مالکان قدرت سیاسی و پایگاه اجتماعی از دست رفته خود را به دست آوردند در صفحات شمالی کشور، مالکین سابقی که رضاشاه به زور املاکشان را غصب کرده بود پس از آنکه محمدرضا شاه طبق فرمانی، آن املاک را به دولت واگذار نمود، فورا املاک خود را متصرف شدند و اعتنایی به فرامین دولتی نمیکردند حتی وقتی وزیر دارایی فروغی یعنی مشرف نفیسی به شمال برای سرکشی املاک رفته بود مورد حمله مردم با چوب و چماق قرار گرفت و به تهران فرار نمود. زیرا شمال در اشغال ارتش سرخ بود و رابطه مالکین این املاک با دولت به کلی قطع شده بود.
در دهههای ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰/۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰، روابط سنتی بین مالکان و دهقانان ) ارباب رعیتی (در قانون مدرن به رسمیت شناخته شد. اگرچه تجاری شدن کشاورزی، رشد جمعیت، مهاجرت از روستا به شهر و بهبود ارتباطات و حمل و نقل به آرامی جوامع روستایی را در طول این دههها تغییر داد، اما وضعیت کلی دهقانان، چه به صورت مطلق و چه به صورت نسبی، همچنان فقیر و بی قدرت باقی ماند.
دهقان همچنان «برای نیازهای سرمایهای جهت جایگزینی دام و ادوات کشاورزی و همچنین برای هزینههای جاری مانند تهیه بذر، دائماً به پول ارباب نیاز داشت. او اغلب نیز مجبور بود صرفاً برای سیر کردن خود و خانوادهاش قرض بگیرد... تنها چاره او در مواقع ضروری، ترک زمین و جستجوی زندگی احتمالاً ناامنتر در شهر بود» (لمبتون، ۱۹۶۹، صفحات ۲۹-۳۰).
جیره بندی و انحصار توزیع غذا
در این هنگامه، دولتهای ایران بر اثر کمیابی خواربار و مواد ضروری به ویژه گندم، قند، شکر و پارچههای نخی ناگزیر شدند که آنها را جیره بندی کنند و تهیه نان، که خوراک بنیادی بیشتر ملت ایران است، به صورت دشواری درآمده بود. لذا دولتها ناگزیر شدند بر پخش نان نیز نظارت کنند و چون گندم به اندازه کافی در اختیار نداشتند، کسری آنرا از جو ، ارزن بومی و غلات دیگر جبران میکردند. تولیدکنندگان غلات هم ناچار بودند محصول خود را به بهایی نازلتر از سایر کشورهای منطقه به دولت بفروشند، به این شکل دولت نهتنها بر قوت لایموت مردم تسلط مییافت، بلکه خواسته یا ناخواسته مسوول هرگونه کمبودی شناخته میشد.
همیشه صفهای درازی از مردم در مراکز پخش نان به چشم میخورد و چه بسا که ساعتها برای بدست آوردن چند عدد نان سیاه در انتظار میگذراندند ولی در همان حال پناهندگان لهستانی، که بوسیله شوروی و انگلستان به ایران آورده شده بودند و از پشتیبانی متفقین برخوردار بودند و در مراکز معینی بسر میبردند از نانهای سفید بسیار خوب استفاده میکردند. در فروردین ماه سال 1320 دولت برای توزیع بهتر اقلام انحصاری شرکت پخش کالاهای انحصاری را با سرمایه 50 میلیون ریالی تاسیس کرد. این شرکت زیر مجموعه کمیته خواروبار بود که برای پخش و توزیع کالاهای انحصاری در 14 تیرماه سال 1320 کار را شروع کرد. اما این شرکت از آغاز کار نتوانست به تعهدات خود برای تامین کالاهای انحصاری از جمله قند و شکر عمل کند.
با وجود بودجه هنگفت دریافتی، این شرکت در توزیع و پخش کالا موفق نبود و به زودی دچار فساد شد و اعتراض مردم را برانگیخت. قند و شکر در آن زمان از ارزاق پرمصرف در بین مردم ایران و صنایع دارویی و غذایی بود. اما با اشغال کشور در آن سال، براساس سهمیه جیره بندی، در هر ماه به هر نفر یک کیلوگرم قند و شکر داده می شد و البته این میزان بین شهرهای مختلف و روستاها متفاوت بود.
در سال 1319، 35 هزارتن قند و شکر در ایران تولید می شد درحالیکه مصرف در کشور، 100 هزارتن بیشتر از این رقم بود. این میزان از واردات تامین می شد و به طور تقریبی در دوره رضاشاه کشور کمتر با مشکل کمبود قند و شکر رو به رو می شد اما در دوره اشغال از شهریور سال 1320، هم تولید داخل و هم واردات هم با مشکل رو به رو شد.
زمانی که در سال 1321 قحطی و گرانی گندم تشدید گردید، دولت ایران، بنا به پیشنهاد متفقین، نان و برخی از کالاهای اساسی مورد نیاز مردم را جیرهبندی کرد. حتی در تهران و دیگر شهرهای قحطیزده هم نان جیرهبندی شد که 800 گرم برای کارگران و 400 گرم برای سایرین به صورت روزانه معین گردید اما سهمیهبندی نیز گره از مشکلات مردم باز نکرد، زیرا کالاهای جیرهبندیشده به چندین برابر در بازار آزاد خرید و فروش میگردید.
سهمیة اختصاصیافته برای نانواییها کم و نامرغوب بود. در این میان، برخی از متنفذین محلی در تهران و شهرستانها هم که در ظاهر وظیفة توزیع کالاهای سهمیهای را بر عهده داشتند، از گرفتاری و بیخبری بخشی از مردم در مورد اوراق جیرهبندی و شمارههای آن سوءاستفادههای فراوانی میکردند و با ایجاد بازار سیاه باعث ازدحام مردم جلو نانواییها، تشویش اذهان مردم و احساس ناامنی میشدند. نانوایان نیز در جریان بحران غله از تنبیه و تهدید بینصیب نماندند، زیرا آردها را الک میکردند و از آرد مرغوب الکشده برای ثروتمندان نان میپختند و برای بقیۀ مردم، آرد را با خاک اره، خاکستر و خاک مخلوط و نان بسیار نامرغوب و غیربهداشتی تهیه مینمودند. این امر باعث افزایش بیماری در بین اطفال و کودکان گشت و آمار متوفیات بیشتر شد.
دولت برای حل این مشکلات اقدام به راهاندازی نانوایی در سیلوها کرد؛ از فروردین 1322 نان مصرفی شهر در یک نانوایی مرکزی تهیه میشد و توسط مغازههای دولتی به فروش میرسید. این اقدام باعث تعطیلی 421 نانوایی گشت. هرچند از کارگران آنها در نانوایی سیلو استفاده گردید. از 215 تن آردی که به پخت نان تهران اختصاص داده شده بود 90 تن آن به مصرف نان سیلو میرسید و بقیه بین نانواییها پخش میشد.
دستکاری در قیمت غلات و نوسانات شدید بهای غذا
با تاسیس وزارت کشاورزی در شهریور 1320 بنا به گزارش علی اکبر حکیمی اولین وزیر کشاورزی، اشغال ایران توسط نیروهای متفقین نهتنها باعث کمبود و گرانی نان و گندم، بلکه سایر اقلام خوراکی مانند برنج، قند و شکر، گوشت و روغن نیز گردید. پس از حادثۀ اشغال ایران بهای برنج ترقی فاحشی یافت. ارسال برنج توسط تجار و ادارۀ اقتصادی به شهرهای دیگر از یک سو باعث ترقی قیمت آن در شهرهای مبدأ میشد و عدم ارسال آن نیز همین اتفاق را در شهرهایی که برنج آنها از نواحی برنجخیز مازندران تأمین میشد رقم میزد.
قیمت برنج در بابل و سولده به دلیل حمل آن به شهرهای دیگر توسط تجار رو به گرانی رفت و در بهشهر که برنج آن از شهرهای مجاور تأمین میشد، ممانعت از ارسال آن نگرانیهایی را پدید آورد. در این میان، تلاشهای دولت هم اغلب به جایی نمیرسید. از دیگر مظاهر مداخلۀ متفقین در امور اداری، قیمتگذاری نامناسب محصولات توسط آنها بود، قیمتهایی که به هیچ وجه متناسب با زندگی کشاورزان نبود و در نتیجه انگیزۀ آنها را برای کشت محصول کاهش میداد، چون فکر میکردند با این وضعیت این کار برای آنها هیچ سودی نخواهد داشت. سخنان وزیر دارایی وقت ایران در این زمینه شاهدی بر این ادعاست:
از سال 1316 (1937) به بعد که ادارۀ تثبیت غله تشکیل شد، قیمت گندم تقریباً ثابت و اگر افزایش نسبت به آن حاصل میشد، ناچیز بود. ولی در سال 1320 (1941) در اثر یک سلسله عوامل استثنایی [جنگ جهانی دوم] قیمت سایر کالاها ترقی کرد و مالکین گندم نیز به استناد این موضوع قیمت زیادتری برای گندم خود تقاضا کردند. دولت از لحاظ همان نمایندگی که نسبت به حفظ منافع عموم داشت این تقاضا را پذیرفت و قیمت گندم را با در نظر گرفتن وضعیت هر محل از 60 تا 100 درصد ترقی داد. متأسفانه وجود همان عوامل استثنایی در 1321 (1942) ادامه پیدا کرد و سیر تصاعد قیمتها را متوقف ننمود و مجدداً زمزمۀ کم بودن نرخ گندم و حتی تقاضای آزاد شدن نرخ آن از طرف مالکین بلند گردید..
افزایش قیمت ضربات جبرانناپذیری بر کشاورزی ایران وارد کرد: «بازار از تعادل کلی خارج است. دیگر قیمت روز و عرف روز معنی ندارد. بلکه هر لحظه متلاطم است و بهای اجناس بدون توجه تنها برای استفادۀ معدودی دلال و موقعشناس بالا میرود.» به این ترتیب، عنصر سودجویی داخلی نیز با احتکار و گرانفروشی موجب شد اوضاع وخیمتر و در برخی از شهرها شورشهایی بر پا شود. وزیر دارایی در 25 آذر به اتفاق هیئت همراه برای رسیدگی به شکایات مردم در مورد ادارۀ املاک واگذاری و مطالعه دربارۀ طرز خرید و فروش محصولات مازندران از جمله برنج عازم مازندران و گرگان شد.
ظاهراً پس از بررسیهایی از این دست تصمیم گرفته شد 30 درصد برنج صادراتی را به نام تأمین آذوقه شهر در انبارها نگه دارند. اما این تصمیم موجب کمیابی و گران شدن برنج خردهفروشی شد. موجود نبودن برنج و بهای روزافزون اندک برنج موجود، در تابستان 1322، صدای اعتراض مردم را از گرگان گرفته تا بابل و شهسوار درآورد. با وجود تلاشهای دکتر میلسپو برای سر و سامان دادن به این اوضاع، همچون برکناری محمد اکرمالملک از ریاست اداره برنج شهسوار بنا بر شکایات متواتر اهالی و آگاهی مقامات از ضرورت عاجل رسیدگی به وضع برنج مصرفی رعایا، دستکم تا روزهای پایانی اشغال ایران، بهای برنج همچنان رو به افزایش بود کمبود برنج فقط مختص به خطۀ شمال کشور نبود. بر طبق اسناد، در شهرهایی چون فارس نیز این مشکل وجود داشت. در همین زمینه، شرکت روستایی فارس در نامهای به استانداری دلایل کمبود برنج و افزایش قیمت روزافزون آن را خرید برنج توسط خریداران خارجی و دلالان میداند:
یکی دیگر از مواد خواربار خیلی ضروری و طرف احتیاج برنج است که روز به روز به بهای آن افزوده میشود. هرچند یکی از علل عمدۀ ترقی بهای برنج خریداران خارجی میباشند که بدون زحمت و اشکالتراشیهای معمولی متصدیان دولتی و خریداران نافع برنج را به بهای زیاد و بهراحتی میخرند، علت عمدۀ افزایش قیمت زیادهخواهی و بیوجدانی عدهای بازرگان و دلال است که شبانهروز از این راه سوءاستفاده نموده و خون مردم را میمکند.
درست است که به علت بروز جنگ وسایط نقلیه و لاستیک کمتر وارد میشود و بهای آن خیلی ترقی کرده و در نتیجه کرایۀ حمل و نقل افزون شده ولی دارندگان وسایط نقلیه با بازرگانان سودطلب هماهنگی کرده زیادتر از حد معمول کرایه را بالا بردهاند و این علل دست به هم داده و این وضعیت غیرمعقول را فراهم آورده است.
در ماه مه ۱۹۴۲، با گزارشی نوشتهی استفن چایلدز، مدیر دفتر روابط عمومی بریتانیا در تهران، آغاز شده بود. چایلدز توصیه کرد که فعالیتهای تبلیغاتی بریتانیا باید به حمایت از بیمارستانها، پیشگیری از مالاریا و توزیع رایگان غذا به فقرا گسترش یابد. در اوت ۱۹۴۲، صندوق امداد انگلیس و ایران (که با نام صندوق امداد انگلیس و ایران نیز شناخته میشود) با سرمایهگذاری اولیه ۱۰۰۰۰ پوند از سوی دولت بریتانیا تأسیس شد.
اگرچه این صندوق یک تلاش بشردوستانه بود، اما فعالیتهای آن در گزارشهای کنسولی و اطلاعاتی تحت عنوان تبلیغات بریتانیا فهرست میشد. یکی دیگر از مزایای مهم داروخانههای سیار که برای تحویل تجهیزات پزشکی به مناطق دورافتادهتر ایران اعزام میشدند، فرصتی بود که برای جمعآوری اطلاعات در مورد قبایل و مناطق قبیلهای فراهم میکردند که میتوانست در آینده برای مقامات بریتانیایی مفید باشد.
پیامدهای اشغال برای تامین مواد اولیه و ماشین الات کارخانه های تبدیلی
اشغال کشور در روند تأسیس، تجهیز و تعمیر صنایع نوپای کوچک و متوسط ایران مشکلات عدیده ای پدید آورد و در این شرایط، همۀ کوشش دولت صرف رفع مشکل و برآوردن نیازهای صنایع بود.
افزایش قیمت مواد مصـرفی و ماشـین آلات وارداتـی کارخانـه های تولید قند و نساجی و روغن در شـرایط جنگـی عارضه سخت دیگری بود چنانکه ادارة مرکـزی کارخانـه هـای قنـد در مهر1320 و وزارت دارایی در خرید لـوازم یـدکی دسـتگاه های پنبـه پـاک کنـی در خـرداد 1320 دچار مشکل شدند قطع جریان ورود ماشین آلات کارخانه ها، کارخانه برنج پاک کنی شرکت سهامی برنج در مهر1318 و کارخانه قند مرودشت را در ادامه فعالیت آسیب پذیر نمود، تاسیس کارخانه کنسرو شاهی (قـائم شـهر) در سـال 1319 با سرمایه گذاری رضا شاه آغاز شد ماشین آلات این کارخانه مدرن خریداری شده از کشور دانمارک بود، قرار بود از طریق شوروی وارد خاک ایران شود، اما به سبب جنگ به ایران نرسید پس از اشغال ایران توسط نیروهای ارتش سرخ در سال 1321 کارخانه به دست شوروی ها افتاد و تامین کنسرو ماهی برای ارتش سرخ با ظرفیت عملیاتی روزانه 4 تن گوشت و 2 تن سبزی و ماهی را بعهده داشت.
در موردی دیگرکارخانه چرم خسروی تبریز در خرداد 1320 در اثر جنگ دچار مشکل شدند این کارخانه به سبب مشکلات مالی، نتوانست مواد خام و واسطه ای مورد نیاز کارخانه از قبیل مواد خام هندوستان و عصارة دباغی را از آرژانتین خریداری کند، نمونه دیگر مراحل ساخت و تجهیز کارخانه روغنکشی ورامین است.
در آبان سال 1317 قراردادی بین وزارت پیشه و هنر و کمپانی «اکردو کرانژه» فرانسه برای خرید تجهیزات کارخانه روغنکشی به مبلغ 64 هزار لیره انگلیسی منعقد شد که کمپانی مزبور کارخانه مورد معامله را در شاهی، محل کارخانه گونیبافی فعلی نصب نماید. تا قبل از جنگ یک ثلث از ماشینآلات کارخانه یادشده به مبلغ 19 هزار و 657 لیره انگلیسی به ایران وارد شد و وزارتخانه در نظر گرفت که کارخانه را در بیابانهای شمال خط آهن و املاک موسوم به حومه روستای «چالهشنی» ورامین بسازد و یک خط آهن فرعی نیز از خط آهن اصلی به داخل کارخانه هدایت کند تا مواد اولیه را به آنجا برساند.
اما پیدایش جنگ و مسدود شدن راهها مانع از ورود بقیه ماشینآلات و ادوات کارخانه به کشور شد و دولت مجبور شد که باهمین مقدار وسایل وارد شده، کار خود را آغاز کند مثلا به ازای دیگ بخار کارخانه که نرسیده بود از دیگ بخار لکوموتیوی که راهآهن از آن استفاده میکرد، استفاده گردید و برای تامین کسری سایر ادوات از قسمتی از ماشینهای ذوبآهن رفع احتیاج شد تا کارخانه در شهریور سال ۱۳۲۳ تقریبا آماده بهرهبرداری باشد، ولی نه به طور مرتب، زیرا نه مواد اولیه برای روغنکشی وجود داشت و نه وضع کارخانه طوری قابل اطمینان بود که بتوانند سفارشات اشخاص را قبول کنند، بنابراین برای آزمایش کار موتورها و رفع نواقص آن تا تهیه مواد اولیه، شروع به انجام کارهای کوچکی کردند.
مقداری تخم پنبه از وزارت کشاورزی برای روغنگیری و مقداری روغن زیتون برای تصفیه تهیه کردند و کارها انجام شد تا کارخانه با فروکش کردن آتش جنگ در ۱۵ دی ماه ۱۳۲۴به بهرهبرداری رسید. وزارت کشاورزی پیش از شهریور 1320 سفارشاتی به دول خارجی داده بود که بر اثر اشغال ایران هرگز به دست این وزارتخانه نرسید و یا از بین رفت.
مهدی فرخ، در کتاب خاطرات سیاسی فرخ می نویسد؛ علیرغم وعده های متفقین به ویژه انگلیسی ها، برای دادن اجازة ورود کلیـۀ سـفارش هـای داده شده به آلمان، آنها نتوانسـتند مشـکلات و موانـع ایجـاد شـده صنایع ایران را برطرف کنند. بنابراین، دولت در جست و جوی راه حل دیگری برای معامله با طرف های جدید برای تعمیر، تجهیز و تأسیس صنایع برآمد. در این گیر و دار اشغال ایران ضایعه ای اسفبار بود. در مصادره و بکارگیری کارخانه های ایران در راستای منافع نظامی، شوروی ها بیشترین سهم را داشتند. آنها یک کارخانه پنبه پاک کنی را در میانه با هدف استفاده از آن به عنوان استراحتگاه سربازان خود، یک کارخانه کنسروسازی و یک کارخانه اسلحه سازی را با هدف استفاده از تولیدات آن به اشغال درآوردند.
حکومت شوروی تصمیم داشت این دوکارخانه را به کشور خود انتقال دهد. اما وزیر پیشه و هنر وقت ایران به منظور نجات این کارخانه ها و راضی ساختن روس ها، قراردادی با آنها منعقد کرد که به موجب آن مقرر شد کارخانه های مذکور به کمک شوروی ها به تولید خود ادامه دهند و محصولات خود را در اختیار دولت شوروی بگذارند. در این قرارداد هیچ شرطی که شوروی را ملزم به پرداخت بهای محصولات این کارخانه ها کند، وجود نداشت. بر این اساس شوروی ها محصولات این کارخانه ها را رایگان مورد بهره برداری قرار میدادند.
در اینجا بود که تبعات تأثیرات سوء مداخله ای دولت در اقتصاد بواسطه خلق سرمایه داری وابسته و مشارکت ارتـش بـه عنـوان زیربنـای نظـام رضاشـاهی در ایجـاد پروژه های صنعتی و بالاخص سـرمایه گـذاری افـسران زمیندار در صـنایع ، بعـد از سـقوط رضاشاه آشکار شد. با توجه به وجود آمدن چنین شرایطی، مجموعه عوامل مختلف تحت تأثیر جنگ جهانی دوم دست بدست هم دادند تا اجرای سیاست صنعتی سازی زنجیره ارزش کشاورزی در دوران پهلوی اول با مشکلات و چالش های متعدد روبر ساختند.
وضعیت نامناسب واردات کالاهای اساسی
وضع اقتصادی ایران قبل از شهریور 1320، از لحاظ واردات اجناس انحصاری از قبیل پارچه، قند و شکر و چای، دخانیات و برنج، در سنوات مختلف نشاندهندۀ وضعیت نامناسب واردات این اجناس است. در حالی که در سال 1319 میزان 304.871 متر پارچه، 612504 کیلو قند و شکر، 54.320 کیلو چای، 175 صندوق کبریت، 49.331.700 بسته سیگار، 354.630 کیلو توتون، 183.800 کیلو برنج وارد کشور گردید، در سال 1321 این مقدار بهشدت کاهش یافت. پارچه، سیگار، توتون و برنج که اصلاً وارد نشد و قند و شکر به میزان 73.495 کیلو، چای 5.175 کیلو، و 45 صندوق کبریت وارد شد که نسبت به گذشته کاهش چشمگیری داشت. بنابراین، در شرایطی که وضعیت تولید این محصولات در داخل مناسب نبود، واردات آن نیز میسر نشد و همین مسئله ایران را با قحطی مواجه کرد. از مهم ترین کشورهای واردکننده قند و شکر به ایران روسیه بود. درگیری روسیه در جنگ و کاهش میزان واردات ایران به پیش از بحران 1929 میلادی در جهان، به بی تعادلی هرچه بیشتر در بازار این محصول دامن زد.
روسیه بیش از صادرات این محصولات که با وجود جنگ هنوز هم در این کشور تولید می شد، ترجیح می دهد آن را در بازارهای سیاه کشورهای واردکننده عرضه کند و با قیمت بسیار بالا به مردم آن سرزمین ها بفروشد. کاهش واردات قند و شکر درحالی بود که تولید کارخانه های داخلی هم با اشغال نظامی متفقین کاهش یافت و کارخانه های کشور یک سوم تولید را از دست دادند. در این شرایط قیمت قند و شکر به شدت افزایش یافت. قیمت قند از قرار کیلویی 6.8 ریال در شهریور 1320 به 20 ریال در دی ماه همان سال رسید و این یعنی سه برابر شدن قیمت.
در سال 1322 هر یک کیلو قند 141 ریال قیمت گرفت و هر یک کیلو شکر 140 ریال به فروش می رسید و این به معنای 25 برابر شدن قیمت ها بود.وضعیت تامین چنان دشوار شد که در۱۰ آبان ۱۳۲۰ قند و شکر جیره بندی شد و برگههای جیره بندی از سوی ماموران دولت در تهران میان مردم پخش شد. کمبود واردات سبب بالا رفتن قیمت کالاهای آزاد شد و در نتیجه از لحاظ حقوق انحصاری به دولت خساراتی وارد گردید. همچنین زیانی که به افراد برای خرید این کالاها به نرخ آزاد وارد گردید، قابل ملاحظه است. ارزیابی مقدار برداشت محصولات گندم، جو، برنج، پنبه و تنباکو که بیشترین مصرف را در آن زمان داشت، در فاصلۀ سالهای 1304 تا 1323 (1944-1925)، بهخوبی نشاندهندۀ وضعیت نامساعد کشاورزی ایران در سالهای اشغال است.
قرار داد سه جانبه نهم اسفند 1320
طبق ماده ی هفت قرار داد تحمیلی مشهور به «قرار داد سه جانبه» به تاریخ 29 ژوییه ی 1942 م. «نُه اسفند 1320 ش.»، دولت های اشغال گر خود را مکلف کرده بودند که مصرف غذایی لشکریان خود را از طریق واردات تأمین کرده و بدین وسیله باعث کمبود مواد غذایی و قحطی در ایران نشوند.اما خیلی زود روشن شد که تأمین مواد غذایی مورد نیاز یک ارتش اشغال گر یکصد هزار نفری و نیز یک گروه یکصد هزار نفری از آورگان جنگی لهستانی، که از زندان های روسیه آزاد شده و به ایران اعزام شده بودند، از طریق واردات مواد غذایی غیر ممکن است. زیرا گذشته از مشکلات حمل و نقل و فقدان تعداد کافی کشتی های باری برای حمل خواربار مورد نیاز از اقصی نقاط دنیا به خاک ایران، مسأله ی اساسی همانا عدم دسترسی متفقین به مواد غذایی کافی جهت صدور به ایران بود.
به همین علت مقامات اشغال گر ارتش های تجاوز کار به سرعت کلیه ی غلات قابل دسترسی را با زور سرنیزه و یا با پرداخت حداقل بهای ممکنه تصاحب کردند. کمبود مواد غذایی همراه با تورمی در حدود 1000 درصد، که در اثر اتخاذ سیاست پولی قوای اشغال گر به وجود آمده بود، قدرت خرید مردم را به شدت کاهش داد و در نتیجه هزاران هزار نفر در سرار کشور دچار گرسنگی شدند. وضع تا آخر سال 1942 م. «1321 ش.» باز هم وخیم تر شد تا آن جا که در دسامبر 1942 م. «آذر 1321 ش.» بالاخره مردم در تهران بر علیه کمبود خواربار دست به راهپمایی اعتراض آمیز زدند. ساختمان مجلس از طرف تظاهر کنندگان اشغال شد.
بهرحال، از طریق پیمان سهجانبه اتحاد (۲۹ ژانویه ۱۹۴۲)، قدرتهای متفقین حضور و مداخله مستقیم خود را در سیاستهای ایران، به ویژه در حوزه اقتصاد کشاورزی، مشروعیت بخشیدند. علاوه بر این، به نظر میرسد حمایت از اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ برای ایالات متحده و بریتانیا اولویت بالاتری نسبت به نگرانی برای جمعیت بومی ایران داشته است، که منجر به اختلال در سیستم حمل و نقل مواد غذایی، افزایش قیمت مواد غذایی و کاهش عرضه محصولات اصلی شده و در نهایت به کمبود مواد غذایی و ناآرامیهای اجتماعی در ایران منجر شده است.
سرایت قحطی به ایالات جنوبی کشور
پس از برداشت بد محصول در سال۱۳۲۰، قحطی، جنوب تحت اشغال بریتانیا را نیز فراگرفت. اما دولت انگلیس قول داد مقدار مورد نیاز غله را تأمین کند، اما نتوانست این کار را انجام دهد و وقتی دولت ایران برای کمک به ایالات متحده مراجعه کرد، وعده کمک حتی پس از چندماه مذاکرات هرگز محقق نشد.
دیپلمات آمریکایی ، لویی جی. دریفوس، در ابتدا به دولت آمریکا گزارش داد که وضعیت غذا وخیم است، اما خیلی زود در مورد هرگونه کمبود گندم ابراز تردید کرد و توصیه کرد که ایالات متحده باید از «موضع بریتانیا حمایت کند و بر کمک ایران به خودش قبل از تکیه بر واردات متفقین» اصرار ورزد. به تدریج قحطی سواحل جنوبی ایران را فرا گرفت و باعث تلفات انسانی گسترده شد. بر این اساس بود که روزنامه «دنیای امروز در گزارشی از سوء تغذیه در این مناطق نوشت که در جنوب، مردم از خون گوسفند و گیاهان صحرایی استفاده میکنند.
در نتیجه گرسنگی مطلق، مواردی از آدمخواری از اجساد انسان در این مناطق گزارش شده است. بر این اساس، وضعیت غیربهداشتی در صفحات جنوبی و جنوب شرقی ایران شدیدتر بود. در سواحل، در نتیجه فقدان «بهداشت و زندگی کثیف» و کمبود دارو و پزشک، تعداد مرگ و میر همیشه بیشتر از سایر مناطق ایران بود. بنادر بوشهر، برازجان، دشتستان و بندر کنگان از سال ۱۹۳۹ در شرایط بهداشتی نامناسبی قرار داشتهاند.
طاعون و شیوع آن همیشه با تلفات سنگین همراه بود آبله یکی از بیماریهایی بود که تلفات گستردهای را در فرمانداری بوشهر ایجاد کرد طبق گزارش ارتش هفتم ایران، آبله در سال ۱۹۴۰ به طور گسترده در منطقه بوشهر، به ویژه در برازجان و دشتستان، اهرم، بندر گناوه و بندر ریگ گزارش شده است. همچنین، به دلیل طاعون در جاروم و فارس، احتمال شیوع این بیماری خطرناک در بوشهر زیاد بود. در سالهای ۱۹۴۴-۱۹۴۵ این بیماری شهر بوشهر و روستای بندرگاه را تحت تأثیر قرار داد. مقامات به دلیل کمبود پزشک و دارو، درخواست کمک «فوری» از دولت کردند.
محمد ساعد مراغهای، وزیر امورخارجه ایران، در نامهای به بولارد، سفیر انگلیس در ایران، هشت عامل را از دلایل اصلی این وضعیت برشمرده است:
1. آشفتگی و حوادث کشور در پاییز 1320ش که باعث ترس و بیانگیزگی کشاورزان برای زراعت شد؛
2. کمبود بارندگی و خشکسالی در سال آبی1320ش و نقصان شدید در محصول خرمن ؛
3. قاچاق بخشی از محصول به خارج به دلیل فقدان نیروی نظامی دولت در مرز و عدم اجرای مقررات گمرکی؛
4. استفاده عده زیادی از نیروهای متفقین و مهاجران لهستانی از خواربار ایران؛
5. اشتغال حدود هفتادهزار روستایی در عملیات راهسازی متفقین و دوری آنها از زراعت؛
6. خرید و احتکار بخشی از محصول توسط دلالان و سودجویان؛
7. عدم فروش محصول توسط مالکان و زارعان به دولت با قیمت دولتی که کمتر از نصف قیمت بازار بود؛
8. کمبود کامیون، لاستیک و دیگر وسایل حملونقل برای انتقال خواربار به مناطق قحطیزده، در این میان، بخش زیادی از مشکلات مربوط به کمبود و گرانی ارزاق، ناشی از تأمین احتیاجات متفقین در ایران بود.
تعادل در عرضه و تقاضا را حضور نیروهای متفقین، یعنی آن همه نیروی مصرفکننده غیرمولد در کشور، به هم ریخت. گزارش روزنامه «اطلاعات» دراینباره شاهدی بر این مدعاست: "بحران از زمانی آغاز شد که 75هزار نیروی نظامی متفقین برای تأمین مواد غذایی خویش بر انبارهای غلات ایران دست انداختند. از یک سو اتحاد شوروی منبع عمده تأمین غلات تهران، یعنی آذربایجان، را به کنترل خود درآورد؛ از سوی دیگر، با وجود توافقنامه متفقین و ایران که شامل قولهای متفقین برای تأمین غله کافی برای کشور میزبان بود، انگلیسیها در مواردی سهم مردم را در انبارهای خودشان ذخیره میکردند. پیامدهای منفی حضور متفقین در ایران زمانی روشنتر میشود که بدانیم آنها علاوه بر اینکه خود مصرفکننده اصلی خواربار ازجمله نان بودند، محصول غله ایران را نیز به خارج صادر میکردند".
مشکلات حمل و نقل مواد غذایی
متفقین شبکه ریلی ایران را تحت کنترل درآورده و با نیمی از کامیونهای دولتی و خصوصی ایران قرارداد بستند، درنتیجه ۷۵ درصد از ظرفیت توزیع موادغذایی کشور را در اواسط برداشت سال ۱۳۱۹ مصادره کردند. ظرفیت حمل و نقل باقی مانده به دلیل محدودیت واردات قطعات یدکی به سرعت غیرقابل استفاده شد این امر تجارت داخلی و خدمات اجتماعی را مختل کرد و هزینههای زندگی را بیش از۷۰۰ درصد افزایش داد. در اواخر دوران نخست وزیری فروغی برخی روزنامهها گزارش میدادند کامیونهایی که در اختیار کامیونداران ایرانی باقی مانده است به علت ممنوعیت ورود قطعات یدکی به دست متفقین عملا از گردونه حمل و نقل خارج شدهاند (اطلاعات، ۴۸۱۰: ۱). معلوم بود با این وضع اوضاع اجتماعی بیش از پیش متشتت خواهد شد. به اعتقاد نمایندگان ، بخشی از بحران غله از دوران شکلگیری کابینه علی سهیلی به بعد ناشی از فقدان ایـن محصول نبود، بلکه ناتوانی نظام حمل ونقل عمومی از توزیع این کالا سبب اصـلی بحـران به شمار میآمد.
البته از این حقیقت نباید غافل بود که عمده منابع ذخیره شده غلات کشـور برای تأمین نیازهای جنگی انگلیس و شـوروی خریـداری و بـه شـوروی و عـراق صـادر میشد با آنکه در اسفند همان سال مجلس قوانینی برای منع احتکار غلات و مواد غذایی در تهران وضع کرد، اما سازوکارهای عملی برای چنین موضوعی وجود نداشت.
از اطراف کشور خبر میرسید عدهای از سودجویان نوعی انحصار بر نان اعمال کردهاند، مثلا در لرستان یکی از تجار چندین خروار نان را که هر روز از روستاها به صورت پخته به بروجرد فرستاده میشد، یکجا خریداری میکرد و با قیمت بالاتر به دورود میفرستاد؛ همین موضوع باعث شده بود مردم بروجرد از نظر تامین نان دچار گرفتاری شوند در تهران برخی نانواها از آرد نامرغوب استفاده میکردند و همین امر موجب شد شهرداری این افراد را تحت تعقیب قرار دهد و برای همیشه از شغل خبازی محروم کند (اطلاعات، ۱:۴۸۱۲). از اسفند ۱۳۲۰ خورشیدی از گوشه و کنار کشور خبر می رسید که مردم قادر به تهیه نان نیستند. در اثر فشار زیاد افکار عمومی، فروغی بیمار، در اسفند 1320 از نخست وزیری استعفا کرد.
بیشتر بخوانید:بخش سی و ششم: وقایع اتفاقیه روستایی و کشاورزی در ایران معاصر