خبر فوری
شناسه خبر: 49734

وقایع اتفاقیه روستایی و کشاورزی در ایران معاصر

بخش شانزدهم: مروری بر اوضاع فلاحت در نقاط مختلف کشور

شمال ایران از لحاظ گذار به شکل روابط اقتصاد پولی- کالایی همیشه مقام اول را حائز بوده این امر از توسعه داد و ستد تجارتی میان روسیه و ایران ناشی می‌گردد

بخش شانزدهم: مروری بر اوضاع فلاحت در نقاط مختلف کشور

وضعیت کشاورزی شمال کشور

اخبار شبز کشاورزی؛ نواحی شمالی ایران، از لحاظ گذار به شکل روابط اقتصاد پولی- کالایی همیشه مقام اول را حائز بوده است. این امر، به ویژه، از توسعه داد و ستد تجارتی، میان روسیه و ایران ناشی می‌گردد.

کافی است دریابیم که در سال 1913، حدود 66 درصد کل صادرات و 55 درصد کل واردات ایران با روسیه انجام می‌گرفته و سهم بقیه کشورها در کل تجارت ایران 34 درصد بوده است.

در شمال ایران به خاطر داد و ستد زیاد با روسیه تدریجا بسط روابط سرمایه داری جان می‌گیرد و در بسیاری از مناطق، کشت‌‌های صنعتی جدیدی رایج می‌گردد، که قبلا، یا اصلا وجود نداشت و یا، به مقیاس بسیار کمی کشت می‌شد.

در این مناطق مزارعه پنبه مرسوم و تولید ابریشم به شدت رشد می‌کند. کشت درختان میوه و تولید خشکبار با سرعت بیشتری توسعه پیدا می‌کند و صادرات این کالا‌‌ها سال به سال افزایش می‌یابد، به‌طوری‌که این امر سبب ساز افزایش شدید قیمت زمین‌‌ها می‌گردید.

به این مناسبت، در نواحی شمال، شاهد سرازیر شدن «سرمایه تجاری- ربائی» به طرف بخش کشاورزی هستیم.

وضعیت-کشاورزی-شمال-کشور4

صورتبندی جدید مالکیت از مالکان سنتی به مالک تجاران جدید

از سال 1303 سرمایه داران تجاری – ربایی، با استثمار دهقان نرخ سود مطلوب خود را از زمین به دست می آوردند و به این مناسبت با رغبت زمین می‌خریدند. سودآوری کشاورزی، باعث شد که نزدیکان شاه، تیول داران و غیره زمین‌‌ها را غصب کنند.

در برخی موارد، املاک بزرگ اربابی، به قطعات کوچک تقسیم و توسط تجار و رباخواران خریداری و مالکیت اربابی زمین- که قبلا مساحت عظیمی را در بر می‌گرفت- تدریجا، تقسیم و کوچک می‌شد. لیکن، این تغییرات، در شیوه تولید، تقریبا، اثری ندارد زیرا، در حالی که، شیوه کار کشاورزی به شکل سابق باقی مانده است، مالک جدید، که حریص تر از ارباب قدیم است دهقانان را با شدت بیش تری استثمار می‌کند. در چنین شرائطی، خرده مالکان نیز دائما لطمه می‌بینند.

خرده مالک، برای حفظ قطعه زمین خود- که مالک «جدید» و یا ارباب «قدیم» می‌خواهند از او بگیرند- اغلب مجبور می‌شود آن را وقف کند، تا بدین ترتیب، حداقل، حق استفاده دائمی از زمین را برای خود محفوظ نگاه دارد.

طرح داور – میلیسپو جهت تحول در مناسبات اقتصادی شمال کشور

با وقوع انقلاب در روسیه و به دلیل این که جنگ  داخلی در ان کشور طویل المدت بگشت. ایران با توجه به وابستگی اقتصادی به شوروی قادر به تحمل جنگ دراز مدت نبود، بنابراین دولت تصمیم گرفت تا نخست نواحی شمال را از وابستگی به بازارهای شوروی آزاد نماید. سپس باید راه‌‌های جدید تجارتی به وجود می آورد تا از خاک شوروی نگذرد.

از این روی دولت، برنامه تغییر کشت برنج را در گیلان و مازندران برای تامین استقلال بیشتر این منطقه در نظر گرفت و به موازات تغییر کشت برنج، دگرگون کردن اقتصاد آذربایجان را نیز مد نظر قرار داد. داور و مشاور عمده مالی آن زمان میلیسپو، در سال 1926 برای مطالعه این مطلب به آذربایجان رفتند.

داور پس از بازگشت از سفر خود به نمایندگان مطبوعات گفت که برای انکشاف، ایالت آذربایجان در نظر گرفته شده است و به جای کشت‌‌های کنونی، باید کشت‌‌هایی که در بازار‌‌های عمده جهان و به خصوص در بازارهای اروپا مورد تقاضا دارد، انجام گیرد. علاوه بر این، دولت برای انکشاف شبکه راه‌‌های آهن و اتوموبیل رو نیز اقداماتی انجام داده است.

پایه انکشاف این شبکه، راه آهن جلفا- تبریز و کشتی رانی بر روی دریاچه ارومیه خواهد بود. داور به خصوص اهمیت راه آهن تبریز- رواندوز- موصل را که پایان یافته است، متذکر شد. بنا به عقیده داور، این راه آهن و تغییر کشت، باید آذربایجان را به یکی از مراکز پر رونق تجارتی شرق کشور تبدیل کنند، زیرا بدین ترتیب، کالاهای ایرانی از طریق دریای مدیترانه صادر شده، در بازارهای اروپا عرضه خواهد شد.

آرزوی دولت در این مقطع زمانی آن بود که ایران را از لزوم وجود رابطه اقتصادی باشوروی، آزاد سازد. چون بناگزیر آذربایجان و تمام شمال ایران طی ده‌‌ها سال اقتصاد خود را با احتیاجات بازارهای روسیه تطبیق داده بودند، و حال، پهلوی اول می‌خواست کشاورزی این مناطق را تغییر داده و آن را با احتیاجات و سلیقه بازارهای اروپا وفق دهد. برای رسیدن به این هدف، به راه آهن تبریز- ترابوزان امید زیادی بسته شد، زیرا این راه به آذربایجان امکان می‌داد که از طریق ترکیه و دریای سیاه با اروپا رابطه برقرار کند. برای بهبود و اتومبیل رو ساختن این راه، فعالیت بسیار بزرگی انجام شد.

وضعیت-کشاورزی-شمال-کشور3

تغییرات در چشم انداز کشاورزی مازندران

 ازجمله تغییراتی که در کشاورزی مازندران ایجاد شد، اختصاص صدها هکتاراراضی کشاورزی جدید به امر کشاورزی بود. برخی از این محصولات پیش از دوره پهلوی در اراضی زراعی مازندران کشت می شدند ولی در این دوره به سبب تجاری سازی و توجه ویژه به محصولات کشاورزی مازندران، اراضی بیشتری برای کشت آنها در نظر گرفته شد. علاوه براین، محصولات تجاری دیگری نیز بودند که تا پیش از این دوره در مازندران کشت نمی شدند، ولی به سبب شرایط اقلیمی و حاصلخیزی خاک و سوددهی بالای این محصولات، بسیار مورد توجه واقع شدند. در نتیجه اراضی جدیدی برای آنها در نظر گرفته شد. اراضی که تا پیش از این دوران، بدون زراعت و بهره وری بودند، اکنون به کشاورزی مازندران افزوده شدند.

کشت و تولید ابریشم، چای، توتون و مرکبات در راستای کاهش واردات و تأمین نیازهای بازار خارجی افزایش یافت. در این راستا حتی محصولاتی مانند کنجد، زردچوبه و حبوبات نیز در دستور کشت و تولید قرار گرفت. برای توسعه باغات، اختصاص اراضی بیشتر برای کشت محصولات باغی در مازندران و ایجاد مزارع و نهالستان ها در مناطق و زمین هایی جدید بود که به کشت این محصولات اختصاص داده شدند، مرکبات از جمله این محصولات بودند که در این دوره کاشت محصولات جدید در طی روند تجاری سازی، نقش مهمی در اقتصاد کشاورزی مازندران برعهده گرفت. بر اساس سیاستهای دولت، اقداماتی از قبیل انتقال راه آهن تهران- جنوب به شرق مازندران، برقراری ارتباط زمینی مازندران به پایتخت و نواحی مرکزی ایران با تکمیل جاده فیروزکوه، تکمیل جاده ساری به سمنان، احداث جاده چالوس به کرج و جاده آمل به تهران و ساخت تاسیسات توریستی در رامسر، چالوس و غیره در زمینه توسعه زیر ساخت ها انجام شد.

وضعیت-کشاورزی-شمال-کشور6

ایجاد صنایع وابسته به کشاورزی مانند صنایع نساجی قائمشهر و چیت بهشهر، تبدیل کشاورزی سنتی به مکانیزه برای تغییر در الگوی کشت و کشاورزی مازندران مانند توسعه کشت پنبه، کشت توتون و صنایع وابسته به آن، منظر جغرافیایی مازندران را که در طول روزگاران دراز، تحول اندکی به خود دیده بود، به شدت دگرگون ساخت. در نتیجه این اقدامات و سیاست ها، مازندران از منظر کشاورزی به مرکز کشت و تولید غلات، مرکبات، پنبه و سایر محصولات تبدیل شد. با احداث راه ها محصولات مازندران درطی یک روند تجاری سازی، به بازارهای پایتخت و دیگر نقاط ایران منتقل شدند. به عبارتی دیگر، دولت برآن شد تا پایتخت و سایر نقاط ایران را از نعمت های مازندران بهره مند کند و تحولاتی در چهره و چشم انداز کشاورزی مازندران بوجود آورد.

تحول در چشم انداز کشاورزی گیلان

در نظامات بهره برداری کشاورزی گیلان به دلیل نامساعد بودن راه ها و خطوط ارتباطی و فقدان وسایط نقلیه مکفی از دلایل گرانی محصولات زراعی و باغی و فقر روستاییان بود. در یکی از گزارش ها آمده: "به دلیل انسداد طرق و عدم مساعدت هوا، ورود اجناس به تأخیر افتاده. در نتیجه باعث ترقی زیاد اجناس و عسرت اهالی گشته. چنانچه هدم حمل غله به گیلان بر تنزل قیمت غله افزوده و پول هم نایاب است.

در منطقه کوهستانی خلخال که مردم از طریق معامله غله با شهرهای گیلان معامله میکردند، بسته بودن راه ها و عدم تعمیر آنها خسارات فراوانی به کشاورزان وارد میکند. راه های گیلان به واسطه نبودن راه شوسه مسدود شده ، به همین واسطه غله محلی فوق العاده ارزان و سایر اجناس وارده بالعکس گران شده و باعث پریشانی اهالی میگردد.

بیشتر اهالی خلخال به واسطه همین عیوبات داخلی و نبودن طرق ارتباطیه ازخلخال کوچیده و در گیلانات سکونت اختیار نموده اند. تسطیح طریق بین گیلان و تبریز عملی نشده و اگر اقدامی نشود، غالب اهالی خلخال مأیوس و به گیلانات مهاجرت خواهند نمود." 

قضایای کشاورزی آذربایجان

از عهد شاه عباس، کشاورزی در آذربایجان اهمیت بسیاری داشت؛ بخش عمده غله مصرفی کشورنیز در این سرزمین تولید می‌شد. محصول فراوان گندم بهاره و پاییزه در این استان به قدری فراوان بوده که در مکتوبات رسمی، آذربایجان را سیلوی ایران نامیده اند.

به دلیل موقعیت جغرافیایی و ویژگی های منحصربه فرد این خطه، بازرگانی و تجارت از قدیم رونق داشته و بزرگترین طبقه متوسط کشور از نظر تعداد و درصد در این ایالت وجود داشت.  خشکبار آذربایجان با حجم بسیار بالایی به شوروی صادر می‌شد و همه ساله ثروت هنگفتی از طریق صادرات خشکبار به شوروی نصیب تجار و تولیدکنندگان آذربایجان می‌شد.

این امر موجب توسعه کشت بادام و انگور در این منطقه شده بود. هنگامی که تجارت خارجی در شوروی با دستور لنین به انحصار دولت درآمد، یکباره بازار خشکبار آذربایجان کساد شد، و بسیاری ورشکست شدند. پس از سال 1310، قطع روابط تجاری با شوروی به طور مستقیم در زندگی مردم عادی آذربایجان تأثیری منفی داشت و موجب فقر بسیاری از کشاورزان شده بود. در گزارش های "اداره تفتیشیه " به دفعات به این موضوع اشاره شده که قطع ارتباط تجاری با شوروی به علت قدغن بودن عبور مال التجاره به روسیه تجار و کشاورزان تبریز را در مضیقه قرار داده است.

در سال 1311 در مراغه و ولایات اطراف رضاییه ، قیمت خشکبار تنزل یافت. بخشی از علت این تنزل قیمت به فقدان صادرات مربوط می‌شد. چنانکه قیمت خشکبار نسبت به چهارسال قبل  75 درصد تنزل کرده بود. در رضاییه نیز باغ داران مشکلات فراوانی داشتند. در مراغه بیشتر اهالی از طریق باغداری امرار معاش میکردند و به واسطه کسادی و تنزل قیمت خشکبار دچار فقر و پریشانی شده بودند.

وضعیت-کشاورزی-شمال-کشور7

صادرات محصولات کشاورزی که اصلی ترین منبع درآمد ایالت آذربایجان محسوب می‌شد، در اثر این بحران، کاهش یافت و به واسطه آن کشاورزان، تجار و مشاغل وابسته متحمل ضرر و زیان شدند. بنا به اسناد موجود، در شهر شاهپور (سلماس) در سال 1311 به دلیل تنزل قیمت غله، عمده ساکنان این ولایت دچار بدبختی و فلاکت شده و وضعیت تجارت خیلی در این شهر اسفناک گشت. کشاورزی در بین سال های 1304 تا 1313 در آذربایجان دچار رکود شد. یکی از دلایل رکود، ناشی از وضعیت جهانی تولید محصولات کشاورزی بود.

از دلایل دیگر رکود کشاورزی در آذربایجان، خشکسالی و هجوم آفات بود. به واسطه خشکسالی و کمبود آب قسمتی از محصولات کشاورزی در قصبات تبریز از بین رفت.

در مواقع خشکسالی، در مناطق مختلف ایالت آذربایجان، محصول های کشاورزی و خشکبار با زحمت فراوان به بار می نشست. در بناب، آب مورد نیاز تاکستان ها و بادام زارها را از آب چاه با دلوکشیدن تأمین میکردند و همین محصول اندک نیز خریدار نداشت ، در این وضعیت مالکان هم به دنبال دریافت سهم اربابی خود بودند. این درحالی بود که زارعین اغلب قادر به پرداخت مالیات و سهم اربابی نبودند.

مالکان و خان ها در روستاها برای گرفتن سهم اربابی بر اهالی فشار می آوردند. شکایت های بسیاری از ظلم ارباب ها به تهران ارسال شد. روستاییان در برخی از موارد اقدام به تلافی می‌کردند؛ برای مثال در یکی از روستاهای شبستر، روستاییان شبانه به املاک و باغ های ارباب ها حمله کردند و تعداد قابل توجهی از درختان بادام را از جا کندند.

گندم اندکی هم که کشاورز با مشقت فراوان به دست می آورد، بسیار ارزان خریده می‌شد. باوجود قیمت نازل گندم، به دلیل نبودن آسیاب، نان گران به دست مردم می رسید. در این وانفسای، کاهش ارزش پول ملی نیز موجب تضعیف معاش مردم شد و تنزل فاحش قیمت غله و خشکبار معیشت مردم را در مضیقه قرار داد. در این وضعیت اسفبار اقتصادی، مأموران دولتی نیز با اخذ رشوه، نارضایتی مردمی در آذربایجان را افزایش میدادند. هر روز چندین تلگرام با این موضوع به وزارت معارف ارسال می‌شد.

مأموران از همان محصول کم غله و خشکبار در صدد اخذ مالیات گزاف بودند.  در سال 1311 به دلیل سرمای شدید بهار در رضاییه حدود 75 درصد از محصولات کشاورزی از بین رفت. بلایای طبیعی مانند سرمای بی موقع در خرداد 1311 و زلزله های مکرر در اسفند 1311 در مناطقی از آذربایجان موجب تشویش مردم شد.  زلزله موجب تخریب کلی برخی از روستاهای رضاییه و ماکو شد و سرمای طاقت فرسای این منطقه عرصه را بر اهالی تنگ کرد و روستاییان مجبور شدند در حیاط خانه های خود و یا در دشت ها زندگی کنند.

هجوم ملخ ها به مزارع آذربایجان از مغان و بیله سوار گرفته تا مراغه و سردشت، خسارت سنگینی به کشاورزان وارد کرد. کمبود توتون هم از مشکل های دیگر در رضاییه و مناطق اطراف بود. قانون انحصار تجارت توتون موجب شد که بسیاری از کشاورزان از کشت آن صرف نظر کنند. علت این امر، مالیات سنگینی بود که دولت از این محصول دریافت می کرد. اداره مالیه به عنوان یکی از واسطه ها در ارتباط میان دولت و بخش تجاری ایالات، ضعف های ساختاری بسیاری داشت. قسمتی از مشکل های اداره مالیه مربوط به کارمندان دولت بود.

در این اوضاع وخیم اقتصادی، دولت نیز از مالکان روستا مالیاتی غیرمنصفانه دریافت میکرد. کسادی بازار غله و به فروش نرفتن محصول، بر فقر کشاورزان افزوده بود. مأموران مالیه درحالی مالیات می گرفتند که محصول اصلا به فروش نرفته بود و در این اوضاع همه فشارها متوجه کشاورزان می‌شد. در سال 1313 ،به موجب قانون جدیدی مقرر شد از محصولات کشاورزی و دامی، هنگام ورود به شهرها یا صدور از کشور، سه درصد قیمت جنسی مالیات گرفته شود و از هر جنس تنها یک بار مالیات اخذ شود. از کندو داران آذربایجانی به ازای هر کندو 10 شاهی، مالیاتی بنام " بیوت النحل" دریافت می شد.

 اوضاع نامناسب کشاورزی و عدم حمایت دولت از مردم آسیب دیده، نارضایتی را در آذربایجان افزایش داد. در سال 1312 در بخش هایی از آذربایجان امراض دامی گسترش یافت و خسارت هایی به گله داران وارد کرد. مشکل دیگر این که در مناطق وسیعی از آذربایجان، اصلا "اداره حافظ الصحه" وجود نداشت. در مناطقی هم که وجود داشت، عملکرد قابل قبولی نداشت.

در گزارش اداره مالیه آذربایجان آمده است: "تشکیلات صحیحه خیلی ناقص است. مردم در زحمت و ابداً مایل به مراجعه نیستند. خصوصا که رئیس صحیحه مراغه اغلب به مأموریت تحقیق محلی اعزام می شوند و اداره تعطیل است". در دهه 1310 بیماریهای مختلف دامن گیر اهالی شهرهای آذربایجان بود که از آن جمله میتوان به شیوع بیماری دیفتری و آبله در مشکین شهر اشاره کرد.

باتوجه به نبود امکانات و عدم آگاهی مردم، این بیماری همه گیر شد و یک سوم از مبتلایان، که بیشتر آنها کودک بودند، فوت کردند.مرض آنفولانزا هم در سال 1311 شیوع یافت و به دلیل نبود طبیب بسیاری جان خود را از دست دادند. در گرم رود و میانه، بیماری های بسیاری وجود داشت؛ ازجمله سل، مالاریای شدید، حصبه، گریپ، چشم درد، سیاه زخم و جذام. امراض سفلیس و سوزاک نیز از سال 1300 وارد ایالت آذربایجان شد و بنابه گفته اطبای این ناحیه از هر 100 نفر، 50 نفر به یکی از امراض مبتلا بود. در سال 1310 مرض گریپ و آنفولانزا به مراغه و شهرهای اطراف سرایت کرد و اوضاع برای اهالی این منطقه غیرقابل تحمل شد اوضاع بهداشتی آذربایجان در سالهای آخر حکومت پهلوی اول همچنان وخیم و نابسامان بود. در سال 1317 استانداری در گزارشی به دفتر شاهنشاهی اوضاع بهداشتی را اسفناک توصیف میکند. در این سال به طور متوسط 70 درصد مردم به بیماری سفلیس مبتلا بودند.

در برخی از افراد، بیماری به حدی پیشرفت کرده که سیستم عصبی نیز درگیر شده بود. در گزارش آمده که به طور متوسط صدی هفتاد مردم در بخش های مختلف مبتلا به این مرض خانمان سوز می باشند و نتایج و عواقب وخیم آن نیز کاملا مشهود و عده دیوانگان که در نتیجه این مرض است رو به ازدیاد میباشد. بیماری دیگری که در سالهای 1320 -1317 در آذربایجان شیوع داشته جذام بود. اعتبارات بهداشتی در این منطقه ناکافی و موجب شیوع زیاد جذام شده بود. در آذربایجان تنها یک مرکز برای بیماران (جذام خانه) وجود داشت که در سال 1316 با وام شهرداری تبریز احداث شد و 600 نفر از بیمارانی که در مرحله پیشرفته بیماری بودند با وضعیت رقت بار و تاسف انگیز در آن نگهداری می شدند.

وضعیت-کشاورزی-شمال-کشور8

وضعیت کشاورزی و موقعیت روستایی در جنوب کشور

در دهه نخست ۱۳۰۰، ایالت خوزستان و توابع وابسته به آن هرچند از زمین‌های زراعتی و منابع معدنی برخوردار بودند، اما به دلیل بافت سنتی و اقتصادی آن زمان، حتی صنایع بومی این منطقه نتوانسته بود رشد چندانی داشته باشد. عبابافی در خوزستان و به‌خصوص قالی‌بافی که در بسیاری از ایالت‌های ایران آن زمان رواج داشت، در خوزستان در حالت رکود قرار داشت. اصلی ترین مسئله ای که کشاورزان در نواحی جنوبی با آن روبه رو بودند، مسئله ی آبیاری زمین های کشاورزی بود.

شکسته شدن پل ها و سدهایی که بر روی رودخانه ها بسته شده بود و تعمیر نشدن شان از سوی دولت، گاه سبب اتلاف نفوس مردم مناطق جنوبی و خشکی زمین های کشاورزی می گشت. به عنوان نمونه به علت خرابی پلی در دزفول، حدود هشتاد هزار نفراز مردم این منطقه که تنها از راه کشاورزی امرار معاش می کردند، در معرض خسارات شدید قرار گرفتند و لذا در اردیبهشت 1310 از مجلس خواستند با تعمیر پل، زمین های کشاورزی دزفول و توابع آن مشروب و کشاورزی مجدداً سامان پذیرد.

در این ماجرا، خرابی پایه های پل دزفول موجب شده بود که اولاً راه عبور و مرور آبادی ها در خطر قطع شدن قرار بگیرد، ثانیاً محل قرارگیری پایه های فرسوده ی پل به مرور زمان عمیق شده و در اثر عدم رسیدگی در معرض تخریب قرار داشت و همین مسئله بستر رودخانه را به اندازه ای گود نموده بود که نهرهایی که باید از رودخانه آب گیری می کردند و زمین های کشاورزی اطراف را سیراب می نمودند، نمی توانستند آبگیری نمایند. دو نهر بزرگی که به زمین های کشاورزی آب رسانی می کردند « الیاس » و « نهرخان » نام داشتند که اراضی زیادی را مشروب می نمودند که به علت خرابی پایه های این پل، خشک شده بودند. این موضوع با پیگیری نهاد قانون گذار از وزارت اقتصاد ملی و وزارت طرق به سرعت مورد بررسی قرار گرفت و بر همین اساس یک مهندس به دزفول اعزام شد تا مطالعات لازم را در این خصوص انجام دهد. از طرف دیگر بنا به درخواست مجلس شورای ملی و اداره کل فلاحت، مهندسینی نیز برای انجام مطالعات در خصوص بستن سد «شادروان» در دزفول اعزام شدند. شادروان به معنی سراپرده و فرش منقش است و چون زمین رودخانه را با سنگ فرش کرده بودند آن را شادروان می گفتند.

درراپورتی که به تیمور تاش وزیر دربار نوشته شده است به این موارد اشاره شده است :" زمین بنی‌طرف، استعداد هر قسم زراعت از نیشکر، مرکبات، درخت‌های گرمسیری، توت برای محصول ابریشم و اوکالیپتوس و کائوچو، توتون، تنباکو، کرچک، کنجد، نیل، انار، انجیر، هلو، زردآلو، گوجه، سیب‌زمینی، چغندر، حنا، کلم و هر نوع سبزی‌جات را دارد. بوته بادنجان و کرچک و پنبه‌اش درخت می‌شوند و در سال سه بارمحصول می‌دهند. به تصدیق اهل خبر، پنبه‌اش از حیث نظافت الیاف مرغوب بازار اروپا و دنیا است، اما متاسفانه در همچو زمین حاصل خیز که به اصطلاح فلاحین فاریاب (یعنی آب به آنها می‌نشیند) اهالی بنی‌طرف از شلتوک‌کاری هم کاملا استفاده ندارند زیرا یک نوع برنج عربی مثل جو و گندم در اراضی می‌افشانند که تخمی ۲۷ الی ۳۰ تخم بیشتر نداده و از آن برنج آرد کرده، نان می‌پزند. این نان را خود اعراب باید بخورند.

در بنی‌طرف فقط باید نخل را در مرکز آن که حفاجیه است شماره کرد، چندین نخل بیشتر ندارد. از میوه اسمی شنیده‌اند به جز هندوانه و خربزه بدی که تخم عربی هزار ساله است، چیز دیگری ندارند. چوب و تخته اگر محتاج شوند با داشتن همچو زمین باید از خارج بیاورند.

زندگانی رقت‌آور مردم بدبختش در همچو مخزن فلاحتی عبارت از یک کپر است که نی آن را از هورها (یعنی برکه‌هایی که فاضلاب رودخانه‌ها تشکیل می‌دهد) به دست آورده خانه‌سازی نمایند و اگر چه نفری که به شمار می‌آیند خانه گلی داشته باشند اثاثیه ندارند. اثاثیه و هستی زارعین عبارت است از چند قطعه حصیر، چند ظرف گلی (و) کیسه آرد از همان برنج عربی". در یک گزارش آمده:

"اگر دولت با صرف دویست الی دویست و پنجاه هزار تومان برای بستن "سد نهر هاشم" به تاسیس یک موسسه فلاحتی توجه فرمایند، بنی‌طرف استعداد آن را دارد که قسمت مهم کسر بودجه ایران را خیلی زود جبران کند. زیرا یک‌‌بیلیون (و) چهل میلیون ذرع مربع اراضی فعلا که سدی بسته نشده است در آنجا شلتوک‌کاری عربی می‌شود. چنانچه توجه شده و از برنج‌های صدری مازندران در آنجا به طرز نشاء کاشته شود، البته عایدی آن چهار برابر برنج فعلی شده و از قرار خرواری سی‌تومان تقریبا به مصرف فروش خواهد رسید. ملاحظه فرمایید چقدر فرق معامله است. تاکنون به واسطه بی‌اطلاعی در بنی‌طرف هیچ تریاک‌کاری نشده است.

در صورتی که برای این زراعت بهترین اراضی است. اراضی بنی‌طرف تماما خالصه دولت است.استعداد نگاهداری حشم در سرحدات بنی‌طرف خیلی خوب و به طوری که همه ساله عراقی‌ها از این اراضی استفاده نموده و احشام خود را به علوفه در مقابل مختصر مالیات به سرحدات بنی‌طرف می‌آورند."

"صنایعی از قبیل قالی‌باقی و پارچه‌بافی و نخ‌ریسی و پنبه‌پاک‌کنی در ناصری موجود نیست. فقط مکاین آبی در شهر و اطراف شهر دارد از قبیل صابون‌پزی و لیمونادسازی و کره‌سازی و برق و یخ‌سازی بالغ بر ۲۸ دستگاه موجود است. صورت آنها جداگانه از لحاظ عالی می‌‌گذرد.

استعداد محل در ناصری و کلیه نقاط خوزستان در صورتی که آب جاری باشد فوق‌العاده برای غرس اشجار، خصوصا توت‌کاری برای به عمل آوردن محصول ابریشم بسیار خوب و یگانه وسیله برای تشویق اهالی آب جاری است. فعلا چند دستگاه ماشین‌های آبی که اطراف ناصری در امتداد رودخانه کارون زارعات را فاریاب می‌نماید همه‌گونه اشجار توت، انجیر، مو تبریزی، بید، پسته، بادام، انار، هلو، شفتالو، مرکبات، همه رقم پنبه و حبوبات از هر قبیل زراعت و به خوبی نتیجه گرفته شده است. مخصوصا درخت توت که فوق‌العاده در این حدود رشد دارد.

آب و هوای خوزستان طوری است که اغلب درخت‌های سردسیر هم در این حدود ترقی دارد و به خوبی می‌توان از آنها استفاده نمود. چیزی که اهالی را از منافع عمده باز داشته همانا شکسته شدن سدها و نبودن آب جاری است که ماشین و مکینه جبران ضرر شکستگی سدود را البته نمی‌کند، بلکه می‌توان گفت عملیات ماشین مانند قطره در مقابل دریا است.

اگر سدهای اهواز و کلیه خوزستان مثل سد شادروان شاپور، نهر هاشم، شاخه بنی‌طرف، سد شاور و سدود دیگر این صفحه بسته شوند و چند موسسات فلاحتی در نقاط مختلفه خوزستان ایجاد گردد و عده‌‌[ای] زارعین بصیر از اصفهان و یزد و گیلان و مازندران به این حدود اعزام شوند، بر سبیل قطع می‌توان گفت خوزستان در زمان کمی به بین‌النهرین برتری خواهد داشت و مانند عهد شاپور هزار فرسخ مربع را تحت زراعت خواهد گرفت. تشویق مردم فقط تهیه آب است.

کلیه اراضی خوزستان برای زرع تریاک خوب و در صورتی که اداره مالیه اجازه زرع تریاک را بدهد در سال ممکن است مقدار کلی از محصول شیره تریاک استفاده نمود و مقدار تقریبی هر جریب هزار ذرع مربع یک‌من تبریز خواهد بود و اطراف ناصری بعضی خورها (برکه‌های بزرگ که اغلب نیزار می‌شوند) مراتعی هست و استعداد حشم‌داری را دارد. چندین سد در اطراف ناصری هست که مهم‌ترین آنها سد اهواز است. تمام این سدها شکسته و از بین رفته، از قبیل سد نهر هاشم یا حمیدیه و سد شاپور و سد اهواز که فعلا در روی آن پل برای عبور راه آهن ساخته شده است".

در محمره، موسسات از قبیل قالی‌بافی، نخ‌ریسی، پارچه‌بافی و پنبه‌پاک‌کنی نیست ولی کارخانجاتی مثل یخ‌سازی ۲ دستگاه، دروی ۴ دستگاه، برق ۲دستگاه، برنج‌پاک‌کنی ۲ دستگاه، ماشین برای تصفیه آب شهر یک دستگاه موجود است. استعداد محل برای هر گونه مرکبات و توت‌کاری برای محصول ابریشم و کائوچو (الان هم چند درخت آن موجود است)، اکالیپتوس و انواع درخت‌های جنگلی (و) کشت چای فوق‌العاده شایستگی ترقی و تعالی دارد. نگاهداری و پرورش حشم به واسطه نداشتن مراتع در محمره غیرمقدور است.سد بندی‌هایی که باعث تزیید زراعت تازه بشود ندارد ولی به واسطه مد و جزر که شبانه‌روز دو مرتبه ظاهر می‌شود، ممکن است اراضی جدیدی حیازت کرد. سهل‌ترین چیزی که ممکن است به این موضوع کمک نموده مقصود مطلوب حاصل گردد وارد (کردن) چندین دستگاه تراکتور که به طور اجاره به مالکین واگذار نماید که هم احداث آنها (را) نموده هم اراضی بایر را شخم زده برای زراعت حاضر نمایند. تریاک‌کاری در محمره سابقه ندارد، ولی استعداد محلی کاملا موجود است منتها به علت رطوبت هوا چندان تریاکش خوب نمی‌شود. اراضی محمره کلیه خالصه دولت است و خالصه انتقالی به هیچ وجه ندارد. اسامی خالصجات دولت به شرح ذیل است:

سرحد، تمار، خمیسه، نهر یوسف، سعیدان، نهر جدید، شاخور، مجری، خیین، کرت، نواصر، عریض، مفتیه، مندوان، محوله، سرحانیه، سوره، دربند، عربیدیه، صانع، معموری، مصلاوی، حیران، حفار شمالی و قصبه مینعات. استعداد این نقاط به طوری است که هم قسم محصولات گرمسیری، خصوصا نیشکر، پنبه، توتون و درخت توت و مرکبات و میوه‌جات به عمل می‌آید. معادن در محمره گچ و نمک است. در رامهرمز صنایعی موجود نیست فقط دو دستگاه قالی‌بافی فارسی‌باف فعلا دایر است.

عبابافی سابقا رواج داشته و حالا بیش از ده دستگاه عبابافی موجود نیست.اراضی رامهرمز برای توت‌کاری مستعد و اشجار زیادی از قبیل مرکبات و میوه‌جات و خرما موجود، ولی عمل آوردن ابریشم با استعدادی که دارد به واسطه عدم اطلاعات و علم به این امر معمول نبوده است. باید به وسیله موسسات فلاحتی به آنها آموخت. مردمش با استعدادند و زود می‌آموزند. اراضی تحت زراعت تریاک ۲۵۰ جریب و میزان تقریبی هر جریب حداقل ۱۵۰ و حداکثر ۲۰۰ مثقال شیره تریاک محصول دارد. حسن رامهرمز این است که اراضی آن فاریاب است.استعداد مراتع رامهرمز گنجایش نگاهداری اغنام و احشام زیاد را ندارد.

از رودخانه‌های رامهرمز ممکن است بندهایی بسته و اراضی تازه تحت زراعت آورد؛ ولی نظر به اینکه املاک رامهرمز اغلب متعلق به بختیاری‌ها و شیخ خزعل‌خان است، بایستی از طرف آنها این اقدام به عمل آید. خالصجات دولتی در رامهرمز یک قسمت مشهور است به اراضی مکوند واقعه در جانکی. حوزه رامهرمز قریب هفتصد خیش دیم، چون فاریاب نیست استعداد اشجار را ندارد.محصولاتی که در رامهرمز به عمل می‌آید و زراعت آنها معمول است از گندم و جو، کنجد و برزک، باقلا و مخصوصا مرکبات زیاد. اراضی آن استعداد خوبی برای کشت پنبه و توتون و توت و انواع درخت‌های جنگلی دارد، ولی فلاحین بصیر مطلع می‌خواهد و موسسه فلاحتی که اهالی آنجا هم از اطلاعات آنان استفاده نمایند.

معدن نفت در قریه هفت گل جزو رامهرمز موجود و کمپانی نفت استخراج کرده و نیز چشمه نفت سفید در قریه رغیوه که جزو املاک آقای مرتضی قلی‌خان بختیاری موجود و فعلا اجاره داده شده به سالی سیصد تومان و هفت و هشت چشمه نفت در قریه ماماتین متعلق به آقای سردار جنگ هست که شروع به استخراج آنها نشده، ولی قیر بیرون می‌آید و اغلب اهالی خودسرانه از آنها استفاده می‌نمایند و معدن گوگرد در گنبد لران واقع و متعلق به میرزا محمدحسین باشی است که یک چشمه آن ظاهر شده و کسی هنوز از گوگرد آن استفاده نکرده است. منطقه فلاحیه از دیگر بخش‌های ایالت خوزستان است که طبق اسناد موجود اوضاع اجتماعی- اقتصادی آن نیز مانند دیگر بخش‌های این ایالت از وضعیت چندان مطلوبی در دوره رضاخان برخوردار نبوده است.در حالی که اراضی فلاحیه از استعداد پروراندن همه گونه محصول گرمسیری برخوردار بوده‌اند، اما به دلیل نداشتن سدهای مناسب برای مصرف بهینه از آب این منطقه، مشکلات و معضلاتی را به وجود آورده بودند که در راپورت این ایالت به نمونه‌های چندی از آن اشاره شده است.

وضعیت-کشاورزی-شمال-کشور5

درکتاب «اسنادی از اوضاع اقتصادی - اجتماعی ایالات و ولایات ایران در دوره رضاخان»، اشاره می‌شود. چون نبات و حیوان با پیوند غیر بومی به مراحل رشد و تکامل می‌رسد، برای اصلاح مواشی و دواب این سرزمین که لاغر و نازک‌اندام نموده می‌شوند بایستی چند راس اغنام و احشام جهت تخم‌گیری از نجد به این منطقه آورد و بذر گندم و جو و شلتوک فعلی را هم عوض کرده از رشت و مازندران شلتوک وارد و به همان ترتیب نشا نمود، زیرا اعراب شلتوک را مثل گندم و جو می‌کارند و نشا در اینجا معمول نیست. اگر چند رعیت از یزد و گیلان و اصفهان و مازندران خواسته شوند، البته تاثیر خوبی در فلاحت فلاحیه خواهد داشت.

 قلمه بید، ناژو، سفیددار، سر [و]، صنوبر، کاج، تبریزی و درخت‌های هندی و مازندرانی در دو طرف ساحل شمالی و جنوبی شط جراحی و همین طور در جنبین انهار و جوی‌ها[ی] کوچک غرس شود و برای انجام این منظور در صورت بودن اعتبار و آوردن عده[ای] فلاح به طوری که در فوق عرض شد مشایخ را هم باید ملزم و تشویق نمود که کاملا درخت‌کاری نمایند. در باتلاق‌ها اگر اشجار هندی و مازندرانی غرس شود. حتما تیر و تخته از آنها گرفته خواهد شد که رفع احتیاجات خوزستان را کرده، بلکه بعدها مال‌التجاره خوبی خواهد شد. در اینجا لازم می‌دانم عرضه بدارم کلیه اراضی خوزستان دارای استعداد است و لایق برای غرس اشجار و هر نوع محصول که عمده آنها پنبه و درخت توت برای محصول ابریشم و نیشکر که مخصوصا سابقه در خوزستان دارد و فعلا احتیاج مبرمی به توجه اداره فلاحت دارد که در چند نقطه مثل بنی‌‌طرف، فلاحیه، محمره [و] جزیره حاجی صلبوخ موسسه فلاحتی ایجاد و به بسط این زراعات و غرس اشجار مرغوب بپردازند تا منافع آن عاید مملکت و ملت گردد. تایید و توجه اداره‌کل فلاحت مورد انتظار است.

پل و سد شادروان شوشتر با اهمیتی که حائز بوده والریان امپراطور رم در سنه ۶۲ قبل از میلاد که در ایران حبس بود، آنجا را بنا کرده. پل مزبور روی رودخانه شطیط بنا شده. محل پل تقریبا در دو هزار ذرعی که روخانه شطیط از شط کارون جدا می‌شود واقع گردیده و البته از نظر مبارک گذشته است. این بنا یکی از بهترین نمونه‌های ابنیه متعدده قدیمه رمن‌ها است و طرز مهندسی آن به اطلاع اصحاب فن از هر حیث ممتاز بوده؛ اگرچه اهل فن امتداد پل مزبور را می‌گویند چندان خوب نیست، ولی در این مطلب شکی نیست مهندسین و معمارانی که پل را ساخته‌اند مجبور بوده‌اند بنای پل را روی کمر و سنگ قرار داده و آن را در محل محکمی استوار نمایند. منافع احداث این سد(بند میزان) این بوده است که به وسیله نهر میان آب که از زیر قلعه سلاسل حفر شده و به رودخانه شطیط متصل است، اراضی حاصل خیز میان آب شوشتر را مشروب می‌نموده.

چون سطح رودخانه شطیط پایین و ممکن نیست در ایام پاییز و نقصان آب بتواند آب جریان پیدا کند، سد شادروان به درجه و مقیاس مهندسی مرتفع ساخته شده بود که آب بلند شده در نهر میان آب سوار باشد و آب جریان پیدا نماید. در هر حال این [سد] چهل و پنج سال است که خراب شده و میان آب با آن اهمیت فلاحتی که داشته از بین رفته، ساکنان آب پریشان و مفلوک شده‌اند. چقدر موثر [است] برای بستن سد اهواز که اول سد شادروان شاپوری شوشتر و سد دزفول بسته شده تا قوه فشار آب کم و بتوان به بستن سد اهواز موفق گردید و به طوری که می‌گویند سابقا این رعایت در بستن سدود کاملا شده است و اگر توجه فرمایند که اول اقدام در بستن سد شادروان شوشتر و دزفول شود تا هفت فرسخی ناصری آب احاطه کرده و ممکن است در مدت قلیلی منافع بی‌شماری به دست آید، زیرا تمام اراضی میان آب خالصه دولت و با استعدادی که زمین آنجا دارد، می‌توان همه نوع محصول از آنجا برداشت نمود.

سابقا مهندسین انگلیسی مخارج ساختمان پل و سد شادروان شوشتر را در سیصد و شصت هزار تومان بازدید کرده‌اند. البته بازدید آن وقت برای حالا موثر نخواهد بود و بایستی به وسیله مهندسین عالی‌مرتبه بازدید مخارج کرد."استعداد اراضی شوشتر برای توت‌کاری و به عمل آوردن محصول ابریشم، مخصوصا پنبه، کرچک، کنجد، کا(ئو)چو، مرکبات و هر قسم درخت، نیشکر و زراعت به اعلی درجه خوب ولی با شکستگی سد شادروان شاپور کلیتا دیم‌کاری و در صورتی که سد آن که در حدود چهل‌و‌پنج سال است شکسته شده بسته شود، میان آب شوشتر دوباره رونق اولیه را پیدا کرده از شوشتر تا ناصری هم اراضی فاریاب خواهد شد. فعلا مقدار اراضی که تحت تریاک‌کاری می‌رود خیلی کم و در حدود ۷۲۸۴ ذرع مربع است و مقدار ۶۲۵۹مثقال شیره تریاک از آن جمع‌آوری شده ولی «لآلی» محلی است در دوازده فرسخی شوشتر که جزو بختیاری است، زراعت تریاک عمده به وسیله الوار می‌شود و تاکنون مقدار اراضی که در آنجا زراعت تریاک می‌شود غیرمعلوم. تریاکی که هذه‌السنه از آنجا جمع‌آوری شده در حدود مقدار ۱۸۷۴مثقال شیره تریاک بوده که مامورین مالیه شوشتر رفته شیره تریاک آنجا را خریداری نمایند.استعداد حشم‌داری در حوزه شوشتر خیلی خوب است خصوصا در بلوک شعیبیه که در قسمت غربی شهر واقع و فعلا محل سکونت عشایر و اعراب کعب و ممکن است حشم زیادی در آنجا پرورش داد. اسامی خالصجات دولتی مربوط به حوزه شوشتر قومات، نکار (و) عجیرب است. از اراضی مزبوره برای همه‌گونه زراعت مستعد و بذر فلاحتی آنها در حدود هزار جفت گاو است که فعلا در آنجا زراعت می‌شود. قسمت عمده محصولی که در بلوک شوشتر به عمل می‌آید گندم و جو است".

وضعیت-کشاورزی-شمال-کشور1

تلاش نمایندگان جنوب در مجلس برای اصلاح امور زراعت

بیشتر نمایندگان ایالات جنوبی در تلاش بودند تا اقداماتی برای آبیاری و سدسازی در حوزه ی انتخابی خود صورت دهند، چرا که رونق کشاورزی در آن حوزه، موجب تفوق و برتری آن بخش نسبت به سایر نقاط جنوبی می گشت. شکرالله صفوی، نماینده بوشهر هنگام مذاکره در خصوص راه سازی در سواحل و بنادر از دولت درخواست نمود که برای ساختن سد رودخانه ی موند و بهبود کشاورزی در دشتی هرچه سریعتر اقدام کند. یکی دیگر از مسائل کشاورزی مناطق جنوبی کشور در ارتباط با شور شدن آب رودخانه ی شیرین کارون در اثر ورود به آب های شور خلیج فارس بود.

توضیح اینکه دو رود بزرگ «کرخه» و «کارون» از رودخانه های بزرگ آب شیرین در خوزستان هستند. رود کرخه در جنوب غربی خوزستان واقع شده و از شمال به جنوب در جریان است و پس از طی مسیری در حدود 900 کیلومتر به رود دجله در عراق می ریزد. کارون نیز در مرز ایران و عراق به اروندرود می پیوندد و روانه خلیج فارس می شود. دو رود دجله و اروند رود نیز به آب های خلیج فارس می ریزند. شوری آب های خلیج فارس در ارتباط با دو رود کارون و کرخه، شیرینی آب این رودخانه را نیز تحت الشعاع قرار داده و در کنار مشکل دیگر زراعت این منطقه، یعنی شوری زمین، مشکلات کشاورزان مناطق جنوبی را مضاعف می ساخت. دولت برای حل این معضل طی سال ها تدبیری نیاندیشیده بود و به این سبب، ناتوانی دولت در استفاده از رودخانه کارون برای آبیاری زمین های کشاورزی جنوب، از عمده ترین مشکلات کشاورزان این منطقه بود.

به همین جهت "ضیاء الدین نقابت" درخواست افزایش بودجه کشاورزی 1314 برای بنگاه آبیاری، جهت بهره برداری صحیح از این رودخانه را داشت . نمایندگان با اشاره به این نکته که دو رودخانه کارون و کرخه موجب حاصل خیزی دشت خوزستان شده اند ولی آب شیرین این دو رودخانه به آب شور دریا می ریزد، از دولت می خواستند در مورد بستن سدّی بر روی رودخانه کرخه تعجیل کند. ساختمان این سد که 150 هزار هکتار از زمین های کشاورزی خوزستان را مشروب می نمود و موجب رونق کشاورزی این ناحیه می گردید، قبل از سال 1320 مورد توجه مسئولین قرار گرفته بود اما به علت جنگ جهانی دوم، ساخت آن متوقف شد. بعد از جنگ، در سال 1323 "ساعد"، نخست وزیر وقت، به مجلس اطمینان داد که ساخت این سد را به پایان برد.

از سال 1325 مجدداً مهندسینی جهت انجام مطالعات لازم به محل اعزام شدند، اما به دلیل توقف عملیات ساختمانی سد، انتقاد و اعتراض نمایندگان مجلس به عملکرد دولت شدت گرفت و از تصمیم دولت برای ساختمان این سد بر روی کرخه پرس و جو کرده و خواستار تعیین تاریخ مشخصی برای شروع مجدد این کار شدند.

هم زمان با شروع اعتراضاتِ نمایندگان به تأخیر ساخت سدّ، دولت اقدامات مهمی را برای انجام عملیات ساختمان سد به سرعت آغاز نمود. نمایندگان جنوب معتقد بودند در صورت رسیدگی به وضعیت آبیاری زمین های کشاورزی، خوزستان به تنهایی می تواند تمام بودجه ی کشور را تأمین کند، به طوری که درآمدهای حاصله از کشاورزی و معادن نفتی این منطقه، تمام ایران را بی نیاز خواهد ساخت.

همچنین نمایندگان از دولت دکتر مصدق اصلاح فوری وضعیت کشاورزی خوزستان را انتظار داشتند. مسئولان کشاورزی علت تأخیر در ساخت سدّ کرخه را اعتبارات اندک و ناکافیِ بنگاه آبیاری دانست اما اعلام کرد که مطالعات فنی و مهندسی نظیر نقشه برداری و مطالعات زمین شناسی برای انتخاب محل در حال انجام است و به نمایندگان خوزستان قول داد ظرف مدت دو سال این سد ساخته شود. نمایندگان با مقایسه ی وضعیت کشاورزی ایران و عراق خواستار تقسیم اراضی خالصه بین کشاورزان دشت میشان خوزستان بودند و اطمینان داشتند با بستن سد بر روی رودخانه های متعددی که در این منطقه جاری است، کشاورزی احیاء خواهد شد. سیاست های اجرایی دولت برای بستن سدّ بر روی کرخه موجب شد که نمایندگان از دولت بخواهند دانشکده کشاورزی نیز در این ناحیه و در کنار سد تأسیس نماید، چرا که با توجه به استعداد اراضی خوزستان به لحاظ کشاورزی و رقابت تولید محصولات کشاورزی با منطقه ی بین النهرین، منطقه خوزستان به خوبی می توانست یک رقیب قدرتمند منطقه ای را از صحنه اقتصادی حذف کند و با اعمال سیاست های درست نسبت به امور کشاورزی به خوبی جای خالی آن را پر نماید.

وضعیت کشاورزی در جنوب شرق کشور

در  جنوب شرق کشور محدوده های زراعی جنوب کرمان، جیرفت، کهنوج و رودبار، سیستان و بلوچستان تا بیرجند و قائنات، بدلیل فقدان سکونتگاه های روستایی ثابت، جابجایی شدید دموگرافیک و کوچکی و پراکندگی بالای دهات، وظیفه خدمات رسانی کارکنان دولت به روستاییان بسیار دشوار بود و این امر بیشتر به مامورین سیار اداره مالیه و پست خانه و سربازان نظام وظیفه سپرده می شد. در این منطقه اراضی کشاورزی به چهار دسته تقسیم می‌شدند. دسته اوّل اراضی ملکی یا شخصی بود که مالکیت آن بیشتر متعلق به خوانین و رؤسای ایلات و عشایر بود. دسته دوّم اراضی وقفی بودند که به مصارف خیریّه می‌رسید.

دسته سوّم اراضی خالصه دیوانی بود که به حکومت مرکزی تعلق داشت و اغلب به صورت اجاره در اختیار زارعین قرار می‌گرفت و بر اساس میزان مشارکتی که طرفین در امر تولید داشتند محصول به دست آمده تقسیم می‌شد. دسته چهارم اراضی خالصه سلطنتی بود که در حکم املاک شخصی شاه محسوب می‌شد.

میزان این اراضی در این منطقه در مقایسه با اراضی خالصه دیوانی در سطح کمتر بود. اداره اراضی خالصه از سوی حکومت مرکزی به حاکم قاینات و سیستان سپرده شده بود که از طرف حکومت این اراضی را اغلب به مستأجرین محلّی اجاره می‌داد و عایدی حاصل از آن را جهت حکومت مرکزی ارسال می‌کرد، امّا اغلب زمین‌های اربابی که از زمره املاک شخصی نیز محسوب می‌شدند به خاندان علم و خویشاوندان شان تعلّق داشت. در واقع قریب به اتفّاق زارعین و کشاورزان این منطقه در روی زمین‌های اجاره‌ای کار می‌کردند و تا جایی که از فحوای منابع تاریخی بر می‌آید وضعیت بسیار مشقت‌باری داشتند.

درآمدی که سالانه از کشت غلّه، از ایالت سیستان عاید می‌شد به حدود 24000 خروار در سال می‌رسید. از این میزان حدود 6850 خروار برای مصرف سربازان و قشون و مقامات حکومتی که در سیستان مستقر بودند اختصاص داشت، باقیمانده عایدی این ایالت را حشمت‌الملک دوم موظف بود تا برای خزانه حکومت مرکزی به تهران ارسال کند، امّا به دلیل صعب‌العبور بودن راه‌ها و عدم وجود امنیّت تا حدّامکان از ارسال مالیات جنسی اجتناب ورزیده و در عوض قیمت اجناس را به صورت نقدی برای حکومت مرکزی می‌فرستادند.

مطالعات تقی بهرامی در احوال زراعت سیستان

تقی بهرامی؛ در راستای فرمان تیمورتاش، مطالعاتی در باره کشاورزی سیستان و احوال رعایای سیستانی انجام داده و نتایج بدست آمده از این مطالعات را در شهریور سال 1310 ضمن یک گزارش مفصل در اختیار  وزارت اقتصاد ملی و دربار قرار داد. در این گزارش اطلاعات جالبی دیده می شود از جمله اینکه سیستان بالغ بر 172 روستا دارد که همگی خالصه دولتی است و ملک اربابی ندارد. تمامی این خالصه جات در اجاره 120 مستاجر محلی است که همگی از سرداران و کدخدایان محلی هستند.

بیشتر تجارت قاینات و سیستان در قلمروهای جنوبی از راه‌های خشکی و دریا با هندوستان و انگلستان انجام می‌شد و اغلب مناطقی هم که در قلمروهای جنوبی بود از کالاهای انگلیسی مصرف می‌کردند، امّا در قلمروهای شمالی قاینات به دلیل هم‌جواری که با شمال خراسان داشت و به دلیل نفوذ گسترده تجاری روسیه در این منطقه محصولات کشور روسیه بیشتر و چشمگیرتر می‌نمود و تجار مناطق شمال قاینات هم ترجیح می‌دادند با تجّار روسی که راحت ‌تر در دسترس آنها بود وارد معامله شوند چنان که منابع می‌گوید سالانه حدود /7000 بار شتر چرم، پشم و پوست برای صدور از این ناحیه به روسیّه صادر می‌شد و در عوض دیگ‌های فلزی، پارچه، و قند از آنجا به بازارهای قاینات و سیستان وارد می‌شد. به این ‌ترتیب در این دوره بازارهای ولایت قاینات و سیستان زیر پوشش کالاهای دو کشور روسیه و انگلستان بود. تجارت شهر بیرجند در این دوره از راه بندرعباس انجام می‌شد و مقداری از تجارت این شهر هم از راه شمال با روسیه انجام می‌گرفت.

تجارت پشم در این شهر توسط چند تن از تجار ارمنی صورت می‌گرفت که غالباً در سبزوار به سر می‌بردند و گفته می‌شد سالانه حدود 5 هزار بار شتر پشم و کالاهای دیگر از طریق این شهر از طریق دریای خزر صادر می‌شد.

بخش زیادی از شکر مصرفی شهر بیرجند از روسیه و از طریق سبزوار وارد این شهر می‌شد، بخش دیگری هم از راه بندرعباس به این شهر می‌آمد که تولید کشور فرانسه بود. شکر روسی هر مَن 5/6 قران و قیمت شکر فرانسوی هر مَن 7 قران به فروش می‌رفت. بیشتر پارچه مصرفی این شهر از طریق جنوب و از کشور انگلستان وارد می‌شد، با این حال نسبت تجارت انگلیس به روسیه در این منطقه 5 به 3 برآورد می‌شد.

هر سال، حدود 3800 بار شتر خشکبار، پوست، زعفران و تریاک توسط تجّار این منطقه به بندرعباس فرستاده می‌شد و تا رسیدن به مقصد حدود دو ماه سفر آنها طول می‌کشید. این تجار هنگام بازگشت پارچه، چای، ادویه، آهن، نیل، شکر، و مس با خود می‌آوردند.

پارچه‌های پنبه‌ای دو کشور روس و انگلیس در بازارهای بیرجند و قاین به وفور به فروش می‌رسید، امّا از نظر کمیّت و کیفیت پارچه‌های پنبه‌ای انگلستان در سطح مطلوب‌تری بودمحمود جم، والی وقت ایالات خراسان، در گزارش خود به تیمورتاش، وزیر دربار، وضعیت زندگی رعیت سیستان را ناگوار بیان می‌کند: «رعیت سیستان به درجه‌ای فقیر و بی‌بضاعت شده‌اند که عده‌ای از آنها چند ماه سال را فقط به وسیله ماهی و طیور رودخانه‌ها و چندماه دیگر را فقط به نان جو ارتزاق می‌کنند... کمتر کسی یافت می‌شود که بتواند تهیه یک جفت کفش نماید. ۷۰ درصد آنها پابرهنه هستند و شاید ۳۰ درصد آنها عریان باشند.

حدود ۵۰ درصد در قراء و مزارع سیستان شاید در عرض ماه یک چراغ روشن نشود.در ادامه از کار اجباری (بیگاری) از قبیل بستن سدها و تهیه کوره‌ها و تنقیه انهار که بر گرده رعیت این ناحیه سنگینی می‌کند یاد می‌کند که دیگر مجالی به آنها نداده است که در آبادی و زراعت آن قدمی بردارند حاکم ایالت سیستان غیر از پرداخت مالیات غلّه، مبلغی برابر با 2600 تومان نیز به طور نقدی برای حکومت مرکزی ارسال می‌کرد که این مبلغ مربوط به مالیات احشام و دام‌ها بود.

در این دوره از هر 20 رأس گوسفند یک قران و هر 100 رأس گاو 5/2 قران مالیات اخذ می‌شد، از گاوهای نر که اغلب برای کشت محصولات و شخم‌زدن به کار گرفته می‌شد، مالیاتی دریافت نمی‌شد که البته این بند اغلب به سود مالکان عمده تمام می‌شد، زیرا که در این دوره کشاورزان و زارعان خرده‌پا به ندرت صاحب گاوهای شخم‌زنی بودند. بیشتر این دام‌ها به خوانین و ارباب‌هایی تعلق داشت که هر یک صاحب چندین پارچه روستا و املاک زراعی بودند. بنابراین روستاییان و زارعان چاره‌ای جز اجاره گاوهای شخم‌زنی نداشتند و چون اغلب به مالکان عمده و خوانین بدهکار بودند چه بسا مجبور می‌شدند تا محصولاتی را که هنوز به عمل نیامده بود به صورت سلف و خیلی کمتر از قیمت واقعی آن پیش‌فروش کنند. در شرایطی که تحت حکمرانی شوکت‌الملک اوّل با کمک اسلحه‌های انگلیسی اهتمام لازم جهت کشت و صدور محصولات زراعی تجاری نظیر تریاک به طور گسترده‌ای شیوع یافته و بر تولید و انحصار خرید و فروش زعفران از سوی حشمت‌الملک افزوده شده بود؛ رعایای تحت حکمرانی وی در عُسرت و فقر روزگار می‌گذرانیدند.

 بنابراین نتیجه اقدامات وی که از یک سو نابودی کشاورزی بومی را به دنبال داشت و از سوی دیگر بر آبادانی منطقه نیز هیچ‌گونه اثری باقی نگذاشته بود، به چیزی جز خدمت به نفوذ اقتصادی کشورهای خارجی و بالاخص انگلستان که نفوذ سیاسی را به دنبال داشت، نمی‌توانست تعبیر شود.

سلطه سرداران زمیندار

قبل از کودتای سوم اسفند، در بلوچستان خوانین که به سردار معروف بوند، نفوذ فوق‌العاده‌ محلی داشتند و به علت بیم از کاهش قدرت به هیچ‌وجه مایل نبودند مأموران دولت با افراد ایل تماس بگیرند و به اعتبار «سردار» بودن به عنوان حفظ حقوق ایلات و عشایر در برابر مأموران دولت ده درصد محصول را هم از عشایر وصول می‌کردند (به استثنای نواحی دور دست که از شعاع قدرت آنان خارج بود). در زمان پهلوی اول در مسیر از بین بردن این قبیل مناسبات کوشش بسیار شد. پس از فروش زمین‌های خالصه استان سیستان توسط حاکمیت سیاسی، که یکی از بزرگ‌ترین مراکز تولید غله کشور بود، در روستا قشر جدیدی از دهقانان زمین‌دار به وجود آمد. لیکن این مالکان جدید، اغلب ورشکست شده و اراضی آنها پیوسته توسط بزرگ مالکان ضبط و تصرف می‌شد. به گزارش لمبتون،  بیگاری در املاک خالصه سیستان و بلوچستان در دوران رضاشاه منبع ظلم و اجحاف و مایه رشوه خواری و فساد و یکی از عوامل خرابی عمومی سیستان و علت نارضائی فراوان مردم آن سامان بود و یکی از بدترین انواع بیگاری ها نیز در سیستان تداول داشت. لمبتون نام این بیگاری و کیفیت اش را بیان نمی کند اما آن را جنایتی عظیم توصیف کرده که زندگانی را بر کسانی که بیگاری می کشند، تحمل ناپذیر می کرده است.

مهاجرت های اجباری و مصائب سیستان

 یکی از مهمترین قضایای این منطقه مسئله هیرمند بود. از ابتدای سال 1303گاهی برخی از طوایف مرزنشین ایرانی به طور پراکنده به دلایلی چون خشکسالی و یا پیدا کردن علف چر و غیره به افغانستان مهاجرت می کردند. علاوه بر این، بدرفتاری حکام محلی نیز گاه مردم را به ستوه آورده و وادار به مهاجرت میکرد. در ایالت خواف و باخزر حکومت شاهزاده رفعت الدوله آنقدر باعث آزار مردم بود که جمعی از خوانین و ریش سفیدان به طرف افغانستان مهاجرت کردند. طی سال های 1304، افغان ها تعدادی از گاودارهای سیستانی را که قبلاً از خاک افغانستان به ایران آمده بودند، با تحریک و وعده واگذاری زمین و خانه، به بازگشت به افغانستان تشویق کردند، اما آنان به شدت با این قضیه مخالفت کردند و حاضر نشدند به هیچ وجه خود را تبعه افغانستان بدانند و علت مهاجرت خود به افغانستان را صرفاً پیدا کردن علف چر برای احشام و گاوهای خود میدانستند با وجود این، دولت ایران تلاش کرد آنها را به بازگشت تشویق کند، زیرا مهاجرت آنها موجب کاهش عواید مالیاتی و کاهش جمعیت بود و از نظر عوامل زراعتی ضررهای زیادی به طوایف گاودار و سایر سکنه وارد شد.

از آن سوی نیز دولت ایران به منظور علاقه مند کردن بربری ها برای ماندن در ایران تلاش هایی را آغاز کرد و برای تشویق و ترغیب بربری ها به اقامت در ایران مواردی در نظرگرفته شد از جمله "مال فیض محمد بربری ساکن کابل که مرضی الطرفین کلیه بربری ها میباشد و نفوذ کامل نسبت به آنها دارد، بنا به پیشنهاد سفارت دولت ایران، برای ریاست بربری ها در ایران معین شود و به خراسان بیاید.

علاوه بر خرج راه او ماهی یک صد تومان به مشارالیه داده شود و سید احمد شاه پسر سید احمد علی شاه که طرف توجه بربری های ساکن خراسان میباشد و در خراسان اقامت دارد با حقوق مناسبی برای معاونت مال فیض محمد خان منصوب گردد. .بربری های سکنه خراسان از مالیات سرشماری معاف باشند عشریه و سر گله در سال اول و دویم از آنان مطالبه نشود و بعد به تناسب حال آنها مأخوذ گردد .اراضی بلا مالک واقع در جام و پایین ولایت به بربری ها برای زراعت واگذار شود و پنج هزار الی هشت هزار خانوار بربری که در آن حدود سکنی دارند در نقاط مابین صحرا و بجنورد که دارای آب و مراتع کافی میباشد کوچانیده شوند و دولت بذر برای کشت و زرع و مساعده نقدی برای خرج کوچیدن آنها و برای تهیه مسکن و عوامل مایحتاج زراعتی آنها در آنجا بدهند و پس از آبادی آنجا ممیزی عادلانه و وضع ایالات متناسب نسبت با آنها بشود.

میزان بذر و مساعده نقدی را بعد مأمورین خراسان معین خواهد کرد". پس از این، دولت ایران بربری ها را تابع ایران شمرد و تابعیت افغانی آنها را انکار کرد. رضا شاه هم برای اینکه به کلی از طرف افغانستان خاطرجمع شود، نام هزاره ها را از بربری در سال 1316 به "خاوری" تبدیل کرد. این نام سبب شد که آنها خود را جدا از اقوام هزاره حس کنند. مهاجرت اجباری ساکنان مرزی ایران به افغانستان و اسکان گروهی از قوم خاوری به دلیل شرایط اجتماعی منطقه (اشتراکات قومی و فرهنگی با مرزنشینان افغانستان و دوری گزیدن از اصلاحات اجتماعی دولت ایران)، شرایط جغرافیایی و طبیعی منطقه ( کمبود باران، قحطی) و مشکلات اقتصادی زمینه ساز آن شد که مهاجرت درمرزهای خراسان افزایش یابد.

مهمترین طوایف بربری خراسان را اقوام جاغوری، دای‌زنگی، دای‌کندی، بهسود، لعلی و سرجنگلی، ارزگانی، عظیمی، عبقری و ضابطی تشکیل می‌دهند و مناطق اسکان آنها مشهد، تربت‌جام، باخرز، اسفراین، بجنورد، جنت‌آباد، دره‌گز، فریمان و روستاهای قلندرآباد، عشق‌آباد، قلعه‌نو و لوشاب از توابع فریمان است. اغلب هزاره‌های ایرانی هنوز در مشهد، اسفراین، نیشابور، فریمان و ۷۵۰ روستای اطراف این شهرها زندگی می کنند. بیشتر آنها کشاورزند و آنانکه در شهرها به سر می‌برند، اغلب در شغلهایی همچون نانوایی مشغول به کار شده‌اند.

قضیه تقسیم آب هیرمند

 اصولا، بعد از روی کار آمدن حکومت رضاشاه و ایجاد تمرکز قدرت در ایران، وی موضوع حل مسئله تقسیم آب هیرمند، را در اولویت کاری خود قرار داد. آب رودخانه هیرمنـد برای مصارف کشاورزی به نقاط دوردست ارسال می شد. پرورش ماهی، فروش گوشت پرندگان شکاری و تهیـه صنایع دستی از پر آنان، بخشی از امرار معاش سـاکنان سیـستان را تـشکیل مـیداد. او معتقد بود که باید هر چه سریع تر مذاکره و مطالعه درباره این اختلافات آغاز شود و در اولین فرصت ممکن، زمینه های ممکن جهت رسیدن به یک توافق دوطرفه برای استفاده صحیح و منطقی از آب هیرمند با دولت افغانستان فراهم گردد. در این سال ها همواره از حفر نهر و استفاده غیر قانونی از آب هیرمند به دست افغان ها گزارش هایی میرسید. همچنین در اوایل حکومت پهلوی شکایت های متعددی از مردم و مقام های سیستان و وزارت مالیه به این مضمون وجود داشت که افغان ها از رود هیرمند نهرهای جدیدی احداث و منشعب کرده اند، در نتیجه، آب به اندازه کافی و به موقع به اراضی سیستان نمیرسد.

مسئله هیرمند در دوره پهلوی اول برای اولین بار درسال 1309  پس از درگیری های مرزی میان اتباع دو کشور و ممانعت دولت افغانستان از رسیدن آب رودخانه به ایران، توجه ها را به خود جلب کرد و در نتیجه دولت ایران تشکیل یک کمیسیون را پیشنهاد داد.

ریاست هیأت ایرانی با امیر محمد خان شوکت الملک دوم، امیر خزینه قاینات و سیستان بود که نام علم را برای خود برگزیده بود. انتصاب او به این مأموریت ناشی از آگاهی وسیع او نسبت به مسئله و علایق شخصی و حکومتی او درآن محدوده بود. در این مذاکره ها ایرانی ها خواهان سهم برابر از آب هیرمند بودند و دولت افغانستان، برخلاف مفاد مندرج در حکمیت مک ماهون، با خواسته نماینده ایران، شوکت الملک، موافقت کرد. تمایل افغان ها به تقسیم آب هیرمند از نهر شاهی واقع در پایین بند کمال خان، مورد موافقت ایران قرار نگرفت، زیرا طرف ایرانی خواستار تقسیم آب از پایین بند کمال خان بود تا به این وسیله آب بیشتری به سیستان برسد.

در صورتی که تقسیم آب هیرمند از نهر شاهی انجام می‌شد، چندان آبی به ایران تعلق نمی گرفت پس از مذاکرات طولانی، هیأت ایرانی پذیرفت که آب به صورت مساوی بین چخان سوز و سیستان تقسیم شود، مشروط به اینکه اولا، محل تقسیم آب در چهار برجگ باشد، ثانیاً دولت ایران حق داشته باشد کانالی در خاک افغانستان برای آبیاری "کندر و حوض دار" احداث نماید، افغان ها فقط شرط دوم را پذیرفتند. با این همه، دو کشور در مورد هیرمند به توافق هایی رسیدند. بعد از پایان این قرارداد، افغان ها بار دیگر به کارهای عمرانی در بخش های علیای رودخانه دست زدند. ایرانی ها همواره از عملیات افغان ها در قسمت علیای هیرمند، که موجب کاهش آب سیستان می شد، اظهار نگرانی کردند و در تلاش بودند سهم خود را از آب هیرمند تعیین و از اقدام هایی که موجب کاهش آب می‌شد، ممانعت کنند. اداره فلاحت در گزارشی به وزارت امور خارجه، ضمن اشاره به ایجاد سد به دست افغان ها، این عمل را موجب ویرانی کلیه روستاهای مرزی ایران به واسطه بی آبی و در پی آن فرار رعایا دانست و تقاضا کرد که در اسرع وقت برای مذاکره و عقد قرارداد با دولت افغانستان و جلوگیری از سدسازی اقدام شود. کمیسر سرحدی سیستان راپرت میدهد که مأموران سرحدی افاغنه از سکوت دولت ایران راجع به آب سیستان سوء استفاده نموده و سیاست خطرناکی را تعقیب میکنند و می خواهند به هر قیمتی که شده، از رسیدن آب جلوگیری کنند که رعایای سیستان به واسطه نداشتن آب برای کشت و زرع، مجبور به مهاجرت به چخان سوز شوند.

ادامه این وضع هم موجب خسارت و هم تفرق رعایا خواهد شد چنانچه تعدادی از قراء سیستان خالی از سکنه شده است. اتباع مرزنشین ایرانی، در یک مورد با دست اندازی و تخریب سد افغان ها موجب واکنش شدید اهالی چخان سوز شدند. دولت افغانستان نیز به مقابله به مثل و انتقام چخان سوز هشدار داد و اعلام کرد که این دولت در قبال این وقایع مسئولیتی ندارد و مسبب اهالی سیستان اند. وزرات امور خارجه ایران در نامه ای به حاکم سیستان، برای تسکین رعایای دو طرف، دستور تشکیل کمیسیونی مرکب از نمایندگان ایران و افغانستان را در محل برای تقسیم آب بدهد. افغانستان با این پیشنهاد موافقت کرد.

کمیسر چخان سوز، مدیر امور خارجه فراه، عبدالرحمان مدیر صدارت، و یک نفر مدیر از وزرات امور خارجه افغانستان، نمایندگان افغانستان بودند. از طرف دولت ایران نیز یک نماینده از وزارت مالیه، کمیسر زابل به نمایندگی از وزارت داخله، یک نماینده از طرف اداره کل فلاحت، و حاکم سیستان به نمایندگی وزارت خارجه تعیین شدند. نمایندگان دو دولت در 5 شهریور 1315 با یکدیگر ملاقات و آب هیرمند را از بند کمال خان تا لخشک، برای مدت یک سال و نیم، به طور مساوی تقسیم و تعهد کردند هیچگونه عملی که موجب کاهش سهم آب هر یک از طرفین شود، انجام ندهند در سال 1317 باقر کاظمی سفیر ایران برای ادامه مذاکره ها برای حل اختلاف درباره هیرمند به افغانستان اعزام و قراردادی بین دو کشور منعقد شد و مجلس ایران هم آن را تصویب کرد. بر اساس این قرارداد، دولت ایران و افغانستان توافق کردند که هر مقدار آب رودخانه هیرمند که سالیانه به بند کمال خان میرسد، از آنجا به بعد، به طور برابر بین دو کشور تقسیم شود. همچنین، دولت افغانستان متعهد شد برای آنکه از روستای چهار برجک تا بند کمال خان، اضافه بر مقدار آبی که برده میشود مصرف نشود، در فاصله مزبور علاوه بر نهرهایی که جاری بوده، نهر دیگری احداث و حتی تعمیر نکند.

علاوه بر این، مأموران و میراب های مجاز دو طرف ملزم شدند در فصل پاییز هر سال مقدار آب انباشتی در سد کمال خان را تعیین و از بند کمال خان تا سیخ سر، مقدار آبی را که هر یک از طرفین به وسیله نهرهای منشعب از هیرمند برداشت میکردند، معلوم کنند، به طوری که این دو سهم مساوی باشد. همچنین دستگاه ها و وسایل لازم برای تعیین مقدار آب رودخانه و نهرها را مأموران فنی ایران و افغانستان، با هزینه دو دولت به طور برابر، تهیه کردند و در مکان های مناسب از بند کمال خان به بعد نصب کنند. طبق ماده نهم، مقرر شد که مأموران فنی و میراب های مأمور اجرای عملیات و همچنین عمله جات مأمور بستن، ساختن، و تنظیم بندها و نهرها بین بند کوهک تا سی خسر، که اقدام به آن به موجب قرارداد در خاک طرف مقابل مجاز باشد، بتوانند بدون اسلحه و با مجوز به خاک یکدیگر بروند، و مصالح و ادوات مورد نیاز مأموران و کارگران هنگام خروج از مرز معاف از گمرک باشند.

همچنین طبق ماده دوازدهم، طرفین متعهد شدند که چنانچه اتباع یکی از آنها اشکالی در بهره برداری از آب رودخانه هیرمند از بند کمال خان ایجاد کند، یا از مقررات آن تخلف کند، فوراً اقدام لازم برای رفع آن در خاک خود به عمل آورد و مقصران را به مجازات قانونی برسانند.

 دو طرف معاهده در ظرف دو ماه از روز امضای این قرارداد، ترتیب استفاده از آب هیرمند از بند کمال خان و سهم شان را در خاک خود به اطلاع مأموران سرحدی و اهالی و ساکنین اطراف رودخانه خواهند رساند. موافقتنامه 1318 هیرمند با هدف اقتصادی، یعنی توسعه کشاورزی در سیستان و حل بحران اقتصادی این منطقه منعقد شد. بر اساس این موافقتنامه آب رودخانه هیرمند به مثابه پدیده ای اقتصادی تلقی می‌شد که زندگی ساکنان مرزی به آن گره خورده بود؛ بنابراین میتوان موافقت نامه هیرمند را ابزار اقتصادی سیاست خارجی ایران برای تغییر رفتار دیرینه افغانستان پیرامون تأمین آب دشت سیستان تلقی کرد. انعقاد موافقت نامه هیرمند در سال 1318، با اهداف اقتصادی محصول نزدیکی تهران-کابل و تغییر رفتار افغانستان پیرامون مسئله آب دشت سیستان بود.

وقایع کشاورزی خراسان

استان خراسان، به دلیل هم مرزبودن با افغانستان، ترکستان و روسیه بیشترین مبادلات تجاری را با این کشورها داشت. طبق اسناد موجود، در سال 1313 تجار خراسانی به افغانستان پیله ابریشم می فرستادند و در مقابل قالی و پوست از افغانستان و ترکستان خریداری و وارد می کردند. بیشترین مبادلات تجاری خراسان با کشور روسیه بود. این کشور توانسته بود بازار خراسان را در دست بگیرد. در واقع تحول در مبادلات ایران و شوروی و تشکیل اتاق تجارت مشهد در تاسیس چندین کارخانجات صنایع تبدیلی کشاورزی در مشهد بسیار اثرگذاربود. ذکر این نکته ضروری است که در آن زمان تجارت ایران به خاطر کاهش ارزش نقره، کاهش صادرات به شوروی، محدودیت ترانزیت به اروپا از طریق شوروی و فعالیت موسسات دولتی شوروی به سوی رکود رفت. بازرگانان در واکنش به این وضع، ابتدا هیات تجار را به وجود آوردند و سپس با حمایت وزارت تجارت، اتاق تجارت از سال ۱۳۰۷ و ۱۳۰۸ در شهرهای مختلف شکل گرفت و در مشهد نیز از مرداد ۱۳۰۸ انتخابات تجار آغاز و از ۱۳ آبان ۱۳۰۸ اتاق تجارت توسط محمدولی اسدی نماینده وزارت تجارت افتتاح شد.

جلسات اتاق تجارت باعث هماهنگی و انسجام فعالیت تجاری شد. (برای اطلاعات بیشتر پیرامون فعالیت‌های مختلف اتاق تجارت مشهد رجوع شود به مطالعات مجتبی خلیفه و علی نجف‌زاده).  اولین کارخانه‌های صنعتی مهم مشهد از سال ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۵ تاسیس شدند. کارخانه آرد قنادی سرخوش در سال ۱۳۰۵ تاسیس شد. کارخانه کمپوت‌سازی شاداب که از سال‌۱۳۱۵ ش. شروع به فعالیت کرد، مدت‌ها با وسایل دستی، به‌صورت یک کارگاه خانگی، اداره می‌شد.کارخانه کمپوت و کنسروسازی دیگری به همت "علی اکبر پاپلی" مؤسس کارخانۀ کمپوت و کنسروسازی خراسان در سال ۱۳۰۸ ساخته شد که محصولات آن به اروپا نیز صادر می‌شد. کارخانه چرم خراسان در سال ۱۳۱۰ تاسیس گردید.

کارخانه چرم سازی نیز جزو نخستین کارخانه‌های تأسیس شده در مشهد محسوب می‌شود که قدمت آن به سال ۱۳۱۰ می‌رسد. ماشین‌های این کارخانه ساخت شرکتی آلمان بوده و تا سال ۱۳۱۳ خورشیدی ۱۵۳ هزارتومان برای خرید ماشین‌ها و مخارج حمل و بنای آن هزینه شده است. نویسندگان کتاب «مکتب شاهپور» معتقدند: «حداکثر محصول کارخانه در ۳ سال تأسیس آن نزدیک به ۴ میلیون ریال بوده که می‌توانسته به افزایشی ۸ میلیون ریالی در سال برسد.

همچنین احتیاجات سالیانه این کارخانه از حیث مواد اولیه در حدود سالی ۲ میلیون ریال و مصرف سوخت زغال سنگ یا هیزم آن نیز روزانه ۱۵۰ هزار ریال برآورد شده است که این زغال سنگ را از معدن آق دربند تهیه می‌کرده اند.» این کارخانه به همت اسدی، نایب التولیه وقت آستانه، وارد خراسان شد و هر نوع چرمی را که در اروپا موجود بود، می‌ساخت. کارخانه دخانیات سیگار طلوع شرق متعلق به حاجی کاظم کوزه‌کنانی از هامبورگ وارد شد. کوزه‌کنانی کارخانه شکلات سازی گلزار را نیز در حدود ۱۳۱۱ دایر کرد.

کارخانه پشم‌ریسی که از صاحب ورشکسته‌ای توسط مالکم هارطونیان خریداری شده بود در سال ۱۳۱۲ با خرید ماشین‌آلات از آلمان فعالیت خود را آغاز کرد. کارخانه پارچه‌بارانی و پالتو آوانس بالانس ارمنی و سپس بنای تأسیس کارخانه نخ‌ریسی خسروی سال ۱۳۰۶ گذاشته شده و تا سال ۱۳۱۳ به پایان رسیده و محصول آنها در بازار داخلی و خارجی فروخته می شد.

طبق اسناد و مدارک موجود پنبه، کشمش، خشکبار شیروان و قوچان، پشم، پوست، خشخاش، تریاک ، تخم یونجه، و قالی به روسیه صادر می‌شد.  تجارت‌خانه روسی مکرویچ در مشهد در زمینه تجارت پوست بره و کرک بز فعالیت می‌کرد.

موسیو گیورک عامل تجارت‌خانه مکرویچ در مشهد بود. تجارت‌خانه مکرویچ با کربلایی حسن پوست‌فروش مشهدی طرف معامله بود. تجار خراسانی نه تنها محصولات منطقه خود را بلکه گاهی محصولات شهرهای شمالی کشور مانند برنج، توتون، و ماهی را خریداری و با کمک اهالی بومی به شهرهای روسیه ارسال میکردند و در مقابل تخم نوغان از روسیه وارد می‌شد. چون بهترین راه حمل مال التجاره ایران به اروپا، روسیه بود.

از این رو، تجار خراسانی با استفاده از مجوز صدور کالا به روسیه، از این کشور به عنوان واسطه استفاده کرده و محصولات خود را به سایر کشورها می فرستادند.

برای نمونه، تجار چای خراسان با اجازه نامه رسمی برای حمل چای سبز به روسیه، مقدار قابل توجهی چای به ترکستان و تاشکند ارسال میکردند. برای جلوگیری از خروج غیرقانونی گندم و جو از منطقه که از مواد غذایی اساسی مردم بود مقررات شدیدی از سوی امیرعلم خان سوّم حشمت‌الملک وضع شده بود تا جلوگیری از قاچاق گندم و جو کند.

تجارت زعفران خراسان

از جمله محصولات کشاورزی بسیار با ارزش خراسان از جمله قاینات زعفران بود که در بازارهای داخلی و خارجی همواره خریداران فراوانی داشته و هنوز هم موقعیت ممتاز خود را حفظ کرده است.

این محصول در سراسر دوران حکمرانی خاندان علم ارزش تجاری ممتاز خود را حفظ کرد و اراضی زیر کشت این محصول در این دوره گسترش بیشتری یافت. نظارت بر کشت و فروش زعفران، انحصاراً در اختیار امیر حشمت‌الملک علم بود و کسی بدون اجازه وی حق خرید و فروش و یا صدور این محصول را نداشت.

محمّدعلی سیّاح محلاتی معروف به حاج سیّاح که در دوره حکمرانی حشمت‌الملک در سال 1295ق/ 1878م از منطقه قاینات دیدن کرده بود درباره وضعیت کشت و تجارت زعفران می‌نویسد: «زراعت عمده قاین زعفران است. به موجب حکم امیر هیچ‌کس به قدر ذرّه‌ای حق نگاه داشتن یا فروختن به احدی غیر کدخدا ندارد و آن هم به قیمتی که کدخدا می‌گوید. در عوض قرض مالیاتی که پیشکی داده‌اند و کدخدا هم همه را جمع می‌کند، مال امیر است، هر تاجر اینجا بخرد یا از اینجا حمل کند، فروش هم مال امیر است.

واقعاً دلم به حال مردم آنجا سوخت.»  بنابراین چنان که از مفاد این نوشته بر می‌آید نظارت بسیار غلاظ و شدادی بر کار زعفران کاران اعمال می‌شد و مهم‌تر این که امیر حشمت‌الملک علم رعایایش را مجبور می‌ساخت قبل از برداشت محصول، مالیات دیوانی خود را بپردازند که نتیجه آن باعث خانهخرابی کشاورزان و زارعان می‌شد. حاج سیّاح در ادامه سخن می‌نویسد: «یک نفر لباس درستی نداشت، و نان جو سیر نداشتند».

ابریشم نیز یکی دیگر از محصولات مهّم قاین بود، که در دهه1300 که هم‌زمان با دوران حکمرانی فرزند حشمت‌الملک علم، یعنی امیراسماعیل خان در منطقه قاینات بود به تدریج اهمیّت خود را از دست داد و اراضی کشت ابریشم جای خود را به کشت زعفران و تریاک داد. کشت سایر محصولات کشاورزی نظیر انواع غلات، چغندر، و انواع میوه و ترهبار در حدّ تأمین نیازهای داخلی و محلّی کشت می‌شد که با توجه به خشکسالی‌های مکرّر و کم‌آبی بندرت می‌توانست مازادی داشته باشد.

از دیگر محصولات صادراتی خراسان، کندل بود که خرید و فروش آن در ماه های خرداد، تیر، و مرداد صورت میگرفت. کندل، صمغی از گیاه وشا با نام علمی(Dorema ammoniacum)گیاهی چند ساله، علفی و منفرد بود که به خانواده چتریان  (Apiaceae)تعلق دارد. ساقه های گیاه بلند و استوانه ای با شاخه های منشعب با رنگ سبز مایل به خاکستری است که ارتفاع آن به ۵/۲ تا ۳ متر می رسد. صمغ وشا از ساقه و ریشه گیاه وشا ترشح می شود و رنگ شیره ای دارد. در روش طبیعی گزش حشرات روی پوست ساقه و ریشه گیاه زخم و خراش ایجاد می کند. به این ترتیب، صمغ گیاه از آن خارج می شود.

در طب سنتی به نام های وشق، وشج، اوشق، اوشه، لزاق الذهب، بدران، اُشتک و اوشک معروف است. در زبان فارسی به آن کندل و یا اشه اشک گفته و در زبان انگلیسی نیز آن را به نام آمونیاک می شناسند. وشا از خاصیت ضد التهابی قوی برخوردار است.

از این رو، مصرف آن کمک فراوانی به درمان حساسیت، برونشیت مزمن، تنگى نفس، آسم، آلرژی، مشکلات ریوى و کهیر می کند. به همین دلیل، در صنایع داروسازی کاربرد فراوانی دارد.تجار و اهالی منطقه آن را به زاهدان حمل کرده و از آنجا برای استفاده در قایق ها و کشتی ها به هندوستان می‌بردند. وجه استفاده کندل در کشتی ها به خاصیت چسبندگی رزین طبیعی آن مربوط می‌شد و از این ویژگی برای پر کردن شکاف کشتی ها استفاده می شد. از دیگر کشورهای همسایه ایران، عراق، بود که محصولات حیوانی خراسان به آنجا صادر می‌شد . تجار خراسانی، با آلمان نیز روابط تجاری داشتند.

طبق اسناد موجود، تجار خراسانی میشن(پوست میش دباغی شده)، تیماج(پوست بز دباغی شده) و روده به آلمان ارسال میکردند. شرکت پوست و روده خراسان نیز از ۱۵ اسفند ۱۳۱۷ به مدت پنج سال فعالیت خود را در زمینه فروش و صدور پوست و روده آغاز کرد و خلیل کوزه‌کنانی، حاج غلامحسین باقرزاده و محمدصادق عرب از موسسان آن بودند.

در سال 1318 نیز شرکت سهامی خراسان، از طریق بندر بوشهر، حدود 120 عدل میشن و تیماج به هامبورگ ارسال کرد. کرک قالی، از 1314تا 1316 ، یکی از اقلام مهم صادراتی به آلمان بود.

در پی رونق بازار کرک در آلمان، عده ای از تجار برای به دست آوردن سود بیشتر، کالای مزبور را پاک نکرده، صادر و این کار سبب بدنامی کالا شد. در جلسه 8 خرداد 1316 اتاق تجارت مشهد، نامه اداره کل تجارت راجع به صادرات کرک خوانده شد و مراتب به تجار ابلاغ شد که در آینده از صدور کرک پاک نشده پرهیز نمایند.

خراسانی ها با ارسال روده و قالی به  آمریکا و صدور قالی به انگلستان با این کشورها نیز روابط تجاری داشتند. تخم نوغان  و پوست بره از دیگر محصولات خراسان بود که به کشورهای مختلف صادر می شد. در 17 بهمن 1305 ، تجار شیروانی خواستار گشوده شدن مسیر تجاری ایران با روسیه شدند. آنان مدعی بودند که قطع روابط، خسارتهای مالی و اقتصادی زیادی را برای آنان به بار آورد، زیرا فقدان وسایل حمل و نقل مناسب، مانع از ارسال کالاهای شان به مناطق دورتر میشود و روسیه تنها راه ارتباطی نزدیک برای صدور محصولات منطقه آنها مانند کشمش و خشکبار میباشد.

در اسفند 1305 ،تجار سبزوار و مشهد نیز خواهان تسهیل شرایط صادرات پنبه به روسیه شدند. بنا بر ادعای آنان، صدور پنبه بدون کسب اجازه، ممنوع و منجر به برهم خوردن روابط تجاری گشته است.

از این روی اتاق تجارت مشهد در زمینه صادرات نیز ۱۱ پیشنهاد ارائه داد:

 ۱- توجه دولت به توسعه زراعت پنبه و تغییر بذر پنبه محلی به پنبه آمریکایی؛

 ۲- توسعه پرورش ابریشم و توجه مخصوص برای تهیه تخم و غرس درخت توت؛

 ۳- اصلاح پشم به وسیله تغییر نژاد گوسفند به کمک دولت؛

 ۴- اصلاح فعالیت قالی‌بافی با تشکیل کمپانی‌های مهم صباغی(رنگرزی) برای تهیه رنگ ثابت و بی‌عیب؛

 ۵- اصلاح تولید خشکبار برای فروش در بازارهای اروپا؛

 ۶- تشکیل بانک فلاحت و کمک به زارعین که بتوانند وضع زراعت را تغییر دهند؛

 ۷- کمک به توسعه و ترقی کارخانه‌های داخلی به قدر رفع احتیاجات مملکت؛

 ۸- الزام کنسول‌های ایران برای ارائه اطلاعات دقیق تجاری بازار واردات و صادرات و انتخاب اتاشه تجاری سفارتخانه‌ها؛

 ۹- تشویق صادرکنندگان کالاهای ایرانی، به خصوص مصنوعات داخلی و تشویق تجار برای پیدا کردن بازار فروش؛

 ۱۰- فراهم کردن وسایل صدور کالا به وسیله حل مساله ترانزیت با دولت شوروی؛

 ۱۱- تهیه وسایل تبلیغ و تصویب اعتبار مخصوص برای صادرات و مراقبت کامل بر مصرف دقیق اعتبار.

 در 10 اردیبهشت 1306 ،تجار درجز "درگز" نیز از وضعیت موجود شکایت و خواهان تسریع روند انعقاد قرارداد تجارتی ایران با روسیه شدند. آنها قطع روابط با روسیه را سبب فاسد شدن محصولات خود مانند پشم، پنبه، تریاک، پوست، خشخاش، و خشکبار دانستند؛ زیرا روسیه تنها بازار فروش آنها بود و از سوی دیگر این شرایط مانع از تأمین احتیاجات آنان مانند قند، شکر، نفت، و کبریت شده است در سال 1306 ، شوروی، یک بار دیگر بازار اصلی برنج، دخانیات، خشکبار، پنبه، و پشم ایران شد و تجارت دو کشور بار دیگر به سطح قبل از 1293ش. برگشت. انحصار دولت شوروی بر تجارت کشور خود، بر سرعت گرفتن کنترل انحصاری دولت ایران بر تجارت خارجی اش افزود.

یکی از راه‌های مقابله با تجارتخانه‌های بزرگ شوروی در ایران ، تاسیس شرکت‌های بزرگ سهامی بود از این روی بازرگانی دو کشور هرچه بیشتر به سوی شیوه پایاپای حرکت کرد واردات ایران از شوروری طی چهارساله 1310-1314 از روند ثابتی پیروی کرده است و شوروی رتبه اول واردات ایران را در دست داشت.

بیشتر بخوانید:

 

دیدگاه تان را بنویسید

چندرسانه‌ای